سخنرانی حسن روحانی در کنفرانس اقتصاد ایران مهمترین سخنرانی او پس از رسیدن به ریاستجمهوری بود…
دولت روحانی با دو وعده برای مطالبات دو دسته از اقشار و گرایشات اصلی مردم سر کار آمد: اول چرخیدن چرخ اقتصاد و حل مشکلات رفاهی مردم به خصوص از طریق حل مشکل هستهای و رفع تحریمها و دوم جابجایی فضای امنیتی با فضای سیاسی ؛ رفع حصر و آزادی زندانیان و امکان فعالیت نهادهای صنفی و مدنی…
روحانی در یکی از آخرین سخنرانیهایش در کنفرانس اقتصاد ایران نیز گفت آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست و گفت اقتصاد ما بیش از حد سیاسی است و سال ها و دهههاست که اقتصاد به سیاست خارجی و داخلی یارانه داده و حالا بیاییم برعکس کنیم. و بالاخره گفت برای یک بار هم که شده بیاییم یک اصل قانون اساسی که چند دهه بر زمین مانده یعنی اصل رفراندوم در مسائل مهم را عملی کنیم. همه این حرف ها نشان داد که اگر وی وعدههای سیاست داخلیاش را دیگر چندان پیگیری نمیکند، اما وعده اصلی اقتصادی و سیاست خارجیاش را به شدت دنبال میکند. او در پیگیری همین وعدههاست که به مسئله طرح رفراندوم رسیده است. اما؛
روحانی چرا به مسئله رفراندوم رسیده است؟
اقتصاد ایران در وضعیت رکودی – تورمی به سر میبرد. با برخی سیاستهای مالی و اندکی گشایش در ورود ارز به کشور سعی شد تا جلوی رشد شتابان نرخ تورم گرفته شود. دولت در این فرایند موفق بود و علائمش در اقتصاد کلان و خرد مشاهده گردید. هر چند بنا به دلایلی؛ به تدریج و باز دارد نرخ رشد تورم شتاب میگیرد و این امر مردم را به شدت نگران کرده و دولت را به فکر فرو برده است. اما در رابطه با حل مشکل رکود اقتصادی دولت به ویژه نیازمند ورود ارز و تزریق سرمایه به اقتصاد کشور است، ولی دو رخداد چشمانداز این امر را به شدت به خطر انداخته است. این دو رخداد برخلاف انتظار دولت روحانی بوده است:
حسن روحانی تصور میکرد مشکل مذاکرات هستهای 6 ماهه و حداکثر یک ساله به پایان میرسد، اما چنین نشد و حالا مدت مذاکرات تمدید هم شده است. برخی شنیدههای جدی حکایت از آن دارد که بسته پیشنهادی غربیها(امریکاییها) در مذاکرات اخیر وین در رابطه با نحوه و جدول رفع تحریمها مورد تأیید و رضایت تیم هستهای ایران و مخصوصا ظریف بوده است. گفته میشود وی پیشنهاد آخر را فوق انتظار و حداکثر چیزی که در این رابطه میتوان از غربیها گرفت تلقی کرده و از تهران تقاضای موافقت و در نتیجه به مرز پایان نزدیک کردن توافقات را داشته است. اما گفت و گوی آقای روحانی با آقای خامنهای به نتیجه نرسیده و پس از آن وساطت آقای هاشمی نیز ثمری نداشته است. طبق همین شنیده ظریف بنا به اعتمادی که تصور میکند رهبر ج.ا به وی دارد قصد آمدن به تهران برای راضی کردن رهبر را داشته است که از همان جا برای او پیغام میرسد که نظر داده شده تغییری نمیکند و وی نیز به تهران نیاید چرا که مسئولیت به نتیجه نرسیدن مذاکرات به ایران نسبت داده خواهد شد.
جدا از ورود به ماهیت سیاسی معضل هستهای و بلندپروازیهای غیرکارشناسی و غیرملی ایران و عوامفریبیها و دروغگوییها و اغراقهای طرفینی و بهانهجوییهای غربیها از مسئله هستهای برای حل مشکلات سیاسیشان با ایران؛ میتوان گفت طرفین هنوز آمادگی تصمیمگیری بزرگ تری را ندارند و طرف ایرانی که هدایتاش با رهبر ایران است نیز خلاف مصالح و منافع ملت ایران به کندی مسیر اساسا نادرستی که در سیاست هستهای (با پافشاری بر غنیسازی داخلی اورانیوم و جدا از لایههای پنهان سیاسی – امنیتی پشت مسئله هستهای) اتخاذ کرده را تغییر میدهد؛ تغییری که هر لحظه تأخیر در آنها ضررهای هنگفتی را نصیب ملت ایران میکند.
جدا از این بدشانسی تلخی که دولت روحانی علیرغم خوشبینی اولیهاش دچار شده؛ بدشانسی دوم هم کاهش شتابان قیمت نفت است که خود مقولهای جداگانه است.
