آیتالله سیداحمد علمالهدی امام جمعه مشهد و از اعضای مجلس خبرگان رهبری طی سخنانی در شهر مشهد، به دفاع از آیتالله مصباحیزدی پرداخته و او را سرمایهای برای نظام دانسته است.
به گزارش سایت انتخاب، علمالهدی با اشاره به آنچه که “عملیات روانی” کفار در صدر اسلام نامیده، گفته: “جاهلیت امروز بیدینها از جاهلیت اعراب بدتر است، امروز هم وقتی در عرصه انقلاب کسی حرفی میزند، برخی به او ناروا میگویند و کسی هم حساب نمیکند که مگر این فرد چه کاری انجام داده است که به او اهانت کرده و مسخرهاش میکنند؟” او اضافه کرده: “آیتالله مصباح یزدی سرمایهای در نظام ما هستند که برخی به خاطر مسائل سیاسی به ایشان بیحرمتی میکنند و عدهای هم تحت تأثیر قرار میگیرند؛ این روش همان مشرکان قریش است که به پیامبر(ص) جادوگر میگفتند.”
قبل از علمالهدی، مصباحیزدی هم به دفاع از خودش پرداخته و طی گفتگویی تاکید کرده بود: “کسانی که ما را متهم به تحریف می کنند [ هاشمی رفسنجانی]، در واقع افترا می زنند و افترا از قدیمی ترین شگردهای شیطانی است.” او افزوده بود: “تحریف گران با ابزارهای مختلف از جمله جنگ روانی و افترا و تهمت به میدان آمده اند و برای آنها هدف وسیله را توجیه میکند، اما ما جز حق را نباید ترویج کنیم و جز از وسیله حق نمی توانیم استفاده کنیم. دشواری مهم این است که تحریف گران از تاکتیک های متنوعی استفاده میکنند که می تواند عموم مردم و خصوصا جوانان را تحت تاثیر قرار دهد و بفریبد.”
جدال آیتالله مصباحیزدی و منتقدان او از سالها پیش بخشی از کشمکشهای درون عرصه سیاسی جمهوری اسلامی است. اینک اما به نظر میرسد احتمال نزدیک شدن زمان انتخاب رهبر آینده جمهوری اسلامی، این کشمکشها را افزایش داده باشد.
مصباحیزدی بعد از خرداد ۱۳۷۶ و در دوران موسوم به اصلاحات چهره شد. او به عنوان سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه در تهران، به مباحثی میپرداخت که در دوره حاکمیت اصلاحطلبان بر قوه مجریه -و بعدها قوه مقننه- مطرح بود. این سخنرانیها که عموما در زمینه حکومت اسلامی و نقش مردم در آن، آزادی و حقوقبشر و نظریه سیاسی شیعه بود، بعدها در کتابی با عنوان “نظریه سیاسی اسلام” جمعآوری شد.
دفاع مصباحیزدی از ساختار استبداد دینی حاکم بر ایران و نظریهپردازی برای توجیه سرکوب و فشار بر مخالفان، مهمترین شاخصه تفکر او است. برای نمونه او در همان زمان و در یکی از سخنرانیهای قبل از نماز جمعه تهران با تاکید بر ضرورت استفاده از زور در جامعه گفته بود: “حکومت اسلامی وظیفه دارد احکام و قوانین اسلامی را در جامعه پیاده کند و نظم و امنیّت را بر قرار سازد و کشور را از تهاجمات خارجی و آشوبهای داخلی حفظ کند. بالطبع در این مسیر باید از قوه قهریه و زور و خشونت استفاده کرد، و گر نه نمیشود با لبخند و مدارا و محبت جلوی کسانی را گرفت که از روی دشمنی و عناد با کشور اسلامی میجنگند و یا کسانی را که با انگیزههای شیطانی، در داخل آشوب به پا میکنند، با اظهار دوستی و ملاطفت سر جای خود نشاند.”
او اضافه کرده بود: “وقتی در روزهای پس از ۱۸ تیرماه عدهای آشوبگر و اوباش به راه میافتند و اموال عمومی و بیتالمال، بانکها، ماشینهای شخصی و دولتی و حتی مساجد را به آتش میکشند و به ناموس مردم توهین کرده، چادر از سر زنان بر میدارند، کسی نمیگوید آنان برخلاف حقوق بشر عمل میکنند بلکه آنان را اصلاحطلب و طرفدار آزادی و دموکراسی معرفی میکنند! اما وقتی دولت جمهوری اسلامی ایران و بسیجیان فداکار و جان برکف بپا میخیزند و در مقام دفاع از دین و شرف و نظام مطلوبشان برمیآیند و آشوبگران و مزدوران بیگانگان را از صحنه خارج میکنند، فریادشان به آسمان بر میخیزد که در ایران آزادی نیست و نظام ایران دیکتاتوری است!”
نظریهپردازی آیتالله مصباحیزدی، حداقل در یک نمونه مشخص که در کرمان فاش شد، موجب قتل و کشتار مردم نیز شد. در ماجرای قتلهای محفلی کرمان، متهمان تاکید داشتند که بر اساس نظریات مصباحیزدی و سخنرانی او در کرمان تعدادی را به قتل رساندهاند. هرچند مصباحیزدی صدور فتوای قتل را تکذیب کرده و گفته بود که سخنانش “ استنساخ از منابع معتبر فقهی بوده است.”
