‎ ‎دیر حسین موسوی و فاطی عصبی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

سلام فاطی جان!‏

البته ممکن است ناراحت بشوی که چرا من تو را فاطی خطاب کرده ام، در حالی که من و تو ‏با هم غریبه ایم و اصلا معنی ندارد کسی شما را فاطی خطاب کند، ولی باور کن شما دیگر ‏متعلق به خودت فقط نیستی، تو متعلق به شوهر و بچه هایت فقط نیستی، تو متعلق به همه ‏مردمی، مثل همه قهرمانان و بزرگان تاریخ. حتی اگر دقت کرده باشی، نعوذ بالله علمای اعلام ‏و حجج اسلام و وعاظ مکرم که به همسرشان حمیده خانم می گویند منزل، به همسر حضرت ‏علی می گویند فاطمه جان و به خواهر حضرت امام حسین می گویند زینب جان، طبیعی است ‏که من هم به شما می گویم فاطی جان، البته برای من غلامحسین عزیز هم همان غلومی است ‏و محمود هم همان ماموت است، بالاخره چایی نخورده ماها با هم پسرخاله ایم. ‏

واقعا من و خانواده خودم را به شخص تو و شوهرت و محمود مدیون می دانم، از هر هزار ‏تومان پولی که در این چهار سال درآمد داشتم، حداقل هفتصد تومانش بخاطر حرف های شما ‏بود، اگر شما نبودید من چطور طنز می نوشتم؟ و حالا این کار آخری که کردی واقعا اند مرام ‏است. آبجی، مصب تو شکر که یاد شمسی پهلوون و اجداد طاهرینت یعنی شعبان خان و حسین ‏رمضون یخی و حسین فرزین و حسن اختر را زنده کردی. ‏

فاطی جان! ‏
باور کن تا همین دو روز قبل که نامه تو در مورد میرحسین منتشر نشده بود، ما مانده بودیم ‏چه خاکی به سرمان بریزیم، خاتمی که عبای شکلاتی اش را کشید سرش و اشک ریزان رفت ‏و انصراف داد و رفت استرالیا ببیند این کانگوروها چه شکلی اند، ابطحی هم که فعلا مفقود ‏الاثر است و فعلا خبری از او نیست، اصلاح طلبان هم که محض رضای خدا حرف یومیه ‏شان را بلد نیستند بزنند، از طرف دیگر، همین میرحسین هم بیست سال است حرف نزده، ‏دهانش را باز می کند، دندانهایش تیلیک تیلیک می خورد به هم، یک جوری حرف می زند که ‏باید یک مترجم بیاید از لس آنجلس که زبان سال 1358 را بلد باشد و به ما بگوید، من هم که ‏هر چی تعریف می کردم از میرحسین موسوی ملت می گفتند، تو از خودشان هستی و معلوم ‏است که تعریف اش را می کنی. من هم هرچه گفتم بابا من از خودشان نیستم باور نکردند که ‏نکردند. تا اینکه شما لطف کردی و این نامه را نوشتی.‏

الهی خدا از دهانت بشنود! الهی خدا هر چه خیر می خواهی بهت بدهد! الهی قد شوهرت یک ‏ده سانتی هم شده بلندتر بشود! الهی روی میز آشپزخانه ات همیشه پر از خودکار و کاغذ باشد! ‏الهی هرچه نفرین می کنی، که دائم می کنی اثر کند و هر کسی دشمن توست به زمین گرم ‏بخورد. فاطی جان! تو اصلاح طلب بودی و در تمام این مدت نمی گفتی؟ بدجنس! تو در تمام ‏این مدت نفوذ کرده بودی تا روز مبادا بیایی و پدر این معجزه هزاره سوم را دربیاوری؟ خیلی ‏زرنگی! تو چطوری موفق شدی این کار را بکنی، واقعا غلامحسین الهام کرد یا خودت الهام ‏شدی؟ در هر حال درد و بلایت صاف بخورد توی آن ستاد لالمانی گرفته “ دیرحسین”. خیلی ‏زود آمده زبانش هم باز نمی شود. دستت درد نکند که هر چه لازم بود بگوییم تو گفتی، ‏چطوری این چیزها به مغزت رسید، من می دانستم حرف هائی که برادر حسین شریعتمداری ‏علیه تو گفت درست نیست و تو آدم خوش فکری هستی، ولی باورم نمی شد.‏