هم زمانی نسبی به تأخیر افتادن کسب توافق در مذاکرات و در واقع به تأخیر افتادن کاهش تحریمها و ورود ارز بیشتر به کشور با کاهش قیمت نفت؛ دولت روحانی را به شدت متوجه وضعیت سخت و دشوار اقتصاد ایران کرده است. جدا از این که کشمکشهای داخلی و ورود مخالفان افراطی قدرتمند از اتاق فکر به مرحله عمل نیز وضعیت بحرانی موجود را بغرنجتر کرده است.
دولت روحانی نمیتواند نقش چندانی در رابطه با افزایش قیمت نفت داشته باشد. عصبانیت روحانی در رابطه با عربستان و حمله ناشیانه و غیردیپلماتیک وی به این کشور برخاسته از همین بنبست در حل مشکل قیمت نفت بود.
پس تنها جایی که دولت میتواند و باید چشم امید به حل مشکل کمبود ارز برای حل مشکل رکود (و تورم) کشور و حتی گاه پاسخدهی به هزینههای جاری (مخصوصا پرداخت یارانهها) داشته باشد، مذاکرات هستهای است. ولی مواضع رهبر در رابطه با مراحل پایانی و نفسگیر این مذاکرات نیز قوزبالاقوز شده و دولت را با مانعی روبرو کرده که هر چند احتمالا در نهایت رو به حل خواهد رفت، اما همین تأخیرها و تعللها به شدت برای اقتصاد کشور ویرانگر است و در شرایط کاهش شتابان قیمت نفت دولت را دچار نگرانی و اضطراب کرده است.
در چنین بستری است که روحانی سخن از رفراندوم به میان میآورد. اما؛
مخاطب رفراندوم کیست؟
اگر این فرض قریب به یقین را با توجه به فحوای شدیدا “اقتصادی” سخنرانی روحانی و موکول کردن آن به “سیاست” مفروض بگیریم که منظور از رفراندوم در یکی از مسائل مهم کشور مسئله هستهای است؛ آن گاه باید دید که مخاطب رفراندوم کیست؟
به نظر میرسد مخاطب اصلی این سخن رهبر جمهوری اسلامی است؛ چرا که تاریخچه سه دههای پس از انقلاب نشان داده که مثلا مجلس نقش چندانی در تصمیمگیری در مشکلات اصلی و اساسی کشور (مثل جنگ، گروگانگیری و…) را نداشته و ندارد و به خصوص در رابطه با مجلس و نمایندگان استصوابی کنونی اگر رهبر ج.ا به امری رضایت دهد یا مخالفت کند آنها گوش به فرمان خواهند بود. همین امر در رابطه با نیروهای افراطی سیاسی و نظامی نیز مصداق دارد و آنها بارها علیرغم سروصداهایی که راه میاندازند ولی در پایان تسلیم سیاست مورد نظر رهبر میشوند. بنابراین به نظر میرسد روحانی وقتی میبیند نمیتواند رهبر را راضی به حل سریع تر مشکل هستهای کند و برخورد تدریجی و تأخیری او را میبیند؛ در محترمانهترین و غیرمستقیمترین روش برخورد؛ راه رفراندوم را میگشاید. در واقع به رهبر میگوید اکثریت ملت سیاست دولت را تأیید میکنند.
یک مشکل اساسی در سیاست داخلی ایران این است که اقلیت و از جمله رهبر زیر بار نظر اکثریت نمیروند. طرح رفراندوم تلاشی برای یادآوری نسبت اکثریت و اقلیت در کشور است.
اما این طرح مستقیم و غیرمستقیم (و خودآگاه یا ناخودآگاه) مشکل دیگری را هم حل میکند و آن اینکه اگر رهبر ج.ا به لحاظ روانی و اجتماعی، و در برابر شعارهایی که بیست سال است میدهد و در رابطه با نیروهای میدانی تندرویی که با همین شعارها آموزش داده شده و تربیت شدهاند؛ نمیتواند به راحتی عقبنشینی کند (نرمش قهرمانانه شاید دوم)؛ طرح رفراندوم میتواند خود راه برونرفتی باشد که ملت نیز در این توافق و عقبنشینی سهیم شوند و از بار روانی مسئولیت رهبر کاسته شود.
جدا از این که آیا رئیسجمهور میتواند طراح رفراندوم باشد (و برخی دیدگاههای متفاوت حقوقدانها در این رابطه) و احیانا نقش حقوقی الزامی مجلس (و نیاز به تأیید دو سومی آنها)؛ اما همگان میدانند که نه رئیسجمهور و نه مجلس در این رابطه تصمیمگیر اصلی و واقعی نیستند، بلکه تا رهبر عزم نکند چنین تصمیم مهمی عملی نخواهد شد. شاید رفراندوم بار روانی و اجتماعی مسئولیت رهبر در آخرین مرحله عقبنشینی را کاهش دهد. اما باز شدن مسیر رفراندوم برای حل مسائل مهم کشور برای هسته سخت قدرت در ایران که به خوبی درک کرده است که در اقلیت است (و هواداران افراطیاش در دلنوشتههای شان به “قلت عددنا” اشاره میکنند)، غیرقابل قبول است و گفتار دموکراسی و رای اکثریت را در برابر گفتار ولایت و فتنه و دشمنشناسی و… قرار میدهد.
