اصلاح طلبی و مهاجران افغان در ایران

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

تداوم سی ساله اقامت حدود سه میلیون از اتباع افغانستان همواره یکی از موضوعات مهم سیاسی اجتماعی در ایران بوده است. طی سه دهه میزان درگیری دولت های ایران در مسائل مرتبط با افغانستان و اتباع افغان ساکن ایران با هیچ معضل یا موضوع دیگری مرتبط با کشور های همسایه قابل مقایسه نبوده است. بی تردید میلیون ها ساعت جلسات اداری همه نهادهای ایرانی صرف مدیریت مسائل ناشی ار همسایگی با افغانستان شده و بحران مهاجران امروز یا آوارگان دیروز فقط بخشی ار قضیه است نه تمام آن.همین که امروز هزاران جوان ۱۸ ساله افغانی یا دو رگه افغانی ایرانی در ایران وجود دارند که نه هیچگاه افغانستان را دیده اند و نه رفتار و لهجه آنان شباهتی به اتباع افغانستان دارد حاکی از ریشه داری ارتباط ایران و مردم افغانستان است.

اما اعلام ممنوعیت ورود اتباع افغان به پارک های اصفهان و ماجرای قتل دختر ۱۸ ساله در یزد و نیز ممنوعیت تردد این مهاجران در مازندران نه آخرین بحران ماجراست و نه تحقیر و برخوردهای غیر انسانی با افغان ها راه حلی فراهم می کند.

وقتی با مقام های قوه قضاییه و دادگستری در باره سهم افغان ها در مجموع جرائم جتماعی در ایران صحبت می کنید و در جریان آمار قرار می گیرید ( مثلا سهم ۱۳ درصدی افغان ها در کل قتل ها ) که نشان می دهد افغان های مقیم ایران سهم قابل توجهی در همه جرائم و پرونده های قضایی دارند و طی سی سال گذشته میلیاردها تومان هزینه اضافه را بر نهادهای قضایی ایران تحمیل کرده اند به این نتیجه می رسید که فقدان مدیریت حدود ۳ میلیون تبعه افغانستان در ایران یک فاجعه اداری اجتماعی غیر قابل جبران بوده است.

وقتی با مقام های وزارت بهداشت در مورد اختصاص صدها میلیون دلار برای ریشه کنی بیماریهای مزمن واگیردار از استان های شرقی کشور صحبت می کنید و نیز اینکه با رفت و آمد اتباع واکسینه نشده افغان، بیماریهای سل، سیاه سرفه، فلج اطفال، و آبله مرغان همواره از شرق کشور گزارش می شود یا دام های وارداتی از آن منطقه ناقل بسیاری از بیماری های دام هستند باز هم با فاجعه ای بهداشتی و اتلاف میلیون ها دلار از سرمایه های ملی مواجه هستید که با همسایگی افغانستان مرتبط است.

وقتی با فروپاشی کانون خانواده های ایرانی در اثر رشد و گسترش مصرف مواد مخدر و اعتیاد مواجه هستید که همسایگی افغانستان برای ایران به ارمغان آورده است آن را با خسارات و ویرانی های جنگ ۸ ساله می توان مقایسه کرد.

اما، و اما هرگاه که از دور افتاده ترین، سرد ترین، گرم ترین، و صعب العبور ترین نقاط اقلیم ایران عبور می کنید و کارگران افغان را می بینید که برای مثال در ارتفاعات کهکیلویه لوله گاز می کشند، در کویر یزد کانال آب حفاری می کنند، لایروبی قنات های کرمان را بر عهده دارند، یا در سراسر استان پهناور خراسان چاه حفر می کنند، از توان کاری این مردمان زحمتکش توانمند و کم توقع در مقایسه با کارگران ایرانی حیرت می کنید. تلاشی که آن روی سکه نیروی کار فراوان و ارزان و قابل دسترس مهاجران افغان را نشان می دهد و حاکی از آن است که افغان ها برخی از مهمترین و سنگین ترین چرخ های اقتصاد ایران را بر دوش کشیده اند و آن را می چرخانند.