فاطی جان!‏
ما چند ماه است که دارم اثبات می کنیم که موسوی پدر اصلاح طلبی ایران است، ممنون که ‏همین را نوشتی که “ ‏‎ ‎موسوی همان‌گونه که یکی از اصلاح‌طلبان گفته است، به درستی «پدر ‏اصلاح‌طلبی برانداز» است.” حالا البته براندازش را هم نمی گفتی طوری نمی شد، چون وقتی ‏می گویی پدر اصلاح طلبی است، احتمالا 20 میلیون رای می آورد، وقتی بگویی برانداز هم ‏هست، سه میلون هم آن برانداز هایی که ما باهاشان قهریم به او رای می دهند، می شود 23 ‏میلیون، البته اگر بیشتر نشود.‏

فاطی جان!‏
سالها بود که ما می گفتیم که دفتر تحکیم وحدت را موسوی حمایت کرد و این گروه بعدا هم ‏مستقلا عمل کردند، اما عده ای می گفتند که نخیر موسوی هیچ کمکی به دفتر تحکیم نکرد و ‏اگر هم کرده باشد، آنها در خط ولایت فقیه بودند. در حالی که تو مشخص کردی که آن طور ها ‏هم نبود و گفته ای که “ تحکیم وحدت در حمایت او جان گرفت و پای‌گیر شد، و با امداد مالی و ‏معنوی اعضای دولت وی، علیه ولایت‌فقیه، در سال‌های رهبری امام ترکتازی کرد.” خیلی ها ‏به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که باید به موسوی رای بدهند و دقیقا به همین دلیل کلی از ‏اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت که فعلا در آمریکا هستند، بعد از گفتن این حرف ها، تصمیم ‏گرفتند با اولین هواپیما برگردند ایران و بروند دست های میرحسین را ببوسند که چنین اقدامات ‏مهمی را انجام داد. البته الآن مشکل پرواز وجود دارد و ممکن است نتوانند خودشان را بموقع ‏به تهران برسانند، اما اینها چیزی از زحمات طاقت فرسای تو کم نمی کند.‏

فاطی عزیز!‏
ای اصلاح طلب پنهان! ای یار غار خاتمی در لاک اصولگرایی! ای پوشیده شده در نهان ‏برای روز نهایی! ای رفیق! تو می دانی با این نامه ات چه کردی؟ کلی از ایرانی ها و ‏دانشجویان مخالف ولایت فقیه و مخالف حکومت بودند که تنها مشکل شان این بود که فکر می ‏کردند این میرحسین موسوی از آن تدارکاتچی هایی است که هرگز استعفا نمی دهد و هرگز با ‏رئیس اش درگیر نمی شود و به همین دلیل می گفتند، ما به آدمی که هیچ مقاومتی نمی کند رای ‏نمی دهیم. در حالی که تو در نامه ات نوشتی “ موسوی به دلیل آن در بحران جنگ در سال ‏‏67 با «استعفای ناگهانی» موجب خشم امام گردید و استعفای ناگهانی و بدون اطلاع امام و ‏رئیس‌جمهور نشان داد: اولاً میزان ولایت‌پذیری موسوی چقدر است”ای فاطی عزیز! من که ‏البته هیچ مخالفتی با ولایت فقیه ندارم و تو هم این را می دانی، ولی خیلی از مخالفان ولایت ‏فقیه که مثل تو فکر می کنند، بخاطر همین حرفی که تو زدی احتمالا می خواهند بروند و به ‏موسوی رای بدهند. البته این میرحسین موسوی هر وقت به ما رسیده بود، می گفت طرفدار ‏ولایت فقیه است. ما هم اصلا به او گیر نمی دادیم، ولی حالا که تو می گویی هم با ولایت فقیه ‏مخالف بود و هم با آقای خامنه ای، تازه دارم می فهمم تو چگونه با همین جمله، یک دفعه دو ‏میلیون رای برای موسوی جمع کردی. باور کن درست بعد از انتشار نامه تو تمام نشریات ‏جهان متوجه ظهور یک اوبامای جدید شدند، و تو کسی بودی که توانستی این کار را بکنی.‏

