یکم: درگذشت مهندس عزتالله سحابی یکی از شخصیتهای برجسته ملی، ضایعهای بزرگ برای جامعه ایران نه فقط جامعه سیاسی که کل جامعه ما محسوب میشود. من در این یادداشت کوتاه و فراتر از روابط شخصی با این شادروان میخواهم به این نکته اشاره کنم که مهندس سحابی افسانه عدم آمیختگی سیاست و اخلاق را از ذهنها زدود و با رویکرد خود نشان داد که اخلاق و سیاست دو مقوله قابل جمعاند و نه متضاد.
سالها بود در حوزه اندیشه سیاسی به ویژه در ایران معاصر، عدم آشتی میان این دو مقوله را به دلیل عدم هماهنگی میان بنیادها و قواعد و حوزه کاربری آن را ترویج میکردند. به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران این نکته مطرح بود که اخلاق مقولهای کاملا ارزشی و به پیوندها و ارزشها و نوع دوستیها مربوط میشود، در حالی که حوزه سیاست صرفا به حوزه منافع و کاربردهای آن خلاصه میشود. آنقدر در این تئوری دمیده شد که هر کس وارد حوزه سیاست میشد گویی از اخلاق گریز میکرد و هر کس به اخلاقیات روی میآورد با سیاست وداع میکرد. مهندس سحابی با رفتار و باورهای خود نشان داد این دو مقوله را میتوان با یکدیگر آشتی داد. حتی اگر از حوزه سیاست به نفع اخلاق فاصله گرفت. عمر پر برکت مهندس سحابی نیز نشان میداد که ایشان به سود حوزه اخلاق، سیاست را قربانی میکرد به ویژه آنجا که این دو مقوله در تقابل با یکدیگر قرار میگرفتند. بنابراین در آن آموزه رفتارها و باورهای مهندس سحابی شاید برای نسل امروز کمی دشوار باشد اما هنگامی که جامعه ایران به ویژه نخبگان به ارزشها و آرمانها و پیامدهای یک رفتار پسندیده به بلوغ دست یابند تازه نوبت به کارکردهای مثبت نگاه شخصیتی همچون سحابی میرسند.
دوم: من نگران آنم که جامعه ایران از داشتن شخصیتهایی چون مهندس سحابی تهی شود و شخصیتهای کنونی به ویژه نخبگان حوزه سیاست یا به باورهای آن سرطیف رادیکالیسم سیاسی پناه ببرند یا به این سوی سر طیف تحجر و انجماد فکری دچار شوند و در این میان رنگهای خاکستری و شخصیتهای میانی و الگوهای آن گم شوند. حال این میراثداران آمیختگی اخلاق و سیاست یکی پس از دیگری چشم از جهان فرو میبندند بدون آنکه جامعه به زایش شخصیتها و نخبگان مشابه امیدوار باشد. مهندس سحابی بخشی از عمر خود را در زندان گذراند. مهندس سحابی که تغییر نکرده بود، گویی این شرایط پیرامونی و حاکم بر جامعه است که دستخوش تغییر شده بود. حال باید دید نخبگان کنونی چه عبرتی از باورها و رویکردهای شخصیتی همچون سحابی خواهند گرفت. آنچه مسلم است این است که سحابی زاده نهضت مقاومت ملی پس از شهریور 20 است. این شخصیت ناقل ارزشهای مبارزاتی و پیونددهنده سه نسل دوران مبارزه بود. آیا نخبگان جامعه ایران فقط از این زاویه میتوانند پیونددهنده میان نسلهای امروز و فردای ایران باشند؟
سوم: من همچنین نگران آنم که با فقدان شخصیتی همچون مهندس سحابی، دولت به مفهوم عام کلمه از داشتن شخصیتهای مشفق، دلسوز، منتقد، مسالمتجو و اصلاحطلب محروم بماند و خود قاضی و داور باورها و رفتارها و کارآمدی برنامههای خود باشد، بدون آنکه شخصیتهای دلسوزی همچون سحابی در حوزههای گوناگون پرچمدار نقد دلسوزانه و مشفقانه باشند. این نکته آنقدر اهمیت دارد که «اولف پالمر» نخستوزیر فقید سوئد روزی گفته بود اگر من میان گزینه نداشتن اپوزیسیون سیاسی و داشتن آن با هزینه تقویت آن به وسیله دولت باید یکی را انتخاب کنم قطعا گزینه دوم را انتخاب میکردم. از اینرو دولتها نباید از نداشتن شخصیتهای مشفقی همچون سحابی بر خود ببالند و بر بالین آرامش سر بیاسایند، بلکه باید نگران این وضعیت باشند و برای رفع این نگرانی باید به حوزه منتقدان مشفق جامعه مجال شکوفایی و رشد و توسعه بدهند. بهویژه به الگوهایی دامن بزنند که شخصیتهایی همچون سحابی را پرورش میدهند. درگذشت این فقید سعید بر ملت ایران تسلیت باد.