میرزا محمّد فرّخی یزدی در سـال ۱۲۶۷ش در یزد مـتولد شد. او از همان ایام تحصیل با روح آزادی خواهی خود به سبب شعری که سروده بود، از مـدرسه اخـراج شـد. دیوان سعدی و مسعود سعد همدم جوانی او بود؛ بویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا ساخت. چند سال بـعد از امـضای مشروطه به تهران آمد و با اشعار و مقالات میهن پرستانه و استبداد ستیز خـود عـلیه وضـع موجود فریاد می کشید. در این میان بیگانگان، قراردادها، کابینهها، وزرا و رهبران احزاب از نیش انتقاد او در امان نبودند. فـرّخی در سـال ۱۳۰۰ انـتشار روزنامة طوفان را آغاز کرد. این روزنامه به علّت لحن تند و بیپروایش در طول هـشت سـال انتشار خود، پانزده بار توقیف و صاحب امتیاز آن به دادگاه کشیده شد. فرخی یزدی در دورة هفتم مجلس(۱۳۰۷-۱۳۰۹)از یزد به نـمایندگی مـجلس انتخاب شد. در پایان این دوره به علت انتقادهای پی در پی از دولت و عدم تأمین جانی، به مسکو و از آنجا بـه آلمـان گریخت. در سال ۱۳۱۲ش به ایران بازگشت و به مخالفتهای خـود بـه وضـع نامناسب جامعه ادامه داد. وی در طول زندگی سیاسی خـود چـندین بار زندانی شد تا اینکه در سال ۱۳۱۸ش با تزریق هوا در زندان به قتل رسـید.
عـلاوه بر مقالههای سیاسی آتشین، از فـرّخی دیوانـی حاوی غـزلیات و ربـاعیات بـرجاست که چندین بار با مقدمة حـسین مـکّی۱ در تهران به چاپ رسیده است. محتوای غزل او نه عشق و عواطف شخصی؛ بـلکه سـیاست و موضوعات مختلف اجتماعی است. او نیز مـانند دیگر شاعران هم عـصر خـود با مقالات و اشعار سیاسی و انـتقادی بـه مبارزه علیه استبداد و بی قانونی پرداخت. محتوای شعر فرّخی همان درون مایههایی است کـه در اشـعار دورة مشروطیت وجود دارد؛ مانند آزادی، وطن، عـدالت، اسـتبدادستیزی، بـیگانه ستیزی و غیره. افـزون بـر این، ادبیات کارگری و مبارزه بـا سـرمایه دار و سرمایه داری نیز در اشعار او به چشم میخورد. او«در این عصر، تنها شاعری است که غزل سیاسی را در عـالیترین طـرز سروده و در این کار توانسته جان سـیاسی و سـیمای انقلابی تـازهای بـه غـزل فارسی دهد»
اکنون مهمترین موضوعات سیاسی و اجتماعی دیوان فرخی یزدی که سرشار از انتقاد است، بر اساس نظریة زیباییشناسی انـتقادی تـحلیل و اصالت هنر فرخی طبق این نظریه تـحلیل مـیشود.
