فوتبال ایران، هر چند تحت مدیریت و نظارت مستقیم دولت است، اما در مقایسه با بسیاری از حوزه های اجتماعی دیگر – به ویژه دیگر عرصه های تصدی گری دولت – از استانداردهای آزادی بیان بسیار بالاتری برخوردار است. چنین فضایی در کنار جذابیت ها و هیجانات این ورزش سبب می شود تعارضات افراد و گروه های ذینفع در سطح گسترده ای در رسانه ها پوشش داده و به تنش های دنباله دار تبدیل شود.
تعارض منافع بین انسان ها، مسأله ای جدایی ناپذیر از زندگی اجتماعی است و هر جامعه و فرهنگی در طول تاریخ، راه حل ها و هنجارهایی برای مواجهه با این مسأله تدوین کرده است. در این فرآیند، عوامل جغرافیایی، تاریخی، و سیاسی بر شکل گیری فرهنگ حل تعارض مردمان یک کشور اثر عمده داشته است. شباهت بین این عوامل می تواند سبب شود کشورهایی مثل ایران و پرتغال که ظاهرا فاصله مسافتی و فرهنگی زیادی دارند، در بعضی از هنجارها و شیوههای حل اختلاف، اشتراکاتی داشته باشند. برای مثال در بخشهایی از دو کشور ایران و پرتغال، مانند بسیاری از خرده فرهنگ های موجود در خاورمیانه، امریکای لاتین، و جنوب اروپا، دغدغههایی چون عزت، غیرت، و کم نیاوردن برای افراد درگیر در تعارض حائز اهمیت است، به ویژه در موقعیتهایی که قوانین ضعیف، یا فاقد ضمانت اجرایی هستند. در حالیکه در فرهنگ کشورهای شمال و غرب اروپا، امریکای شمالی، و شرق آسیا چنین دغدغههایی چندان حائز اهمیت نیست.
اختلاف بین سرمربی تیم ملی و باشگاههای استقلال و سپاهان بر سر حضور ملی پوشان در اردوی دو ماه مانده به جام جهانی و نیز بر سر زمانهای توقف لیگ، مسألهای از جنس تعارض اولویتها و منافع است. برای مثال، برای باشگاهها، مدیران، مربیان، و عمده هواداران تیمها، در اختیار داشتن ملی پوشان در مسابقات آسیایی حائز اهمیت بالایی است. در حالی که منافع مربی تیم ملی و گروه دیگری از هواداران در این است که بازیکنان برای حداکثر زمان ممکن در اختیار تیم ملی باشند. کیروش در گذشته هم این تمایل را با ارائه پیشنهادهایی مانند لغو جام حذفی، کاهش تیمهای لیگ، و شروع زودهنگام لیگ نشان داده بود که نهایتا با اغلب، اما نه تمامِ آنها، موافقت شد. برای مثال طبق خواسته او لیگ ایران در این فصل چیزی بین ۳ تا ۷ هفته زودتر از لیگ های خارجی قابل مقایسه آغاز شد، یعنی یک ماه پس از پایان بازی های ایران در انتخابی جام جهانی و بدون طی شدن فصل استراحت کافی برای بازیکنان ملی پوش. به طور عکس، باشگاه هایی که تعداد زیادی ملی پوش دارند، مایل بودند زمان استراحت بین دو فصل طولانی تر باشد، اما نهایتا فدراسیون به ۵ هفته فصل استراحت اکتفا کرد. بروز این تعارض منافع، امر عجیبی نیست. اما آنچه جای بررسی آسیب شناسانه دارد، شیوه غیرسازنده ای و غیر مدرنی است که طرفین درگیر در این تعارض برای مواجهه با آن پیش گرفته اند:
1) اجبار به فداکاری: در جوامع پیشرفته، فردیت اشخاص و حقوق افراد و گروه ها به رسمیت شناخته می شود و آنها، تا جایی که به حریم دیگران و جامعه تعدی نکنند، حق تحصیل ثروت، موفقیت، و شادی را دارند. برعکس در جوامع توسعهنیافته از فرد انتظار می رود از حقوق و منافع مشروع و قانونی اش به خاطر چیزی که نفع یا “مصلحت ملی” پنداشته می شود، چشم پوشی کند. در یک جامعه مدرن، به هنگام بروز تعارض منافع بین دو گروه، “قانون” فصل الخطابی است که در عین اولویت قائل شدن برای منافع اکثریت و منافع بلند مدت ملی، از حقوق اقلیت و منافع فردی و گروهی هم پاسداری می کند. از این رو هر چارچوبی که افراد و گروه ها را به فداکاری اجباری نسبت به منافع قانونی شان وادار کند، در دنیای مدرن فاقد مقبولیت است. تضعیف یا نقض قانون خط قرمزی است که در کمتر کشور توسعه یافته برای یک حصول یک موفقیت ورزشی به آن مبادرت می شود.
در تعارض بین مربی تیم ملی و باشگاه ها، قوانین داخلی و بین المللی موضع مشخصی در مورد اولویت داشتن حضور بازیکنان در تیم های ملی یا باشگاهی در مقاطع مختلف سال دارد. فشار به باشگاههایی که به بازیهای قاره ای رسیده اند، چه از طریق حکم فدراسیون باشد، چه دستور وزیر، و چه تهدید سرمربی به حذف بازیکنان غایب، به این علت که عملی غیرقانونی و مخالف آیین نامههای داخلی و بینالمللی است، جایز نیست. فیفا هم قوانین صریحی در این زمینه دارد: بازیکنان در فاصله ۲ماه به جام جهانی، جز به مدت ۷۲ ساعت برای بازیهای ملی دوستانه، در اختیار باشگاه ها هستند، و تیمهای ملی هر ۳۱ کشور دیگر حاضر در جام جهانی، حتی کشورهای کاستاریکا، هندوراس، و الجزایر هم از این قوانین تبعیت می کنند.
