سلام فاطی جان!
البته ممکن است ناراحت بشوی که چرا من تو را فاطی خطاب کرده ام، در حالی که من و تو با هم غریبه ایم و اصلا معنی ندارد کسی شما را فاطی خطاب کند، ولی باور کن شما دیگر متعلق به خودت فقط نیستی، تو متعلق به شوهر و بچه هایت فقط نیستی، تو متعلق به همه مردمی، مثل همه قهرمانان و بزرگان تاریخ. حتی اگر دقت کرده باشی، نعوذ بالله علمای اعلام و حجج اسلام و وعاظ مکرم که به همسرشان حمیده خانم می گویند منزل، به همسر حضرت علی می گویند فاطمه جان و به خواهر حضرت امام حسین می گویند زینب جان، طبیعی است که من هم به شما می گویم فاطی جان، البته برای من غلامحسین عزیز هم همان غلومی است و محمود هم همان ماموت است، بالاخره چایی نخورده ماها با هم پسرخاله ایم.
واقعا من و خانواده خودم را به شخص تو و شوهرت و محمود مدیون می دانم، از هر هزار تومان پولی که در این چهار سال درآمد داشتم، حداقل هفتصد تومانش بخاطر حرف های شما بود، اگر شما نبودید من چطور طنز می نوشتم؟ و حالا این کار آخری که کردی واقعا اند مرام است. آبجی، مصب تو شکر که یاد شمسی پهلوون و اجداد طاهرینت یعنی شعبان خان و حسین رمضون یخی و حسین فرزین و حسن اختر را زنده کردی.
فاطی جان!
باور کن تا همین دو روز قبل که نامه تو در مورد میرحسین منتشر نشده بود، ما مانده بودیم چه خاکی به سرمان بریزیم، خاتمی که عبای شکلاتی اش را کشید سرش و اشک ریزان رفت و انصراف داد و رفت استرالیا ببیند این کانگوروها چه شکلی اند، ابطحی هم که فعلا مفقود الاثر است و فعلا خبری از او نیست، اصلاح طلبان هم که محض رضای خدا حرف یومیه شان را بلد نیستند بزنند، از طرف دیگر، همین میرحسین هم بیست سال است حرف نزده، دهانش را باز می کند، دندانهایش تیلیک تیلیک می خورد به هم، یک جوری حرف می زند که باید یک مترجم بیاید از لس آنجلس که زبان سال 1358 را بلد باشد و به ما بگوید، من هم که هر چی تعریف می کردم از میرحسین موسوی ملت می گفتند، تو از خودشان هستی و معلوم است که تعریف اش را می کنی. من هم هرچه گفتم بابا من از خودشان نیستم باور نکردند که نکردند. تا اینکه شما لطف کردی و این نامه را نوشتی.
الهی خدا از دهانت بشنود! الهی خدا هر چه خیر می خواهی بهت بدهد! الهی قد شوهرت یک ده سانتی هم شده بلندتر بشود! الهی روی میز آشپزخانه ات همیشه پر از خودکار و کاغذ باشد! الهی هرچه نفرین می کنی، که دائم می کنی اثر کند و هر کسی دشمن توست به زمین گرم بخورد. فاطی جان! تو اصلاح طلب بودی و در تمام این مدت نمی گفتی؟ بدجنس! تو در تمام این مدت نفوذ کرده بودی تا روز مبادا بیایی و پدر این معجزه هزاره سوم را دربیاوری؟ خیلی زرنگی! تو چطوری موفق شدی این کار را بکنی، واقعا غلامحسین الهام کرد یا خودت الهام شدی؟ در هر حال درد و بلایت صاف بخورد توی آن ستاد لالمانی گرفته “ دیرحسین”. خیلی زود آمده زبانش هم باز نمی شود. دستت درد نکند که هر چه لازم بود بگوییم تو گفتی، چطوری این چیزها به مغزت رسید، من می دانستم حرف هائی که برادر حسین شریعتمداری علیه تو گفت درست نیست و تو آدم خوش فکری هستی، ولی باورم نمی شد.
فاطی جان!
ما چند ماه است که دارم اثبات می کنیم که موسوی پدر اصلاح طلبی ایران است، ممنون که همین را نوشتی که “ موسوی همانگونه که یکی از اصلاحطلبان گفته است، به درستی «پدر اصلاحطلبی برانداز» است.” حالا البته براندازش را هم نمی گفتی طوری نمی شد، چون وقتی می گویی پدر اصلاح طلبی است، احتمالا 20 میلیون رای می آورد، وقتی بگویی برانداز هم هست، سه میلون هم آن برانداز هایی که ما باهاشان قهریم به او رای می دهند، می شود 23 میلیون، البته اگر بیشتر نشود.
