لورنس کورب و لورا کانلی
چند کشور معدود در حضور اولیۀ آمریکا در افغانستان به اندازۀ ایران برای ایالات متحده مفید بوده اند. با این وجود، پس از سقوط طالبان، آمریکا نتوانست از امکانات بالقوۀ این رابطۀ استراتژیک به نفع خود استفاده کند. در حال حاضر، گروه های ائتلاف و نظامیان افغان در حال تسلیم شدن در برابر همان شورشیانی هستند که در سال 2001 با آنها مقابله کردند. بعید است در چنین جنگی آمریکا پیروز شود مگر اینکه در روابط خود با ایران تجدید نظر کند.
حتی قبل از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، ایران با طالبان مخالف بود و به شدت از جبهۀ نیروهای شمال افغانستان حمایت می کرد. پس از این حملات، تهران برای کمک به سرنگونی حکومت سنی افراطی افغانستان پیشقدم شد و قول داد 560 میلیون دلار به بازسازی این کشور اختصاص دهد.
علاوه بر این، ایران قابلیت چشمگیر خود را برای هدایت دولت نوپای افغانستان و همکاری با آن به نمایش گذاشت. جیمز دابینز، اولین فرستادۀ ویژۀ دولت بوش به افغانستان، همکاری های قابل توجه ایران را در حوزۀ آموزش و تجهیز ارتش افغانستان تأیید کرد و، در عین حال، در کنفرانس بن در سال 2001 از کمک های ایرانیان قدردانی نمود.
متأسفانه، دولت بوش با انزوای پی در پی ایرانیان و بجای بهره گیری از نفوذ آنها برای ایجاد یک افغانستان نسبتا ً باثبات، این رابطۀ مؤفق را خراب کرده است. بدتر اینکه بوش در سخنرانی سالانۀ خود در سال 2002 ایران را “محور شرارت” قلمداد کرد. اگرچه باید از دخالت ایران در سایر کشورهای منطقه انتقاد کرد، اما در توصیفات بوش هیچگونه اشاره ای به کمک های چشمگیر ایران بر ضد طالبان نشده است. در عوض، بوش اجازه داده است محاسبات سیاسی بر واقعیت های استراتژیک پیشی بگیرند.
آمریکا از سکوت دیپلماتیک خود با ایران چیز زیادی برای عرضه ندارد. اما ایران از زمانی که عضو محور شرارت قرار گرفت، برنامۀ غنی سازی هسته ای خود را ادامه داده است. ایران همچنین پس از هجوم نظامی آمریکا به عراق و به قدرت رسیدن دولت شیعه در این کشور، نفوذ خود را در خاورمیانه افزایش داده است. در این میان، قوای آمریکا در افغانستان به پایان رسیده است و نظامیان این کشور بیش از پیش بهای اشتباهات دولت آمریکا را می پردازند.
بوش اعلام کرده است که آمریکا بدون پیش شرط با ایران مذاکره نخواهد کرد. اما درخواست آمریکا در خصوص همکاری ایرانیان در افغانستان نیز به معنای از سرگیری روابط دیپلماتیک و یا تمایل به کنار آمدن با برنامۀ هسته ای ایران نخواهد بود. در واقع، این امر نشان می دهد که برای ایجاد ثبات در افغانستان به دیپلماسی منطقه ای نیاز است.
در حال حاضر، سایر کشورهای خاورمیانه هدایت این مسیر را به عهده دارند. اگرچه سعودی ها در سال 2001 روابط دیپلماتیک خود را با طالبان قطع کردند، اما ظاهرا ً مذاکرات صلح میان دولت حامد کرزای و طالبان را هدایت کرده اند، مذاکراتی که حتی به گفتۀ رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا ضروری هستند. به همین ترتیب، اسرائیل و سوریه نیز که فاقد روابط دیپلماتیک با یکدیگرند، از طریق ترکیه این مذاکرات را در پیش گرفته اند. اگرچه این دو کشور هرگز با یکدیگر روابط دوستانه ای نخواهند شد، اما احتمالا ً راهی برای پیشرفت در چند موضوع پیدا خواهند کرد.
هفت سال قبل، آمریکا فرصت چنین اقدامی را داشت. آمریکا می توانست به این امید که از تجربۀ طولانی ایرانیان در خاورمیانه و شناخت نزدیک آنها از جبهۀ نیروهای شمال افغانستان به نفع خود استفاده کند، به ایران نزدیک شود. آمریکا می توانست، جدا از رابطۀ دوستی با ایران، بدنبال همکاری با این کشور برای کمک به برقراری ثبات در افغانستان باشد. در واقع، بی رغبتی دولت بوش برای همکاری با ایران، دستیابی آمریکا به اهدافش را به مراتب دشوارتر کرده است.
گرچه تلاش های آمریکا در افغانستان مستلزم حضور نیروهای نظامی بیشتر نیست، اما هیچ موفقیتی بدون تعهد به دیپلماسی و نزدیکی به همسایگان افغانستان محقق نخواهد شد. ایران بازیگر حتمی این فرآیند است. بنابراین، این بار آمریکا باید درست تصمیم گیری کند.
منبع: اینترنشنال هرالد تریبیون، 24 اکتبر