آقای خامنهای در گفتارهای اخیر خود و از جمله دوپیام و گفتار در فاصله چند ساعت از آغاز سال ۱۳۹۳ به مقوله فرهنگ پرداخته و از نگرانیهای خود در باره “رخنه فرهنگی” سخن گفته است. او در گذشته نیز بارها از این پدیده که غالبا تحت عنوان “هجمه فرهنگی” غرب و جهان سکولار یاد میکرد اظهار نگرانی کرده و به مقامات حکومتی مرتبا تذکر داده است که از وقوع آن جلوگیری کنند. او در دهه هفتاد اخطارهای متعددی در باره هجمه فرهنگی غرب صادر میکرد، روزنامههای اصلاحطلب آن دوره را حامل آن میدانست، و با ممانعت از طرح لایحه اصلاح مطبوعات در مجلس اصلاحطلب آن دوره، چراغ سبزی برای تعطیل و توقیف فلهای آن نشریات صادر کرد و غلامان گوش به فرمان او در هیئت سعید مرتضوی و همکارانش آن را به مرحله اجرا گذاردند. در همه این سالها، او بودجههای میلیاردی عظیمی را در اختیار نهادهایی مختلف تبلیغاتی (ازتشکیلات عظیم صدا و سیما گرفته تا دهها نهاد و رسانه تبلیغاتی اسلامی دیگر) گذاشته تا فرهنگ مطلوب او را تبلیغ کنند و به کله مردم بکوبند. ولی به رغم همه این اقدامات، اظهارات هفتههای اخیر او نشان میدهد که این سرکوبها و کنترلها و تبلیغات نتوانسته ذرهای در هدف او برای جلوگیری از “رخنه” یا “هجمه” فرهنگی غرب و جهان سکولار تأثیری بگذارد و فرهنگ مطلوب او را در جامعه رواج دهد.
خامنهای حق دارد که نگران باشد. در دهه هفتاد که او پرچم مقاومت در برابر فرهنگ مدرن، سکولار، ملیگرایانه و یا غربی، و در واقع هر فرهنگی به جز روایت رسمی حاکم از فرهنگ شیعی را برافراشته بود، مردم ایران غالبا خوراک فرهنگی خود را از بلندگوهای تبلیغاتی رژیم میگرفتند. رسانههای تصویری که منحصرا در اختیار حکومت بودند، همیشه روایت مسخ شده حکومت درباره وقایع را به مردم عرضه کردهاند و ارزشهای منحط، خشونتبار و تبعیضآمیز حکومتی را در جامعه ترویج دادهاند. رسانههای کتبی نیز همواره از طریق ارگانهای اجرایی، امنیتی و قضایی کنترل شدهاند و آزادی عمل بسیار محدودی برای ارائه روایتی مستقل از حکومت یا طرح ارزشهای انسانی و مغایر با ارزشهای حکومتی داشتهاند. جامعه ایران که عمدتا اطلاعات و آموزههای فرهنگی خود را از رسانههای صوتی و تصویری دریافت میکند تا دهه هفتاد به شدت تحت تأثیر فرهنگ حاکم قرار داشت و تنها چند رادیوی فارسیزبان خارج کشور که برای ساعات محدودی روایت دیگری از خبر و تحلیل را عرضه میکردند شنوندگانی در بین مردم ایران داشتند.