فاطی جان!
سالها بود که ما می گفتیم که دفتر تحکیم وحدت را موسوی حمایت کرد و این گروه بعدا هم مستقلا عمل کردند، اما عده ای می گفتند که نخیر موسوی هیچ کمکی به دفتر تحکیم نکرد و اگر هم کرده باشد، آنها در خط ولایت فقیه بودند. در حالی که تو مشخص کردی که آن طور ها هم نبود و گفته ای که “ تحکیم وحدت در حمایت او جان گرفت و پایگیر شد، و با امداد مالی و معنوی اعضای دولت وی، علیه ولایتفقیه، در سالهای رهبری امام ترکتازی کرد.” خیلی ها به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که باید به موسوی رای بدهند و دقیقا به همین دلیل کلی از اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت که فعلا در آمریکا هستند، بعد از گفتن این حرف ها، تصمیم گرفتند با اولین هواپیما برگردند ایران و بروند دست های میرحسین را ببوسند که چنین اقدامات مهمی را انجام داد. البته الآن مشکل پرواز وجود دارد و ممکن است نتوانند خودشان را بموقع به تهران برسانند، اما اینها چیزی از زحمات طاقت فرسای تو کم نمی کند.
فاطی عزیز!
ای اصلاح طلب پنهان! ای یار غار خاتمی در لاک اصولگرایی! ای پوشیده شده در نهان برای روز نهایی! ای رفیق! تو می دانی با این نامه ات چه کردی؟ کلی از ایرانی ها و دانشجویان مخالف ولایت فقیه و مخالف حکومت بودند که تنها مشکل شان این بود که فکر می کردند این میرحسین موسوی از آن تدارکاتچی هایی است که هرگز استعفا نمی دهد و هرگز با رئیس اش درگیر نمی شود و به همین دلیل می گفتند، ما به آدمی که هیچ مقاومتی نمی کند رای نمی دهیم. در حالی که تو در نامه ات نوشتی “ موسوی به دلیل آن در بحران جنگ در سال 67 با «استعفای ناگهانی» موجب خشم امام گردید و استعفای ناگهانی و بدون اطلاع امام و رئیسجمهور نشان داد: اولاً میزان ولایتپذیری موسوی چقدر است”ای فاطی عزیز! من که البته هیچ مخالفتی با ولایت فقیه ندارم و تو هم این را می دانی، ولی خیلی از مخالفان ولایت فقیه که مثل تو فکر می کنند، بخاطر همین حرفی که تو زدی احتمالا می خواهند بروند و به موسوی رای بدهند. البته این میرحسین موسوی هر وقت به ما رسیده بود، می گفت طرفدار ولایت فقیه است. ما هم اصلا به او گیر نمی دادیم، ولی حالا که تو می گویی هم با ولایت فقیه مخالف بود و هم با آقای خامنه ای، تازه دارم می فهمم تو چگونه با همین جمله، یک دفعه دو میلیون رای برای موسوی جمع کردی. باور کن درست بعد از انتشار نامه تو تمام نشریات جهان متوجه ظهور یک اوبامای جدید شدند، و تو کسی بودی که توانستی این کار را بکنی.
او شانزده سال در سنگر اصلاحات بود
فاطی جان! خیلی از دوستان من مشکل شان این بود که این میرحسین موسوی وقتی کارش تمام شد، کجا رفت؟ برای چی مملکت را ول کرد و چپید توی خانه؟ برای چی نیامد به هاشمی کمک کند تا نقشی در دولت مثلا سازندگی داشته باشد؟ حالا بفرض این شیخ اکبر سرش را به تاق کوبیده بود، می توانست بعد از دوم خرداد یواشکی بیاید با دولت خاتمی که قبلا وزیر دولت او بود کار کند، نمی توانست؟ خیلی ها به ما گفتند که به همین دلیل موسوی چون شانزده سال است در جریان هیچ چیزی نبوده، به همین دلیل به درد ریاست جمهوری نمی خورد.
حتی عده ای می گفتند، این آقای محترم در تمام این شانزده سال رفته بود در یکی از غارهای اطراف خامنه( آخر ایشان هم همشهری است) و مثل نخست وزیرهای اولیه داشت آنجا روی دیوارهای غار نقاشی اولیه می کشید، یکی هم می گفت که حتی خانم زهرا رهنورد هم چهار پنج سال از او خبر نداشت، یکی اسمش را گذاشته بود “ پیرحسین موسوی” یکی گذاشته بود ”دیر حسین موسوی” یکی گذاشته “ میر فسیل موسوی” و از این حرف ها که بخواهم برایت بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ است، ولی باور می کنید ما هیچ کدام نمی دانستیم در تمام این سالها میرحسین موسوی نه تنها دور از جریانات نبود، بلکه همیشه مشاور رئیس جمهور( البته هاشمی و خاتمی) بود و علاوه بر همه اینها با اصلاح طلبان همراهی می کرد.