اسـتبداد
فـرّخی بـا اندیشة انتقادی خـویش تـلاش میکند تا به مخاطب بفهماند که در چه شرایط تراژیک اجتماعی به سر میبرد و با آگاهی کـامل از اوضـاع جـامعة خود آن را نقد میکند. وی نظر عموم جامعه را بـر آرای یک نـفر تـرجیح مـیدهد و مـعتقد اسـت که اگر کسی افکار مردم جامعه را نپذیرد و فقط با رأی خویش بر جامعه حکومت کند، این شخص در پیشگاه اهل خرد محترم نیست.۲ حاکم مستبد گوش حرف شنو ندارد و مـردم از اعمال او در آه و فغان هستند؛ بنابراین هر عملی در جامعه بدون تکیه بر نظر مردم دیری نخواهد پایید:
هر بنایی ننهادند بر افکار عموم
بود اگر ز آهن،او پایه و بنیاد نداشت
همانگونه که در مقدمه اشاره شـد، دانـشمندان این نظریه، غایت هنر را ناسازگاری با وضع موجود و نشان دادن ناخشنودی و پرخاشگری میدانند. این ویژگی در اشعار فرخی بوفور دیده می شود، چون فرخی با بینش انتقادی خود هیچ گاه وضع جامعة مـوجود را تـأیید نمیکند و از حاکمان انتقاد میکند که مزد مردان درستکار از حکومت چیزی جز حبس و کشتن و تبعید نیست.۳ حال اگر از خطاهای مستبدان چیزی گفته شود «جـز حـرف ژاژ و حربة تهمت»جواب دیگری نـمیدهند4. شـاعر با ناخشنودی از ستمکاران، آنها را مانند چنگیز و نرون میداند که برای یک دم هوسرانی خود حاضرند، مردم زیادی را به کشتن دهند تا حکومت کنند.5 بر اساس نـظریة زیبـایی شناسی انتقادی «هنر نـمی تـواند جهان را تغییر دهد؛ اما میتواند در تغییر دادن آگاهی و انگیزة انسانها که قادرند جهان را تغییر دهند، سهمی داشته باشد» (مارکوزه، ۱۳۷۹: ۸۷). فرّخی با سفری که به چند کشور اروپایی رفت و از نزدیک با جـامعة آنـها آشنا شد، آبادی و پیشرفت آن کشورها را در آزادی میدانست و برای تغییر دادن آگاهی مردم و ایجاد انگیزه به منظور مبارزه با استبداد و تحول در اوضاع جامعه، ندا در می دهد که جهان به واسطة آزادی آباد شده اسـت؛ امـا متأسفانه ایران بـا وجود تلاش برای کسب آزادی و علی رغم انقلاب مشروطه هنوز هم چرخش با استبداد میگردد6. بنابراین فرّخی بـا«نیروی بالقوه سیاسی» اشعار خود هشیاری تازهای به مخاطب میدهد و بـه مـردم مـیگوید، چون اهریمن استبداد، آزادی ملت ایران را کشت، مدارا و صبر جایز نیست ۷ و برای مقابله با آن باید«در دست ز کین دشـنه و پولاد گـرفت». همانگونه که گفتیم هنر با انتقاد از واقعیت حاکم، همواره تصویر جهان دیگری را نـقش مـیزند و بـه خاطر تحقّق این جهان دیگر، علیه شرایط حاکم میایستد و بدان معترض می شود (ر.ک. همان، ۵۷). فرّخی هـم با انتقاد از اختناق موجود در جامعه همواره در اشعارش تصویر جامعة دیگری را نقش میزند کـه در آن استبداد نباشد تا آزادانـه بـتوان حقایق را برای مردم بیان کرد. شاعر با هدف آگاه کردن مردم از استبداد، میگوید، اگر چه فراعنه در مصر از بین رفتهاند؛ اما در ایران هنوز فراعنه حاکماند۸ و در کشور هر روز بدون محاکمه روزنامه را توقیف میکنند و بـه زور مهر سکوت بر لبان منتقدان مینشانند۹. بنابراین ما باید روزی با درفش کاویان همچو فریدون به نبرد علیه استبداد(واقعیت موجود)برویم ۱۰و برای به دست آوردن شاهد زیبای آزادی(جهان ممکن دیگر)جان نـثار کـنیم تا شاید خاشاک بیداد و ستم کمتر شود۱۱. از استبداد مینالد که اگر بر مصلحت مردم سخن بگوید او را رند و مست لقب می دهند:
گر زنم دم از حقایق، بر مصالح خلایق
شحنه می کـشد کـه رندم، شرطه می کشد که مستم
ستم
از موضوعات دیگری که فرّخی در اشعارش از آن انتقاد می کند، ظلم و جوری است که بر مظلومان و ملّت روا میشود و شاعر با جسارت آن را در اشعارش مـنعکس مـیکند.