این مقدار از نفوذ یا رخنه رسانههای آزاد از کنترل رژیم ایران در خارج کشور تأثیر چندانی در اطلاعرسانی به مردم و روی گرداندن آنان از رسانههای دولتی ایران نداشت. طیف شنوندگان این رسانهها قشر کوچکی از جامعه ایران را تشکیل میداد و این رسانهها با برنامههایی که بیشتر به خبر و گزارش اختصاص داشتند به سختی میتوانستند با شبکه عظیم تبلیغاتی رژیم رقابت کنند. رژیم جمهوری اسلامی در پی بنا کردن مدینه فاضله اسلامی بود و دستگاه عظیم تبلیغاتی صدا و سیما را همراه با دهها نهاد دولتی دیگر که وظیفه آنان تبلیغ ارزشهای این مدینه فاضله بود در این راه به کار گرفته بود. شبکههای متعدد صدا و سیما با اجرای برنامههایی با رنگ و بوی فاحش ایدئولوژیک در خدمت تبلیغ و گسترش ارزشها و هنجارهای این مدینه فاضله قرار داشتند و با تهیه و پخش سدها ساعت برنامه در هفته، فرهنگ و هنر “اسلامی” به تعریف روحانیت حاکم را به مردم عرضه میکردند.
حضور زن در این شبکهها “کمرنگ” یا “سیاهرنگ” بود؛ ریش و پشم غالبا صفحه تلویزیون را پر میکرد و مردان کراواتی یا شیکپوش با ریش تراشیده به ندرت در آن دیده میشدند؛ صدای آهنگین زن از آغاز استقرار جمهوری اسلامی از صحنه عمومی و تمامی این شبکهها حذف شد و برای همیشه غایب ماند؛ نوای تار و سنتور و نی و کمانچه و سازهای دیگر را میشد گاه شنید ولی چهره آنها برای تماشاچی نامحرم بود؛ داستانهای خرافی و مسخره به نام آموزههای دینی (شیعی) شبانهروز به حلق مردم ریخته میشد؛ دروغپردازی و خبرسازی و تبلیغ خشونت و دشمنی با “دیگران” داخلی و بینالمللی برنامههای “خبری” آنها را تشکیل میداد، از امکانات رسانههای تصویری برای بردن تصاویر صحنههای خشونتبار قتل و شکنجه و اعدام به خانهای مردم بهره گرفته میشد - و سرگرم کنندهترین و آموزندهترین برنامههای آن برای ساعات پر بیننده تلویزیون شب جمعه “بحث شیرین لواط” بود.
این وضعیت البته تا به امروز کم و بیش ادامه یافته است، ولی با یک تفاوت: اگر خواننده و شنونده و بیننده ایرانی تا یکی دو دهه پس از انقلاب، (صرف نظر از چند رادیو با موج کوتاه در خارج کشور) گزینه دیگری جز مطبوعات مجاز سانسورشده نداشت و دکمههای تلویزیون تنها روی کانالهای سیمای جمهوری اسلامی میچرخید، با پیدایش و گسترش اینترنت از یک سو، و تلویزیونهای ماهوارهای از سوی دیگر، در ۱۰-۱۵ سال اخیر به دریایی از اطلاعات و هنر و فرهنگ و اخبار و گزارشهای فارغ از سانسور دسترسی پیدا کرد، و انحصار تبلیغاتی رژیم در هم شکست. مردم اکنون دنیا را از زوایای دیگری میتوانستند ببینند که با تصویر و روایت جمهوری اسلامی کاملا فرق میکرد. از همه مهمتر این که مردم با واقعیتهای دنیای بیرون آشنا میشدند و طبیعتا به مقایسه شرایط و خصوصیات جامعه خود با جوامع دیگر میپرداختند و با این آگاهی به قضاوت در باره ساختار و عملکرد جمهوری اسلامی و “بهشت برین”ی که از ایران ساخته است مینشستند.
رژیم البته سعی کرد که دسترسی ایرانیان به این منابع اطلاعاتی را کنترل و یا محدود کند، و تصویب قانون ممنوعیت استفاده از تجهیزات ماهوارهای و حملات بیامان مأموران حکومتی به ساختمانهای مسکونی برای برچیدن دیشهای ماهوارهای در سالیان پیشین و مقاومت مردم همراه با بازسازی و نصب سریع این ماهوارهها نمونههایی از این تلاشها بود. سیاستهای مشابهی از سوی حکومت برای کنترل دسترسی مردم به اینترنت نیز صورت گرفت. ولی تجربه عملی نشان داد که این تلاشها اثر چندانی ندارد، تا آن جا که تا ۶ ماه پیش، بیش از ۵۴درصد از مردم به اینترنت دسترسی داشتهاند و گسترش گیرندههای ماهوارهای در پشت بامها، نه فقط در تهران و کلانشهرهای دیگر و بلکه در هر شهر و ده و کوی و برزن، تلویزیونهای ماهوارهای را به اکثر خانههای مردم وارد کرده، و به گزارشی، ۷۱ درصد مردم تهران، به رغم ممنوعیت قانونی، از ماهواره استفاده میکنند.