او شانزده سال در سنگر اصلاحات بود
فاطی جان! خیلی از دوستان من مشکل شان این بود که این میرحسین موسوی وقتی کارش ‏تمام شد، کجا رفت؟ برای چی مملکت را ول کرد و چپید توی خانه؟ برای چی نیامد به هاشمی ‏کمک کند تا نقشی در دولت مثلا سازندگی داشته باشد؟ حالا بفرض این شیخ اکبر سرش را به ‏تاق کوبیده بود، می توانست بعد از دوم خرداد یواشکی بیاید با دولت خاتمی که قبلا وزیر ‏دولت او بود کار کند، نمی توانست؟ خیلی ها به ما گفتند که به همین دلیل موسوی چون ‏شانزده سال است در جریان هیچ چیزی نبوده، به همین دلیل به درد ریاست جمهوری نمی ‏خورد. ‏

حتی عده ای می گفتند، این آقای محترم در تمام این شانزده سال رفته بود در یکی از غارهای ‏اطراف خامنه( آخر ایشان هم همشهری است) و مثل نخست وزیرهای اولیه داشت آنجا روی ‏دیوارهای غار نقاشی اولیه می کشید، یکی هم می گفت که حتی خانم زهرا رهنورد هم چهار ‏پنج سال از او خبر نداشت، یکی اسمش را گذاشته بود “ پیرحسین موسوی” یکی گذاشته بود ‏‏”دیر حسین موسوی” یکی گذاشته “ میر فسیل موسوی” و از این حرف ها که بخواهم برایت ‏بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ است، ولی باور می کنید ما هیچ کدام نمی دانستیم در تمام این ‏سالها میرحسین موسوی نه تنها دور از جریانات نبود، بلکه همیشه مشاور رئیس جمهور( البته ‏هاشمی و خاتمی) بود و علاوه بر همه اینها با اصلاح طلبان همراهی می کرد. ‏

حتی خودش هم دوسه باری از دهانش در رفت و گفت من اصلاح طلب نیستم، حالا یا خجالت ‏کشید یا روش نشد یا چی شد من خیلی خبر ندارم، ولی فکر کنم چیزهایی مطرح بود. ولی ‏فاطی جان! با حرف هایی که تو زدی همه چیز عوض شد، تو در نامه ات نوشتی: “ ‏‎ ‎موسوی ‏‏16‌سال مشاور رئیس‌جمهور» بوده است. هم مشاور هاشمی رفسنجانی و هم مشاور محمد ‏خاتمی!” و نوشتی که “ وی در «تقدیرنامه خود به محمد خاتمی»، دوران سیاه 8سال حاکمیت ‏این فرد را برای خود «افتخارآمیز» می‌خواند.” و نوشتی که “ ‏‎ ‎موسوی در 16‌سال گذشته سر ‏راحت بر زمین گذارده و از همه برکات دولت‌های هاشمی و خاتمی برای کشور و ملت و نظام ‏اسلامی، احساس آسودگی خیال کرده است.“‏

‏ فاطی عزیز! می دانی با این حرف ها تو توانستی مشت محکمی به دهان مشارکتی هایی که ‏می گفتند میرحسین موسوی اصلاح طلب نیست بزنی و بفهمانی که بقول بنیامین “ دنیا دیگه ‏مثل تو نداره، نداره نمی تونه بیاره” و میرحسین همان کسی است که باید می آمد و آمد. فاطی ‏عزیز! بخاطر همه این چیزها از تو متشکرم، بخاطر همه روزهای سختی که در خانه غلوم ‏گذراندی تا بتوانی در بزنگاه به داد اصلاح طلبان برسی و ثابت کنی میرحسین بهترین است.‏