هنر فرّخی با واقعیات جامعه همگام است و با جا گرفتن در بطن آن، تضادها را بازگو میکند. باید گفت این امر به نوعی موجب می شود که اشعارش ویژگی پوزیتیویستی به خود نـگیرد و انـتقاد کـند؛ زیرا هنر پوزیتیویستی«نظم اجتماعی مـوجود را تـأیید مـیکند» (نوذری، ۱۳۸۴: ۱۶۰). در این میان از سودجویان انتقاد میکند که برای رسیدن به منفعت با ظلم بر مردم، حاصل کشور را عادلانه تقسیم نمیکنند؛ اما در کـشور، کـسی نـیست تا به داد دل مظلومان برسد.۱۲ علّت ویرانی ایران، ظلم و سـتمی اسـت که در جامعه وجود دارد و شاعر آن را با نارضایتی آشکار می کند:
خانة آباد ما را کرد در یک دم خراب
کی شود آباد آن ویرانه کـز هـر گـوشه اش
جور و بیدادی که در این کشور ویرانه بود
یک ستم کاری تعدی یا تـطاول می کند
در اشعار او حتی شاه هم از تیغ انتقاداتش در امان نیست و شاعر با استقلال کامل و بدون وابستگی به حـاکمان از سـتم و ظـلم شاه پرده بر می دارد۱۳ و به طنز میگوید: «تا زمانی که شاه مـا این شـیرین کار باشد مردم خون خواهند گریست۱۴ ». با وجود ظلم و ستم در جامعه، فرخی بی طرفی خود را نـشان نـمیدهد؛ بـلکه به نفی آن می پردازد و کسی که از روی جهل با ستم بر مردم، راه سود خـود را هـموار مـیکند از دید گاهش به بیراهه رفته است.۱۵ بر خلاف کسانی که برای امیر شدن هر گـونه ظـلمی را بـر مردم روا می دارند تا به هدف خود برسند؛ فرخی به سعادت انسان میاندیشد و مـیگوید: «امـیر میراث خوران نمیشوم تا از راه جور، مردم بمیرند و من به امیری برسم». اگر گـوشهگیری کـنم، بـهتر از آن است که از«راه خطا صاحب تأثیر شوم». ۱۶ نظریة زیبایی شناسی انتقادی یکی از نشانههای اصالت هـنر را در خـصلت انتقادی و سازش ناپذیری آن میداند. بر این اساس هنر فرخی اصیل است؛ زیرا هـم وضـع مـوجود را نمی پذیرد و هم انتقاد میکند. گاهی برای نشان دادن اوج ظلم و ستم در جامعه به طنز متوسل میشود کـه «مـهد زرتشت عجب آب و هوایی دارد که هرگز آتش ظلم در آن سرزمین خاموش نمی شود«.۱۷ وی بـا اعـتراض از وضـع جامعه، با اشعار خویش می کوشد اوضاع موجود را به چالش بکشد:
در این خرابه به هر کـجا کـه پای بـگذاری
غم است و ناله و فریاد و داد و سوز و گداز عدالت
عدالت و مساوات از مضامین اجتماعی اسـت کـه در هر دورهای از تاریخ مورد ستایش انسانها قرار گرفته است. فرّخی نیز در دیوان خود از عدالت میگوید و از بیعدالتی شـکایت مـیکند. هورکهایمر نقد را ویژگی اساسی نظریة دیالکتیکی18 جامعه تعریف میکند و معتقد است کـه نـگرش انتقادی و روشن بینی یکی است. گاهی مـنظور او از نـگاه انـتقادی، نقد بیعدالتی است. فرّخی با انـدیشة انـتقادی خود که خاصیت دیالکتیکی دارد- چون نسبت به واقعیتها تردید می ورزد- با آگاهی از اوضـاع جـامعه، بیعدالتی موجود را اینگونه نقد مـیکند؛ در شـرع ما کـه بـرای اجـرای عدالت بین هیچ کس استثنایی نـیست، نـباید از تفاوت بین افراد دم زنیم؛ زیرا همه در شرع مساویند.19 شاعر از بیعدالتی انتقاد می کـند و ثـواب اجرای عدل را در میان خلق، کمتر از نـماز نمیداند.20 معتقد