آنچه در آمریکا اتفاق می‌افتد و در ایران نه

شهاب الدین شیخی
شهاب الدین شیخی

‏1- بعد از پیروز شدن باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده‌ی آمریکا، اگر صد بار هم این ‏تحلیل در صد نوشته خوانده شده باشد که مسئله‌ی قابل توجه در پیروزی وی این است که یک سیاه پوست بر ‏بلندای سفیدترین کاخ ریاست جمهوری جهان تکیه خواهد زد، باز هم باید به این نکته اشاره کرد. چون شعار ‏باراک اوباما “تغییر” بود و این خود یکی از نقطه‌نهایی‌های تغییری است که روزی نه چندان دور کسی باور ‏آن را نداشت که در جهان و یا حداقل در آمریکا اتفاق بیافتد اما امروز باورانده شده‌است. زیرا که وی اگر ‏‏150سال پیش به دنیا می‌آمد یک برده‌ی مادرزاد بود و اگر تنها50 سال پیش در سن فعالیت سیاسی به سر ‏می‌برد می‌بایست پشت سر مارتین لوترکینگ از عیسی مسیح می‌خواست که وضع سیاهان را بهبود ببخشد. اما ‏امروز جهان در انتظار این‌است که وی وضع این “سیاره‌ی در خطر” را بهبود ببخشد.‏

‏2- جامعه و کشور بدون تاریخ و اصالت (که خود اصالت نیز اساسا مفهومی است وابسته به تاریخ) برای ‏اروپاییان ناسیونالیست و شرقیان باستانی‌گرا و باستانی‌اندیش، معمولا نکته‌ای بوده که همیشه به عنوان یک ‏نقطه ضعف یا موضعی که از آن بتوان در کل کل‌های ملیت‌گرایانه به آن اشاره نمود. حتا سید محمد خاتمی ‏رییس جمهور تحول‌خواه و تنش زدای ایرانی، زمانی که با مردم آمریکا به گفتگو نشست تمام سعی‌اش را بر ‏این‌نهاد که آن‌ها را صاحب تاریخ و اصالت معرفی کند تا دل مردم آمریکا را به دست آورد. اما اگر آمریکا ‏امروز آمریکاست یکی از دلایل‌اش همین بی تاریخی و بی اصالتی است. زیرا که اصولا تاریخ پای انسان را ‏در گذشته‌ای هرچند خوشایند یا ناخوشایند بسته نگه می‌دارد؛ یعنی تو همیشه وابسته به وضعیتی هستی پیش از ‏خودت و نه بعد از خودت و پیش یعنی گذشته و بعد یعنی آینده و فردا. از سوی دیگر یکی از ارکان منزلت ‏اجتماعی شجره‌نامه و تاریخ و اصالت خانواده و… مسائلی از این دست است که از نظر جامعه شناسی بیشتر ‏ناشی از سیستم فئودالیته و ساختار جامعه‌ی کشاورزی است. زیرا در جامعه ی کشاورزی اصلی‌ترین نکته ‏برای “پدر” جامعه یا پدر قبیله این است که تو زاده شده کدام پدر هستی و چه نقشی را می‌توانی در ساختار ‏خانواده (که معمولا گسترده بود اما اگرچه امروز به هسته‌ای گراییده باز سنت‌‌اش به قوت خود باقی است) یا ‏ساختار ایل یا جامعه می‌توانی داشته باشی؟ نیز این طول خانوادگی سابقه‌ی مشروعیت و محق بودن از ‏برخورداری از قدرت، ثروت و منزلت را برای عضو جامعه تعیین می‌کند. به تعریفی دیگر از منظر ‏جامعه‌شناسی تاکید بر ویژگی‌های “انتسابی” و نه “اکتسابی”‏‎.‎

اما آنچه هویداست که جامعه‌ی آمریکا و کشوری به این نام، خود بعد از رو به صنعتی نهادن جوامع اروپایی و ‏در دوره‌ی استعمار صنعتی کشور‌های اروپایی شروع به شکل گیری نهاد. بنابراین ساکنان و بنیان گذاران ‏نوین آن و نه بومیان و مردمان گذشته ی آن، با یکی از ابزارهای جامعه ی صنعتی یعنی اسلحه وارد آن شدند ‏و بنیاد آن را یک محصول صنعتی نهاده است.‏