حتی خودش هم دوسه باری از دهانش در رفت و گفت من اصلاح طلب نیستم، حالا یا خجالت کشید یا روش نشد یا چی شد من خیلی خبر ندارم، ولی فکر کنم چیزهایی مطرح بود. ولی فاطی جان! با حرف هایی که تو زدی همه چیز عوض شد، تو در نامه ات نوشتی: “ موسوی 16سال مشاور رئیسجمهور» بوده است. هم مشاور هاشمی رفسنجانی و هم مشاور محمد خاتمی!” و نوشتی که “ وی در «تقدیرنامه خود به محمد خاتمی»، دوران سیاه 8سال حاکمیت این فرد را برای خود «افتخارآمیز» میخواند.” و نوشتی که “ موسوی در 16سال گذشته سر راحت بر زمین گذارده و از همه برکات دولتهای هاشمی و خاتمی برای کشور و ملت و نظام اسلامی، احساس آسودگی خیال کرده است.“
فاطی عزیز! می دانی با این حرف ها تو توانستی مشت محکمی به دهان مشارکتی هایی که می گفتند میرحسین موسوی اصلاح طلب نیست بزنی و بفهمانی که بقول بنیامین “ دنیا دیگه مثل تو نداره، نداره نمی تونه بیاره” و میرحسین همان کسی است که باید می آمد و آمد. فاطی عزیز! بخاطر همه این چیزها از تو متشکرم، بخاطر همه روزهای سختی که در خانه غلوم گذراندی تا بتوانی در بزنگاه به داد اصلاح طلبان برسی و ثابت کنی میرحسین بهترین است.
میرحسین موسوی علیه محمود احمدی نژاد
فاطی جان! دوست خوب من! ای همفکر شبهای تار! ای اصلاح طلب قدیمی! تو توانستی یک مشکل بزرگ ما را حل کنی. ما برای همه استدلال می کردیم که میرحسین موسوی با احمدی نژاد خیلی فرق دارد، در حالی که آبجی ما می گفت “ هیچ فرقی ندارند، فقط میرحسین یک کم تمیز تره” و همسرم می گفت: “ هر دو تاشون مثل همدیگه هستند، فقط میرحسین رو زهرا رهنورد سه ماه انداخته توی وایتکس سفید شده” یا دختر خاله ام می گفت: “ هر دو تاشون مثل همدیگه هستند، و اصلا هیچ مخالفتی با هم که ندارند، هیچ، حتی عاشق هم هستند.” یک احمد داداش هم داشتیم آمد و گفت این میرحسین آدم نظام است، اصولا همه فکر می کردند که آقا- که قربان شان بروم- هزار تا کار بلدند، این محمود مشنگ را گذاشته جیب راستش و میرحسین را از جیب چپش درآورده گذاشته روی میز.
به همین سادگی! می بینی! اگر تو نبودی می بینی چه حوادثی رخ می داد؟ این توبودی که همه چیز را روشن کردی، تو! تو! فقط تو! فاطی جان! تازه بعد از نامه تو بود که ما فهمیدیم ”موسوی علیه دولت پاک احمدینژاد خشمگین شده و احساس مسؤولیت میکند.” و نوشتی: ”اینک وی مأمور نجات است. «نجات راست ناراست و چپ منحرف»، «نجات هاشمی و خاتمی». «نجات توسعه و اصلاحات» و نجات «دولت ائتلاف ملی» و «دولت وحدت ملی». اما چه بدفرجام که در بدترین امتحانات الهی وارد شد و خود را به آزمون گذارد. اما آیا موسوی آخرین مهره هاشمی است یا دیگرانی در راهند؟” و این جوری بود که ما واقعا فهمیدیم این زیدآبادی داشته شوخی می کرده که گفته میرحسین گزینه حکومت است، وگرنه، تو که اصل جنسی و اصل حکومتی. این تویی که با ماشین از پشت دیوارهای پاستور رد می شوی و این تویی که می دانی پشت پرده کی چکار کرده و چرا آن کار را کرده. وقتی تو می گویی که موسوی برای مخالفت و حذف احمدی نژاد آمده، این خودش انگار کن که “ اوپرا وینفری” از اوباما حمایت کرده باشد.