است اگـر عـدالت نباشد، جامعه ویران خواهد شد و عـدل و داد مـوجب آبادی است21. به دلیل ستم، زاری ما هیچ ثمری نخواهد داشت؛ زیرا در این محیط بی عدالتی هـر کـس که قدرت و ثروتی داشته بـاشد بـه هـدفش میرسد.22 افراد خـوب هـمیشه زیان میکنند و سود فقط «نـصیب لیدر عـالی جناب است23». در راه عدالت«موافق ثابت قدمی»است که همتا ندارد.24 از بی عدالتی چنان بـرمی آشـوبد و با شور و هیجان به تشویق مـردم مـی پردازد که بـرای اجـرای عـدالت به پا خیزند25 تا شـاید نام مسکین و غنی روزی محو شود و با تساوی عموم، آن روز را به عنوان نوروز جشن بگیریم.26 گاه در عـدالتی کـه فرّخی از آن دم می زند، نشانهای از تفکّرات سـوسیالیستی دیده مـیشود؛ امـا آنـ بـینشی که به نـفع مـردم باشد و مبین تساوی عموم و برقراری عدالت است، مورد ستایش شاعر قرار میگیرد نه کفر و الحاد سـوسیالیستی؛ زیرا شـاعر از اعـتقادات خود هم سخن میگوید:
در شرع ما کـه خـدمت خـلق از فـرایض اسـت
شـرع ما که قاعدة اختصاص نیست
انصاف طاعتی است که کم از نماز نیست
حق عوام نیز قبول خواص نیست
با این حال، فرّخی هیچ گاه هنرش را وسیلهای تـحت لوای ایدئولوژی خاص در نمیآورد و بدون آنکه تحت نظارت نظامی(ایسم)خاص باشد، نیاز طبقات پایین جامعه را بیان میکند. طبق نظریة زیبایی شناسی انتقادی، اشعار فرّخی ماهیت اجتماعی دارد؛ چون با واقعیات جامعه پیوندی اجـتناب نـاپذیر برقرار میکند و با نگاه انتقادی خود هیچ گاه اوضاع نامطلوب جامعه را تأیید نمیکند؛ بلکه وضع مطلوبی را مورد توجه قرار می دهد که در جامعه وجود ندارد. شاعر با هنر خـود«آنـچه نیست» را با دیدی انتقادی بیان میکند و «وضع مطلوب»را این گونه یادآور می شود:
خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیماین شکل زندگی نبود قابل دوامقانون عادلانهتر از این کـنیم وضـعبا این مرام در همه عالم عـلم زنـیمخوب است این طریقة بد را به هم زنیمآنگاه برتمام قوانین قلم زنیم.
سرمایهداری
درگرایشات ضد سرمایهداری مکتب فرانکفورت و اعضای آن جای تردیدی نیست. فرّخی با مـشاهده و درک شـرایط نامطلوبی که از تأثیر سـرمایهداری بـر جامعه ایجاد شده بود، در دیوان خود از سرمایهداری و سرمایهدار انتقاد میکند. او با کمک هنر خود به معرفی نیروهایی می پردازد که برای رسیدن به سود بیشتر مردم را استثمار می کنند. از دیدگاه فرّخی، ثـروتمندی کـه برای عیش و نوش به اروپا میرود هیچ گاه نمی تواند پیکر عریان دهقان را در ایران به خاطر آورد؛27 به همین دلیل آرزو می کند که روزی کارگران انتقام خود را از این«تودة تن پروران بگیرند».28 نظریة انتقادی تکیهاش بـر نـفی شرایط اسـتثمار و رد نظام بهرهکشی است (احمدی، 1386: 119). فرّخی نیز در اشعار خود از استثمار موجود در جامعه و طمع ورزی ثروتمندان انتقاد میکند و معتقد اسـت که هر چند غنی کیسهاش از مال فقیر آکنده است؛ امّا کـاسة چـشم او از حـرص و آز پر نمیشود؛29 از طمع هر جا درهمی سرمایه یافت شود، به تکاپو می افتد تا آن را به دست آورد.30 اگر ثـروتمندان از طـمع، دست بردارند، ثروت دنیا خلایق را کفایت میکند:
