جوان دیگری که توسط لباس شخصی ها به شدت زخمی و در بیمارستان بستری شده بود، درگذشت. یعقوب بروایه، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته نمایش در دانشکده هنر ومعماری دانشگاه تهران، روز چهارم تیر ماه توسط نیروهای بسیج از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بلافاصله توسط دوستانش به بیمارستان لقمان انتقال یافت. در همان روز با مادر وی در بیمارستان گفت و گو کردیم. او گفت: “برای زنده ماندن پسرم هر کاری می کنم.” پسر او اینک در میان ما نیست. آن مصاحبه و ادامه ماجرا در زیر می آید.
اهل کجایید؟
اهل اهواز هستیم ولی پسرم برای تکمیل تحصیلات دانشگاهی در تهران زندگی می کند.
پسرتان در چه رشته ای درس می خواند؟
دوره کارشناسی یعقوب در دانشکده هنر و معماری تهران سپری شد؛ الان هم سال اول فوق لیسانس رشته تئاتر است.
خانم بروایه، یعقوب چندمین فرزند شماست؟
یعقوب پسر دوم من است. به غیر از او یاسر و یلدا را در خانه دارم. یاسر پسر بزرگتر من است و یعقوب متولد تیر61 است.
ماجرای تیراندازی به یعقوب چه بوده است؟
من اخبار مربوط به شلوغی های پس از انتخابات را درتهران گوش می کردم ومی دانستم که پایتخت بسیار خطرناک شده است.البته این خطر فقط برای جوانانی امثال یعقوب بوده و نه برای کسانی دیگر. بارها به پسرم برای سفارشات لازم زنگ می زدم. هم من هم پدرش و هم برادر و خواهرش. هر لحظه او را چک می کردیم که در کجا به سر می برد و با چه کسانی است.
آیا یعقوب در رفتارهای خود نشانی از اعتراض به حوادث اخیر را بروز می داد؟
این رفتارها که امروز در جامعه بسیار زیاد و متداول است. فشارها در مورد انتخابات از قبل ازرای گیری تا همین الان که با هم صحبت می کنیم وجود دارد. ولی یعقوب پسری نبود که بخواهد در مورد این جریان ها واکنش تندی ازخود بروز دهد. من با توجه به همین شناختی که از او دارم در این ایام به تهران نیامدم تا ازاو نگهداری کنم وگرنه حتما این کاررا می کردم.مطمئنم که یعقوب من برای تظاهرات به خیابان نرفته بوده است. این را از دوستانش هم پرسیدم.
روز حادثه چه کسانی با او بودند؟
دو تا از دوستان یعقوب به اسم رضا و توانا یعقوب را همراهی می کردند. هنگام اصابت گلوله آنها با پسرم بودند.
مسیر حرکت آنها به کدام سمت بوده است؟
پس از پایان تمرین تئاتر از پلاتوهای دانشکده خود که نبش خیابان فلسطین قرار داردبه سمت میدان انقلاب، که مسیر هرروز آنها بوده در حال حرکت بودند.رضا و توانا می گویند تا آنجایی که توانستیم سعی کردیم که از شلوغی ها به سرعت عبور و مسیرهای ساده تری را برای حرکت انتخاب کنیم؛ اما مامورین نیروی انتظامی مردم را به سمت خیابان های اطراف هدایت می کنند و ناخواسته به طرف میدان جمهوری در خیابان نواب کشیده می شوند.ناگهان همه جا شلوغ می شود و مامورین یگان ویژه و نیروهای بسیجی با ایجاد رعب و وحشت مردم را متفرق می کنند. در برابر این رفتار مامورین، مردم هم مقاومت می کنند. تا اینکه تیراندازی ها شروع می شود و دقیقا روبروی همان مسجد لولاگر پسرم زخمی می شود.
گلوله را چه کسی شلیک کرده است؟
از طرف بسیجی هایی بوده است که در پشت بام مسجد لولاگر مستقر شده بودند. تعداد آنها به پنج نفر می رسیده و بسیاری را به شهادت رسانیده اند. امروز حال پسر من خیلی بد است. امیدوارم که اتفاق بدی برای او رخ ندهد که من به عنوان مادر یعقوب هرگز از هیچ کسی بابت این اتفاق نمی گذرم. یعقوب سرمایه وحاصل تلاش خانوداگی ما برای رشد وافتخارمان است. الان یک هفته است که در بخش ویژه بیمارستان لقمان بستری است و هیچ یک از مدیران دولتی برای ملاقات او مراجعه نکردند. پسر من در این اغتشاشات هیچ نقشی نداشته و بی جهت مجروح شده است. اگرلازم باشد هرکاری برای بهبود او خواهم کرد. می دانم که خانواده های زیادی امروز با این مشکلات دست وپنجه نرم می کنند. از خدا می خواهم که به همه صبر وشفاعنایت کند و به یعقوب من هم.
گلوله به کدام قسمت بدن یعقوب برخورد کرده است؟
به سراو.
چگونه یعقوب را به بیمارستان انتقال داده اند؟
پس از اینکه مردم دور او را گرفته اند و نزدیک به 10 دقیقه بدون امکانات پزشکی درخیابان افتاده بوده آمبولانس او را به نزدیکترین بیمارستان منتقل می کند.
تصویر پسرتان در هفته اخیر بارها ازتلویزیون های مختلف پخش شده است اما صدا وسیمای ایران هیچ چیزی را نشان نداده. نظرتان در این مورد چیست؟
وضعیت و موضع همه در این اوضاع مشخص است. متاسفم که پسرم را دراین وضعیت در کانال های خارجی نشان می دهند. من هم یک بار صحنه را دیده ام.اول باری که تصویر او را دیدم شکستم ودرونم خالی شد. باید مادر باشی تا دردم را بفهمی.
تشخیص پزشکان چیست؟
به شدت از او مراقبت می کنند. البته نیروهای انتظامی هم دائما درکنار ما هستند و بابت این مساله هیچ توضیحی نمی دهند. چندین بار از من و پدرش سوال هایی را پرسیده اند. درمورد اینکه چه می کرده وبا چه کسانی دوست بوده و از این حرفها. دراین وضعیت به دنبال بهانه ای هستند که کار خود را توجیه کنند. من از هیچ کسی واهمه ندارم وحرفم را صادقانه می زنم. فقط دعا کنید حال پسرم روبه بهبود باشد. او روی تخت بیمارستان افتاده وهیچ تکانی نمی خورد.
ادامه ماجرا
اما یعقوب بروایه که در کنترل کامل مامورین تحت مداوا قرار داشت، از این حادثه جان سالم به در نبرد. او تنها دقایقی پیش از مرگ چشم گشود، دستان مادرش را گرفت و زیر لب گفت:
- مادر من برای آزادی کشته شدم….
و چشم فروبست.
به گزارش خبرنگار روز ماموران امنیتی پیکر بی جان یعقوب را تحویل گرفتند و به محل نامعلومی بردند وسرانجام بعد از ۴۸ ساعت به خانواده او اطلاع دادند جسد یعقوب به خاک سپرده شده است. ماموران از خانواده او تعهد گرفته اند که از هر گونه اطلاع رسانی و برگزاری مراسم برای او خودداری کنند.