میرحسین موسوی علیه محمود احمدی نژاد ‏
فاطی جان! دوست خوب من! ای همفکر شبهای تار! ای اصلاح طلب قدیمی! تو توانستی یک ‏مشکل بزرگ ما را حل کنی. ما برای همه استدلال می کردیم که میرحسین موسوی با احمدی ‏نژاد خیلی فرق دارد، در حالی که آبجی ما می گفت “ هیچ فرقی ندارند، فقط میرحسین یک کم ‏تمیز تره” و همسرم می گفت: “ هر دو تاشون مثل همدیگه هستند، فقط میرحسین رو زهرا ‏رهنورد سه ماه انداخته توی وایتکس سفید شده” یا دختر خاله ام می گفت: “ هر دو تاشون مثل ‏همدیگه هستند، و اصلا هیچ مخالفتی با هم که ندارند، هیچ، حتی عاشق هم هستند.” یک احمد ‏داداش هم داشتیم آمد و گفت این میرحسین آدم نظام است، اصولا همه فکر می کردند که آقا- ‏که قربان شان بروم- هزار تا کار بلدند، این محمود مشنگ را گذاشته جیب راستش و ‏میرحسین را از جیب چپش درآورده گذاشته روی میز. ‏

به همین سادگی! می بینی! اگر تو نبودی می بینی چه حوادثی رخ می داد؟ این توبودی که همه ‏چیز را روشن کردی، تو! تو! فقط تو! فاطی جان! تازه بعد از نامه تو بود که ما فهمیدیم ‏‏”موسوی علیه دولت پاک احمدی‌نژاد خشمگین شده و احساس مسؤولیت می‌کند.” و ‏‎ ‎نوشتی: ‏‏”اینک وی مأمور نجات است. «نجات راست ناراست و چپ منحرف»، «نجات هاشمی و ‏خاتمی». «نجات توسعه و اصلاحات» و نجات «دولت ائتلاف ملی» و «دولت وحدت ملی». ‏اما چه بدفرجام که در بدترین امتحانات الهی وارد شد و خود را به آزمون گذارد. اما آیا ‏موسوی آخرین مهره هاشمی است یا دیگرانی در راهند؟” و این جوری بود که ما واقعا ‏فهمیدیم این زیدآبادی داشته شوخی می کرده که گفته میرحسین گزینه حکومت است، وگرنه، ‏تو که اصل جنسی و اصل حکومتی. این تویی که با ماشین از پشت دیوارهای پاستور رد می ‏شوی و این تویی که می دانی پشت پرده کی چکار کرده و چرا آن کار را کرده. وقتی تو می ‏گویی که موسوی برای مخالفت و حذف احمدی نژاد آمده، این خودش انگار کن که “ اوپرا ‏وینفری” از اوباما حمایت کرده باشد. ‏

ای فاطی وینفری! ای فاطی کلینتون! این تویی که در آخرین لحظه برای نجات آمدی. البته من ‏دارم یواش یواش شک می کنم، نکند این نامه را فاطمه رجبی در مخالفت با میرحسین ننوشته ‏و زهرا رهنورد در حمایت از شوهرش نوشته است. ‏

سیاست های فرهنگی موسوی و فاطی ‏
فاطی جان! ما خیلی تلاش کردیم، در این ماهها کوشش کردیم که اثبات کنیم میرحسین موسوی ‏همان بود که از سال 1361 تا 1368 سینمای ایران را شکل دارد، وزیر فرهنگش خاتمی ‏بود، مدیر رادیو تلویزیون در زمان او محمد هاشمی بود و تازه در سال 1367 بود که ‏همزمان با وزارت خاتمی در ارشاد اسلامی کیهانی ها تصمیم گرفتند با تهاجم فرهنگی مبارزه ‏کنند. هزار بار گفتیم که بهشتی و انوار و حجت مدیران خوب فرهنگی، مخملباف و مهرجویی ‏و نادری و کیارستمی و همه اینها فرزندان دوره موسوی هستند، اما مگر حرف ما را کسی ‏قبول می کرد؟ همه می گفتند بروید گم بشوید، خاک برسرتان، مگر اینکه فاطی یا غلامحسین ‏بگویند تا باور کنیم. ‏

