چیکار کنیم؟
نمی دونم. می خوای باز برو اعدام تماشا کن؟
نه بابا. همین دو روز پیش دیدم. بسه دیگه. برا روحیه ام خوب نیست
ای بابا! چرا تعارف می کنی؟
اذیت نکن. من می گم بیا یه بارم که شده به حرف این احمدی نژاده گوش بدیم، ظرفیتامونو آزاد کنیم
بدیم داداش. من که خیلی به حرفاش گوش می دم. پایه م. این بنده خدا هم دیگه روزای آخرشه، بذار به دلش نمونه. فقط ببینم مطمئنی؟ آزاد می کنیماااااا
آره بابا! خودش خواسته. تو روزنامه خوندم
بعد یعنی همین جا آزاد کنیم؟ می رسه بهش؟
فرقی نمی کنه. هر جا تو بگی
من می گم بریم بیرون آزاد کنیم. اینجا پنجره نداره. خفه می شیم. البته بیرونم خفه می شیم. فرق نمی کنه
ننننننه. منظورش از این ظرفیتامون نبوده که.
پس منظورش کدوم ظرفیتامون بوده؟ من همینم چون توئی می خواستم آزاد کنم براش. وگرنه همینم از سرش زیاده
بابا. برا خودش که نمی خواد، گفته: “ظرفیتهای عظیم ملت ایران برای بهرهبرداری از ثروتهای خدادادی باید آزاد شود” ایناها. اینجا
نمی شه که. یعنی جور در نمی یاد
چرا؟
چی بود این ؟ خاور بود، خاوری بود. همین که سه هزار میلیارد بهره برداری کرد. چهار تا دیگه مثه این ظرفیتاشون آزاد بشه که مملکت چیزیش نمی مونه
نه، گفته “ ظرفیتها و توانمندیهای موجود در کشور باید با اصلاح قوانین در اختیار مردم قرار بگیرد”. با اصلاح قوانین…
آهان! پس اینطور. خب بگیرد. کی گفته نگیرد؟ الان مگه مخابرات و صادرات و واردات و جامدات و مایعات و باقی الصالحات ، در اختیار مردم قرار گرفته کسی چیزی گفته؟ ما که بخیل نیستیم. بقیه هم در اختیار مردم قرار بگیرد.
یعنی همه اینا رو مردم گرفتن؟ یعنی در اختیاره مردمه؟
آره دیگه. شک داری؟ حالا مردم مردم که نه. اصلا مردم یا سپاه، چه فرقی می کنه؟ مگه اونا مردم نیستن؟ مال دنیا که این حرفا رو نداره.سپاه هم مال مردمه. مردم و مملکت هم مال سپاه.
چرا هر چی من می گم تو یه چیز دیگه می گی. مسخره می کنی؟ خب تو روزنامه نوشته بود. طرف گفته: “ در این صورت انرژی عظیم ملت ایران آزاد میشود و عدهای دیگر نخواهند توانست در خارج با همدستی بعضیها در داخل برای ما مشکل درست کنند و در بازی ارز ایجاد بحران کنند.”
ااااااا پسر عجب حرفی زده! من می گم چقدر این جمشید بسم الله به چشمم آشنا بود. نگو پسر عمه من بوده که از خارج اومده.
بازم مسخره می کنی؟
نه جون تو. کاملا جدی دارم می گم. ارواح خاک اون مرحوم
کدوم مرحوم ؟
همون عمه م دیگه…مامان جمشید و محمود… مرحوم شده بنده خدا
محمود ؟ همین محمود؟
نه، محمود بهمنی. داداش جمشید. ازون با ظرفیتای روزگاره. الان سی و سه میلیارد دلارگم شده، جون تو خم به ابرو نیاورده، ابروهاشم که دیدی چه پت و پهنه؟ اینقد که ظرفیتاش آزاد شده. اصلا تو بلدی صفرای سی و سه میلیارد دلار رو بنویسی؟
ببین. من که نمی فهمم تو چی می گی؟ سه روز پیش برا هفتاد هزار تومن طرف کشیدن بالا.حالا تو می گی. چقد بود؟
سی و سه میلیارد دلار. می کنه به عبارتی. خیلی، ینی خیلیااااااااااا. یعنی حالا حالا باید کشششششش بدی. اونا هم ظرفیتشون آزاد نشده بود، که کشیدنشون بالا. وگرنه الان کانادا بودن
آقا من می گم اینارو بی خیال. طرف داره می گه “ امروز ما باید دست به دست هم دهیم و با یکدیگر همدل باشیم تا با قدرت به سمت جلو حرکت کنیم. “
جون تو منقلب شدم. یعنی اصلا از این رو به اون رو. اتفاقا یاد یه خاطره افتادم، تو هم از تعطیلات اومدی برات خوبه. جات خالی دو سه سال پیش دست به دست هم دادیم، یک دل. رفتیم جلو. باقدرت. آقا یه قدم ما می رفتیم، ده قدم اونا می یومدن. با ماشین، با موتور ، با باتوم ، با تفنگ، با فشنگ، با گاز اشک آور، با بطری، با سعید.
خب؟
هیچی دیگه. آقا با تن نا سالم و جان ناقابلش با ماشین اومد وسط… بگذریم. دیگه چی گفته این رفیقت؟
صب کن. این سعید چی بود گفتی وسط تفنگ و فشنگ؟
آهان سعید. سعید، البته از نوع مرتضویش قاتل بود،یعنی قاضی بود، فرقی نداره حالا. ولی بعد ظرفیتاش که بیشتر آزاد شد، رفت شد رئیس سازمان مبارزه با قاچاق ارز و کالا، بعد باز ظرفیتاش خیلی آزاد شد، دیگه کاریش نمی تونستن بکنن، شد رئیس سازمان تامین اجتماعی
می شناسمش. استعفا داده بود که. قول شرفم داده بود. من خودم شنیدم
داداش! تعطیلات یه پنج شنبه جمعه به تو بدهکاره. اولا آدم در مورد چیزی قول می ده که داره. دوما: می گم بی خیال شو، بیا همون ظرفیاتامونو آزاد کنیم، بره خیال مون راحت بشه.
نه دیگه. فایده نداره. یعنی من خودم از اولم رادستم نبوداااا. دیدم بیکاریم، گفتم یه کاری بکنیم. ولی به این خارجیا گفته بود: “نفت نمیخرید؟ به جهنم که نمیخرید!“خیلی حال کردم باهاش…
پس خیلی حال کردی باهاش؟
نه دیگه. کلا اینجوری که شما گفتی دیگه خیلی باهاش حال نمی کنم.
می خوای یه راهی بگم باهاش حال کنی؟
ببخشید، من خیلی حالم خرابه، برم ظرفیتهامو آزاد کنم، بهش فکر می کنم…..