بار ها و بارها شنیده شده است که بدون حضور کارگران افغان تحقق شبکه سراسری گاز در ایران رویایی بیش نبود و نیروی کار ایرانیان هیچگاه توانایی انجام مشاغل اینچنین سخت را یا نداشتند و یا اینکه کارفرمایان ایرانی برای صرفه جویی اقتصادی ترجیح می داده اند از نیروی کارگران غیر ایرانی بهره ببرند. ایرانیان شاغل در ژاپن به انجام سه شغل اشتهار دارند،یعنی مشاغل سخت، کثیف، و خطرناک. همان مشاغل را در ایران کارگران افغان طی سی سال گذشته با نازل ترین دستمزد برعهده داشته اند. افغان ها طی سی سال گذشته در مقایسه با ایرانیان، با محرومیت از بیمه درمانی، بازنشستگی، و دریافت خسارت ناشی از حوادث، سخت ترین مشاغل را انجام داده اند که کارگران ایرانی هیچگاه مایل به انجام نبوده اند.

مسئولیت پذیری، توان بدنی قابل توجه، مقاومت در برابر سختی کار، کم توقعی، تابعیت از کارفرما، زود آمدن سر کار و دیر از سر کار رفتن از ویژگی های مشترک اکثر کارگران افغان شاغل در ایران بوده است. چه بسیار کارگران افغان که به دور از خانواده و وطن در زیر آوارها، در ته چاهها، در اعماق معادن آلوده دچار سانحه شده صدها نفر از آنان کشته شده ودر گورهای بی نام و نشان دفن شدند. نه هیچگاه به عنوان انسانی برابر با کارگران ایرانی به آنان نگریسته شد و نه ارزش آنان را برای رشد و توسعه اقتصاد ایران را درک کردند. در حالی که افغان بودن آنان بزرگ ترین امتیازی بوده که صاحبان مشاغل در ایران از آن بهره برده اند، با مرگ یک کارگر افغانی نه غرامت و دیه ای به خانواده آنان پرداخت می شود و نه کسی پیگیر نا امنی محیط کار به علت بی توجهی کار فرما بوده است.

سال گذشته در یکی از باغ های کرج خانواده یک تکنیسین برق افغان را دیدم که به علت بی توجهی پیمانکار، وقتی مشغول وصل کردن سیم ها بالای تیر برق بوده دچار برق گرفتگی شده و چهار دست و پای او در اثر برق گرفتگی شدید تا نیمه ذغال شده اما زنده مانده بود. پدر و مادرش که سرایدار باغ بودند می گفتند که هرچه پیگیری می کنند نمی توانند غرامتی از کارفرما بگیرند و عملا جوان آنان به تکه ای گوشت بی دست و پا مبدل شده است. با وجود مواردی اینچنین، شاید بتوان گفت که شرکت ملی گاز، شرکت نفت، سازمان آب و فاضلاب، شهرداری ها و دهها سازمان و نهاد ایرانی بی تردید طی سی سال گذشته بابت استخدام کارگران ارزان و پر تلاش افغان میلیاردها تومان سود کرده اند اما این صرفه جویی در جایی مورد محاسبه قرار نگرفته است.

بعید به نظر می رسد ساختمانی درسراسر ایران ساخته شده باشد و اثری از دست یک کارگر افغان بر آن نبوده باشد یا یک گاوداری و سنگبری بدون کارگر افغان اداره شده باشد. بسیاری از این کارگران بخشی از حقوق خود را هیچگاه دریافت نکرده اند یا حقوق آنها تا مدت ها پس از پایان کارهمچنان در حساب کارفرما بوده است. مضافا، در صد قابل توجهی از این کارگران برای ورود به ایران حداقل ۱۰۰ دلار به نمایندگی های ایران در کابل، هرات، مزارشریف یا قندهار پرداخت کرده اند. درامد حاصل از دادن ویزا به حدود ۸۰۰ نفر برای سفر، زیارت یا کار در ایران روزانه معادل ۸۰ هزار دلار و ماهانه نزدیک به ۲ میلیون دلار است. این در حالی است که بسیاری از کسانی که درخواست ویزا می کنند برای تسریع در امور اداری یا برای در نوبت قرار گرفتن حتی تا چندین برابر و تا ۱۰۰۰ دلار به باند های مرتبط با سفارت ایران می پردازند که درآمد ناشی از تردد افغان ها به ایران را افزایش می دهد.

