دیدار

محمد صفریان
محمد صفریان

از تهران تا لندن در تکاپوی اجرا…

بهروز جان، لطفاً اول خودت رو برای خواننده های روز معرفی کن و بگو چند وقته موسیقی رو دنبال می کنی تا بعد بریم سراغ باقی ماجرا…

من بهروز قائمی هستم. بیست و نه سالمه و بیست و پنج سالی هست که موزیک کار می کنم. یعنی اگه بشه اسمش را موزیک گذاشت، یادم می آد که از همون بچگی این ور و اون ور می خوندم، برای دوست و فامیل و آشنا… بعد، از هفت، هشت سالگی شروع کردم به کی بورد زدن و چند سال بعد هم گیتار…

 

 حالا اگر تجربیات آماتورت رو کنار بذاریم، موسیقی حرفه ای رو از چه وقتی شروع کردی…

حرفه ای…؟ خب من همیشه فقط ساز زدم و خوندم و هیچ وقت کار دیگه ای نکردم. معنای اول حرفه ای هم یعنی همین دیگه، نه؟ … من حرفه ام موسیقیه، کار دیگه ای هم بلد نیستم… اما اگه می شه بذار در این باره کمی بیشتر توضیح بدم…

 

حتماً… بگو…

می دونی، من فکر می کنم، بچه های هم سن و سال من در واقع اولین نسل موسیقی مدرن بعد از انقلاب به حساب می آن. یعنی قدیمی های موسیقی “ غیر سنتی ” که یا از ایران رفتند و یا کارشان در ایران متوقف شد. ماها اولین هایی بودیم که شروع کردیم به کار جدی و این یعنی که ما باید موانع زیادی رو از سر راهمون بر می داشتیم … همینه که کار ماها هیچ وقت درست و حسابی شکل حرفه ای به خودش نگرفت. ما در ایران غیر از همین موسیقی سنتی در واقع موسیقی مدون و درست و حسابی دیگه ای نداریم. همه چیز کم سن و ساله تو موسیقی ما… بسیاری از سبک های موسیقی اصلاً تو ایران نیومده هیچ وقت، مث آر اند بی، راک درست و واقعی، بلوز و … ما همون دهه های چهل و پنجاه یه موسیقی پاپی داشتیم  و بعدش هم که همه چیز تموم شد. حالا بچه های نسل من باید از نو شروع می کردن و با همه چیز مبارزه می کردن. با سیاست های کلان فرهنگی و حتی فرهنگ عامه… مثلاً خود من شش سال پیش یه آلبوم تحویل ارشاد دادم هنوز داره اونجا خاک می خوره، اون موقع من کلی روی موسیقی پاپ- رپ کار کرده بودم و جاهایی هم این دو رو با راک قاطی کرده بودم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. حالا شما حرف از موسیقی حرفه ای می زنی، که…

 

مث اینکه خیلی دل پری داری، حالا یعنی واسه خاطر همین چیزهایی که گفتی از ایران اومدی بیرون؟

بله، من دلم می خواست اجرا کنم و موسیقی کار کنم. اونجا نمی شد… ولی اینجا باز حداقل می تونی یه جوری خودت رو به جامعه معرفی کنی. هر چند سخته ولی لااقل شدنیه …

 

و بعد…، چی شد که سر از اکس فکتور در آوردی؟

پیدا کردن همون موقعیتی که تو ایران هیچ وقت نصیبمون نشد. این برنامه همون طور که می دونید بزرگترین شوی تلویزیونی انگلستانه و یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیون اینجا. من هم احساس کردم که به عنوان یک جوان مهاجر ایرانی، خب سخته که بتونم تریبون آزاد پیدا کنم… برای همین نخواستم که این فرصت رو از دست بدم. در واقع این امکانات اینجا فراهمه و ما باید که ازشون استفاده بکنیم …

 

خوندن رو سن این برنامه چطور تجربه ای بود؟ برای اجرا راحت بودی؟

آره راحت بودم. مشکل خاصی نبود. از اول هم به خودم گفته بودم که دلیلی برای استرس و هیجان وجود نداره، بعد هم این اجرای چهارم بود. قبل این هم سه بار دیگه مسابقه داده بودیم تا به اینجا برسیم،  توی O2 و استادیوم آرسنال و … بنابراین مشکل خاصی با اجرا نداشتم…

 

و آهنگی که خوندی مال گروه “ Scissor Sisters”  بود، درسته؟

بله. درسته…

 

حالا چرا تو این همه آهنگ این رو انتخاب کرده بودی؟

دلایلش که زیاده، دلیل اول ریتم و جنبش موسیقی بود. یعنی با این موسیقی می شد سالن رو به حرکت در آورد و به جنب و جوش وا داشت. دلیل دوم اینکه ترانه اش قصه وار و پر معنی بود و انگار یه قصه ی موزیکال رو روایت می کردی. دلیل سوم فاصله ای خالی اول موسیقی بود. یعنی می تونستم یه گوشه ای از موسیقی ایرانی رو هم تو همون فاصله ی کوتاه اجرا کنم که من هم همونجا به قول ایرانی ها یه چهچهه خراباتی ای زدم. دلیل بعدی هم باز بر می گرده به همون قصه وار بودن ترانه که گفتم، این ترانه رو می شد مثل یک تئاتر اجرا کرد. بنابر این هم می تونستم حرکات نمایشی خودم رو حین خوندن اجرا کنم و هم اینکه می تونستم صدام رو چند بار در جاهای متفاوت عوض کنم.

 

و سوال آخر اینکه، بعد این دور، رقابت شما ها چه جوری ادامه پیدا می کنه؟

تا اینجا از دویست هزار نفری که در این برنامه شرکت کرده بودند، دویست نفر انتخاب شدند. حالا این دویست نفر قراره تا چند وقت دیگه در یک کمپ دسته جمعی حضور پیدا کنن و ادامه ی مسابقه اونجاس. در هر صورت برنامه های این کمپ مشخص نیست و به اصطلاح خودشان قرار  همه ی ما شکه شیم. به قول خودشون “ شاک ” یک فاکتور موسیقیه. حالا تا ببینیم چه می شود…

 

ویدئوی اجرای بهروز قائمی را با این نشانی ببینید:

http://www.youtube.com/watch?v=dEtAr2jZEnw