بمباران دموکراسی و اپوزیسیون همسو

اکبر گنجی
اکبر گنجی

جمهوری اسلامی رژیمی استبدادی و ناقض حقوق بشر است. از نظر فساد نیز رتبه ی بالایی دارد. اما چرا در ایران شاهد یک “ جنبش اجتماعی ضد رژیم ” نیستیم؟ پاسخ ساده ای که سریع به ذهن خطور می کند این است: رژیم مخالفان را سرکوب می کند.

این پاسخی قانع کننده نیست. یعنی نمی توان فقط و فقط با متغیر سرکوب، عدم وجود جنبش اجتماعی ضد رژیم را تبیین کرد.

اولاً: اگر رژیم سرکوب نمی کرد، نظام دموکراتیک بود.سرکوب مخالفان، یکی از ویژگی های نظام های استبدادی است. به تعبیر دیگر، نمی توان سرشت نظام دیکتاتوری را نادیده گرفت و انتظار داشت که دست از سرکوب مخالفان بشوید.

ثانیاً: جنبش های اجتماعی دموکراسی خواه در رژیم های سرکوب گر به وجود آمده و علیه رژیم “بسیج اجتماعی” به راه انداخته اند.“جنبش همبستگی” لهستان فقط یک نمونه از این مصادیق است که در رژیمی توتالیتر پدید آمد و بعد از گذار به دموکراسی، رهبرش- لخ والسا- به ریاست جمهوری انتخاب شد.

بدین ترتیب به جای اول باز گشتیم. چرا در ایران یک جنبش اجتماعی ضد رژیم وجود ندارد؟ ممکن است ادعا شود که اینک یک جنبش اجتماعی وسیع در ایران وجود دارد. اما این مدعا کاذب است. برای اینکه “ نارضایتی ” را نمی توان با “ اعتراض ” یکی انگاشت. تمامی نظریه های جنبش های اجتماعی، “ اعتراض سیاسی ” را یکی از ارکان جنبش به شمار می آورند. اگر شاهد “اعتراض سیاسی” نباشیم، جنبش هم وجود نخواهد داشت. ممکن است “همه” یا “اکثر” یا “نیمی” از مردم از رژیم حاکم- به دلایل گوناگون- “ناراضی” باشند، اما مخالفان باید نارضایتی را به “اعتراض سیاسی” مبدل سازند تا جنبش اجتماعی پدیدار شود.

چرا در ایران شاهد “اعتراض سیاسی” نیستیم؟ یک پاسخ این است که مردم حاضر به پرداخت “ هزینه ” نیستند. چرا مردم حاضر به پرداخت هزینه نیستند؟ پاسخ روانشناسانه :مردم شجاع نیستند، مردم ترسو هستند و همیشه با دیکتاتوری ها ساخته اند. این پاسخ روانشناسانه اگر درست هم باشد، باز هم کاذب است، برای اینکه نمی توان جامعه شناسی را به روانشناسی فروکاست. پرسش چرا مردم “اعتراض سیاسی” نمی کنند و حاضر به پرداخت “هزینه” نیستند، پرسشی جامعه شناختی- ناظر به رفتارهای جمعی آدمیان- است، نه روانشناختی.

از سوی دیگر، تجربه ی تاریخی حاکی از آن است که، اولاً: در طول تاریخ همیشه اقلیتی فداکار پیشتاز مبارزه و پرداخت هزینه بوده اند. ثانیاً: اکثریت مردم در مراحلی خاص وارد جنبش ضد رژیم می شوند.

اپوزیسیون مقیم خارج از کشور طی 33 سال گذشته دائماً سقوط شش ماهه ی رژیم را به مردم وعده داده است. اما آن وعده ها تاکنون نقد نشده است. چرا؟ یکی از دلایل این امر این بوده که مخالفان مقیم خارج “ آرزو “ی خود را ” واقعیت “ قلمداد می کردند. هرگونه تحلیلی نیازمند تصویری صادق از واقعیت است. تصویر ایدئولوژیک(آگاهی کاذب به معنای مارکسی/انگلسی) از “رژیم” و “مردم” آدمی را به خیال پردازی سوق می دهد.

شاید اگر پرسش را تغییر دهیم، به پاسخ پرسش اصلی هم بتوانیم نزدیک شویم. پرسش : چه علل و دلایلی موجب بقا و تداوم رژیم جمهوری اسلامی شده است؟ چرا این رژیم 33 سال زنده مانده و اگر حمله ی نظامی خارجی به ایران صورت نگیرد، به احتمال زیاد شاهد سقوط آن نخواهیم بود؟ به تعبیر دیگر، خارج از متغیرهای معجزه آسا، شواهد و قرائن داخلی برای فروپاشی جمهوری اسلامی در دست نیست. یعنی، تا زمانی که رژیم استبدادی “ توان ” و “ اراده ” ی سرکوب داشته باشد و بتواند به نحو موثری مخالفان را سرکوب کند، به بقای خود ادامه خواهد داد. اگر همه ی شرایط فروپاشی حاضر باشد، تا زمانی که “ خواستن ” و “ توانستن ” سرکوب- یکی یا هر دو- متزلزل نگردد، دیکتاتوری دوام خواهد یافت.

اپوزیسیون مقیم خارج همیشه پرسش را اشتباه طرح کرده است. یعنی می پرسیده است: رژیم جمهوری اسلامی چه وقت سقوط خواهد کرد ؟ بعد هم پاسخ های شش ماهه و یک ساله عرضه کرده است. آنها یک بار هم نخواستند به این نکته فکر کنند که اگر واقعاً خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند، باید به این پرسش پاسخ می گفتند که علل و دلایل بقا و تداوم رژیم چیست؟ تا پس از جست و جوی پاسخی جامعه شناختی- نه ایدئولوژیک- به همان علل و دلایل بتازند و عوامل پایداری رژیم را ریشه کن کنند تا نظام سرنگون شود.

اشتباه بزرگ دیگری نیز اپوزیسیون مقیم خارج را به شدت فریب داده و می دهد. همه ی آنها به راحتی به اینترنت دست رسی داشته و دارند. ده ها سایت ایرانی مخالف رژیم شبانه روز تمامی اخبار ضد رژیم را جمع آوری و انتشار می دهند. تعدادی از مخالفان رژیم دائماً در این سایت ها علیه جمهوری اسلامی می نویسند. از آنها بیشتر و بیشتر، تعدادی با نام مستعار، شبانه روز به رژیم می تازند. مخالفان مقیم خارج که این وبسایت ها را می بینند- خصوصاً آن کامنت های بدون نام و نشان- پیش فرض به شدت کاذبی آنها را “ فریب ” می دهد. آن پیش فرض این است : این وبسایت ها و آن کامنت های بدون نام و نشان، نمادی است از جامعه ی ایران. کامنت ها را ببینید، تا افکار عمومی ایرانیان را دریابید .

این پیش فرض کاذب است. سایت های سیاسی خارج از کشور نماد جامعه ی ایران نیستند. هیچ کس نمی تواند کوچکترین شاهد و قرینه ای برای این مدعا عرضه بدارد. ضمن اینکه، کامنت های بدون نام و نشان، از هیچ چیز حکایت نمی کنند. برای اینکه ؛ اولاً: هیچ کس از تعداد آنها آگاه نیست. شاید عده ای ثابت در جاهای مختلف کامنت می گذارند. ثانیاً: اگر آدمی در خارج از کشور حاضر نباشد به نام خود به رژیم بتازد، در داخل کشور چگونه حاضر به مبارزه خواهد بود؟ آیا اپوزیسیون یک رژیم که به دنبال سرنگونی آن رژیم است می تواند با اسامی مستعار به جنگ قدرت حقیقی برود ؟ به تعبیر دیگر، آیا این ها حاضرند اسلحه دست گرفته و با رژیم برای سرنگونی اش بجنگند؟ برای نبرد نیاز به “ نیروی واقعی ” است، نه “ نیروی مجازی “.

مسأله ی اصلی این است که اپوزیسیون مقیم خارج فاقد “ پایگاه اجتماعی ” در داخل کشور است. یکی از دلایل این مدعا این است که قادر به “ بسیج اجتماعی ” مردم نیست. هیچ گاه اپوزیسیون مقیم خارج نتوانسته است حرکتی در داخل بیافریند. هرگاه فعالین داخل کشور حرکتی آفریده اند، مخالفان خارج از کشور هم به تبع آنها به جنب و جوش در آمده اند. هرگاه زلزله ای سیاسی داخل را دگرگون می سازد، تکان هایی هم به خارج از کشور می دهد. هیچ گاه شاهد حرکتی معکوس نبوده ایم.

به یاد دارم در اوج “حرکت سبز” روزی در شهر واشنگتن با سه تن از دوستان کنار خیابان قهوه و چای می خوردیم. دانشجویی رد شد و ما را شناخت. پرسش هایی مطرح کرد. یکی از حاضران به آن دانشجو گفت: من مسئول “ کف خیابان ها ” هستم و چند سال زحمت کشیده ام. وظیفه ی من این است که هر روز به آنها بگویم چگونه باید عمل کنند. این مدعا کاذب بود. برای اینکه نه آن زمان و نه پس از آن او و دیگر مخالفان مقیم خارج نتوانسته اند کسی را به خیابان ها بکشانند. هرگاه گروهی در داخل با زحمت بسیار بسیج اجتماعی به راه انداخته اند، اپوزیسیون خارج هم خود را به آن متصل ساخته است.

همین مسائل و مشکلات موجب “ استیصال ” کامل اپوزیسیون شده است. اما مسأله فقط و فقط درماندگی نیست، مسأله عملکرد سرکوبگرانه ی جمهوری اسلامی هم هست که خشم و کینه و نفرت زیادی آفریده است. از ترکیب این ها چه پدید می آید؟ گویی پاسخ روشن است: باید هر طور که شده این رژیم نامشروع را سرنگون کرد. هر وضعیتی که پیش آید، از اینکه هست بدتر نخواهد بود . اما چگونه؟

ما که هیچ پایگاهی در داخل کشور نداریم.

این رژیم هم به هیچ طریقی ساقط کردنی نیست.

پس تنها راه ممکن تهاجم نظامی دول خارجی به ایران و سرنگون سازی رژیم از این طریق است.

پس ما باید خود را به عنوان اپوزیسیون رژیم ایران به دولت های غربی بشناسانیم.

پس ما باید آمریکا و اسرائیل را به روش های گوناگون به تهاجم نظامی به ایران تشویق کنیم.

پس ما باید با دولت های مهاجم همراه و هماهنگ و همسو شویم.

ما می دانیم که حمله ی نظامی به ایران تلفات انسانی دارد، اما این تلفات هزینه ی تغییر رژیم است و مردم باید آن را بپردازند. درست است که بمباران ایران تلفات انسانی و اقتصادی به دنبال دارد، اما هر چه پیش آید، از وضعیت فعلی بهتر است.

نگران مقاومت مردم ایران در برابر مهاجمان نباشید، ایرانیان مانند عراقی ها نیستند که مقابل متجاوزان بایستند. مردم با دسته های گل به استقبال نجات دهندگان بیگانه ی خود می روند.

این همدلانه ترین بازسازی دیدگاه بخشی از مخالفان مقیم خارج است. تهاجم نظامی به ایران شاید به سرنگونی رژیم منتهی شود، اما پایگاه اجتماعی و دموکراسی پدید نمی آورد. دموکراسی محصول “ توازن قوا ” میان دولت و جامعه ی مدنی است. باید در جامعه از طریق سازمان یابی “ قدرت سازی ” کرد. یک گروه سیاسی، باید نماینده ی حداقل بخشی از اقشار اجتماعی باشد. نمی توان از پرسش های زیر گریخت:

علل و دلایل بقا و تداوم رژیم جمهوری اسلامی چیست؟

چگونه می توان در جامعه “قدرت” سازی کرد تا توازن قوا ایجاد شود؟

گذار از رژیم موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر چگونه صورت می گیرد؟

مخالفان یک رژیم، باید نسبت به آن رژیم “ برتری اخلاقی ” داشته باشند. “برتری اخلاقی” اگر چه “ شرط کافی ” پایگاه اجتماعی نیست، اما “ شرط لازم ” آن است. چگونه می توان به مردم دردمند و تحت ستم ایران گفت که ما حاضر به پرداخت هیچ هزینه ای نیستیم و زحمت سرنگونی رژیم را به دولت های خارجی می سپاریم تا از طریق بمباران کشور شما را آزاد کنند و قدرت سیاسی را به ما بسپارند؟ آیا این رویکرد کمترین “فضیلت اخلاقی” برای آدمی پدید می آورد؟ “ شجاعت ” اهمیت بسیاری دارد. بی جهت نیست که مردم “ اعتبار ” زیادی برای زندانیان شجاع خود قائل اند. زندان رفتن دلیل صدق مدعیات هیچ کس نیست، اما مردم بین کسانی که در حال مبارزه و پرداخت “ هزینه ” در داخل کشور هستند، با کسانی که بیرون گود نشسته و دولت های خارجی را به تهاجم نظامی به ایران تشویق می کنند، تفاوت قائل می شوند.[۱] مردم بین فردی که در زندان علیه رژیم سخن می گوید با کسانی که در خارج از کشور پیشاپیش کشور خود را محکوم کرده و خود را همسو با متجاوزان اعلام می کنند، تفاوت می گذارند.