بگذرند از کبریایی گر خداوندان آز
ثروت دنـیا خـلایق را کـفایت می کند
همانطور که می دانیم، فرّخی یزدی از شاعران اواخر مشروطه و اوایل رضاخانی است. در شعر دورة رضاخانی انـتقاد هست؛ امّا به دلیل استبداد، به ریشة مسائل نمیزند و رژیم این اجازه را به کسی نمیدهد کـه به مسائل عمقی بـیندیشد، جـز در ادبیاتی که باید آن را در مقولة ادبیات زیرزمینی به حساب آورد که شعر فرّخی یزدی از این نوع ادبیات به حساب میآید (شفیعی کدکنی،1359: 50). وی از سر اعتقاد از محرومان جامعه سخن میگوید و برخی از غزلهایش رنگ و بوی طرفداری از فرودستان یا بـه اصطلاح آن روز، کارگران و زحمت کشان، پیدا میکند. به همین جهت، یکی از مقولههایی که در غزلیات فرخی نمود فراوانی دارد، ادبیات کارگری است، هر چند نظام رضاخانی جلوی رشد ادبیات کارگری را میگیرد؛ امّا اشعاری که فـرخی بـه هواخواهی از کارگران سروده باید نخستین پلّة این نوع ادبیات دانست که بعد از شهریور 1320 دوباره رونق میگیرد. فرخی به اغنیا که از استثمار کارگران به ثروت میرسند و به آنها ستم میکنند، معترض است تـا جـایی که به دلیل استثمار و ستم بر فرودستان باید سرمایه دار را از دم تیغ گذراند:
دسترنج کارگر را تا به کی سرمایه دار میبرد
از دسترنجش گنج اگر سرمایهدار بی خبر تا که بود از دل دهقان مالک
خـرج عـیش و نوش و اشیای تجمّل میکند
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند
خبر این است که از آن بی خبران باید کشت
همان گونه که گفتیم، از نظر اندیشمندان مکتب فرانکفورت، گوهر هنر، نـفی اسـت و اعـتراض به وضع موجود. هـنر فـرخی هـم با این ویژگی به انتقاد از شرایط حاکم می پردازد و همانند نظریه پردازان زیباییشناسی انتقادی به نظام سرمایه داری میتازد و گرفتاری انسان عصر خود را در شیوة بـهرهگیری از او مـیداند کـه به جای آنکه به سود توسعه و تکامل آزادی مـنجر شـود، به زیان استقلال و آزادی انسانها منتهی میشود. شاعر معتقد است که دنیا مرهون زحمات دهقانان و کارگران است؛ اما از ستم، کارگر آن چـنان از کـارفرما مـی ترسد که کبک از باز شکاری.31 انتقاد از کارفرما و مالک به دلیل سـتم و استثمار کارگران در ابیات زیر مشهود است:
پیش خود تا فکر نفع بی نهایت می کند گر آب رزت باید ای مالک بی انـصاف بـگو بـه کارگر و عیب کارفرما بین
کارفرما کارگر را کی رعایت می کند
خـون دل دهـقان را در شیشه نباید کرد
هر آنکه گفت فقر از غنا نمیسوزد
مجلس/ وکیل
فرّخی با اشراف بر اوضـاع جـامعة خـود، یکی دیگر از واقعیتهای اجتماعی عصرش را که مجلس و نمایندگان آن هستند، مورد نقد قـرار مـیدهد. او تـلاش میکند با اشعار انتقادی خود، بر شناخت مخاطب از مجلس و وکلا بیفزاید. شاعر، وکالت را در زمـرة نـام اشـرافی قرار میدهد32 و معتقد است مجلس باحضور سرمایهداران اعتبارش به کمتر از دکة صرافی کاهش یافـته اسـت.33 نمایندگان مجلس مارهای مهلکی هستند که باید از آنها دوری کرد34 و چون آه و نالة مـردم بـر آنـها هیچ تأثیری ندارد، باید برای ریختن خونشان اقدام کرد.
