زندگی در همسایگی زباله‌ها

الناز محمدی
الناز محمدی

آب برای آنها مرده می‌آورد. مرگ، بوی جنازه، بدن‌های تکه‌تکه. سالی ۲، ۳ بار. بچه‌های “قوچ حصاری” بعضی روزها، وقتی کنار رودخانه‌ای که از کنار روستایشان می‌گذرد، بازی می‌کنند، آب برای کامل کردن تصویر بازی‌شان، بدن‌هایی را می‌آورد که جان ندارند، تکه‌تکه‌اند یا دو پا دارند و یک دست، بدن دارند و سر ندارند. زن، بچه و مرد هم ندارد. “همه جورش را دیده‌ایم تا به حال. با همین چشمای خودمون. اونا رو می‌کشن و جنازه‌هاشونو میندازن توی آب، آب که از سمت شورآباد میاد، اونارو هم میاره، روی آب شناورن و میان. بعد تازه ما زنگ می‌زنیم به پلیس، می‌آن برای پیگیری. یکی دو تا نبوده که خانم، این آب غیرفاضلاب، مرده هم زیاد برای ما آورده”.

آبی که مرده می‌آورد، بوی فاضلاب تهرانی‌ها را می‌آورد، آشغال می‌آورد و استخوان‌های گاو و گوسفند، آنها را مریض کرده. تنها خانه بهداشتی که روستا دارد، گاهی پر می‌شود از مریض و صدای سرفه و عطسه می‌پیچد در آن. بیماری‌های عفونی و سرطان در چند‌ سال گذشته بین آنها آن‌قدر بالا رفته که تنها خیریه روستا برای تعداد زیاد بیمارانی که برای گرفتن کمک می‌آیند، این روزها دست به دامن خیریه‌های تهران شده‌اند. “محمدرضا قدیری”، دهیار “قوچ حصار” که همسرش در خیریه این روستا کار می‌کند، از این بیماری‌ها می‌گوید: “آلودگی‌های مختلف اطراف روستا باعث بیماری‌های تنفسی شده، حتی در سال‌های گذشته حجم سرطان زیاد شده است. ما در خیریه‌مان تعداد وسیعی بیمار سرطانی داریم که مشکل مالی دارند و تعدادشان روز به روز بالا می‌رود. در چند ‌سال گذشته موارد زیاد سقط جنین داشته‌ایم که باید تحقیقی درباره آن انجام و دلیل اصلی‌اش مشخص شود.” رودخانه کنار روستای “قوچ حصار”، جایی که از یک طرف به باقرشهر می‌رسد و پالایشگاه شهید تندگویان و شهر ری، طرف دیگرش را پر می‌کند، برای مردمش دردسری شده؛ بویش به خورد آدم‌ها می‌رود و آبش به زمین‌های کشاورزی؛ زمین‌های کشت گندم و ذرت. ماموران بهداشت باید خیلی مواظب باشند تا آب رودخانه به زمین‌های کشت سبزی نرود. “این آب مستقیم می‌رود به سمت زمین‌های زراعی اسماعیل آباد، نجم‌آباد و… که غله کاری می‌کنند و کشت‌های بیش از چند هکتار دارد. برای زمین‌هایی که سبزی می‌کارند، از آب موتوری استفاده می‌شود ولی گاهی تخلفاتی هم اتفاق می‌افتد و آب رودخانه به آنها می‌ریزد.” این را حمید قشقایی، رئیس شورای قوچ حصار می‌گوید.