گسترش ماهوارهها و اقبال فوجی مردم به تلویزیونهای ماهوارهای از پنج سال پیش به این طرف یکباره اوج گرفت، و در این تحول، به راه افتادن تلویزیون فارسی بیبیسی نقش محوری داشت. تا آن گاه، دهها فرستنده تلویزیون فارسی در خارج کشور به کار افتاده بود، ولی غالب آنها به صورت آماتوری و نامنظم به پخش برنامههای سرگرم کننده یا گپزنیهای خسته کننده و یا شعاری و برخوردهای شخصی و گاه توهینآمیز میپرداختند. تنها دو تلویزیون صدای آمریکا و فارسی۱ بیشتر مورد توجه مردم بودند که اولی در سالهای متأخر با یک برنامه مرتب، خبر یا گفتگوهای سیاسی را عرضه میکرد، ولی به لحاظ شکلی و محتوایی به عنوان یک شبکه خبری تصویری از کیفیتی برخوردار نبود که بتواند در جذب مخاطبان زیادی از مردم ایران موفق شود، و دومی عمدتا به برنامههای سرگرم کننده و دوبله سریالهای خارجی اختصاص داشت و در بالا بردن آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم نقشی ایفا نمیکرد. ولی تأسیس و به کار افتادن تلویزیون فارسی بیبیسی با بهرهگیری و اتکا به تجربه و امکانات وسیع و سطح بالای حرفهای خبری و تصویری این شبکه عظیم جهانی و به کار گرفتن جمعی خبرنگار و مجری و گزارشگر و تحلیلگر با تجربه کاری در داخل کشور و آموزش حرفهای به آنان، فضای جدید و بیسابقهای در ژورنالیزم تصویری فارسیزبان ایجاد کرد.
در عمل، تأسیس تلویزیون فارسی بیبیسی دو تأثیر عمده در ایجاد این فضا داشت. یکی این که برای اولین بار مخاطب فارسیزبان با یک منبع خبری، تحلیلی، آموزنده و سرگرم کننده تصویری روبرو میشد که در دقت و سرعت خبررسانی زبانزد جهانیان است، در ارائه نظر و تحلیل از سطح حرفهای نسبتا بالایی برخوردار است و برای ارائه برنامههای دیگر خود به منابع بزرگ بیبیسی داخلی و جهانی متکی است. این خصوصیات منحصر به فرد و بیسابقه برای مردم کشوری که سالها محکوم به تماشای سیمای جمهوری اسلامی بودهاند، در حکم هوای تازهای بود که در فضای دودزده مسمومی دمیده شود و مردم را سریعا به سوی خود جذب کند - و به این ترتیب، آمار گیرندههای ماهوارهای در ایران به سرعت بالا رفت. دوم، این که با رشد سریع مخاطبان ماهوارهای در داخل کشور، از یک سو عرضه شبکههای تصویری فارسیزبان دیگر در خارج کشور نیز بیشتر شد و از سوی دیگر با توجه به این که شبکه بیبیسی کانال فارسی زبان خود را با کیفیت حرفهای جدیدی عرضه میکرد، رقابت سالمی بین شبکههای موجود (مانند صدای آمریکا) و بعدا تأسیس (مانند منوتو) با بیبیسی برای جذب مخاطب به راه افتاد و در نتیجه آن، کیفیت رسانهای تصویری ماهوارهای فارسیزبان در کل بالا رفت. مجموع اینها پدیده جهانی بینظیری برای ایرانیان ایجاد کرد: تنها مردمی در جهان که اولا از بزرگترین و حرفهایترین شبکههای تلویزیونی مستقر در خارج کشور خود برخوردارند، و ثانیا برای کسب اخبار و گزارش و تماشای برنامههای هنری و آموزنده و یا تفریحی خود نیز عمدتا به این شبکهها متکی هستند.