باند های متعددی نیز در شرق کشور و در شهر های مرزی فعال هستند که افغان های خواهان کار در ایران را با پرداخت ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزارتومان به هر نقطه ای از ایران که بخواهند منتقل می کنند. البته همین کارگران هرگاه بخواهند به دیدار خانواده خود بروند کافی است که از سوی نیروی انتظامی دیده شوند. در آن صورت بازداشت شده و مجانی از ایران به وطن خود باز می گردند.

 ارتباط تنگاتنگ عرضه و تقاضای نیروی کار در ایران و افغانستان از منطق مالی دقیق تری نیز پیروی می کند. بنا بر گزارش سازمان جهانی کار ملل متحد و نیز صندوق توسعه سازمان ملل، افغان های شاغل در ایران سالانه معادل بودجه کشور افغانستان پول از ایران خارج می کنند. اگر یک میلیون نیروی کار افغان در ایران سالانه ۲۵۰۰۰۰ تومان پول ذخیره کنند در سال ۵/۲ میلیارد دلار از ایران پول خارج کرده اند. در حالی که هر افغانی در سال حداقل ۰۰۰ ۵۰۰ هزار تومان پول ذخیره می کند که مجموع آن ۵ میلیارد دلار می شود. بالا رفتن قیمت ارزهای خارجی و کاهش ارزش ریال و نیز گرانی اقلام مصرفی تا حدودی قدرت ذخیر افغان ها را در ایران کاهش داده است، اما مجموع پولی که افغانستان از کار کارگران قانونی و غیر قانونی خود در ایران تحصیل می کند حداقل ۳ میلیارد دلار است که از بودجه سالانه افغانستان، یعنی ۶/۲ میلیارد دلار اندکی بیشتر است.

بنابر این اگر گفته می شود که ساختمانی در ایران وجود ندارد که بدون مشارکت کارگر افغان ساخته شده باشد، یا اگر مشارکت کارگران افغان نبود پروژه سراسری گاز ایران به سختی به اتمام می رسید نافی این معنا نیست که افغانستان فقط از محل درآمد اتباع خود در ایران سالانه ۳ میلیارد دلا ر درآمد کسب می کند. درآمدی که در مقایسه با درآمد این کارگران در پاکستان یا امارات، یا حتی درآمد کارگران خارجی در کشورهای حاشیه خلیج فارس مبلغ کلانی به حساب می آید.

از سوی دیگر افغان ها اگر ۳ میلیارد دلار از ایران درآمد تحصیل می کنند بر اساس برآوردی دیگر و با یک حساب بسیار محافظه کارانه، کشور ایران طی سی سال گذشته معادل صد میلیارد دلار از پول در گردش خود را به افغانستان سرازیر کرده است. بودجه کلانی که اگر با یک برنامه یزی دقیق و دراز مدت صرف نیروی کار ایرانی می شد هیچگاه از چرخه پول ایران خارج نمی شد و امکان باقی ماندن، باز تولید و شکوفایی اقتصاد ایران را فراهم می کرد اما هیچگاه اینچنین نشد.

بحث اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن رفتار ایرانیان با اتباع افغانستان و رعایت حقوق بشر فقط یک وجه عوارض همسایگی ایران با افغانستان است. اما وجه مهمتر این است که جامعه افغانستان بشدت و با سرعت در حال تغییر تحول و رشد و توسعه است. شوخی یا جدی سرعت اینترنت افغان ها در کابل و هرات از اینترنتی که مخابرات ایران در اختیار شهروندان می گذارد بیشتر است.شمار کاربران اینترنت نیز در این کشور به نحو حیرت آوری در حال افزایش است و هیچ سانسور و محدودیتی بر آن اعمال نمی شود.معنای عبارت فوق این است که قریب یک چهارم نمایندگان پارلمان افغانستان زن هستند و روزانه چندین سازمان غیر دولتی در صحنه اجتماعی فعال می شوند که با افغانستان ده بیست سال پیش کاملا متفاوت است اما ایرانی ها هنوز این را نمی دانند. جامعه ایران در خفقان و اختناق و سانسور و در یک بن بست سیاسی اجتماعی گیر کرده است، اما جامعه افغان با وجود فساد فراگیر دولت کرزای در حال رشد و توسعه اقتصادی اجتماعی است. کشوری که رشد سالانه ۴ یا ۵ درصدی را تجربه می کند – در مقایسه با رشد اقتصادی صفر درصد ایران – نسبت به سرنوشت اتباع خود حساسیت نشان می دهد و موضوعات انسانی و اجتماعی را رسانه ای و جنجالی می کند. دقیقا از همین جاست که راه ندادن افغان ها به پارک صحنه در اصفهان به عنوان یک اعتراض اینترنتی در سراسر رسانه های فارسی زبان جهان جنجال آفرین شد یا فیلم های مربوط به برخورد توهین آمیز و غیر انسانی نیروی انتظامی با افغان ها در یوتیوب با شمار قابل توجهی بیننده مواجه می شود. تظاهرات افغان ها علیه ایران و نیز رسانه ای شدن مسائل افغان ها در ایران حاکی از تغییر جهان اطراف ما و عقب افتادگی حاکمیت سیاسی در ایران نسبت به این تحولات است.