با آنکه فرّخی در دورة هفتم قـانون گـذاری به نمایندگی مجلس انتخاب شد، بازهم از انتقاد دست برنداشت. در این دوره، تنها او و یک نمایندة دیگر در اقـلیت بـودند تـا جایی که در اواخر دورة مجلس به علّت مخالفتهای پی در پی با دولت از دست نمایندهای کتک میخورد و چون وضع خـود را در خـطر میدید، بناچار چند روزی در مجلس متحصّن شد و بعد مخفیانه به اروپا گریخت. انتقاد فـرخی از وکـلا و مـجلس بیانگر استقلال شاعر از هر گروه و مکتبی است؛ زیرا با آنکه خود نمایندة مجلس است، هیچ گـاه بـا هـنرش از این قشر و نهاد اجتماعی ستایش نمیکند. با«منش ایدئولوژیکی» اشعار او مخاطب از ماهیت مـجلس و وکـلا آگاه میشود.از دیدگاه شاعر، مجلس جای منزّه و پاکی است که متأسفانه اراذل آن را اشغال کردهاند و اگر امتیازات مـجلس نـبود، هرگز آنها مشتاقش نمیشدند. بیش از آنکه نمایندگان به فکر مردم باشند بـه مـنفعت خود میاندیشند:
پول تصویبی مجلس نبد ار ماه بـه مـاه
گـرد آن کهنه حریف این همه کلاش نبود
به طـنز مـیگوید:
شدم وکیل از آن رو که نقد فی المجلس
برای نفع خود این خانه را قباله کنم
از نـمایندگان ریاکـار انتقاد میکند که با دو رنـگی خـود موجب بـدبختی مـردم شـدهاند.35 طبق نظریة زیباییشناسی انتقادی، «نیروی بـالقوه سـیاسی» اشعار فرّخی یا به قول مارکوزه «حقیقت محتوایی» اثرش موجب میشود، از نمایندگانی کـه بـا خریدن آرا به مجلس راه یافتهاند، انتقاد کـند و با آگاه کردن مـخاطب، او را تـحریک می کند که به تـغییر امـور بیندیشد؛ زیرا این وکلا با نادانی و فساد خود کشور را به نابودی خواهند کشاند:
آنکه از آرا خـریدن مـسند عالی بگیردیک ولایت را به غـارت مـی دهـد تا با جـسارتاز تـهی مغزی نماید کیسة بـیگانه را پر
مـملکت را می فروشد تا که دلالی بگیردتحفه از حاکم ستاند،رشوه از والی بگیردتا به کف بهر گدایی کـاسة خـالی بگیرد شاعر از مجلس فرمایشی انتقاد مـیکند کـه حکومت، وکـلا را بـر مـلت تحمیل کرده است.36 این نـمایندگان در مواقع حسّاس به فکر ملّت نیستند. خود آنها در قانون شکنی گوی سبقت را از دیگران ربودهاند؛ امـا مـتأسفانه امروز نمایندة قانون شدهاند:
وکیلی کـه بـاید پی حـفظ مـلتدم نـزع ایران کند بـا تـفنن
کند بی قراری کند بی سکونیبه تقلیل، تکثیر رأی آزمونی
سیاسیون
همان گونه که گفته شـد، بـراساس نـظریة زیباییشناسی انتقادی، اثر هنری زمانی میتواند ویژگـی سـیاسی داشـته بـاشد کـه مـستقل باشد و به اشخاص یا مکتبی خاص وابسته نباشد. در این میان باید گفت، این ویژگی در اشعار فرّخی وجود دارد؛ چون او در انتقاد برای بهبود اوضاع کشور از هیچ شخصی نمی هراسد و کاملاً مستقل و بـدون وابستگی به حاکمان زور و سلطه به افشای حقایق میپردازد. در دیوان فرّخی، کابینهها، قراردادها، وزرا و مقامات کشور از نیش زبان او در امان نیستند. قوام السلطنه را خائن و دزد می داند که برای نابودی ایران در تکاپوست تا قانون را پایمال هـوای نـفس خود کند.37 مذهبش کافرپرستی و دینش ﺁزادی کشی است و گویی«خیاط صنع، تشریف خیانت»را مناسب اندام او دوخت.38 قهرمان فتنه در ایران اوست:
از قوام و بستگانش دیپلم باید گرفتﺁه اگر با این هیاهو باز نشناسیم ما
در خـیانت داد هـر کس امتحان فتنه رایکه تاز مفسدت جو، قهرمان فتنه را اندیشمندان نظریة انتقادی پنهان کاری را از ویژگیهای جامعه سرمایهداری میدانند و هنر اصیل در نظر ﺁنان در فـکر ﺁفـریدن تصاویر جهان دیگری است کـه در ﺁن هـمه چیز ﺁشکار باشد و «دشمنی با سعادت بشری و مدام نام سیاستمداران مستبد را ورد زبان داشتن با خودمختاری هنر سازگار نمی دانند»(مارکوزه،1379: 111). فرّخی در بیان حقایق کـوشاست و بـا هدف ﺁگاه کردن مـخاطب از حـقایق موجود، سیاستمداران و اعمال ﺁنها را نقد می کند. وی از قرارداد 1919 که به وسیله وثوق الدّوله امضا شد، بشدّت انتقاد می کند که با عمل خود ایران را به باد فنا داد39 و با قتل و حبس مردم، خـانة خـود را ﺁباد کرده است. او به کابینة سردار سپه معترض است که مردم را با رشوه و زر و زور تسخیر می کند.40 افراد این کابینه یک دسته عیاش هستند که با قانون شکنی به غارت اموال مردم مـی پردازنـد. فرخی در نـقد کابینة سردار سپه میگوید:
با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟با زور مرا مگو که امنیت هست
با نفی بـلد ناجی امنیت کیستبا ناله ز من شنو که امنیت نیست هـمچنین بـه کـابینة مستوفی الممالک و مشیرالدوله میتازد که بی اراده و بی تصمیم است. نصرت الدوله را دلّالی میداند که برای فروش وطن در اروپا به دنـبال مـشتری است تا کشور را ویران کند:
تا وطن را به انگلیس دهد
کاسة گرم تر از ﺁش بـبین
یکـی دیگـر از نشانههای اصالت هنر فرخی از دیدگاه زیباییشناسی این است که حتی رهبران احزاب هم از تیغ انتقادات او در امـان نیستند. هر چند فرّخی در ادامة فعالیتهای سیاسی خود به حزب سوسیالیست میپیوندد؛41 امـا هنرش هیچ گاه تـحت سـلطه و نفوذ رهبران این حزب قرار نمیگیرد و از خواستههای حزبی یا نظام ایدﺋولوژیکی خاصی سخن نمیگوید؛ بلکه ﺁرمان هایی را بر زبان می ﺁورد که به نفع عموم مردم؛ بویژه طبقة پایین جامعه باشد. از دیدگاه فرخی، سوسیالیست هـا خودخواه و اشراف پرست هستند و اگر موقعیتی مناسب به دست ﺁورند«دراز دستی»42 میکنند. «بدشواری میتوان او را اشتراک گرا دانست و من باور دارم که وی هرگز به خواندن درست مارکسیسم- لنینیسم نپرداخته است. این درست اسـت کـه او در اشعار و نوشتة خود برای حقوق ستمدیدگان و کارگران پای پیش گذاشته؛ اما وی از هر گونه روشی که بتواند بر پایه ی آن خود را با شرایط یک حزب سیاسی هماهنگ سازد، بهرهای نداشته است.