ای فاطی وینفری! ای فاطی کلینتون! این تویی که در آخرین لحظه برای نجات آمدی. البته من دارم یواش یواش شک می کنم، نکند این نامه را فاطمه رجبی در مخالفت با میرحسین ننوشته و زهرا رهنورد در حمایت از شوهرش نوشته است.
سیاست های فرهنگی موسوی و فاطی
فاطی جان! ما خیلی تلاش کردیم، در این ماهها کوشش کردیم که اثبات کنیم میرحسین موسوی همان بود که از سال 1361 تا 1368 سینمای ایران را شکل دارد، وزیر فرهنگش خاتمی بود، مدیر رادیو تلویزیون در زمان او محمد هاشمی بود و تازه در سال 1367 بود که همزمان با وزارت خاتمی در ارشاد اسلامی کیهانی ها تصمیم گرفتند با تهاجم فرهنگی مبارزه کنند. هزار بار گفتیم که بهشتی و انوار و حجت مدیران خوب فرهنگی، مخملباف و مهرجویی و نادری و کیارستمی و همه اینها فرزندان دوره موسوی هستند، اما مگر حرف ما را کسی قبول می کرد؟ همه می گفتند بروید گم بشوید، خاک برسرتان، مگر اینکه فاطی یا غلامحسین بگویند تا باور کنیم.
فاطی جان! حالا که تو گفتی کلی از مشکلات ما حل شد. تو نوشتی که : “ موسوی آسودهخیال بود که همواره «هاشمی سکاندار دولتهاست» و «برنامه توسعه آمریکایی» و «اصلاحطلبی برانداز» قدم به قدم پیش میرود. ناله اقتصادی و سیاسی ملت به گوشش نرسید، و خروش رهبری در «تهاجم» و سپس «شبیخون فرهنگی» کمترین حساسیتی برایش ایجاد نکرد. روزگار سیاهی که اصلاحطلبان با پشتیبانی هاشمی برای «دین و دنیای این ملت» پیش آوردند، موسوی را نه به عنوان یک مسلمان و نه در زمره یک ایرانی، نگران نکرد.” ای به قربان دهانت فاطی جان که همه چیز را روشن کردی. خدا خیرت بدهد. تو فهماندی که موسوی نه از نظر سیاست فرهنگی مثل آقای خامنه ای فکر می کند و نه از نظر اقتصادی مخالف سیاست توسعه اقتصادی هاشمی است و نه در توسعه سیاسی مخالف برنامه اصلاحات است. آخر فاطی جان! تو چطوری این همه دلایل خوب را در یک جمله گفتی؟ ای دلیل آورنده! ای بیان کننده! ای موافق مخالف نما!
اسلام ناب موسوی و اسلام ناب رجبی
فاطی جان! راستش را بخواهی ما الآن یک گیر خیلی مهم داشتیم و داریم، این هم حرفی است که میرحسین زده است که طرفدار اسلام ناب محمدی است. راستش را بخواهی ما خودمان هم طرفدار اسلام ناب محمدی هستیم و معتقدیم آدمی که معتنقد باشد، باید دهنش را آب بکشد بعد نماز بخواند، داداش مان هم که به اسلام ناب محمدی معتقد است طرفدار شریعتی است، خواهرمان هم طرفدار آیت الله مصباح است و طرفدار اسلام ناب محمدی است، یک دخترخاله هم داریم که طرفدار اسلام ناب محمدی است و خیلی گوگوش و زیبا شیرازی را هم دوست دارد.
منتهی این دفعه آخر که موسوی درباره اسلام ناب محمدی حرف زد، همه مان چت کردیم که نکند، منظورش یک چیزهایی توی مایه ده نمکی باشد، تازه یادمان افتاد ده نمکی هم خودش مدتهاست توی مایه خودش نیست، بعد فکر کردیم چطوری به مردم جواب بدهیم که بیایند به موسوی رای بدهند، تا وقتی که تو برداشتی نوشتی که “ موسوی امروز از اسلامناب سخن میراند. اسلام نابی که در آن «عدالت به مسلخ رفت» و اصلاحطلبی این مولود شوم توسعه و سازندگی این راهکارها را با ریاست محمد خاتمی دنبال کرد، مورد توجه موسوی است! آیا این اسلام، اسلام ناب امام خمینی است؟” تازه بعد از این جمله بود که ما فهمیدیم “ از اون نظر” درست است، نه از نظرهای دیگر.