در حاشیه رودخانه؛ بو، مگس‌ها و موش‌ها
بو می‌آید. مگس‌ها رد بو را می‌گیرند و می‌نشینند روی بدن و چشم و سر قوچ حصاری‌ها، روی آب تیره رودخانه؛ جایی که آشغال‌ها، رنگ و روی آن را برده اند. مگس‌ها می‌نشینند و پشه‌ها بلند می‌شوند، حمله می‌کنند به آنها که روی زمین کار می‌کنند، کشاورزان “قوچ حصاری”. برای همین هم است که ساعت ۵ که می‌شود، دیگر آن‌جا جای ماندن نیست. نه بوی فاضلاب و آشغال می‌گذارد آنها روی زمین‌های‌شان بمانند و نه پشه‌هایی که از روی فاضلاب تهرانی‌ها بلند می‌شوند و می‌نشینند. پشه‌ها که بلند می‌شوند، موش‌ها ردشان را می‌گیرند و می‌روند داخل خانه‌های حاشیه‌نشین‌هایی که بوی گاز پالایشگاه و فاضلاب، نفسی نگذاشته برایشان برای کشیدن.
تابستان که می‌آید، وضع بدتر می‌شود. دیگر یک ثانیه هم نمی‌شود کنار رودخانه و تانکرهای سفیدرنگ ذخیره نفت و بنزین، جاده‌ای که از کنار آن می‌گذرد، زمین‌های کشاورزی که دور آن را پر کرده‌اند و حتی کوچه‌های روستا ایستاد. مردم “قوچ حصار”، همان روستای قدیمی نزدیک پالایشگاه شهید تندگویان که از یک‌سال پیش، اسم رسمی‌اش شده “گل حصار”. جایی که در زمان جنگ، روستای نمونه شهرری شد، حالا نه هوایی دارند برای نفس کشیدن، نه آب تمیزی دارند برای آشامیدن و نه چندان پولی برای گذران زندگی.
روستای ۱۵هزارنفری حاشیه باقرشهر را رودخانه و راه‌آهن و پالایشگاه دوره کرده‌اند. جاده باریکی که از خیابان بهشتی شهرری جدا می‌شود و ۴ کیلومتر جلوتر به “قوچ حصار” می‌رسد، به موازات خط راه آهن باریکی است که واگن‌های سیاه حمل سوخت از آن می‌گذرد؛ واگن‌هایی که از شرق روستا سوخت را از جنوب آن، پالایشگاه تندگویان تهران می‌برند و در حاشیه رودخانه‌ای که فاضلاب تهران را از شورآباد با خود می‌آورد، محو می‌شوند. آبی که به زحمت می‌شود آن را دید؛ حجم زباله و استخوان‌ها و روده‌های حیواناتی که آب مسموم را خورده‌اند و مرده‌اند نمی‌گذارند که آب قهوه‌ای رنگ آن دیده شود. حاشیه رودخانه هم دست کمی از خود آن ندارد، استخوان‌های آرواره گوسفندان، لاشه‌های گاوهای مرده، توله‌های سگی که مادرانشان از رودخانه، آب می‌خورند و به آنها شیر می‌دهند.
شورا و دهیاری “قوچ حصار” در سال‌هایی که گذشته، تلاش زیادی کردند که مشکل رودخانه و آب کثیفش را حل کنند، اما نشد. “حمید قشقایی”، رئیس شورای “قوچ حصار” یا همان “گل حصار” از تصفیه خانه‌ای می‌گوید که قرار بوده راه بیفتد و آب رودخانه را به سمت قلعه ‌گبری در بزرگراه شهید آوینی هدایت کند اما راه نیفتاد: “این آب‌ها باید به آن سمت هدایت شوند ولی هنوز این اتفاق نیفتاده است. مشکل ما الان این است که تمام ضایعات مال جنوب شهر است. اما مرده‌ها و زباله‌ها مال ماست که در شورآباد دفن می‌شوند. آلودگی کارخانه سیمان تهران، پسماندهای بیمارستانی و آلودگی‌های پالایشگاه شهید تندگویان هم به آن اضافه شده‌اند. از طرف دیگر تمام درآمدهای حاصل از کارخانه‌های این‌جا به شهرداری تهران می‌رود. الان ۲سال است که بودجه حریم روستا را به شهرداری باقرشهر یا کهریزک نمی‌دهند. غیراز آن پالایشگاه بابت آلایندگی عوارضی را باید به دولت بپردازد. تا یکی ۲‌سال پیش می‌گفتند این عوارض در منطقه باقرشهر کهریزک و روستاهایش خرج شود اما حالا ۲‌سال است که به تهران می‌رود. مثلا آن موقع قوچ حصار سالی ۳۰۰‌میلیون می‌گرفت اما حالا این پول را کنار گذاشته‌اند.” “علی عرب”، عضو سابق شورای روستای “قوچ حصار” هم از نامه‌هایی که در سال‌های گذشته به شهرداری باقرشهر، شهرری و تهران برای حل مشکل رودخانه زده‌اند و جوابی نگرفته اند.