این پدیده، و نقش بیبیسی (و حکومت بریتانیا) در پیدایش آن، طبیعتا خشم ولی فقیه از بریتانیا و بیبیسی را برانگیخت و او به مناسبتهای مختلف از بریتانیا به عنوان “انگلیس خبیث” یاد کرد. بار اول، در جریان انتخابات سال ۸۸ بود که او دید مردم ایران به اخبار و اطلاعات صدا و سیما چندان اعتماد نمیکنند و به جای آن به رسانههای خارجی گوش و چشم دوختهاند. او دریافته بود که شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و تویتر ازیک سو، و شبکههای ماهوارهای از سوی دیگر، به بزرگترین و سریعترین وسیله پخش خبر و نظر و ارائه تصاویر اعتراضات و تظاهرات عظیم مردمی تبدیل شدهاند و اعتبار شبکههای خبر رسانی رژیم را تا حد بسیار نازلی پایین آوردهاند. و او که به خصوص به نقش تعیین کننده بیبیسی در بالا بردن کیفیت شبکههای فارسی زبان خارج کشور و جذب بخش فزایندهای از مردم ایران به این شبکهها، آگاه بود به درستی حکومت بریتانیا و وزارت خارجه آن را به عنوان مؤسس و سرمایهگذار شبکه فارسی بیبیسی مورد حمله قرار میداد.
گسترش دسترسی مردم ایران به منابع خبری و تحلیلی آزاد، اعم از اینترنت، شبکههای اجتماعی و رسانههای ماهوارهای، زمینه مناسبی را برای بزرگترین و عمیقترین تحول فرهنگی در جامعه تحت حکومت مذهبی ایران ایجاد کرده است. ایرانیانی که تا دو دهه پیش برای دریافت خبر و اطلاعات عمدتا به رسانههای تحت اداره یا کنترل جمهوری اسلامی متکی بودند و تنها روایت مغشوش و مسخ شده حکومتی از جهان و وقایع آن را دریافت میکردند، امروز به سدها پایگاه خبری و تحلیلی اینترنتی و شبکههای اجتماعی و دهها رسانه ماهوارهای دسترسی دارند و دنیا و وقایع آن را از زوایای مختلف میبینند. و نسلی که تحت سیطره حکومت اسلامی از دسترسی به بسیاری از فراوردههای هنری و ادبی و اجتماعی و علمی جهان یا جامعه خود محروم شده بود، امروز به برکت زندگی در دهکده جهانی ماهواره و اینترنت میتواند به آن فراوردهها دسترسی داشته باشد و جهانی را که سیاستمداران حاکم از او دریغ کرده بودند درک کند.
آشنایی با این جهان و آگاهی به آن البته خبر خوبی برای اسلامگرایان حاکم در ایران نیست. مطالعهگر ایرانی از طریق اینترنت با جهانی آشنا میشود و چیزها از آن میآموزد که پیش از پیدایش این پدیده شاید از وجود آن نیز آگاه نبود. وبگرد ایرانی اکنون با استفاده از شبکههای اجتماعی با کسانی آشنا میشود که در گذشته امکان آشنایی با آنان را نداشت و یا آنان را دشمن میپنداشت. تماشاچی ایرانی روایتها و تفسیرهای دیگری از اخبار و تحولات را میتواند از شبکههای ماهوارهای دریافت کند، پای سخن ممنوع شدگان رژیم حاکم بنشیند، سریالها و فیلمهای ممنوعه ایرانی پیش و پس از انقلاب و یا دوبله شده خارجی را تماشا کند، برنامههای علمی، آموزشی یا تفریحی ببیند و با همزبانان خود از راه دور به تبادل افکار بپردازد، و شاید برای بسیاری مهمتر از همه، موسیقی و رقص و آواز ببیند و بشنود و در کنسرتهای خوانندگان محبوب خود و به خصوص زنان خواننده که در جمهوری اسلامی صدایشان بالکل خفه شده است، از طریق ماهواره شرکت کند و لذت ببرد.