شاید همین نکته باعث شد که آمریکا پیش از هر جامعه ی صنعتی دیگری پا به مرحله‌ی جامعه‌ی فراصنعتی ‏بنهد. اگرچه این محصول صنعتی رنج‌ها آفریده و زخم‌ها بر تاریخ بشر نهاده است اما یک ویژگی داشته و آن ‏این بوده که این کشور انگار از یک برش تاریخی از تاریخ بشر شروع شده است. یعنی جایی به تاریخ بشر ‏وارد شد.‏

ویژگی بدون تاریخ بودن و بدون اصالت‌های مذکور در کشورهای شرقی و غربی، در جامعه‌ای هم‌چون ‏آمریکا، واجد این نتیجه‌است که “فرد” به عنوان یک واحد انسانی شکل دهنده‌ی اجتماع، بدون نیاز به پیشینه‌ی ‏تاریخی و “اصالت” می‌تواند در ساختار جامعه هم از نظر فرهنگی، هم اقتصادی و هم سیاسی با تکیه بر ‏ویژگی‌های فردی‌اش و با تبعیت از قوانین پیشرفت در آن جامعه و نیز با فربه‌سازی ویژگی‌های اکتسابی به ‏هر نقطه‌ای از پیشرفت امیدوار باشد و رشد کند. این‌گونه است که به قول مراد فرهادپور و یوسف اباذری در ‏کتاب “نیویورک- کابل”؛ یک فروشنده‌ی ایرانی در خیابان سلسبیل ایران می‌تواند وارد آمریکا شود و با ‏تلاش‌اش به یکی از بزرگترین طراحان لباس و مواد آرایشی و مد تبدیل شود و نام‌اش تنها معرف وی باشد ‏‏”بیژن” و نه هیچ ویژگی اصالت‌بار دیگری، که اگر در تهران و کشوری هم‌چون ایران باقی می‌ماند هم‌چنان ‏و تا آخر عمر به نام روستا یا شهرستانی که روزی از آن‌جا آمده بود شناخته می‌شد. از سوی دیگر یک کنیایی ‏زاده می‌تواند فعالیت سیاسی‌اش را شروع کند و روزی وارد کنگره شود و سناتور لقب بگیرد و امروز در ‏مبارزه‌ای طولانی ونفس‌گیر و جذاب، هم یکی از محبوب‌ترین زنان این‌جامعه را شکست دهد و هم رقیب ‏قدرتمندی چون مک کین جمهوری‌خواه را و با پیروزی‌اش نه تنها ایالات متحده را بلکه بخش اعظمی از جهان ‏را در شادی‌ای نادانسته‌ای فرو ببرد.‏

اگرچه ممکن است، در مقابل ادعای مطرح شده، به پیروزی سارکوزی نیز در فرانسه اشاره شود اما نباید از ‏یاد برد که چه مقاومت سنگینی نسبت به وی به خاطر مهاجر بودن و مجاربودن‌اش وجود داشت و به یاد ‏بیاوریم که تمام تلاش سارکوزی براین استوار بود، که با اینکه خود مهاجر بود، یک مهاجر ستیز جلوه کند اما ‏اوباما هرگز لازم نبود سیاه ستیزی خود را جلوه دهد.‏

این ویژگی جامعه‌ای همانند آمریکا است که اگرچه ننگ ستم بر سرخ‌پوستان بومی آمریکا را، ننگ استفاده از ‏بمب اتمی را و ننگ اینکه روزی ورود “سگ و سیاه” به محافلی که متعلق به سفیدپوستان بود، را نمی‌توانست ‏بپذیرد، به خود و در تاریخ بی ناریخ‌اش داشته است اما امروز افتخار این را دارد که می‌تواند به دلیل عدم تکیه ‏بر سنت و تاریخ و اصالت، همان سیاه پوست را به بلندترین قله‌ی سفید کاخ ریاست قدرت و حتا محبوبیت ‏برساند. و زن‌اش که روزی به دو جرم زن بودن و سیاه بودن احتمالا از یک دهم حقوق یک انسان نیز ‏برخوردار نبود، امروز بانوی اول آمریکاست.‏