داخل روستا؛ خانه‌های روی آب، آب های روی نفت
داخل روستا هم حکایت خودش را دارد. خانه‌های آنها کوچک است؛ از ۲۰ تا ۵۰ متر. آنها را کوچه‌های پیچ در پیچی به هم وصل می‌کند که دیوارهایش پُرند از سیم‌های برق و تلفن؛ سیم‌هایی که آن‌قدر پایین اند که بچه‌های قوچ حصاری، آنها که بیشترشان چشم بادامی‌اند و افغان، دست می‌کشند روی آنها، تکانشان می‌دهند، با آنها بازی می‌کنند. محله قلعه قوچ حصار، قدیمی‌ترین محله است. جایی که جوی‌های باریک آب از زیر خانه‌های خشت و گلی آن شروع می‌شوند و به کوچه و خیابان می‌روند. حیاط خانه آنها خالی است، زیر آن هم. سالی چندبار زمین حیاط‌هایشان می‌ریزد. فاطمه خانم، زن ۵۰ سال‌های که ۱۲‌سال است که در قوچ حصار زندگی می‌کند، گوشه چادرش را می‌زند کنار و پا می‌کوبد به زمین: “ببین خانم، صدا رو می‌شنوی؟ زیر این‌جا خالی است. آب و فاضلاب روستا از زیر خونه‌های ما می‌گذره. همین پارسال خونه‌مون ۲بار نشست کرد و دوباره ساختیمش. شورای این‌جا به ما می‌گه که از این‌جا بریم. کجا بریم؟ پول نداریم که خونه جدیدی بسازیم یا اجاره کنیم.” همه‌اش اما اینها نیست.
قوچ حصار و ساکنانش، مجموعه‌ای‌اند برای خودشان. “شبا بو میاد، بوی فاضلاب، گاز و نفت. شبا نفس کشیدن سخته. بیرون بریم بو میاد، داخل بیاییم، بو میاد. روز که می‌ریم سرکار، باید یکی دوبار برگردیم خونه و لباسامون روعوض کنیم، سر تا پامون بو می‌گیره از جوی‌های آبی که فاضلاب خونه‌های روستا را به زمینای کشاورزی اطراف می‌برن و رودخونه‌ای که باد بوی اون رو را به ما می‌رسونه. ” حمیدرضا باقری، میوه فروش ۴۰ سال‌های که از روز تولدش تا حالا اینجاست، اینها را می‌گوید. “این جا را ببین خانم، روزی ۷ تا ۸ بار پمپایی که فاضلاب داخل خونه‌ها رو به جوی‌ها می‌فرستن، روشن می‌شن و موجی از آب کثیف، این‌جا رو بر می‌داره. گاهی آب بالا میاد و خیابون رو می‌گیره.”
شب‌های قوچ حصار حکایت خودشان را دارند. هوا که تاریک می‌شود، درهای فیلترهای پالایشگاه باز می‌شود و شعله و دود و گاز از آنها بیرون می‌زند. همه چیز با هم قاطی می‌شود و می‌رود به ریه‌های قوچ حصاری‌ها. آب مصرفی آنها هم از آب زیرزمینی تامین می‌شود، حالا بعضی وقتها بوی نفت می‌دهد. انگار ماجرای “اسماعیل آباد”، روستای نزدیک باقرشهر که چندسال پیش نفت به آب و خاک و زندگی‌شان رفت و دست آخر تخریب شد، دوباره دارد تکرار می‌شود. حالا اسماعیل آبادی‌ها در شهرک گلستان اطراف قوچ حصار ساکن شده‌اند و انگار نفت نمی‌خواهد دست از سرشان بردارد.
“محمدرضا قدیری”، دهیار “قوچ حصار” از آب های زیرزمینی‌ای می‌گوید که این روزها کم کم بوی نفت و زباله گرفته و رد چربی‌اش را می‌شود روی آن دید: “آب و فاضلابی از کنار روستا رد می‌شود، نفوذش به آبهای زیرزمین است. در این آب و فاضلاب حتما زباله‌های بیمارستانی و صنعتی که حاوی فلزات سنگین هم هست، وجود دارد. از طرف دیگر کامیون‌ها و تانکرهای حمل سوخت از این‌جا می‌روند. در ۳،۲‌سال گذشته ما نفوذ مواد سوختی به آب‌های زیرزمینی داشتیم. ما فاصله‌ای از اسماعیل آباد که چندسال پیش، نفت به آبشان نفوذ کرد، نداریم. تخریب آن روستا تبعات اجتماعی زیادی هم برای ما داشته؛ اهالی آن حالا آمده‌اند به روستای ما و خدمات رسانی می‌خواهند. فرماندار وقت مجوز ساخت به آنها داد و الان دچار مشکل شدیم. ” قوچ حصاری‌ها می‌گویند در روستایشان که مردمش ترکیبی از ایرانی‌ها و افغان‌ها هستند، “اعتیاد بیداد می‌کند.” به همین دلیل هم است که حدود ۳۰ کمپ ترک اعتیاد در اطراف آن فعالیت می‌کند؛ کمپ‌هایی که البته تعداد زیادی از مراجعانش را تهرانی‌ها تشکیل می‌دهند. اعتیاد، بوی نفت، آب‌های روان پر از آشغال و مرده‌هایی که رودخانه با خودش می‌آورد؛ اینها در کنار پالایشگاه و دامداری و کشتارگاه‌های قوچ حصار، که هرسال درآمد زیادی نصیب تهرانی‌ها می‌کنند، یک چیز را برای مردم قوچ حصار که روستایشان چسبیده به تهران است، باقی گذاشته: محرومیت.

منبع: شهروند