روزهای آخر اردیبهشت همه چیز در انتظار تائید یا رد صلاحیت یکی از “ستون” هائیست که آیت اله خمینی زنده بودن آن “نظام” را که تاسیس کرد به زنده بودن او می دانست، دخترموسس جمهوری اسلامی اورا از قول پدرش شایسته رهبری می خواند وکسی از نزدیکانش می گوید: “او شناسنامه وستون این نظام است اگر او فرو به ریزد کل نظام فرو خواهد ریخت.”
روزهای هفته به “رد یا تائید” می گذرد. شبکه خبری غیر رسمی که هنوز درایران موثق ترین منبع است، خبر از ردمی دهد. شب، فضای تهران امنیتی می شود و حکومت نظامی نرم بر شهر سایه می گسترد. دستگیری ها و تهدید ها و تعقیب ها دامنه می گیرد. صبح، “ولی فقیه” که طفلکی فقط یک رای دارد “وظیفه شورای نگهبان” را از طریق روزنامه ضد ملی کیهان جار می زند: “نجات هاشمی از دامی خطرناک از طریق رد صلاحیت اوست.”
نیروهایی که به ورود هاشمی رفسنجانی دل بسته اند، تصمیم نهایی “مقام معظم” را که توسط شورای نگهبان اعلام می شود، دراین عناوین جا می دهند: “شلیک به پیکر نیمه جان انقلاب”، “بزرگترین ردصلاحیت تاریخ جمهوری اسلامی صورت گرفت”، “قلم قرمز جنتی و همکاران بر نام هاشمی رفسنجانی.”
بقیه هفته در گردو غبار فروریختن آخرین “ستون نظام” گم می شود . فاطمه هاشمی که این روزها درکنار هاشمی رفسنجانی دیده می شودوهنگام ثبت نام همه مخالفان پدرش را “ضدانقلاب” خوانده بود، کمی پرده را از روی روز حادثه کنار می زند: “صبح برای ایشان پیغام آورند که حتما باید از کاندیداتوری انصراف دهند و ایشان هم صراحتا جواب دادند که انصراف نخواهم داد و نمی توانم به مردم خیانت کنم. مردم به من اعتماد کردند و از من درخواست کردند که بیایم و به خاطر آنها آمدم. آنها بسیار از آمدن من خوشحال شدند، حالا چطور از من می خواهید انصراف دهم؟! اصلا بر چه اساسی انصراف دهم؟ من که نمی توانم به مردم دروغ بگویم.”
رئیس تشخیص مصلحت “نظام” بدلیل بالا بودن سن به سه سوت بسیار محترمانه بلعیده” می شود و توسط “نظام” که نام مستعار سید علی خامنه ای باشد. روزنامه نیویورک تایمز می نویسد: “این بار انقلاب پدرش را خورد.”
فاطمه رفسنجانی روی همین نکته دست می گذارد: “الان بسیاری از افرادی که مسئولیت بالایی در کشور دارند از سن خیلی بالایی برخوردارند و علاوه بر آن بیمار هم هستند. بنابراین، کاملا مشخص است که سن بهانه است. امام خمینی در سن هفتاد و نه سالگی وارد کشور شدند و یازده سال هم رهبر کشور بودند و کشور انقلابی را به نحو احسنت مدیریت کردند. سن که نمیتواند ملاک باشد.”
منظورش “نمیر المومنین علی جنتی” است که فقط در فیس بوک هزار صفحه پرونده سنی دارد و سرانجام با “پژو” یش” بنز” هاشمی را به ته دره پرت می کند؛و محمدیزدی که با ویلچیر ازصندلی چرخدار مهدوی کنی جلو می زند تا ثواب رد صلاحیت رفسنجانی را در سینی اهدائی “امام زمان” تقدیم شورای “مستقل” نگهبان کند.
علی مطهری هم آب پاکی را روی دست همه می ریزد و به “مقام عظما” می نویسد: “حدس قوی دارم که اگر امام خمینی هم، به فرض حیات ، با نام مستعار در انتخابات شرکت می کردند صلاحیت شان رد می شد، چون ایشان هم گاهی انتقاداتی داشتند.”
هفته، هفته خبر نیست ودور دور تحلیل است. در روشنائی اندکی که جنگ گرگها به هزارتوهای تاریک “نظام مقدس” می افکند، درندگان خفته در پس پرده های قدرت و ثروت لحظه ای از تاریکی به روشنائی می آیند.
- چرا شورای نگهبان هاشمی و مشایی را رد صلاحیت کرد؟
علی افشاری به این پرسش چنین جواب می دهد: “رد صلاحیت آقای مشایی که کلا از قبل قابل پیشبینی بود. کسی که پیش از این صلاحیتش حتی برای معاون اولی ریاست جمهوری رد شده بود، طبیعی بود که قابل تحمل نبود. اما رد صلاحیت آقای هاشمی. به نظر من این تصمیم در ابتدای کار گرفته نشد ولی بعدا با توجه به حمایتی که بخشی از نیروهای معترض جامعه از ایشان انجام دادند، حاکمیت ترجیح داد که ریسک نکند و به هاشمی اساسا اجازه ندهد که در ماراتن نهایی انتخابات حضور پیدا کند”.
صادق زیبا کلام همین نظر رادارد: “من معتقدم سن آقای هاشمی یک بهانه است و دلیل اصلی، موجی است که در جامعه به راه افتاده و موجب نگرانی اصولگرایان شده است. من فکر می کنم این موج کار دست آقای هاشمی داد و ما به سمت دوم خرداد دیگری داشتیم می رفتیم. چطور میخواستند جلوی این موج را بگیرند؟ این موج یا به دوم خرداد ۷۶ منجر می شد یا به ۲۲ خرداد ۸۸.”
مجید انصاری، آمار هم می دهد: “تروریست های حیثیتی امروز حق دارند عصبانی باشند. وقتی خبر نظرسنجی بسیج را خواندند که هاشمی ۵۷ درصد رای قطعی و حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد هم افزوده خواهد داشت و در مرحله اول با ۷۰ درصد پیروز انتخابات خواهد بود به صرافت برای تغییر روند انتخابات افتادند.”
بسیاری از صاحبنظران این نگاه را کامل می کنند: “آیت اله خامنه ای بر پایه این تحلیل عمل می کند که الگوی فروپاشی جمهوری اسلامی، شباهت بسیار زیادی به شوروی سابق دارد. بنابراین هیچ روزنی برای ورود “گورباچف” باز نمی گذارد.”
تائید صلاحیت شدگان که دارند، گوشت “برکشنده خامنه ای” را ازلای دندان هایشان بیرون می آورند، آرایش سیاسی را درنیمه نهائی در منظر می گذارند.
در صدر محمدباقر قالیباف است که برای کسب مهر “رهبر” نقاب از چهره کنار می زند و از پس ظاهر مودب و خندان “سردار” یک “چوب زن کف خیابان” سر برمی کشد: “من در سال ۷۸ پشت موتور ۱۰۰۰ جزو چوبزن ها بودم. آن جایی که لازم باشد بیاییم کف خیابان و چوب بزنیم، جزو چوب زن ها هستیم. افتخار هم می کنیم. مجوز حمله به کوی دانشگاه و تیراندازی را با برخورد قاطعانه از شورای امنیت کشور گرفتم.”
علی افشار کاندیدا های مخوف دیگر را مثل یک تصویر هولناک از پشت صحنه به صحنه می آورد.
تقی رحمانی بر جلیلی، کاندیدای سپاهیان رهبر تمرکز می کند و الگوی کره شمالی را در منظر “نظام” می بیند.
مجید محمدی بر چهار جریان روحانیت پر تو می افکند.
روح اله حسینیان یار غار سعید امامی فرصت را مناسب می بیند که حرف دل” نظام” رابر زبان بیاورد: “ فرض کنید ایرانی مانند ژاپن ساختید، در انتها چه نتیجهای حاصل میشود؟ انقلاباسلامی حرف دیگری داشت. شاه هم میتوانست ایران را آباد کند، اما ما انقلاب کردیم تا معنویت و دین داشته باشیم. ما با ابرقدرتهای جهانی سر جنگ داریم.”
در روزهای آغازین خرداد که در تاریخ معاصر ایران همیشه پر خطر بوده است، آرایش صحنه شومی که میر حسین موسوی هشدارداده بود، بادقت تمام رو به پایان می رود: “حکومت به دنبال اجرای انتخاباتی پر شور یا “حماسی” است، و در عین حال میخواهد آن را طوری برگزار کند که نه مانند سال ۷۶ برآیندی بر خلاف انتظار داشته باشد و نه مانند سال ۸۸ به عواقب تشنجبار بکشد.”
خبرگزاری امنیتی فارس ازهمین حالا در صد مشارکت را ۷۰ درصد اعلام می کند. قطعی است که در “حماسه” مورد نظر” مقام رهبری” سعیدجلیلی باید بیشتر از محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد رای بیاورد. به احتمال زیاد کسانی هم از”آقا امام زمان”وقت گرفته اند که برگه صلاحیت این”کاندیدای مخوف” راامضاء کندو از ته چاه جمکران بالا بفرستد.
مصطفی تاج زاده که دل به آمدن و پیروزی هاشمی رفسنجانی بسته بود، پیام انتخابات را چنین آرزومی کرد: “هدف “دموکراسی در خانه و صلح در جهان” است، یعنی نه به حاکمیت نظامیان در داخل و ماجراجویی در خارج.”
حسین باقر زاده ـ تحلیل گر سیاسی ـ می نویسد: “اکنون نه فقط تکلیف انتخابات پیش رو روشن شده و بلکه شکل و سمتگیری و برنامه آینده نظام جمهوری اسلامی و ایران پس از ۲۴ خرداد نیز رقم خورده است. یعنی ادامه وضع موجود: فروپاشی اقتصادی در داخل و انزوای بینالمللی و کشاندن ایران به درگیری نظامی در خارج.”
و تقی رحمانی مجری تازه این سیاست را چنین بر صحنه می بیند: “جلیلی به عنوان کاندیدای مطلوب رهبران نظامی خود را می نمایاند وبا شعارخیزش مستعضعفین اعلام موجودیت کرده است. نظامیان را عادت به جراحی است تا درمان و مداوا. این ویژگی نظامیان است که در جای خود مناسب و قابل تامل است. اما تجربه کره شمالی را سپاهیان ایران از رهبر شنیده و خود و رهبر به این تجربه دل داده اند.”
اکبر گنجی چش اندا زرا رقم می زند:“شبحی در حال تسخیر ایران است. شبح جنگ و نابودی. قدرت های بین المللی و منطقه ای و خامنه ای و مریدانش برای راندن این شبح بر سر ایران در اتحادی شوم شرکت جسته اند. مدعا این است: خامنه ای و دولت های غربی و منطقه، ایران را در مسیری انداخته اند که پایانی جز نابودی درونی، جنگ و تجزیه در پیش ندارد. “
هاشمی رفسنجانی، درنخستین دیدارجمعی پس از رد صلاحیت ، می گوید: در مجلس سنای آمریکا دو طرح خطرناک وجود دارد؛ منتظر انتخابات بودند که تکلیف روشن شود و گویا از این پس فعال می شوند. می خواهند سیستان و بلوچستان و آذربایجان را تجزیه کنند. بعد هم قرار است اگر اسراییل به ایران حمله نظامی کرد به او کمک نظامی کنند. “
و جرقه ها باز بر خرمنی که سید علی حسینی خامنه، برای نابودی ایران فراهم ساخته است، فرو می افتد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش تازه خودرا منتشر می کند: “ایران در راستای توسعه برنامه هستهای خود “پیشرفت گستردهای” داشته است.”
آمریکا “سرپیچی” ایران از خواست های آژانس را “مایه تأسف” می خواند.
یک مقام آمریکایی روز سهشنبه، رسما اعلام می کند: “نیروهای ایرانی در کنار نفرات حزبالله لبنان و ارتش سوریه در نبرد برای بازپسگیری شهر “قصیر” حضور دارند.”
جان کری، وزیر خارجه آمریکا غروب روز چهارشنبه در نشست دوستان سوریه در امان، پایتخت اردن می گوید: “هزاران تن از افراد حزب الله لبنان با حمایت ایران در جنگ سوریه مشارکت دارند. اگر حکومت بشار اسد با اشتباه محاسبه بخواهد جنگ داخلی را از طریق دیگری بجز راه حل سیاسی پایان دهد، آمریکا و متحدانش حمایت خود را از مخالفان افزایش خواهند داد.”
- راه برون رفت از چنبره این سرنوشت هولناک چیست؟
اکبر گنجی می پرسد. شاید جوابش سخن هاشمی باشد که دوهفته آخراردیبهشت ۹۲ به تمامی به نامش رقم خورده است:
- اما روزی می رسد و که باید می آیند.