در هر حال انگیزه و پیامد طرح رفراندوم چه یادآوری تمایل اکثریت به رهبر باشد و چه پیشنهاد راهی در برابر تردید و تذبذبهای او؛ مخاطب قرار دادن تلویحی رهبر اما با موضع بالای او مواجه شد:
“مسئولان به لطف خدا مشغول کار هستند و همه باید به دولت کمک کنند. اما دولتیها هم مراقب باشند حاشیهسازی نکنند و ضمن خودداری از بیان حرفهای غیرلازم دودستگی به وجود نیاورند و تلاش کنند وحدت و ایمان و همت ملت را مورد استفاده صحیح قرار دهند”.
حال دولت روحانی که مواجه با کاهش شدید قیمت نفت شده، باید سیاست فعالتری را در رابطه با مذاکرات هستهای در پیش بگیرد. به نظر می رسد تهیه گزارشات مختلف کارشناسی مستند در رابطه با بخشهای گوناگون اقتصاد کشور و ارائه آن به افکار عمومی و نیز نهادهای قدرتمند و اثرگذار مختلف و به خصوص شخص رهبر که اگر روی هیچ چیز در راستای “دشمن شناسی” و “دشمنستیزی” حساس نباشد، روی اقتصاد و خطرات امنیتی ناشی از نارضایتی ها و اعتراضات احتمالی مردم حساس است؛ یکی از اقدامات مهم و موثر باشد.
ایجاد فضای مناسب برای نقد سیاستهای هستهای در دو دهه اخیر و خنثی کردن سخنان شعاری و غیرملی دلواپسان میتواند یکی دیگر از اقدامات مهم باشد که نباید فراموش شود. کنفرانس هستهای در دانشگاه تهران و سخنان شجاعانه برخی کارشناسان در آن به نفع سیاستهای دولت و تسهیلگر کوتاه آمدن و نرمش قهرمانانه بیشتر رهبر جمهوری اسلامی است.
ارتباط فعالتر دولت و شخص رئیسجمهور که رسانه ملی موظف به پخش سخنرانیها و مصاحبههای وی است، به طور مستقیم با مردم و به تدریج آشناتر کردن عملی و کارشناسی آن ها (با ذکر مثالها و تمثیلهای ساده اما گویا) با سیاستهای نادرست گذشته هستهای نیز نقش بسیار موثری برای یاریرسانی به دولت و تسهیل در تسریع تصمیمگیری رهبر ج.ا دارد.
سخنان رئیسجمهور میتواند با دادن سوژه و بستر مناسب برای رسانهها به خصوص روزنامهنگاران و نیز کارشناسان و صاحبنظران این حوزه، ورود ایشان به این گونه مباحث را کمهزینهتر و عملیتر کند.
دولت روحانی روزهای نفسگیرتر داخلی برای حل وفصل نهایی مذاکرات هستهای را در پیش دارد. راهبر و حامی اصلی مذاکرات رهبر ج.ا است و مانع و مشکل اصلی در تسریع آن نیز هم ایشان است. ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در ایران فعلا راه دیگری را برای دولت باز نمیکند. بنابراین همه راهها به رم ختم میشود و از هر طریقی که شده باید این راه گشوده شود، وگرنه مشکلات دولت دوچندان خواهد شد.
در سخنان بسیار مهم و استراتژیک حسن روحانی در کنفرانس اقتصاد ایران یک نکته بسیار اساسی نیز نهفته بود که به علت برخورد لحظه ای و “بگو – رد شو”ی آقای روحانی مورد غفلت عمومی قرار گرفت، نکته ای که جداگانه باید بدان پرداخت؛ آنجا که از عدم وصل بودن آرمان ها به سانتریفیوژ گفت که تیتر بسیاری رسانهها شد اما این عبارت یک جمله میانی مهم هم داشت و آن این که:
“تا بگوییم که فلان نوع غنیسازی که ما الان نیاز به آن نداریم را یک مدتی متوقف کنیم، ]هیاهو میشود که[ آرمان ما رفت! آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست. آرمان ما به مغز و قلب و اراده ما وصل است.”
آیا روحانی میتواند با یک مانور سیاسی موردی و مقطعی و با تخلیه عصبانیت های خود و تکهپرانیهای خطابی و منبری بدون برنامهریزی روشن، فضای بیست ساله شعارها و سخنرانیهای یک طرفه تهییجی همراه با اغراق و عوامفریبی در یک کاسه نشان دادن غنیسازی داخلی اوانیوم با برخورداری از انرژی هستهای (که دو امر جداست) را از “شعار” به “شعور” برگرداند و سیم اتصال آرمان به سانتریفیوژ را به مغز و اراده ما وصل کند؟ امیدواریم او در این راه موفق شود.