ثبت نام از داوطلبان نامزدی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری در حالی آغاز می شود که هنوز روشن نیست نامزدهای سه جریان اصلی این انتخابات چه کسانی هستند و در نهایت چه کسانی به رقابت نهایی راه خواهند یافت. اما گمانه های موجود نشان از آن دارد که دو جریان از سه جریان موجود برای حضور در این انتخابات دغدغه های جدی خواهند داشت؛ شاید تنها کاندیدای مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی است که بی دغدغه وارد عرصه انتخابات می شود و از پشتیبانی کلیه ارکان نظام نیز برخوردار خواهد شد.اصلاح طلبان هم نهایتا ناگزیر خواهند بود با سکوت از کنار این انتخابات گذر کنند و یا به تماشای رقابت بدلهای خود بنشینند.
از سوی دیگر کاندیدای محتمل دولت نیز شرایط دشواری برای گذر از صافی شورای نگهبان دارد و برای گذر از چنین معبری ناگزیر به پرداخت هزینه ای گزاف خواهد شد که می تواند به قیمت موجودیتش تمام شود. با این وجود علیرغم آنکه فرصت زیادی تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری باقی نمانده هنوز پیش بینی سرانجام کار بسیار دور از دسترس است. اما می توان پی برد که انتخابات پیشرو در نهایت محل نزاع نهایی حزب پادگانی خواهد بود؛ حزبی که پس از روی کار آوردن محمود احمدی نژاد و ترتیب یک کودتای انتخاباتی برای بقای دولت وی اکنون چنان در تار و پود خود پیچیده است که راهی جز یک نزاع وسیع درون سازمانی برای باز کردن گره های خود ندارد. هر چند که دود چنین نزاعی، ایران، ملت و منافعش را نیز بی نصیب نخواهد گذاشت. این یادداشت درصدد است تا پس از بررسی نقش نهایی اصلاح طلبان در این انتخابات، به فرجام چنین نزاعی بپردازد.
از ابتدای آغاز بحثهای انتخاباتی، دو نگاه شرکت و عدم شرکت در میان اصلاح طلبان و فعالان جنبش سبز حاکم بوده است. نگاه نخست که می توان گفت نگاه غالب است حضور حداکثری در انتخابات ریاست جمهوری با محوریت شخصیتهایی چون خاتمی یا هاشمی رفسنجانی است و نگاه دیگر که معتقد است بدون فراهم شدن حداقلهای موجود حضور در انتخابات کاری عبث خواهد بود. اما هر چه به زمان انتخابات نزدیک می شویم نگاه اصلاح طلبان طرفدار حضور در انتخابات تضعیف می شود و این امر به شواهدی باز می گردد که از سوی خاتمی و هاشمی و مخالفان قسم خورده آنان مطرح می شود. خاتمی که بیش از هاشمی از وی برای حضور در انتخابات درخواست شده، استدلال های متعددی برای عدم حضور خویش در انتخابات مطرح کرده و در تازه ترین اظهاراتش نیز گفته است: “احیای وضعیت ایران و بازگشت به «نقطه صفر» یعنی پیش از دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در صورتی خواهد شد که تفاهمی در سطح بالا باشد.اما بدون اینکه رهبری بخواهند و بدون هماهنگی با ایشان مشکلات حل نخواهد شد.”
خاتمی پیشتر نیز در سخنانی صریحتر گفته بود مشکلات موجود آنقدرست که اگر پیامبر نیز بیاید قادر به رفع آن نیست. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی نیز در اظهارات مشابهی کلید حل مشکلات موجود را در دستان رهبر جمهوری اسلامی دیده و گفته است بدون رضایت وی حاضر به نامزد شدن نیست.
هاشمی نیز در تازه ترین اظهاراتش گفته است: “من بدون موافقت ایشان (آیت الله خامنه ای)، وارد عرصه نخواهم شد چون اگر ایشان موافق نباشند نتیجه ای که به بار می آید معکوس خواهد بود.”
این اظهارات در کنار سخنان تند و بی پرده نزدیکان آیت الله خامنه ای از جمله برادر بزرگ وی محمد خامنه ای، یادداشتهای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان و همچنین وزیر اطلاعات درباره خاتمی و هاشمی نشانه آن است که رهبر جمهوری اسلامی هیچ گونه موافقتی با نامزدی خاتمی و هاشمی ندارد و این دو نیز بدون موافقت وی وارد بازی انتخابات نخواهند شد.
بنابراین قیاس، قیاس صحیحی است و روشن است هیچ گزینه ای برای ورود اصلاح طلبان با مهره هایی چون هاشمی و خاتمی وجود ندارد هرچند این به معنای عدم حضور حداقلی اصلاح طلبان نیز نمی تواند باشد. از این رو این احتمال همچنان هست که افرادی چون حسن روحانی، اسحاق جهانگیری یا محمد رضا عارف مورد توجه برخی اصلاح طلبان قرار گیرند و حتی مورد حمایت خاتمی و هاشمی نیز واقع شوند.
اما با فرض شرکت اصلاح طلبان با مهره های رده دوم خود نیز فضایی دو قطبی در این انتخابات شکل خواهد گرفت که البته یک سر آن اصلاح طلبان بدلی نخواهند بود بلکه رقابت میان دو رقیب حزب منشعب پادگانی سرانجام این انتخابات را رقم خواهد زد. در واقع اکنون بحث بر سر این است که نتیجه این رقابت به کجا خواهد رسید و سرانجام کدام رقیب پیروز این میدان خواهد شد؟ به باور نگارنده این رقابت که یک سر آن رهبر جمهوری اسلامی و سر دیگر آن اسفندیار رحیم مشائی است برنده ای علی الظاهر نخواهد داشت بلکه فرجام آن رسوایی حزبی است که هشت سال مقدرات این سرزمین را در دست داشته و خود و کشور را به بن بست کشانده است. حزب پادگانی که خمیرمایه خود را ازانجمن حجتیه گرفته است امروز در بن بستی بسر می برد که به دست خود در آن گرفتار شده و نه راهی به جلو دارد و نه قادر به عقب نشینی است.از این پس باید منتظرماند و به تماشای پرده ای نشست که دو قطب این حزب برای نجات خویش به نمایش خواهند گذارد.
طرفداران جامعه باز و حامیان جنبش سبز نیز در این انتخابات نقشی جز حفاظت از نهادهای مدنی جامعه نخواهند داشت.مهمترین نقش آنان تلاش برای پیشگیری از سرایت آتش افروزی این حزب به کیان ایران و نهادهای مدنی برجای مانده ای است که همچون میراثی فرهنگی باید از آن صیانت کرد. زیرا قویا بیم آن می رود که این رقابت از یک رقابت به ظاهر انتخاباتی به جنگ قدرتی کشیده شود که به قول هاشمی رفسنجانی سرانجام آن کشیده شدن جامعه به سمت انحطاط و زوال است.