دعوای کودتاچیان با باقی مانده ذوب شدگان در ولایت فقیه که هنوز خاک پای قدرت، به تمامی سرمه چشم نکرده و سربرآستان “آقا” به بردگی نساییده اند، با پرونده دانشگاه آزاد، به جای حساسی رسیده است. جنگ، خانه به خانه شده، صندلی به صندلی، وجب به وجب… و “شیفتگان قدرت” را چه باک که در غیاب “عاشقان خدمت”، میهن را روزهای تاریکی در انتظارست.
پس وقت آن است که خود، به جای آنان که این بار دردانشگاه آزاد، توبره کشیدن بخش دیگری از خاک ایران را نشانه رفته اند، بگذاریم و بگوییم: برادران! لباس شخصی ها! دانشجویان عدالتخواه! حزب اللهی های غیرتمند، همه آنان که خون تان با “حکمگ به جوش می آید و با ساندیس فرومی نشیند، اشغال کنید این مجلس فرمایشی را؛ مجلسی که هنوز نمی داند در مملکت، دیگر نمایش قانون هم نباید داد.
اشغال کنید خانه این برکشیدگان نمک ناشناسی که در آزمون “نظارت استصوابی” نمره قبولی گرفتند و آموزش دیدند برای بازی دموکراسی، اما نقش باورشان شد و اسباب زحمت شدند و تکدر “آقا”.
این مجلس را اشغال کنید که در آن هنوز کلامی گفته می شود در جهت قانون و همسو با منافع ملت. این مجلس را ببندید که به اتفاق آرا بیانیه نداده در رد “فتنه سبز”؛ حکم نداده به اعدام “سران فتنه”.
تخته بگیرید در این به اصطلاح خانه ملت را؛ خانه ای که در آن، معتمدان “آقا” و شورای نگهبان و یاران باند کودتا، هرچندگاه، سخن به تکذیب می شنوند، و کلام، نازک تر از گل.
بسته باد این “خانه” که خود حکم به واگذاری حق خویش به رهبر می دهد و خود برخود ناظرمی گمارد، اما حکم “آقا” نادیده می گیرد در زمینه “واگذاری”دانشگاه آزاد. تعطیل باد این مجلس پرداستان که هنوز پس از 5 سال، از “تعامل کامل با دولت” می گوید اما نیمچه نظری هم به جانب مردمان دارد.
نباشد این خیمه و خرگاهی که در دل، هزار پرونده فساد و جنایت دارد ومی داند که دم نباید برآورد، اماگاه دهان می گشاید و زمزمه ای می کند ناخوشایند. مجلسی که در صحن علنی، “توکل” به استدلال می کند و در “الف”، زبان می گزد از تجاوز به حریم “آقا”. ببندید این استخوان لای زخم را.
استخوان لای زخمی که گاه، تکصدایی از آن بر می خیزد که: کجاست میلیاردهای خزانه! چه شد پرونده کوی دانشگاه! برمتهمان کهریزک چه رفت؟ این معاون دارای مدرک جعلی، در راس “حلقه باند فاطمی” چه می کند. این رئیس جمهور منصوب، چرا مملکت، کرورکرور، به سپاه وامی گذارد؟ چه شد برنامه توسعه 5 ساله؟ چیست این قراردادها که هر روز می بندید با کسانی در آن سوی ناکجا آبادها؟ خزر از چه رو دادید؟ زیر نشان خلیج فارس چرا نشستید که “فارس”اش افتاده بود؟ این نامه های بی سرو ته از چه رو می نویسید؟
اشغال کنید این مجلس را تا بدانیم در عصر “آقا”، عصر آقای خامنه ای، عصر نایب امام، خود امام، اصلا عصر پیامبر [نگفته اند مگر این را؟] مجلس اسلامی را چه به پرسش و چه به نطق پیش از دستور؟ ببندید تا بدانند و بدانیم مجلسی که 5 سال است، تن به استبداد دینی و افزون برآن، استبداد نظامی، سپرده، چه اندازه خوش خیال بوده که ندیده ست چنین روزی در آینه زمان.
گل بگیرید “پاتوقی” را که تن می دهد به دستورات منصوب “آقا” و لایحه بودجه در آخرین لحظه می گیرد و در اولین فرصت، باز پس اش می دهد به تایید، و باز سخن، به اضافه می گوید. تخته بکوبید بر درهایی که به چاپلوسی و هراس، گشوده می شود به روی سردارانی که غارت نفت میهن را، “قانونی” کرده اند. ببندید مجلس این ترسیدگان را که به اشاره ای باز پس می گیرند امضایشان راو حرف به وارو می زنند.
آهای غیرتمندان حزب اللهی! لباس شخصی ها! دانشجویان عدالتخواه! وعاظ محترم! ذوب شدگان در ولایت فقیه! به میدان بیایید. ببندید این آخرین تالار نمایش را. ببندید. مملکت را واگذارید به حمید رسایی ها تا معلوم شود “اینها در زیر عبای چه کسی پنهان شدند و دل خانواده شهدا را خون کردند” و به کوچک زاده ها که هم آوا با “آقا”می گوید: “یکی از راههای حفظ و دفاع از شأن و حیثیت مجلس، کنترل موارد مطروحه از تریبون مجلس است. “
ببندیداین مجلس را؛ به امید ما مردمان نباشید که “خس و خاشاک” ایم و مجلس و قانون را محترم می داریم؛ شما ببندیداین مجلس را؛ آهای شمایان که دیروز به صراحت گفتید: