ازهمه جا

نویسنده

گزیده ی فیس بوک به انتخاب تحریریه هنر روز

 

که گویی برهنه ای…

یک – بنفشه پورزند:

سنگ قبر پدرم، به دستخط بینظیر خودش…با تکه کلام خود گلش

دو –  احمد پورنجاتی:

 

من از هیچکس متنفر نیستم!

از گرگ می ترسم، چون گرسنه که می شود، می درد.

از کرکس دلشوره می گیرم، لابد موجود زنده ای را دریده اند، نشانه ی جنایت دیگری!

از دژخیم فاصله می گیرم، چون “بوی گند” می دهد، دلم به حالش می سوزد، چون کسی او را آدم.

حساب نمی کند، حتی خودش!

 

سه- هانیه بختیار:

نیویورکِ دیروز ؛ چهارم یک ماه که فرقی نمی کند…“کجایی تو ؟ / که ام من ؟ / و جغرافیای ما / کجاست ؟”

 

چهار – بهروز کاظمی:

یکی از بیماری های من اینه که هر روز (تقریبا) توی ویکی پدیا نگاه می کنم که ببینم مناسبت های روز چیه. امروز نگاه کردم دو چیز جالب دیدم! سالروز حمله 11 سپتامبر و همچنین سالروز نامه تاریخی مهدی کروبی در مورد دخالت نظامیان در امور قضایی. هر دو اتفاق بمب بود به نوعی.اولی بمبی از بنزین و شقاوت و حماقت و دومی بمبی از جنس خبر وتحلیل که از یک رفتار شرافت مندانه و شجاعانه بر می خواست. این هم روایتی از بیستم شهریور…

 

پنج - صفحه ی گرامی داشت یاد محمد مختاری:

زادگاه و تاریخ تولد هیچ کس در هیچ نقشه وتقویمی نیست.چرا که آدمها هر لحظه در تپش قلب کسانی که دوستشان دارند متولد میشوند…(کوروش کبیر)

برادر جان زاد روز ت گرامی باد،اولین زاد روز نبودنت..

 

شش- شعری که زندگی ست:

نصرت رحمانی:

هنگام بدرقه ی عشق

پیراهنی چندان سفید به تن کن

که گویی برهنه ای