این اثر وصیت من است
محمدابراهیمیان و مسعود دلخواه، نویسنده و کارگردان نمایش “ خدا در آلتونا حرف می زند ” در نشست خبری این نمایش، به سوالات خبرنگاران و اصحاب جراید پاسخ گفته اند. همکار روز در تهران نیز سوالهای خود را اینگونه با این دو هنرمند در میان گذاشته است…
آقای دلخواه،شما در تمرینات خود مجبور شدید با دو نوع میزانسن و ترکیب بندی صحنه تمرین کنید… لطفاً کمی در این باره توضیح دهید…
دلخواه: ابتدا قرار بود این نمایش در سالن سنگلچ تهران به صحنه برود. با تمام امکانات و شاخصه های مهمی که آن سالن برای اجرای یک نمایش دارد، اما متاسفانه استانداردهای نمایش ما با سنگلچ چندان میزان نبود. بنابراین از مدیریت مرکز درخواست کردیم تا محل اجرا راتغییر دهد. از فاصله درخواست ما تا به اجرا رسیدن آن مدتی گذشت. ما هم به ناچار برای اینکه آمادگی لازم را برای اجرا ازدست ندهیم دو نوع میزانسن را تمرین می کردیم.تجربه سختی بود اما درتئاتر باید آمادگی هرنوع اتفاقی را داشته باشیم.
چه مشخصه هایی برای اجرای این نمایش درسالن لازم بود؟
دلخواه: ببینید به دلیل بار عاطفی واحساسی این نمایش، کار ما باید در سالنی اجرا می شد که اگر جایگاه صندلی ها برابر تماشاگرانش نیست، حداقل پایین تر هم نباشد و اجرا در سالنی مانند سنگلج موجب قربانی شدن کار می شد.
آقای ابراهیمیان، شما نمایشنامه نویسی هستید که عمدتا برای خلق لحظات خود را در موقعیت های کاراکترهای خود ویا فضاهای شبیه به آن قرار می دهید. درمورد “خدا درآلتوناحرف می زند” برایمان بگویید.
ابراهیمان: برای نوشتن صحنه های مختلف آن و یادداشت برداشتن، مجبور شدم 40 هزار کیلومتر سفر کنم و مدام در ایستگاه های ذکر شده در این نمایشنامه مثل ایستگاه هامبورگ و آلتونا آلمان و حتی در مسیر تهران، زاهدان تا مرز پاکستان در تردد بودم.
قرار بر این بود که شما نمایش “اینجا تا ابدیت ” را به صحنه ببرید اما ناگهان با “خدا درآلتوناحرف می زند “به صحنه آمدید. قضیه از چه قرار بود؟
دلخواه: متن “از اینجا تا ابدیت” کلا چهار بازیگر داشت ومن با هر بازیگری برای اجرای آن صحبت کردم همه تمایل به اجرای عمومی در این طرف سال داشتند که این برای ما امکان پذیر نبود. پس مجبور شدم منصرف شوم. برای همین وقتی آقای ابراهیمیان پیشنهاد اجرای این متن را به من داد، پذیرفتم.
تا چه اندازه در نگارش متن و شخصیت پردازی کاراکتر اصلی از بیوگرافی خودتان استفاده کردید؟
ابراهیمیان: همه شخصیت های نمایشنامه های مختلف گوشه ای از ویژگی های خالق خود را دربردارند. نه تنها در مورد این نمایشنامه بلکه همه آثارم این گونه است. برخی دوستانم معتقدند این اثر بسان یک بیوگرافی از زندگی خودم است، اما من می گویم «خدا در آلتونا حرف می زند» به نوعی وصیتنامه من است میان نسل گذشته و نسل امروز.
شما معمولا سالی یک نمایش را به صحنه می برید.عموما چه ویژگی هایی درجهت اجرای یک نمایشنامه برای شما مهم است؟
دلخواه: من وقتی می خواهم نمایشنامه ای را کارگردانی کنم که به ایرانی بودن یا خارجی بودن آن کاری نداشته باشم و تنها به جذابیت هایش فکر کنم. این متن هم متن جذابی است، گرچه در ظاهر به نظر می رسد درباره روابط پدر و پسری است، اما در سطح بالاتر و عمیق تر در ارتباط با بررسی دو نسل و حتی در یک بررسی عمیق تر به ارتباط و تعامل دو فرهنگ و دو دیدگاه تاریخی، اجتماعی بازمی گردد.
آقای ابراهیمیان، با توجه به پیشینه تجربی شما درباره تولید تئاتر، چرا نمایش هایتان را خودتان کارگردانی نمی کنید؟
ابراهیمیان: درمورد این نمایش اتفاقا می خواستم این کار را انجام دهم اما چون باید برای کارگردانی از مواردی می گذشتم تصمیم گرفتم اجرای آن را به کارگردانی دیگر بسپاردم که الحق ازاجرای ایشان هم راضی هستم. آنچه می بینید عصاره ای از متن است که با خلاقیت دکتر دلخواه درخشندگی دیگری پیدا کرده است. در واقع من از برخی وابستگی هایم از نظر دراماتیک گذشتم تا این نمایش به شیوه خاص خود دکتر دلخواه اجرا شود.
بازیگران نمایش تا چه اندازه به ذهنیت شما نزدیک بودند؟
ابراهیمیان: کاملا منطبق بر تصویر ذهنی من انتخاب شده و بازی کردند. بازی این دو بازیگر توانای تئاتر در این نمایش یک نقطه عطفی است. فراهانی هرچند بازیگر پر انرژی و اکشنی در صحنه است، اما در این اجرا بازی درونی و حسی و متفاوت ارائه می دهد و محبوبه بیات که نقش مادر را بازی می کند با توجه به شناختی که از نسل های مختلف کشور دارد توانسته نمادی از مادران رنج کشیده کشور ما باشد.
و در انتها یک سوال مشترک از هر دوی شما دارم، مایلم بدانم، با توجه به اینکه در طول راه هماره با هم بودید، آیا در این مسیر به سوء تفاهم های حل ناشدنی نیز برخورد کردید؟
دلخواه: اختلاف نظر درباره کار همواره وجود دارد اما این موضوع درمسیر رویش کار بسیار مفید و مثبت بود. اگر موضوع خاصی پیش می آمد، درباره آن بحث می شد.
ابراهیمان: البته تمام ایده های ذهنی من بر صحنه اجرا نشد.این امر کاملا طبیعی است به دلیل اینکه کارگردان حرف و ایده پایانی را تثبیت می کند.اما با توجه به شناختی که از یکدیگر داشتیم مشکل خاصی به وجود نیامد.