نماز جمعه میرحسین موسوی
البته من خودم تا یک روز قبل از خروج از کشور، هر هفته یا حداقل هر یک سال یکی دو بار نماز جمعه می رفتم و سعی می کردم در جریان بزن بزن و حوادث ناگوار کشور باشم، از این نظر واقعا به نظرم مهم است. روزی هم که تصمیم گرفتم از موسوی حمایت کنم سی چهل نفر با من تماس گرفتند و ای میل زدند و نامه نوشتند و با سنگ زدند به شیشه خانه مان و گفتند: ”مرد حسابی! تو می خواهی به میرحسین موسوی رای بدهی که دائم می رود نماز جمعه و می نشیند ردیف اول و چنان هم شعار می دهد که تمام دندانهای آسیابش را با ماهواره های گوگل ارث می شود دید، این هم شد نامزد؟”
من هم توضیح دادم که بالاخره هر کسی یک اعتقاداتی دارد، به من چه که نماز جمعه می رود یا دوشنبه و پنجشنبه روزه می گیرد، من خودم هم حج رفته ام، چه فرقی می کند! مثلا خانم فاطمه رجبی سالی شش بار مجانی حج می رود، مسلمان شده و ادب یاد گرفته؟ این که دلیل نمی شود. تا اینکه نامه شما را خواندم که نوشته بودید: “ همین دیروز یک نفر از نزدیکان و همراهان موسوی برایم پیغام داد که برای مردم بنویسم: من شاهدم 20 سال است موسوی در نمازجمعه شرکت نکرده است. صحت و سقم مسأله با گوینده است. اما مردم هم هیچ اثری از حضور او در نماز ندیدهاند. چرا؟” راستی فاطی جان، چرا؟ شما فکر می کنی اتفاقی افتاده است؟
موسوی ساده زیست، احمدی نژاد ساده زیست
فاطی عزیز! یک چیزی در نامه ات نوشته بودی که من می دانستم و دیگران نمی دانستند و هر چه هم می گفتم باور نمی کردند. آنها می گفتند این موسوی ساده زیست است و چون قبلا احمدی نژاد که ساده زیست بود و ساده زیست هست، رئیس جمهور شد و قیمت همه چیز سه برابر شد و با همین ساده زیستی اش نصف بودجه مملکت را برای برطرف کردن عقده های ساده زیستی اش کرد و سفر خارجی رفت و پول مملکت را به باد داد، ما حاضر نیستیم به کسی دیگر رای بدهیم که ساده زیست باشد و این دفعه اگر یک ساده زیست دیگر بیاید قیمت ها شش برابر می شود و گوجه فرنگی می شود کیلویی بیست هزار تومان و رئیس جمهور می خواهد هفته ای یک بار برود به نیویورک.
من چون خودم در تهران آشنایی دوری با میرحسین موسوی داشتم، به آنها می گفتم بابا دروغ می گویند این ساده زیست نیست، اما آنها می گفتند: چرا، ساده زیست است و اگر بیاید دهن مان صاف است، لااقل چهار سال یکی که ساده زیست نیست بیاید ما کمی نفس بکشیم، تا دوباره ساده زیست بیاید. فاطی جان! باور کن هر چه قسم خوردم اثر نداشت، حتی رفتم عکس خانه شان را آوردم که ببینید چقدر شیک است، باز هم اثر نداشت. تا اینکه تو برداشتی نوشتی که “ موسوی سادهزیست است!؟ کدام سادهزیستی؟چه کسی با او همراه بوده است! من مدتی در خانهای زندگی کردم که 20سال پیش خانه موسوی بوده است. چرا او از آن خانه نقل مکان کرد؟ اگر موسوی «در کاخنشین یا شاهنشین جماران» سکنی ندارد، معنایش سادهزیستی است؟ روزی با ماشین، مسافتی را از پشت یک دیوار در منطقه پاستور طی کردم، به من گفته شد «این مسافت دیوار خانه مسکونی موسوی» است! به عمل کار بر آید به سخندانی نیست.”
فاطی جان! قربانت گردم! الهی درد و بلایت بخورد توی سر اعضای ستاد میرحسین موسوی، تو بهترینی! تو همان هستی که موسوی نیاز داشت. ورود تو را به ستاد حامیان موسوی تبریک می گویم. تا تو را داریم هیچ غمی نداریم. من و دوستانم تلاش می کنیم تا همه سووالاتی که علیه موسوی وجود دارد جمع کنیم و برایت بفرستیم تا جواب بدهی و موسوی انتخاب بشود، مطمئن باش تا وقتی موسوی دوستی مثل تو دارد هیچ کسی نمی تواند با او دشمنی کند.
مخلص ابراهیم نبوی هفدهم فروردین 1388