در همان دورانی که مصباحیزدی از نظریه استبداد دینی حمایت میکرد، به آیتالله خامنهای نزدیکتر شد. سیدعلی خامنهای یکبار در سال ۱۳۷۸ گفته بود: “امروز بحمدالله نظام اسلامی ما مفتخر است که شخصیتهای برجسته علمی و معنوی در آن حضور دارند؛ مثل همین شخصیت عزیز و عظیم - جناب آقای مصباح - که بحمداللَّه این کار هم از برکات ایشان است. من ایشان را نزدیک به چهل سال است میشناسم و به ایشان ارادت قلبی دارم؛ فقیه، فیلسوف، متفکّر و صاحبنظر در مسائلِ اساسی اسلام. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مثل مرحوم علّامه طباطبایی، یا مرحوم شهید مطهّری استفاده کند، بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم، خلاءِ آن عزیزان را در زمان ما پر میکنند.” خامنهای یکسال بعد نیز در جایی دیگر به دفاع از مصباح پرداخته و گفته بود: “وقتی یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیتهایی است که همهی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرد، می بینید که همین «و هم ینهون عنه و ینأون عنه». حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم، هر جایی که باشد، دشمن آنجا را زود تشخیص میدهد؛ چون حسابگر است.”
البته این تعریف و تمجیدها یکسویه نبود. همان روزها خبر رسید که در یکی از دیدارهای مصباحیزدی و خامنهای، او خود را بر روی پای رهبر جمهوری اسلامی نیز افکنده است. بعدها یکی از روحانیون ساکن یزد در اینباره گفته بود: “امروز تلفنی با آقای«جلالی» مسئول دفتر آیت الله مصباح صحبت می کردم ایشان گفت: یکی از ارادتمندان حاج آقا سوالی طرح نموده که با وجود اینکه آیت الله مصباح در علم توحید از بسیاری از علما پیشی گرفته اند اما در تصویر دیدار مقام معظم رهبری از منزل ایشان حاج آقا به پای معظم له افتاده اند و این حرکت آیا با توحید سازگاری دارد؟ آقای «جلالی» این سوال را از حاج آقا می پرسد و ایشان در جواب می گویند: احترام به مقام معظم رهبری احترام به امام زمان (عج) است و احترام به امام زمان (عج) عین توحید است و هرکس عارش بیاید از این احترام باید در توحید او شک کرد.”
مصباحیزدی در تمام این سالها از تعریف و تمجید رهبر جمهوری اسلامی دست برنداشته است. برای نمونه او در آبان سال 1392 درباره خامنهای گفت: “خداوند به ایشان چیزهایی داده که به هزار متخصص نداده است و بارها مشاهده کردهایم در مواردی که رهبری تنها مانده درست گفته و حق با ایشان بوده است.” و در مهر سال ۱۳۹۳ نیز تکرار کرد: “بینی و بینالله بین نعمتهایی که خدا به ما داده است، نعمتی بالاتر از نعمت وجود مقام معظم رهبری سراغ ندارم. کمالات ایشان بر کسی پوشیده نیست و هر روز نیز جلوهای از کمالات ایشان ظاهر میشود؛ به گونهای که دوست و دشمن در دنیا اعتراف کردهاند که ایشان شخصیتی ممتاز است.”
آرزوی مصباحیزدی برای جانشینی خامنهای دیگر چیزی نیست که پنهان مانده باشد. در سال ۱۳۸۹ وقتی که هاشمی رفسنجانی پیشنهاد تشکیل شورای فقهی را مطرح کرد، مصباح یزدی گفته بود: “این طرح ممکن است طرحی شیطانی باشد تا کسی که می داند رهبر نمیشود، فکر کند اگر شورایی باشد در آن شورا حضور پیدا خواهد کرد. اگر شورای رهبری تشکیل شود در مورد مسائل مهم و اساسی جامعه چگونه تصمیم گیری میشود. حاکمیت یک فرد پیوسته مورد قبول بوده است و در سیره عقلا و متشرعین، مردم در اجرای حکومت همیشه به فرد مراجعه می کرده اند نه به گروه.” با همین منطق، کسی هم که از رهبری فردی دفاع میکرد، به معنی آن بود که آرزوی رهبر شدن دارد.
چند سال پیش “جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق” طی نامهای سرگشاده خطاب به مصباح یزدی نوشتند: “چرا جبهه پایداری که بعضاً در جلسات خصوصی برای شما جایگاه قائم مقامی رهبری قائل میشوند و شما را رهبر معنوی خود میدانند و خود را مطیع محض شما میشمرند، دست در دست اعضای این گروه انحرافی دارند؟” گفته میشد که این نامه با اشاره آیتالله مهدوی کنی نوشته شده و برای عمومی کردن خبر علاقه مصباحیزدی به قائممقامی خامنهای است.
از سوی دیگر، در اواخر سال ۱۳۹۰ و زمانی که هواداران آیتالله مصباح یزدی گروه موسوم به “جبهه پایداری” را تشکیل داده بودند ، حجتالاسلام محمد ناصر سقای بیریا از شاگردان مصباح یزدی طی گفتگویی فاش کرد: “مسئله جبهه پایداری بسیار عظیمتر از مسئله انتخابات مجلس است، یعنی در حقیقت یک ورود و اتصال جنبههای فکری و اجرایی نظام است. یک ورود جدیتر و جدید «فکر در مرحله اجرا» است.” این اظهارات نیز نشان میداد که برنامه مصباحیزدی فراتر از مجلس یا ریاستجمهوری است.
در این میان صفبندی نیروهای سیاسی در جمهوری اسلامی و نحوه حمایت آنها از کسانی که در فهرست “رهبری آینده” هستند، در واقع نوعی دوراندیشی برای آینده سیاسی خودشان هم محسوب میشود. در چنین وضعیتی است که سخنان علمالهدی در دفاع از مصباح یزدی، قابل درکتر میشود.