دل وی فردگرا است، آن را بروشنی در سروده هـایش مـی توان دید» (علوی، 1386: 164). با توجه به سرودههایش با اطمینان میتوان گفت که فرخی حزب گرا نیست؛ بلکه فردگراست و دل خوشی هم از حزب و رهبران احزاب ندارد:
دارم عجب که با همة امتحان هـنوز امـتحان داد به هنگام عمل لیدر حزب
ملّت فریب لیدر و احزاب می خورد
که به عنوان خودی محرم بیگانة ماست
مردم
اشعار فرّخی بیانگر تکاپو و مبارزه است و از تحوّل و حرکت سخن میگوید. با ﺁنـکه شـاعر بـرای دفاع از حق مردم از همه انـتقاد مـیکند، از انـتقاد مردم هم غافل نیست و با انتقاد از ملّت سعی میکند، ﺁنها را به حرکت وادار کند تا با اراده و همّت خود بر مشکلات فـائق شـوند. در واقـع «فرخی ﺁن قدرتی که بتواند مردم ایران را از بدبختی نجات دهـد، در خـود مردم سراغ دارد. به عقیدة او خود ملت است که باید رشتة کار را در دست گرفته و زندگی ﺁزاد و نیز ﺁسایشی برای خود تـدارک نـماید» (ﺁرین پور،1382: 508). شـاعر، ضمن ناخشنودی از وضع موجود از مردم انتقاد میکند که با نـادانی و اهمال خود موجب شدند تا غارتگران به بیت المال دست درازی کنند.43 مردم را مسئول ویرانی کشور می داند و مـعتقد اسـت، در کـشوری که مردمش به هرزه گردی عادت کنند، ثمری جز غم و انـدوه بـرای دانایان باقی نمیماند.44 او چون خیرخواه مردم است45 از همه، پیر و جوان خرده می گیرد که محرم نیستند و گـرنه اسـرار زیادی در دل دارد کـه نا گفته ماند:
هر که را از جنس این مردم گرفتم یار خویش / دیدم از نا ﺁشـنایی مـحرم بـیگانه بود «منش ایدﺋولوژیکی» اشعار فرّخی، مردم را هوشیار میکند تا با کنار گذاشتن سستی و تـنبلی، سـرنوشت خـود را در دست گیرند؛ چون به جهت سستی اسیر اشراف شدند.46 توصیه میکند که «مثل دد و دام گـرفتار صـید نباشید»؛ بلکه با تلاش خود از دام استثمار بیرون بیایید و صیاد را از بین ببرید.47 چون مـردم ایران مـانند دیگـر ملل علیه ظلم قیام نکردند، بدبختتر از همه هستند.48 با انتقاد از سستی مردم می گـوید:
دودة سـیروس را یارب چه آمد کاین چنین / بی دل و بی خون و سست و جامد و افسردهاند
با وجـود مـشکلات، هـیچ گاه مردم را به گوشهگیری و ناامیدی دعوت نمیکند؛ بلکه برعکس، آنها را به حرکت و عمل تشویق مـیکند. اشـعار فرخی نشان دهندة تسلیم و ترس نیست و موجب تضعیف قدرت پنهان درونی خـواننده نـمیشود؛ بـلکه در خواننده توان ایستادگی در برابر نیروهای مسلّط جامعه را ایجاد میکند و آنها را به تکاپو وا میدارد. این فرایند اصـلی دیالکـتیک اسـت که میان اثر هنری و خواننده برقرار میشود. اگر در اشعارش از سست عنصری مـردم مـیگوید، برای این است که نشان دهد مردم تا چه حد مسئول زبونی و رنج خود هستند. فـرخی ضـمن انتقاد، سعی میکند، مخاطب را آگاه کند که «بی دست و پا» بودن آنها مـوجب شـد تا اسیر ظالمان شوند.49 در حالی که بـا اراده و هـمّت مـیتوان هر مشکلی را حل کرد؛ امّا عیب در اینـ اسـت که بی تصمیم هستیم:
مشکلی آسان شود از پرتو تصمیم / اشکال دراین است کـه تـصمیم نداریم
از ساده لوحی مردم در شـگفت اسـت که بـا «هـمة امـتحان هنوز، ملت فریب لیدر و احزاب می خـورد» از اعـتقاد سست مردم انتقاد می کند که گویی عرق مسلمانی ندارند و ایمانشان تـوسط کـفر پایمال شد.50 معتقد است زنجیر اسـارت فقط به دست مـردم پاره مـیشود و آنها باید بیچارگی عموم را چـاره کـنند.