فاطی جان! حالا که تو گفتی کلی از مشکلات ما حل شد. تو نوشتی که : “ موسوی آسوده‌خیال ‏بود که همواره «هاشمی سکان‌دار دولت‌هاست» و «برنامه توسعه آمریکایی» و «اصلاح‌طلبی ‏برانداز» قدم به قدم پیش می‌رود. ناله اقتصادی و سیاسی ملت به گوشش نرسید، و خروش ‏رهبری در «تهاجم» و سپس «شبیخون فرهنگی» کمترین حساسیتی برایش ایجاد نکرد. ‏روزگار سیاهی که اصلاح‌طلبان با پشتیبانی هاشمی برای «دین و دنیای این ملت» پیش ‏آوردند، موسوی را نه به عنوان یک مسلمان و نه در زمره یک ایرانی، نگران نکرد.” ای به ‏قربان دهانت فاطی جان که همه چیز را روشن کردی. خدا خیرت بدهد. تو فهماندی که ‏موسوی نه از نظر سیاست فرهنگی مثل آقای خامنه ای فکر می کند و نه از نظر اقتصادی ‏مخالف سیاست توسعه اقتصادی هاشمی است و نه در توسعه سیاسی مخالف برنامه اصلاحات ‏است. آخر فاطی جان! تو چطوری این همه دلایل خوب را در یک جمله گفتی؟ ای دلیل ‏آورنده! ای بیان کننده! ای موافق مخالف نما!‏

اسلام ناب موسوی و اسلام ناب رجبی
فاطی جان! راستش را بخواهی ما الآن یک گیر خیلی مهم داشتیم و داریم، این هم حرفی است ‏که میرحسین زده است که طرفدار اسلام ناب محمدی است. راستش را بخواهی ما خودمان هم ‏طرفدار اسلام ناب محمدی هستیم و معتقدیم آدمی که معتنقد باشد، باید دهنش را آب بکشد بعد ‏نماز بخواند، داداش مان هم که به اسلام ناب محمدی معتقد است طرفدار شریعتی است، ‏خواهرمان هم طرفدار آیت الله مصباح است و طرفدار اسلام ناب محمدی است، یک دخترخاله ‏هم داریم که طرفدار اسلام ناب محمدی است و خیلی گوگوش و زیبا شیرازی را هم دوست ‏دارد. ‏

منتهی این دفعه آخر که موسوی درباره اسلام ناب محمدی حرف زد، همه مان چت کردیم که ‏نکند، منظورش یک چیزهایی توی مایه ده نمکی باشد، تازه یادمان افتاد ده نمکی هم خودش ‏مدتهاست توی مایه خودش نیست، بعد فکر کردیم چطوری به مردم جواب بدهیم که بیایند به ‏موسوی رای بدهند، تا وقتی که تو برداشتی نوشتی که “‏‎ ‎موسوی امروز از اسلام‌ناب سخن ‏می‌راند. اسلام نابی که در آن «عدالت به مسلخ رفت» و اصلاح‌طلبی این مولود شوم توسعه و ‏سازندگی این راهکارها را با ریاست محمد خاتمی دنبال کرد، مورد توجه موسوی است! آیا ‏این اسلام، اسلام ناب امام خمینی است؟” تازه بعد از این جمله بود که ما فهمیدیم “ از اون ‏نظر” درست است، نه از نظرهای دیگر.‏

نماز جمعه میرحسین موسوی
البته من خودم تا یک روز قبل از خروج از کشور، هر هفته یا حداقل هر یک سال یکی دو بار ‏نماز جمعه می رفتم و سعی می کردم در جریان بزن بزن و حوادث ناگوار کشور باشم، از این ‏نظر واقعا به نظرم مهم است. روزی هم که تصمیم گرفتم از موسوی حمایت کنم سی چهل نفر ‏با من تماس گرفتند و ای میل زدند و نامه نوشتند و با سنگ زدند به شیشه خانه مان و گفتند: ‏‏”مرد حسابی! تو می خواهی به میرحسین موسوی رای بدهی که دائم می رود نماز جمعه و ‏می نشیند ردیف اول و چنان هم شعار می دهد که تمام دندانهای آسیابش را با ماهواره های ‏گوگل ارث می شود دید، این هم شد نامزد؟” ‏