و تازه این همه ماجرا نیست. کافی است اشاره کنیم به تابوهایی که در جهان اینترنت شکسته شده است و یا مقدساتی که در فضای باز اینترنت و ماهواره دیگر مقدس نیستند. واقعیاتی که رژیم حاکم سعی دارد از دید مردم پنهان نگهدارد، و در این دهکده جهانی پرده از روی آنها برداشته میشود و اسرار مگو در باره حاکمان و آن کارهای دیگر که در خلوت میکنند فاش میگردد. اعتقاداتی که پایههای سست آنها فرو میریزند و معیارهای ارزشی پوسیده سنتی که درهم شکسته میشوند و جای خود را به ارزشهای دیگری (خوب یا بد) میدهند. و البته نباید فراموش کرد: آشنایی یکی دو نسل پس از انقلاب با ایران پیش از انقلاب (و تحریک احساسات نوستالژیک میانسالان به بالا) از طریق روایتها، تصاویر و فیلمهای خبری یا سینمایی و ظواهر حذاب آن دوره و مقایسه اجتنابناپذیر آنها با آن چه که در جمهوری اسلامی گذشته و میگذرد، بدون اشاره چندان به خفقان و سرکوب و استبداد زمان شاه - که البته اگر بر روی آنها هم تأکید شود در برابر فجایع وحشتناکی که در جمهوری اسلامی بر مردم رفته و میرود به کلی رنگ میبازد.
رژیمهای ایدئولوژیک اقتدار معنوی خود را از طریق تزریق ایدئولوژی حاکم با استفاده از انحصار تبلیغاتی تأمین میکنند، و تأثیر این حربه دریک نظام اسلامگرا که معتقدات مذهبی مردم را در این جهت به خدمت میگیرد، به شدت بیشتر است. دنیای جدیدی که از طریق ماهواره و اینترنت بر روی جامعه ایرانی باز شده این انحصار تبلیغاتی را به کلی در هم شکسته است، و اقبال روزافزون مردم به رسانههای خارجی شالوده اعتبار و اقتدار معنوی روحانیان حاکم را به سرعت بر باد میدهد. کافی است به این تفاوت فاحش توجه کنیم: درست وقتی که در آستانه سال جدید، روحانیان حاکم از یک سو چهارشنبه سوری و مراسم آنها را تقبیح میکردند و از سوی دیگر به بهانه دهه فاطمیه از مردم میخواستند نوروز و سیزده بدر را با دعا و بدون جشن و پایکوبی بگذرانند، بسیاری از شبکههای ماهوارهای و به خصوص پر بینندهترین آنها، در رقابتی بیسابقه برای عرضه برنامههای تفریحی و موسیقی و رقص و آواز سنگ تمام گذاشتند. تماشاچی ایرانی هیچگاه این همه گزینه هنری و تفریحی برای گذراندن نوروز و ساعات و روزهای آغازین سال جدید نداشته است، و سیاستگذاران رژیم باید از این مسئله نگران باشند که بخش رو به فزونی از مردم، در لحظات آغازین سال جدید، به جای نشستن و گوش دادن به پیامهای نوروزی ملالآور و متفرعنانه خامنهای و دیگران، ترجیح دادند همراه با این یا آن فرستنده ماهوارهای با رقص و شادی به استقبال سال نو بروند.