2) ترسیم نبرد حق و باطل: تعارض منافع دو گروه، عموما از جنس نبرد حق و باطل نیست. در بیشتر اختلافات، دو گروه که هر یک خود را برای پیگیری منافعشان محق می دانند، میتوانند با نشان دادن حسن نیت و به کارگیری خلاقیت، به راه حلی “برد-برد” - که تامین کننده مهم ترین خواستههای هر دو گروه است - برسند. چنانچه این تعامل میسر نشد، قانون مرجع نهایی خواهد بود و اگر بناست حق و باطلی معرفی شود، فقط در چارچوب اینکه آیا گروهی اصرار به “قانون شکنی” دارد قابل تعریف است. در عوض، ارائهی تصویر “حق در مقابل باطل” از خواسته هرچند مشروع خود، به سرعت فضا را ملتهب می کند و گروه مقابل نیز چنین گفتمانی را پیش خواهد گرفت و راه تعامل بسته خواهد شد.
متأسفانه علیرغم اینکه تاکنون چندین بار طرفین این تعارض ورزشی به طور شفاهی ابراز تمایل به تعامل کرده اند، در عمل نشستی بین آنها شکل نگرفته و اغلب به نمایش قدرت از طریق رسانهها پرداختهاند. آخرین مورد آن گفتگوی زنده کیروش در تلویزیون بود که در آن سعی کرد یک دوقطبی “حق در برابر باطل” یا “ما در برابر دشمن داخلی” ترسیم کند. او در طول مصاحبه بارها اختلاف بین خود و مدیران باشگاه را به صورت “۸۰ میلیون مردم ایران ومن، در مقابل فتح الله زاده و قلعه نویی، و کرانچار” مطرح کرد. منتقدان کیروش نیز به جای اینکه پس از صحبتهای او اصرار بر بازتعریف موقعیت به صورت “برد-برد” و تأکید بر قانون داشته باشند، به سرعت وارد گفتمان مخرب غیرتمندانه و بازی برد-باخت شدند. عبارتهایی مانند “ازکیروش به فیفا شکایت می کنیم” یا “بچه نازی آبادم و کم نمیآورم” نمونههایی از این واکنشهای غیرحرفه ای بود. خود کیروش نیز در گذشته و در زمان سرمربیگری خود در پرتغال به شکل مشابهی وارد جنگ روانی با فدراسیون و کمیته ضد دوپینگ آن کشور شده بود و شغل خود را از دست داده بود، اما گویا در ایران حاشیه امنیت مناسبی در بین رسانهها برای این گونه رفتارهای خود میبیند. برعکس در زمانی که به عنوان دستیار مربی در انگلستان مشغول به کار بود، تنها در حوزه فنی اختیار و وظیفه داشت و عالی ترین بازدهی خود را نشان داد.
3) پوپولیسم و جا زدن منافع شخصی به جای منافع ملی: معضل دیگری که بیارتباط به دو مورد ذکر شده در بالا نیست، گفتمانی است که برای کسب اعتبار در افکار عمومی، منافع شخص یا گروه خود را به منافع ملی تعمیم، و منافع یک گروه بزرگ مخالف را به منافع چند شخص تقلیل می دهد. برای مثال هرچند در مقایسه با موفقیت یک تیم باشگاهی در آسیا، موفقیت تیم ملی خوشحالی عده بیشتری از مردم را در پی خواهد داشت، اما باشگاهها هم طرفدران خود را دارند و سزاوار نیست به اتهام پیگیری خواستههای قانونی خود با برچسب دشمنی با ملت خطاب شوند. ضمن اینکه اصولا تعداد طرفدار در این مجادله هیچ حقانیتی به طرفین دعوا نمی دهد و تنها قانونی بودن خواسته یک گروه تعیین کننده حقانیت آن است. کما اینکه مدیران استقلال هم مشابه مغالطه کیروش را انجام دادهاند و طیف هوادار ۲۰ میلیونی (؟) خود را مشروعیت بخش خواسته های خود ذکر می کنند. در حالی که حقانیت خواسته تیمی مثل استقلال برای در اختیار داشتن ملی پوشانش، اصولا هیچ تفاوتی با تیم نفت تهران که فاقد هوادار است ندارد.
نهایتا اینکه تقلیل تمام منافع فوتبال کشور به سه بازی جام جهانی و فدا کردن مسابقات داخلی و قارهای به پای آن، عملا در راستای منافع ملی نیست. کما اینکه از دید برخی کارشناسان ورزشی، برگزاری اردوی طولانی مدت برای جام جهانی و لطمه به باشگاهها از این طریق، اثرات نامطلوبی بر پویایی بلندمدت فوتبال داخلی و عواید فرهنگی-اجتماعی آن دارد، هرچند که اردو بتواند چند درصد توان بدنی بازیکنان را برای جام جهانی پیشرو را بالا ببرد. منفعت شغلی کوتاه مدت شخص کیروش – که احتمالا پس از جام جهانی از ایران جدا خواهد شد – در برگزاری این اردوی بلندمدت است، و او حق دارد خواستهاش را با روشهای قانونی یا گفتگو و تعامل پیش ببرد، اما به طور اخلاقی و حرفه ای مجاز نیست این خواسته خود یا مطالباتی از جنس لغو جام حذفی و کوتاه کردن فصل تعطیلات را با منافع کل فوتبال ایران یکی سازد. موضعگیری اخیر او که “یک گل در جام جهانی بسیار با ارزشتر از هر مقام آسیایی است”، نمونه ای از این تفکر اوست.
نویسنده صاحب تالیفات مختلفی در زمینه مدیریت اجرایی است