سی و پنج سال پیش، انقلاب بسیار چیز ها را زیر و رو، بسیار فضا ها را جا به جا، و شماری کلیشه ها و نماد ها را باطل کرد. امروز مسلم است که زندگی زنان یکی از مهمترین عرصه های این دگرگونی بود. تکراریست اگر بگوییم آنچه در این پهنه پیش آمد آن نبود که حکومت می خواست. با جاری شدن سنت در سطح جامعه، زنان پوشیده و پیچیده در سنت نیز به فضای جامعه خروج کردند. با جاری شدن سنت در جامعه زنان نوجو و آزادی طلب برای بقای حضور خود در جامعه همتی دو چندان از خود نشان دادند و آمیختگی پویای این دو پدیده نتایجی به بار آورد که هم به زبان آمار بیان شد مثل میزان قبول شدگان زن در کنکور دانشگاه ها و هم در صحنۀ آفرینش فرهنگی و هنری خود را نشان داد با حضور پر مایۀ زنان نویسنده، فیلمساز، نقاش، عکاس، روزنامه نگار و کنشگر اجتماعی و حقوق بشری. به طوری که امروز این همه، جزء بدیهیات گفته و بازگفته به شمار می آید.
اما آنچه من امروز، در این ایام بزرگداشت “روز جهانی زن”، مایلم به عنوان شاهد دور نشسته به آن اشاره کنم ویژگی قدم هایی است که زنان در این راه سی و پنج ساله برداشته اند. البته منظورم از زنان، کنشگران زن است که از قشر متوسط شهری برخاسته اند.
نخست مکث بر این نکته را بیهوده نمی دانم که حرکت اجتماعی زنان در جامعه ای بسته که حق آزادی بیان و تجمع در آن محدود و گاه بسیار محدود است از حرکت اجتماعی دانشجویان یا کارگران و معلمان و دیگر گروه های صنفی دشوارتر است. حضور اجتماعی زنان به مکان ( کارخانه یا دانشگاه) یا حرفۀ خاصی (پزشکی یا معلمی) وابسته نیست. زنان در بطن جامعه پراکنده و گاه به تعبیری معلقند، هستند و نیستند. از همین رو گرد آمدن شان در یک فضا و به دور یک عمل اجتماعی کار پُر زحمتی است. از این نظر تجمع زنان در استقبال از شیرین عبادی در فرودگاه هنگام بازگشتش از مراسم اعطای جایزۀ نوبل و یا تجمع زنان در مقابل درهای بستۀ استادیوم ورزشی و البته کمپین یک میلیون امضاء نشانگر هوشمندی و نگاه چاره جوی زنان کنشگر است که می خواهند این پراکندگی را دور بزنند.
در دوره هایی که احزاب سیاسی نیرومند بودند و یا نهاد های رسمی دغدغۀ بسیج و تشکل زنان را داشتند، یعنی حدوداً در سه دهۀ قبل از انقلاب، این پراکندگی چندان به نظر نمی آمد و زنان در سایۀ تشکل ها و یا برنامه های کلان حضور اجتماعی و مطالباتی خود را نشان می دادند. اما بعد از انقلاب با تار و مار شدن احزاب اپوزیسیون، با بی اعتنایی احزاب حاشیۀ حکومت به مسئلۀ زنان و با قوت گرفتن فکر لزوم یک حرکت مستقل زنان، عناصر فعال و اندیشه ورز این نیمۀ دیگر جامعه، آستین بالا زدند و نگاه و زبان و رفتاری آزاد از قیمومیت فکری و سیاسی متعارف در اپوزیسیون و حکومت را پدید آوردند. این ویژگی بارز تلاش زنان در ایران فرآورده های گرانقدری داشت. از جمله این فرآورده ها شکل گیری یک رویکرد مطالباتی بود که هم خواست های دراز مدت ولی مشخص را در بر می گرفت، مثل لغو کلیۀ قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و نیز خواست های مقطعی را مثل مقابله با قانون چند همسری یا حق حضانت کودکان.
