گپ - آرش دادگر و شهرام احمدزاده در نشست مطبوعاتی

نویسنده
یوسف محمدی

بررسی روابط انسانی                                                                                   

آرش دادگر و شهرام احمدزاده در نشست مطبوعاتی نمایش “بازگشت افتخارآمیز مردان از جنگ” پاسخگوی سوالات خبرنگاران شده اند.همکارمان در تهران، گوشه هایی از این جلسه ی گفت و شنید را برای انتشار در هنر روز آماده کرده که در ادامه می خوانید…

 

 

آقای دادگر،سال هاست که به عنوان کارگردان متن هایی را به صحنه می برید که برگرفته یا اقتباس ازدرام ها یا داستان یا رمان های مشهور ادیات جهان است.درباره موضوع اقتباس و چگونگی این اثر جدیدتان برایمان بگویید.

این نمایش داستان سر جوخه ای به نام “بیک مان” است که بعد از 3 سال اسارت در سیبری به شهرخود هامبورگ بر می گردد اما هیچ دری به روی او باز نمی شود.آن را خواندم و همزمان برای جشنواره دانشجویی نمایش هملت را کار می کردیم. به هر حال روابط و آسیب های جنگی برای هر جامعه ای جذاب و جالب توجه است. بنابراین تصمیم گرفتم که با همان نیروهای نمایش هملت به سراغ این اثر بروم و از آقای احمدزاده خواستم تا نگاهی دراماتورژی به این اثر ادبی انداخته و تنظیمات آن را برای اجرا در ایران فراهم آورد. با شناختی که خودم بر اساس مطالعات تاریخی با جهان جنگ داشتم متن را آماده کردیم.

 

پس تمرینات شما بر اساس متن پیش رفت یا طبق معمول همیشه نگاهی تجربی و کارگاهی بر اثرتان حاکم بود؟

احمدزاده: تمرین هایی را که انجام دادیم تماما بر اساس روابط انسانی در مناسبات اجتماعی بحران زده انسان های بعد از جنگ بود. تلاشمان این بود که با داشته های خودمان با آنچه که از گذشته خودمان می دانیم شرایطی که درجنگ داشتیم و شرایطی که تقریبا میتوانیم بگوییم جهانی است به نمایش بگذاریم.

 

آقای احمدزاده ،در تولید آثار اقتباسی این چنینی که ایده اجرا و ایده اولیه اثر دراماتیک از آن دراماتورژ نیست چه رویکردهایی در بسط و گسترش فکر اولیه و همسان سازی و هماهنگی عناصر اجرایی وجود دارد؟

احمدزاده : در مورد هر متن باید یک بازخوردی وجود داشته باشد. زمانی که می خواستیم متن را بنویسیم 3 نگاه وجود داشت. نگاه من به جهان، نگاه آرش دادگر و نگاهی که متن به جهان داشت. سعی ما این بود که هم ساختار متن را بشکنیم تا به یک چیز جدیدی برسیم و هم اینکه نگاه خودمان را هم داشته باشیم .من وقتی متنی را می نویسم شروع به آنالیز می کنم.

 

مهم ترین خط داستانی موجود در “بیرون پشت در” بورشرت که تنهایی قهرمان است در تئاتر شما هم وجود دارد.فراتر از این فاکتور چه مساله ای را می توانید به عنوان اصلی ترین تغییرات نمایشنامه ی آقای احمد زاده برایمان بگویید.

دادگر:می دانید که در دنیای درام آثار زیادی وجود دارد که اجرای آنها مستلزم شجاعت و توانایی خاصی است. این متن هم یکی از آن متن ها است . متنی که با ساختار خودش و با فضای پر از منولوگ و پرگفتار خیالی نویسنده که تبدیل به متن امروز دشوار است. این کار یک تحولی در بازخوانی متون قدیمی به جای گذاشته است. برای اینکه متنی بتواند از آن فضای تاریخی به فضای معاصر وارد شود یک سری تحولاتی را نیاز دارد و به یک زبان تازه ای نیاز دارد . باید دوباره نویسی شود تا بتواند زمان معاصر را پیدا کند.

 

در اجرای شما بخش هایی از مونولوگ های متن اصلی بوشنرهم دچار تغییر شده است  و با تکه تکه نمودن آن ها در نقاط مختلف اجرا فضاسازی های متنوعی شکل گرفته است.

