بسیجی ها فحش می دادند و حریف می طلبیدند

جلال کیهان منش‏
جلال کیهان منش‏

» بازار تهران هم سبز شد

بازار تهران دیروز هزاران بازدیدکننده سبز داشت؛ کسانی که برای “خرید سبز” آمده بودند و به دنبال خود ماموران رنگ و وارنگ دولت کودتا را نیز به بازار کشانده بودند. در میان ماموران، بیش از همه قیافه بسیجی هایی جلب توجه می کرد که  بسیار کم سن و سال بودند، بیشترشان حتی ریش در نیاورده بودند، اما همگی شان ترسیده و عصبی، مرتب چوبدستی های بلند خود را تکان و فحش می دادند.

به دنبال تعیین روز 21 مرداد به عنوان روز”خرید سبز” از سوی حامیان جنبش سبز، دیروزاز صبح زود ماموران نظامی و امنیتی به سوی بازار سرازیر شدند و دهانه های آن را در اختیار گرفتند. به این ترتیب بازاریان پیش از آنکه کرکره حجره های خود را بالا بکشند، بافضایی امنیتی رو به رو شدند که ناشی از حضور ماموران بی شماری بود که در داخل و خیابان های اطراف بازار و در مسیر های ورودی آن موضع گرفته بودند. اغلب ماموران از نیروی انتظامی و بسیج بودند. بسیجی ها مانند روزهای گذشته لباس شخصی و کاور پلنگی  پوشیده بودند و همگی با خود چوبدستی داشتند. آنها که اغلب در سنین نوجوانی بودند و حتی ریش بیشترشان در نیامده بودند، چوبدستی های تراشیده بلندی در دست داشتند و مرتب فریاد می زدند و فحش های رکیک می دادند. ماموران نیروی انتظامی بیشتر به دنبال پراکندن مردم و عربده کشیدن به قصد ایجاد ترس بودند، اما بچه بسیجی ها که ترس از صورت هایشان می بارید، فقط فحش می دادند  و عابرین را به مبارزه می طلبیدند.

هر کسی به آنها نگاه می کرد، انها را به وحشت می انداخت طوری که بلافاصله می گفتند:واسه چی نگاه می کنی… و بعد  با او درگیر می شدند، زن و مرد هم نداشت.

از چهارراه گلوبندک تا چهارراه سیروس هم در قرق موتورسواران نیروی انتظامی بود که لباس سیاه به تن داشتندو از ایستادن مردم در پیاده‌روها و خیابان‌ها ممانعت به عمل می آوردند.

حضور این حجم از ماموران، باعث اعتراض بسیاری از حجره داران شد؛ آنان زیر لب به ماموران دشنام می دادند و می گفتند “این زور گویی کی تمام می شود؟”

بسیاری از مردمی هم که به عادت همیشه برای خرید آمده بودند، با حیرت  به این صحنه ها نگاه می کردند و از مغازه داران می پرسیدند: چه خبر است؟ و وقتی متوجه جریان می شدند خنده ای میکردند وگاه به مردان و زنان سبزپوشی که در بازار در حال حرکت بودند، با انگشتان شان علامت پیروزی می دادند.

در این میان و در حالیکه حضور عابرانی با نشانه های سبز، بر بازار سنگینی می کرد، خبر رسید که دکتر زهرا رهنورد همسر میر حسین موسوی هم در بازار است و جمعیت دور او جمع شده اند و مشغول شعار دادن هستند. اما در ساعت یازده نیروهای امنیتی از سمت مولوی وارد بازار شدند و  همسر میر حسین موسوی را به خارج از بازار راهنمایی کردند. این خبر در همه بازارچه ها پیچید، هر چند به هر حال افراد زیادی خانم رهنورد را ندیدند.

حضور ماموران لحظه به لحظه بیشتر می شد؛از حدود  ظهر عملا متر به متر در بازار تهران مامور بود و اغلب آنها نیز باتوم به دست داشتند. آنها همه جا را زیر نظر داشتند؛چرا که به هر شکل « بازار باید آرامش داشته باشد. فضای اقتصادی برای شکل‌گیری نیاز به آرامش دارد. »[ دبیرکل جامعه انجمن‌های اسلامی اصناف و بازار ]. اما نظر این نماینده وابسته به حزب تجارـ موتلفه اسلامی ـ نظر همه بازاریان نبود، به همین دلیل آنان در روز تحلیف احمدی نژاد در مجلس نیز، حجره های خود را تبدیل به محلی برای الله اکبر گفتن وپناه دادن به زخمی ها کرده بودند.

به تدریج صدای شعارها هم بلند شد و در زیر طاق های بازار پیچید. ماموران همراه لباس شخصی ها و بچه بسیجی ها به ضرب و شتم مردم پرداختند. در این درگیری هاکه عمدتا بین نیروهای کودتا و پسران جوان و دخترانی که مچ بند سبز بسته بودند رخ داد، تعدادی زیادی مجروح و بازداشت شدند. این درگیری ها، فضای بازار را به شدت برهم ریخت تا جایی که حجره داران یک به یک شروع به بستن حجره های خود کردند؛بخصوص که در همین حین خبر رسید چند مغازه توسط نیروهای ویژه و لباس شخصی تخریب و اموال آن دزدیده شده تا بدین ترتیب تقصیر ها به گردن مردم و حامیان موج سبز نوشته شود. بعد از پخش این خبر، از حدود ساعت 2 به بعد بازار طلافروشان یکپارچه تعطیل شد؛ هر چند طلافروشان اغلب به میان مردم آمدند و آنها هم شروع به قدم زدن در طول پاساژ ها کردند.

به این ترتیب موج سبز به بازار رسید. مثل روزهای پیشین، مجروح و بازداشتی به جای گذاشت اما ترس بیشتری هم روی صورت بچه بسیجی هایی آورد که اولین تجارب ضرب و شتم جوانان کشورشان را تجربه می کردند.