با گام نهادن در راه استقلال فکری و عملی، زنان تلاشگر ایران گسستی در فرهنگ سیاسی غالب بوجود آوردند که پرهیز از خشونت و دوری از هویت طلبی گروهی دو ثمرۀ مبارک آنست. شکل گیری هم اندیشی و همگرایی زنان نمودی از فاصله گرفتن از فرهنگ خودی و غیر خودیست که کمتر گروه سیاسی، قومی و مذهبی را در امان گذاشته است. فکر می کنم همین خصوصیت است که بر چالاکی تلاشگران زن می افزاید تا بتوانند گاه در مهلتی کوتاه دست به واکنش زنند. اشاره ام به تشکیل کانون حقوق شهروندی زنان و ارادۀ مداخلۀ فکری در تغییر منشور حقوق شهروندی حسن روحانی است. از آنچه در بالا آمد ممکن است چنین برداشت شود که نگارنده در برابر تلاش و مبارزات زنان در ایران یکپارچه تحسین و شیفتگی است. اگر چنین است این برداشت جای تعدیل دارد. در واقع وقتی از دور و در عالم خیال و استعاره به حرکت زنان در این سی و پنج سال می نگرم سه تصویر یا تشبیه به نظرم می رسد.
اول، تصویر نهر آبی است که در مسیرش با سنگی صخره ای روبرو می شود و ضمن دور زدنش آن را می ساید و می فرساید.
دوم، به یاد رمانی می افتم که داستانش در دوران جنگ جهانی دوم در روستایی در یکی از جزایر جنوبی انگلستان می گذرد که تحت اشغال ارتش هیتلر بود. در این روستا به ابتکار یک زن شماری از اهالی محفلی ادبی تشکیل می دهند و هفته ای یکبار دور هم جمع می شوند و هر کدام کتابی را که خوانده است برای دیگران تعریف می کند. همبستگی شهروندی علیه اشغالگران، عواطف انسانی و عشق به ادبیات پیوند پایداری بین افراد این محفل بوجود می آورد که گاه با کیکی که با پوست سیب زمینی درست می کردند دهانی هم شیرین می کردند.
سوم، همان تصویر زنانی است با آستین های بالا زده که در واقع بر گرفته از یکی از نوشته های «نوشین احمدی خراسانی» است. این تصویر نیز زنانی را برایم تداعی می کند که محکمند و سالم و با اراده. وسیله ای جز دست هایشان برای کار ندارند. کاردان و چاره جو هستند ولی وقت و امکان این را ندارند که از نتیجۀ کارشان از قبل مطمئن شوند.
در برابر هر سۀ این تصویرها که زیبا و مثبت اند این پرسش برایم مطرح می شود که آیا این احتمال وجود ندارد که سحر زیبایی آن نهر آب یا شیرینی مقاومت شادمانه در برابر اشغالگران یا ارادۀ پر قدرت آن زنان زحمتکش ما را از پرسشگری در بارۀ میزان تحرک و پویایی خود باز بدارد و لبخند رضایت را بر لبانمان دیر پا کند؟ آیا تمام ظرفیت آگاهی بخشی در نزد تلاشگران به کار گرفته می شود؟ آیا نمی توان کارگاه های آموزشی بر پا کرد و مسائلی چون خشونت ( چه زنان قربانیش باشند چه عاملش)، زنان مناطق محروم، تن فروشی و همانند این ها ترتیب داد و نتایج را نه فقط در میان خود بلکه به دور دست های جامعۀ مدنی هم رساند و برای کاهش آسیب های اجتماعی به یک پویایی مدنی دست یافت؟
واقعیت این است که بخشی از توان جنبش زنان در سال های اخیر از ایران خارج شده است. آیا باید این توان را برای جنبش داخل، از دست رفته دانست و یا طرحی برای بهره جویی از آن، اندیشیده شده است؟… پرسش ها بسیار و پراکنده اند و چشمان مشتاق من از دور همچنان به دست های آستین بالازدۀ زنان در ایران دوخته شده است.
منبع: مدرسه فمینیستی