محتوا، قربانی فرم !

نویسنده
یوسف محمدی

» پرده نقره ای/ اکران تهران

نویسنده، کارگردان و تهیه کننده: مجتبی راعی، مدیرفیلمبرداری: هاشم مرادی، طراح صحنه و لباس: حسن روحپروری، طراح گریم: عباس صالحی ، صدابردار:محمد مختاری ، دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: حسین مشک آبادیان، دستیار اول تصویر بردار: محمد ابراهیمیان، منشی صحنه: مریم طریقی نژاد دستیار دوم کارگردان : آرش حسن پور، دستیار برنامه ریز: صدرا راعی ، مدیرتولید: طاهر امانی، مدیر تدارکات: حمید حاجیزاده : عکس و تصویربردار پشت صحنه: نوید مهیمنیان.

خلاصه داستان : زندگی هنرمندی نقاش ، مینیاتوریست آذری را به تصویر می کشد که پزشکان او را از بیماری اش مطلع کرده اند. وی خود را در شرف مرگ می بیند اما در مواجهه با اهل معرفت و سفارش تابلویی درباره ظهرعاشورا به زاویه دید جدیدی اززندگی می رسد و با کشیدن تابلو، حیات جدیدی را تجربه می کند.

معنا کیفیتی پایدار وبدون تغییرنیست ، بلکه کیفیتی است که کلمات یا گروههای کلمات براثرکاربرد کسب می کنند. درست همان طورکه انسانها با بارکردن مفهوم اشیاء برآنچه وایت هد فیلسوف “ فقط شتاب بی پایان وبی معنای ماده ” می دانست واقعیت را می آفرینند ، ما هم معناها را به گونه ای پنهان وبدون آگاهی ازاین فرآیند براصواتی تحمیل می کنیم که به خودی خود هیچ معنای “ عینی ” یا “ واقعی ” ندارند. براین اساس ، زبان قطعا وبی تردید “ جامه ” ای نیست که برقامت اندیشه می پوشانیم ، یعنی واسطه ای نیست که ازطریق آن اطلاعاتی را درباره واقعیتی که پیشاپیش در” جهان واقعی “ بیرون ازما وجود دارد به هم منتقل می کنیم. برعکس ، زبان سبب می شود که آن واقعیت وجود داشته باشد، به نحوی که بهتراست معنا را چون گیاهی ببینیم که رشد کرده ونه ظرفی که پرشده است. کلمات درساختارگونه یی چون فیلمنامه ، فی نفسه ، رخداد نیستند. درواقع برآیند قراردادهایی اند که ازنحوه ای که آنها را به کاربرده ایم حاصل شده اند کلمات ” معنی “ ندارند، ما با کلمات ” معنای “ مورد نظرمان را می رسانیم. برآیند معناهای ما که جهان را چنان که می شناسیم می سازد ، به تمامی نمی تواند متشکل باشد ازتجربه عملی یا موروثی ، بلکه متشکل است ازقوانین زبانی وروانی مربوط به شباهتهای مکرررفتاردراذهان ما ودرجهان که ما هم به صورتهای گوناگون کلمات را با آنها سازگارمی کنیم. بنابراین هرپاره زبان به ندرت می تواند فقط یک معنای مختص به خود داشته باشد. بنابراین می توان باردیگرابهام را که گاه ” عیب “ زبان وباعث گسست یا سوء تفاهم درامرارتباط تلقی می شود را مورد بررسی وبازنگری قرارداد. برهمین اساس نگارنده اثر ” دراینجا فیلمنامه نویس “ به شناخت عمیق تری ازکارکردها ووجوه متفاوت زبان خواهد رسید. اتفاقی که سالهاست درحوزه فیلمنامه نویسی سینمای ایران رخ نداده است واین بخش ازسینما همچنان با گذشت زمان مهجورمانده است. نکته دیگردرچنین نظرگاهی نقش تصاویربه عنوان زبان بصری یک رویداد دراماتیک است. اگرنویسنده دال ومدلول زبان بصری را هم نشناسد درحوزه اجرا اثربا نارسایی ارتباطی مواجه  می گردد. اتفاقی که در” ترنج “ رخ می دهد، نمونه چنین فرآیندی ست. فیلمسازکه خود درمقام نویسنده هم ظاهرگشته نتوانسته تفاوتی میان این دوحوزه اجرایی قائل شود. راعی به قدری گرفتارمضامین معنوی و معناهای متبادرازآنها قرارگرفته که وقتی به نقطه تلاقی این دوجهان می رسد بیش ازآنکه پیوندی ارگانیک را رقم بزند وامدارکلیشه های چنین گونه یی می گردد. خط روایی قصه بسیارساده وبه دورازپیچیدگی   - های معنایی وحوادث فرعی به پیش می رود. مینیاتوریستی که پزشکان اورا ناامید کرده اند با گرفتن سفارش تابلویی ازعاشورا وارد مرحله دیگری اززندگی می گردد. نارسایی روایت اززمانی شکل    می گیرد که راعی درحوزه روایت بصری قصه دچارتکرارمی گردد وتنها به استفاده ازعناصرزیبایی شناسانه قاب ها اکتفا می کند. اودرمقام کارگردان قاب های زیبایی می آفریند ، اما مخاطب درحوزه معنا بیش ازآنکه با چنین تصاویرزیبایی ارتباط برقرارکند تنها ازآنها عبورمی کند. نمونه بارزچنین اتفاقی درسکانسی رخ می دهد که آقا بیوک با شنیدن نوحه حضرت علی اصغر(ع) ازخود بیخود می شود و همزمان فرشته ای که گریان دربالای سراوظاهرگشته قطره اشکی را برقلم اومی اندازد وهمین اتفاق آغازخلق تابلوی وی است. بکارگیری برخی نمادهای دینی با چنین فرم نمایانی درقاب هاست که باعث می گردد مخاطب تنها به زیبایی بصری بسنده کند. خلق شخصیت های فرعی به موازات قصه اصلی هم کمکی به چند وجهی نمودن روایت نمی کند. شخصیت های فرعی کارکردی تزئینی به خود می گیرند وهمین امربرگسترش جنبه های معنایی شخصیت آقا بیوک هم تأثیرمخرب می گذارد. نکته دیگر استفاده مکررازموتیف های موسیقی با تم مذهبی ست. راعی برای شکل گیری حال وهوای مورد نظرش از تمامی ابزارها سود جسته اما درحوزه پرداخت وچیدمان آنها به سوی فرم گرایی مطلق سوق پیدا می کند. همین امرباعث شکل گیری فضایی درفصل پایانی ” ترنج “ می گردد که تداعی گرآثارپیشین راعی همچون ” تولد یک پروانه “ است. گرایش راعی به مضامین عرفانی ستودنی ست اما بازخورد مخاطبان دراکران نشان ازکم توجهی ذائقه امروزه جامعه ایران به چنین موضوعاتی ست.