روز به روز

محمد عبدی
محمد عبدی

شصت سال جشن بیکران

بازهم نه به جمهوری اسلامی

جشنواره هنری ادینبورگ که در واقع به عنوان مرهمی بر زخم های جنگ دوم جهانی پایه گذاری شد، امروزه به عنوان بزرگ ترین جشنواره هنری جهان با قدمتی شصت ساله شناخته می شود که هر ساله در ماه آگوست، انبوهی تئاتر، کنسرت، اپرا و باله را در کنار نمایشگاه های مختلف هنری و جشنواره ویژه کتاب (و البته جشن سنتی خالکوبی) در برابر علاقه مندان و جهانگردان مختلفی از سراسر جهان قرار می دهد، به شکلی که تنها در جشنواره “فرینج” امسال،2098 اثر از 60 کشور در 265 سالن، 34265 بار اجرا شدند و طبق سنت هر ساله حدود 75 میلیون پوند درآمد برای اقتصاد اسکاتلند داشتند.

اما جدای از “جشنواره فرینج” - که ملغمه ای است از آثار با ارزش و بی ارزش، که به نظر می رسد در آن کمیت مهمتر از کیفیت است- بخش اصلی جشنواره که “جشنواره بین المللی ادینبورگ” نامیده می شود، سعی دارد کماکان با انتخاب کیفی آثار برجسته از سراسر جهان، آثار دیدنی تری را رودر روی مخاطبانش قرار دهد.

 

برخلاف سال گذشته که برای اولین بار دو اثر ایرانی به جشنواره بین المللی ادینبورگ راه یافته بود-تئاتری از آتیلا پسیانی و ویدئوآرتی از عباس کیارستمی-  امسال این جشنواره روی خوشی به آثار هنری ایرانی نشان نداد و حتی جشنواره فرینج که از سال ها قبل، همه ساله آثاری از ایران را در دل داشت، امسال بدون اثری از ایران برگزار شد( تنها نمایش ارائه شده که ربطی به ایران داشت، “تاریخچه ایران” نام داشت؛ کاری از کاترین ایوانز با همکاری و بازی مریم حمیدی درباره زنی ایرانی به نام خدیجه، که تلاش برای فاصله گذاری با جهان نمایش و ایجاد ارتباط با تماشاگران با تعارف کردن چای و حرف زدن با تماشاگران، نمی توانست ضعف های اساسی متن و اجرا را پنهان کند.)

اما در جشنواره بین المللی امسال، هندل حضور چشمگیری داشت. اپرای شگفت انگیز و حماسی “رینالدو” ی او به صورت کنسرت به رهبری ارکستر مایاکی سوزوکی از ژاپن اجرای درخور چهار ساعته ای داشت و مهمتر، اجرای اپرای کامل و باشکوهی از “آدمتو” به کارگردانی دوریس دوری، که فضای قصه را به ژاپن می برد(بی آن که تغییری در اسامی شخصیت ها و وقایع بدهد) و با سود جستن از رنگ  و نور و بازی مختص تئاتر سنتی ژاپن، “کابوکی”، قصه ای غربی را با نشانه های شرقی روایت می کرد و  البته موسیقی زیبای هندل که به رهبری نیکلاس مک گگان نفس ها را در سینه حبس می کرد. همین طور رقص گروه “گلابرت آزوپاردی” که در بخش دوم از موسیقی هندل سود می جست تا رقص مدرن و دیدنی را با حرکات بدیع و گاه شگفت انگیز رقصنده هایش رو در روی ما قرار دهد.

اسطوره یونانی اولیس هم تصادفاً یا عامدانه حضور ویژه ای در جشنواره داشت: دو اجرا از این قصه  با نامی یکسان(“بازگشت اولیس”)؛ یک اپرای کامل و یک رقص. با آن که اپرای بزرگ اولیس، توجه منتقدان را به خود جلب کرد، اما دیگر اجرای آن که رقص مدرنی با طراحی کریستین اسپاک بود، نقطه عطفی در جشنواره محسوب می شد؛ با متمرکز شدن بر پنه لوپه بجای اولیس( و آشکارا نگاهی فمینیستی در روایت یک زن در چنبر هفت مرد) و آوردن فضا و آدم ها به زمان حال(بی آن که اشاره مستقیمی صورت بگیرد) و استفاده خلاقانه از حرکاتی که قدرت رقصندگان اثر را به نمایش می گذاشت و بالاخره ترکیب موسیقی کلاسیک با آوازهای امروزی و استفاده ممتد و مکرر از این تغییر موسیقی.

در بخش موسیقی جشنواره بین المللی ادینبورگ هم اجرای ارکستر مجلسی اسکاتلند، از چشم گیرترین برنامه ها بود که با اجرای درخور یک سمفونی هایدن در بخش اول همه را به وجد آورد و در بخش دوم با اولین اجرای جهانی اثری از یک آهنگساز ایتالیایی معاصر به نام “جورجیو باتیستلی” همه را شگفت زده کرد: قطعه شکوهمند و متفاوتی که ترس های بشری را خلاصه می کرد و با خلق جهانی نو به قصه گویی ای مدرن در دل روایتی حماسی- به شدت کلاسیک، اما برگرفته از عناصر مدرن-  می پرداخت و ابایی نداشت از سکوت و سکون بهره بجوید تا بیشتر و بیشتر ما را در فضایی خلاء گونه فرو ببرد و یادآوری مان کند که موسیقی کلاسیک هنوز زنده است.

در بخش هنرهای تجسمی، نمایشگاه “کشف اسپانیا؛ از گویا تا پیکاسو” در “نشنال گالری اسکاتلند” از پرطرفدارترین نمایشگاه های امسال بود که آثار مختلفی از نقاشان اسپانیایی یا با موضوع اسپانیا از شاهکارهای ولاسکوئز و ال گرکو تا پیکاسو(از جمله “زن گریان”) و نقاشی ای از هنری مور(مجسمه ساز برجسته انگلیسی) را در کنار اثر نیمه کاره ای از جان فیلیپ قرار می داد.

اما هنر معاصر هم سهم زیادی در جشنواره داشت. مرور آثار دامین هرست، جنجالی ترین هنرمند انگلیسی و گران ترین هنرمند زنده جهان، از برنامه های دیگر جشنواره هنرهای تجسمی بود که در گالری هنر مدرن موزه ملی اسکاتلند برگزار شد و دغدغه های این هنرمند را درباره وجود انسانی و حیوانی، و بیماری و دارو یکجا گرد آورده بود.

در جشنواره فرینج هم اثری کوتاه- بیست دقیقه- اما نزدیک به شاهکار وجود داشت: رقصی با عنوان “زیر شیشه” که رقصنده ها را در داخل شیشه هایی شبیه به آکواریوم قرار داده بود و با استفاده شگفت انگیز از نور و حرکت در فضای تنگ و بسته، تنگی و خفقان زندگی را با مخاطبش قسمت می کرد.