مردم باید دریابند که تنها مسأله ی یک گروه “ دست یافتن به قدرت به هر شرط ” نیست و مدعیان مخالف حاضر نیستند با فدا کردن جان مردم داخل کشور به قدرت دست یابند. مردم باید بدانند که مخالفان برای جان آنها ارزش قائلند و به راحتی نمی گویند کشته شدن مردم هزینه ی سرنگونی رژیم است. اگر در مواردی “ تناسب نظر و عمل ” ضروری نباشد، در مبارزه ی سیاسی این سازگاری ضروری است. نمی توان خود هیچ هزینه ای نداد و خواهان پرداخت هزینه توسط مردم شد. مخالف سیاسی ابتدأ باید خود هزینه بپردازد، نه اینکه مردم را هزینه ی اهداف خود نماید. این کار- به تعبیر کانت- استفاده ی ابزاری از انسان های ذاتاً ارزشمند برای اهداف خود است.

مخالفان ابتدأ باید “ برتری اخلاقی ” خود را نشان دهند. در گام بعد باید به دنبال “ قدرت سازی ” در درون جامعه ی ایران باشند. در کنار اینها، به “ گفتارهای بسیج کننده ” نیاز دارند. اپوزیسیون مقیم خارج، فاقد “ گفتار بسیج کننده ” است. با مفاهیم انتزاعی نمی توان مردم را بسیج کرد. شعارها و برنامه ها باید نیازهای واقعی اقشار مختلف اجتماعی را در بر بگیرد.“نارضایتی” مردم باید با “ منافع ” آنها ترکیب شود و آنان بدین امر واقف شوند که دستیابی به مطالبات امکان پذیر است و مخالفان به دنبال نیازها و منافع آنها هستند، نه مفاهیم انتزاعی بی ارتباط با زندگی عملی.

در دهه ی پنجاه و اوائل دهه ی شصت شعار اصلی گروهی، “ وحدت ضد امپریالیستی ” بود. “ نفرت از امپریالیسم ” مبنای وحدت قرار می گرفت. حزب توده و فدائیان شعار “ جبهه ی ضد امپریالیستی به رهبری امام خمینی ” را مطرح ساختند. آیت الله خمینی و جانشینش نیز گفتمانی حول محور “ نفرت از دشمن ” برساختند. در گفتمان آنان، دشمن دولت هایی چون آمریکا و اسرائیل و انگلیس بودند و هستند. حال برخی به دنبال وحدت حول محور “ نفرت از جمهوری اسلامی ” هستند. جرج بوش ایران را “ محور شرارت ” قلمداد کرد. “ نفرت از دیگری ” نمی تواند مبنای وحدت قرار گیرد؛ این دیگری هر کس که می خواهد باشد. وحدت باید حول عدالت(دموکراسی، حقوق بشر، رفع تبعیض و دبل استانداردی) باشد. عدالت در سطح جهانی، عدالت در سطح منطقه ای و عدالت در سطح محلی. تبعیض گران بین المللی و منطقه ای نمی توانند عدالت سازان محلی باشند. همراهی و همسویی با متجاوزان نه تنها هیچ مشروعیت و مقبولیتی برای مخالفان جمهوری اسلامی پدید نمی آورد، بلکه نگاهی سراسر منفی نسبت به آنان در اذهان ایجاد می کند. چگونه می توان از کشور خود “ اهریمن ” ساخت و دول متجاوز را به “ فرشتگان ” مبدل کرد؟ به سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان عبرت باید نگریست.ایران مساوی با جمهوری اسلامی نیست. ما به شدت مخالف نظام جبار جمهوری اسلامی هستیم، اما نمی خواهیم ایران و ایرانیان فدای قدرت طلبی همراهان اسرائیل و آمریکا شوند.” نفرت از جمهوری اسلامی “ نباید به ” نفرت از ایران و ایرانیان “ گسترش یابد و کودکان و زنان و مردان ایران زمین بمباران شوند.

 

پاورقی:

1- در مقاله ی “تلفات انسانی و خسارات تهاجم نظامی احتمالی به ایران”- بی.بی.سی 2آذر90- توضیح داده شده است که چگونه صدها هزار تن در اثر تهاجم نظامی به ایران کشته خواهند شد. محاسبات از آن موسسات تحقیقاتی آمریکایی و اروپایی است. مدافعان تهاجم نظامی به ایران- تحت هر عنوانی- تصور درستی از هزینه های انسانی این امر ندارند. اما هزینه ها منحصر به هزینه های انسانی نیست، فجایع بسیار آفریده خواهد شد که در مقاله آمده است.