من هم توضیح دادم که بالاخره هر کسی یک اعتقاداتی دارد، به من چه که نماز جمعه می رود ‏یا دوشنبه و پنجشنبه روزه می گیرد، من خودم هم حج رفته ام، چه فرقی می کند! مثلا خانم ‏فاطمه رجبی سالی شش بار مجانی حج می رود، مسلمان شده و ادب یاد گرفته؟ این که دلیل ‏نمی شود. تا اینکه نامه شما را خواندم که نوشته بودید: “ همین دیروز یک نفر از نزدیکان و ‏همراهان موسوی برایم پیغام داد که برای مردم بنویسم: من شاهدم 20 سال است موسوی در ‏نمازجمعه شرکت نکرده است. صحت و سقم مسأله با گوینده است. اما مردم هم هیچ اثری از ‏حضور او در نماز ندیده‌اند. چرا؟” راستی فاطی جان، چرا؟ شما فکر می کنی اتفاقی افتاده ‏است؟

موسوی ساده زیست، احمدی نژاد ساده زیست
‏ فاطی عزیز! یک چیزی در نامه ات نوشته بودی که من می دانستم و دیگران نمی دانستند و ‏هر چه هم می گفتم باور نمی کردند. آنها می گفتند این موسوی ساده زیست است و چون قبلا ‏احمدی نژاد که ساده زیست بود و ساده زیست هست، رئیس جمهور شد و قیمت همه چیز سه ‏برابر شد و با همین ساده زیستی اش نصف بودجه مملکت را برای برطرف کردن عقده های ‏ساده زیستی اش کرد و سفر خارجی رفت و پول مملکت را به باد داد، ما حاضر نیستیم به ‏کسی دیگر رای بدهیم که ساده زیست باشد و این دفعه اگر یک ساده زیست دیگر بیاید قیمت ها ‏شش برابر می شود و گوجه فرنگی می شود کیلویی بیست هزار تومان و رئیس جمهور می ‏خواهد هفته ای یک بار برود به نیویورک. ‏

من چون خودم در تهران آشنایی دوری با میرحسین موسوی داشتم، به آنها می گفتم بابا دروغ ‏می گویند این ساده زیست نیست، اما آنها می گفتند: چرا، ساده زیست است و اگر بیاید دهن ‏مان صاف است، لااقل چهار سال یکی که ساده زیست نیست بیاید ما کمی نفس بکشیم، تا ‏دوباره ساده زیست بیاید. فاطی جان! باور کن هر چه قسم خوردم اثر نداشت، حتی رفتم عکس ‏خانه شان را آوردم که ببینید چقدر شیک است، باز هم اثر نداشت. تا اینکه تو برداشتی نوشتی ‏که “ ‏‎ ‎موسوی ساده‌زیست است!؟ کدام ساده‌زیستی؟چه کسی با او همراه بوده است! من مدتی ‏در خانه‌ای زندگی کردم که 20‌سال پیش خانه موسوی بوده است. چرا او از آن خانه نقل مکان ‏کرد؟ اگر موسوی «در کاخ‌نشین یا شاه‌نشین جماران» سکنی ندارد، معنایش ساده‌زیستی است؟ ‏روزی با ماشین، مسافتی را از پشت یک دیوار در منطقه پاستور طی کردم، به من گفته شد ‏‏«این مسافت دیوار خانه مسکونی موسوی» است! به عمل کار بر آید به سخن‌دانی نیست.” ‏

فاطی جان! قربانت گردم! الهی درد و بلایت بخورد توی سر اعضای ستاد میرحسین ‏موسوی، تو بهترینی! تو همان هستی که موسوی نیاز داشت. ورود تو را به ستاد حامیان ‏موسوی تبریک می گویم. تا تو را داریم هیچ غمی نداریم. من و دوستانم تلاش می کنیم تا همه ‏سووالاتی که علیه موسوی وجود دارد جمع کنیم و برایت بفرستیم تا جواب بدهی و موسوی ‏انتخاب بشود، مطمئن باش تا وقتی موسوی دوستی مثل تو دارد هیچ کسی نمی تواند با او ‏دشمنی کند.‏

مخلص ابراهیم نبوی هفدهم فروردین 1388‏