آقای خامنهای میداند که نقطه عطف گرایش فوجی ایرانیان به رسانههای ماهوارهای، تأسیس تلویزیون فارسی بیبیسی بوده است و سیاستگذاران وزارت امور خارجه بریتانیا پاشنه آشیل نظام مبتنی بر دروغ و ریا و فریب او را درست تشخیص داده و روی ضربه زدن به آن سرمایهگذاری کردهاند. البته او شواهد دیگری نیز در مورد نقش “انگلیس خبیث” در این کار دارد، و از جمله این که چند شبکه معتبر دیگر نیز در سالهای اخیر در بریتانیا (اگر چه مستقل از حکومت این کشور) به راه افتادهاند. او همچنین درک کرده است که پیدایش بیبیسی فارسی به ارتقای کیفیت ژورنالیستی شبکههای دیگر (از سابق و لاحق) نیز کمک کرده و این شبکهها با نفوذ روزافزون در خانههای ایرانیان نقش بزرگی در “رخنه فرهنگی” ایفا میکنند. از این رو او حق دارد که از این امر نگران باشد، و “انگلیس خبیث” را در پیدایش آن مقصر بداند. او درست تشخیص داده است که این رخنه فرهنگی از هر تهدید دیگر و حتی تحریم اقتصادی برای رژیم او خطرناکتر است. او از کارگزاران خود در حکومت میخواهد چاره بیندیشند، و آنان در اجرای امر او تلاش بسیار کردهاند، از فیلتر کردن پایگاههای اینترنتی و بستن شبکههای اجتماعی گرفته تا پارازیت انداختن روی امواج ماهوارهها و شکستن و جمعآوری خشونتبار گیرندههای ماهوارهای، ولی همه این تلاشها به شکست انجامیده است.
خامنهای حق دارد که از “رخنه فرهنگی” نگران باشد و “انگلیس خبیث” را بیش از هر عنصر ونهاد دیگری در این امر مقصر بداند. او با تکرار این اخطار ظاهرا پذیرفته است که ایدئولوژی مبتنی بر خشونت و ریا و دروغ و خرافات او در برابر نوری که از جهان آزاد از سانسور بر آن میتابد تاب مقاومت ندارد و اعتبار خود را از دست میدهد. تلاشهای او برای جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات در عصر اینترنت و ماهواره البته تشبثی مذبوحانه بیش نیست، و درست به همین دلیل او که قدرت معنوی خود را به سرعت از دست میدهد برای حفظ قدرت ظاهری و فیزیکی نظام خود چارهای جز اعمال خشونت عریان و تشدید آن ندارد. بیدلیل نیست که بر خلاف انتظارات، پرونده نقض حقوق بشر ایران از زمان روی کار آمدن حسن روحانی نه فقط بهبود نیافته و بلکه از جهاتی بدتر نیز شده است، و از جمله، به رغم فشارهایی که از سوی جامعه جهانی و به خصوص از جانب نهادهای حقوق بشری وارد میشود جمهوری اسلامی همچنان به شکستن رکوردهای جهانی (و رکوردهای خود) در مورد اعدام و برپا داشتن صحنههای فجیع اعدام در ملأ عام، که در درجه اول هدف ارعاب مردم را دنبال میکند، ادامه داده است.
شاید بتوان گفت که فرد یا گروهی که روزی پیشنهاد تأسیس تلویزیون فارسی بیبیسی را روی میز وزیر خارجه بریتانیا گذاشت و توانست وزیر را قانع کند تا بودجهای چندین میلیونی به آن اختصاص دهد (کاری که تا آنگاه و بعدا نیز به هیچ زبان دیگری جز عربی صورت نگرفته است) بیشترین سهم را در سازماندهی “هجمه فرهنگی” به نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و تضعیف اقتدار و اعتبار معنوی آن به خود اختصاص داده است. آقای خامنهای حق دارد که از این عنصر و حکومت “انگلیس خبیث” که بودجه و امکانات آن را تأمین کرده است بنالد و بر آنان نفرین کند.