دادگر:مهمترین بخشی که در اجرا دیده می شود , ورود سرباز است که او با ورود خودش کلیدی را به مخاطب می دهد و آن گفتوگویی بین “ بیک مان” و رود خانه است که در یک فضای کاملا اکسپرسیونیستی اتفاق می افتد. یک گفتوگوی بی تحرک که “ بیک مان” خودکشی کرده است و این مقدمه نمایش است. نقطه شروع قویترین نقطه اجرا است که زمینه ارتباط مخاطب را با موضوع برقرار می کند. فضا سازی تیره و تار و در هم رفتن صحنه ها که مختص اجراهای اکسپرسیونیستی است، سیالی که به کار برده شده است از حجم عظیم گفتارها می کاهد و یک فضای کاملا شاعرانه و راحتی را برای دنبال کردن رویدادها در اختیار تماشاگر می گذارد ضمن اینکه نیازی نیست که بسیاری از منولوگ ها برای تفهیم تماشاگر و برای اثبات نویسنده دوباره تکرار شود.

 

 

تا چه اندازه ساختار ترکیبی شما با ایده های اجرایی متفاوت بود؟  
احمدزاده: ساختار متن با من بود، اما به خودم اجازه دخالت در اجرا را ندادم و در نهایت حاصل تلاش همه دست اندرکاران نمایش بود. متن اتفاقی انتخاب شد و بعد کاملا چکش کاری شد و کارگردان زمانی که در اجرا با مشکلی روبرو می شد حتما از من نظر می گرفت که کمتر کارگردانی این کار را انجام می دهد.

درها فوق العاده هستند، غیر از اینکه جزئی از آن ساختار هستند عملا زمینه را برای آن سیال بودن نمایش فراهم می کنند. یعنی خودشان کلید سیالیت هستندو زمینه رفت و آمدها را فراهم می کنند.در متن 5 صحنه وجود دارد که از هم منفک هستند و به مجموعه سیالی تبدیل شده اند که هیچ صحنه ای قابل تفکیک از صحنه دیگر نیست و لحظه اکنون با لحظه گذشته قابل تفکیک نیست…

دادگر: درها یک ایده ای بود که من از 4سال پیش برای کارهایم داشتم. برای من همیشه اینکه پشت در بسته چه کسی است خیلی جالب است و اینکه اگرباز شود چه اتفاقی می افتد؟ البته ایده اصلی را 15 سال پیش از کتابهای “کارلوس کاستانتا “گرفتم. او یک دیالوگ در کتابهای عرفان سرخ پوستی داشت که برای من خیلی جالب بود و معیار اصلی سیستم و کارهایم قرار دادم و آن اینکه یک شکارچی می داند خرگوش زیر کدام بوته پنهان شده است، ولی هیچ وقت نمی داند کی از زیر بوته بیرون می پرد؟ به همین خاطر شاید ساعتها باید منتظر شود تا آن بیرون بیاید و آن لحظه ضربه بزند و هیچ وقت نمی داند کی این اتفاق می افتد؟ 

 

گویا در نمایش هملت هم به دنبال اجرای این ایده بوده اید؟

دادگر: در نمایش هملت می خواستم این ایده را اجرا کنم، اما مکان اجرایی این اجازه را به من نداد تا بالاخره در این کار تصمیم گرفتم هر طوری که شده این کار را انجام دهم و در اجرای این نمایش از 2 در استفاده کردم. این کار به یک فضای عجیب و غریب نیاز داشت. ما ساعت های مداوم صندلیها را جابجا کردیم تا به این فضای مطلوب رسیدیم

و اغلب تصویر سازی ها هم بر اساس همین درب ها شکل می گیرد.

احمدزاده: ما لحظه ای را داریم که “ بیگ مان” از ورود به منزل خودش مایوس شده است وقتی از آنجا می آید ناگهان وارد فضای جنگ می شود و با فرمانده گفت وگو می کند و بعد وارد فضای حال می شود این چرخشها کمک می کند تا تماشاگر با یک فضای تصویری تاثیرگذار روبرو شود و درها باعث می شودند که سایه روشنها یی در صحنه ایجاد شود که به لحاظ حسی تاثیری بر مخاطب می گذارد.