درهم تنیدگی جامعه و فرهنگ ایران و افغانستان در حدی است که اگر سفری دو روزه به هرات یا کابل داشته باشید گویی به ایران دویست یا حتی چهارصد سال پیش سفر کرده اید. دیدن مقابر مشاهیر ایرانی و آثار فرهنگی ایرانی در هرات این حس را در انسان ایجاد می کند که پس از اصفهان و شیراز، هرات سومین شهری است که هویت و فرهنگ فارسی زبانان را نمایندگی می کند. در ایران بسیاری از مردم نگاهبانی از اموال خود را به افغان ها واگذار می کنند. بسیاری از افغان ها نیز زمین،مغازه،و مسکن می خرند و سند آن را به نام ایرانیان متدین و مطمئن می زنند.حال چگونه می توان این روابط ریشه دار را نادیده گرفت و درصدد اصلاح ناکارایی های آن بر نیامد.

این در هم تنیدگی فرهنگی اقتصادی و نسلی از افغان های جوان که در ایران متولد شده اند حرفه ای آموخته اند و هم ایرانی اند و هم افغان حاکی از سنگینی حضور ایران در افغانستان است که برق رسانی و جاده ساری درهرات و ساختن سه جاده استراتژیک به افغانستان در شرق ایران را نیز توجیه می کند.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که جامعه ایران در حال زایشی جدید است. دیر یا زود قرائتی متفاوت از جهان، دین، و انسان بر ایران دامن خواهد گستراند و بساط تفاسیر منحط از دین سیاسی از ایران بر چیده خواهد شد. به همین دلیل از هیچ جریان اصلاح طلب و خواهان ایرانی متفاوت نمی توان انتطار داشت که اتباع افغان در ایران را شهروندان درجه هیچ به شمار آورند و با توهین و تحقیر به آنان نگاه مردم افغانستان را نسیت به ایرانیان را منفی سازند. ساختن ایرانی آباد و آزاد از رعایت حقوق کسانی آغاز می شود که توانایی دفاع از خود را در برابر قدرت قوی تر ندارند.

 به قول موسی غنی نژاد: “میلیون‌ها افغان در ایران، با کار و کوشش خود طی سه دهه گذشته، به رشد اقتصادی کشور ما کمک شایان توجهی کرده و شرایط مادی زندگی ما را بهبود بخشیده‌اند و البته در این بهبود وضعیت، خود نیز شریک شده‌اند. آنها بخشی جدایی‌ناپذیر از سرنوشت اقتصادی، اجتماعی و تاریخی ما هستند. نفی این واقعیت نه ممکن است و نه مطلوب. از همه اینها گذشته، رفتار تبعیض‌آمیز با انسان‌ها مصداق بارز بی‌عدالتی و بی‌اخلاقی است و این رفتار در رابطه با گروه‌هایی که به هر دلیل در موقعیت دشوار و آسیب‌پذیری قرار دارند، به مراتب زشت‌تر است. از زشتی و حقارت بپرهیزیم که راه به جایی نمی‌برد.“هیچ صیادی، در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.

نگاه کنید:

ناتو و سه جاده استراتژیک ایران به افغانستان

 http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1805694

 

چرا افغان ها علیه ایران تظاهران می کنند

https://www.facebook.com/note.php?note_id=121343527922524&comments&ref=mf