‏3-برای هر ایرانی‌ای این وضعیت مقایسه‌ای قطعا اتفاق می‌افتد که همین وضع اتفاق افتاده در ینگه‌ی دنیا را با ‏کشور خودش مقایسه کند. من هم از این قاعده مستثنا نیستم و به یاد می‌‌آورم که گرچه ما ایرانی‌ها استاد ادعا و ‏اثبات این هستیم که ما بنیان گذار تقریبا تمام معارف و اختراعات و مفاهیم بشری هستیم از جمله در این چند ‏ساله مدعی هستیم که اولین منشور حقوق بشر را کوروش نوشته است. اما همین سرزمین مدعی نه در زمان ‏شاهان ستمگر و سفاک و خون ریز‌اش که از چشم و کله سر مناره می‌ساختند که در همین روزگار معاصر و ‏در همین به ظاهر دولت ـ ملت های مدرن این 150 سال اخیر، چه از نوع شاهی‌اش و چه از نوع جمهوری ‏رأفت اسلامی‌اش توان پذیرش یک غیر شیعه یا غیر فارس یا غیر فارسیزه‌شده را در راس قله‌های قدرت ‏سیاسی نداشته است. نمی‌توان فراموش کرد که در تحول‌خواه ترین پارلمان ایران یعنی مجلس ششم اجازه ‏ندادند که جلال جلالی زاده به عضویت هیات رییسه در آید؟ نمی‌توان فراموش کرد که پیروان ادیان و مذاهب ‏غیر اسلامی که هیچ حتا اهل سنت نیز حق رییس جمهور شدن را رسما و قانونا ندارند. و نمی‌توان فراموش ‏کرد که بعد سی سال از عمر این جمهوری، هنوز یک سنی به عنوان وزیر انتخاب نمی‌شود و بعد سی سال ‏می‌بایست وعده‌ی انتخاباتی یک کاندیدا(مصطفی معین) انتخاب یک وزیر سنی باشد؟؟؟! شاید برخی خوانندگان ‏بر این باور باشند که یکی از مشکلاتی که باعث می‌شود این مشکل ادامه پیدا کند نوع تفکر قومیت‌ها و ‏معتقدان به مذاهب و ادیان دیگر نسبت به شیوه‌ی مشارکت و نگاه به فعالیت سیاسی است از دید منتقدان فعالان ‏سیاسی قومی یا مذهبی تاکید آن‌ها بر ویژگی‌های اتفاقا قومی و ساختاری و تاریخی و اصیل و حل نشدن در ‏نوع ساختار فعالیت سیاسی همگانی “عام”، خود یکی از عواملی است که این افراد و نخبگان سیاسی آن‌ها را، ‏بیرون از ساختار قدرت نگه می‌دارد. اما باید به اطلاع برسانم که حداقل من به عنوان یک کرد می‌توانم از ‏گروهی از فعالان قومی میان کردها خبر بدهم که به باور تام و تمام به فعالیت در همین ساختار سیاسی و در ‏چارچوب جمهوری اسلامی و حتا در کانال‌های پیش بینی شده در جمهوری اسلامی، اقدام به فعالیت سیاسی ‏کرده‌اند و بابت داشتن چنین تفکری و سابقه ی چنین فعالیتی چه جفاها که از مردمان جامعه ی خودشان ‏نکشیده‌اند و به هزار و یک لقب از جمله خود فروش و جاش و مزدور و… متهم نشده‌اند، که خود آقای ‏جلالی‌زاده یکی از آن نمونه‌هاست. اما نتیجه را همه با هم شاهد بوده‌ایم. شخصیت‌های سیاسی هم‌چون ‏جلالی‌زاده، دکتر توفیقی، سید هاشم هدایتی و… کسانی از این دست بوده‌اند که نهایت پیشرفت سیاسی‌ای که به ‏آن دست یافته‌اند عضویت در هیات رییسه‌ی احزابی چون سازمان مجاهدین و مشارکت بوده‌است. حتا ‏شخصیت سیاسی و اقتصادی مستقلی هم‌چون مرحوم مهندس ادب نیز از این بند نتوانست برهد و با اینکه یکی ‏از کارشناسان و خبره‌های حوزه‌ی مسکن در 15سال اخیر عمرش بود و یک ساعت از تجربه و توان علمی‌اش ‏هزاران مثل وزرایی که در این چند ساله وزارت مسکن را به عهده داشته‌اند می‌ارزید، اما هرگز نتوانست به ‏سطوح بالای مدیریتی دست پیدا کند و پشت در “سنی بودن”اش ماند تا مرد.‏

باید به این‌نکته هم توجه نمود که همین‌جامعه‌ی آمریکا نیز راحت و آسان به این‌مرحله نرسیده‌است و همه ‏می‌دانیم که جنگ‌های داخلی این کشور له و علیه برده‌داری بخشی از تاریخ این‌کشور است. بنابراین آنچه ‏مسلم است برای هر تغییری ابتدا باید موانع قانونی آن تغییر را از میان بر داشت؛ چون بعد از سال‌های سال ‏از برداشتن آن موانع تاریخی، فرهنگ جامعه‌ی نژادپرست آمریکا به جایی رسید که بتواند یک سیاه‌پوست را به ‏کاخ سفید بفرستد و بر موانع عرفی آن نیز فایق آید. اکنون من هم بر این باورم که برای اینکه روزی اکثریت ‏جامعه‌ی شیعه ی ایران بتواند یک سنی را یا هر غیر شیعه‌ای را به ریاست جمهوری انتخاب کند، سال‌ها ‏تغییرات عرفی و فرهنگی لازم است اما نکته‌ آن‌جاست که تا زمانی که ما در تلاش نباشیم که موانع قانونی را ‏برداریم نباید به تغییرات عرفی و فرهنگی دل‌خوش باشیم. همین چند روز اخیر در مجلس شورای اسلامی ‏قوانینی در تغییر شرایط کاندیداتوری افراد برای ریاست جمهوری در حال تصویب بود که جالب است بدانید ‏بحث سنی یا شیعه بودن کاندیداها کاملا مسکوت گذاشته شد. آیا مدرک کارشناسی ارشد داشتن مهم‌تر بود یا ‏محروم‌ کردن جمع زیادی از شهروندان این مملکت تنها به خاطر برخورداری از یک عقیده‌ی ویژه‌ی مذهبی؟ ‏حتا اگر این عقیده نه عقیده‌ای خارج از اسلام که یکی از اصلی‌ترین مذاهب اسلامی باشد که بیش از 30درصد ‏از مسلمانان ایران و 90درصد مسلمانان جهان را شامل شود.‏

‏4-نکته‌ی دیگری که به نظرم قابل اشاره است این موضوع است همان‌طور که 100سال پیش به هیچ ذهنی ‏خطور نمی‌کرد که یک سیاه پوست هم‌منزلت یک سفید پوست قرار گیرد و در یک اتوبوس و یک رستوران باهم ‏بنشینند و حتا پس از جنگ‌های داخلی، خود برده‌های سیاه‌پوست چنان به وضعیت بردگی عادت نموده بودند ‏که حاضر نبودند موقعیت جدید را بپذیرند و می‌گفتند که ما نمی‌توانیم جور دیگری زندگی کنیم اما امروز می ‏بینیم که یک سیاه پوست اعتماد به نفس این را دارد که ریاست سیاست آمریکا و حتا جهان را به عهده بگیرد و ‏این تنها به یک معناست که “تغییر” ممکن است. اگر چه بسیار دور بنماید.‏

این‌گونه است که در آمریکایی که روزی لنگستون هیوز برای دلتنگی از تبعیض‌های که بر مردمانش می‌رفت ‏مجبور بود از اثبات “زیبایی سیاه” بنویسد و به یاد زیبایی سیاهی در “اعماق آفریقای خودش” ترانه‌های ‏غمگین بنویسد. اما امروز هم‌نژاد هیوز نشان داد که می توان بر بلندای سفید “آمریکای همه” با رنگ سیاه ‏تکیه زد.‏

امروز اگر واقع بینانه به سرنوشت رییس جمهور اوباما در آینده‌ی کاری‌اش بنگریم حتا اگر آن تغییرات رویا ‏گونه و منجی‌واری که برای آینده‌ی آمریکا و جهان در نظر گرفته می‌شود و از او انتظار می‌رود دست نیابد ‏مهم نیست چون حضور اوباما به عنوان رییس جمهور آمریکا خود بنیاد تغییری است که این‌همه شادی جهانی ‏انگار یک معنی دارد و آن این است که جهان از جبران شرم‌ساری خود شادمان است.‏

‏ روزنامه نگار و سردبیر نشریه آشتی