کشته شدن یک دانشجو در سبزوار موجب تاثر شد اما پرداختن از زاویه دیگر به موضوع هم می تواند آموزنده باشد
دوشنبه گذشته برنامه ای از سوی دکتر حسینی از اساتید جامعهشناسی دانشگاه تهران و یکی از همکارانش در خصوص رعایت حقوق متهم و مجرم و خانواده وی در انجمن جامعهشناسی ایران برگزار و به این موضوع بسیار مهم پرداخته شد. چرا مهم؟ شاید برخی تصور کنند در جامعهای که حقوق افراد محترم و عادی رعایت نشود، چه جایی برای بحث درباره رعایت حقوق مجرم و خانوادهاش میماند؟ بدون این که قصد پاسخ دادن به این سوال را داشته باشم، فقط میخواهم به نکتهای که در آن جلسه هم گفتم اشاره کنم، نکتهای که با کشته شدن یک دانشجو در سبزوار بیش از پیش واجد اهمیت شده است.
تفاوت یک جامعه توسعهنیافته به لحاظ فکری و بینشی یا فرهنگی با جامعه توسعهیافته در چیست؟ یکی از تفاوتهای آنها درنگرش آنها به مجرم و مجازات است. جوامع توسعهنیافته هنگامی که با جرم و مجرم مواجه میشوند، تمام کوشش خود را صرف مجازات هر چه سریعتر و هر چه شدیدتر وی میکنند و به نوعی در صدد انتقام گرفتن از وی هستند. مجرم را عامل مختار (صد درصد) میدانند و هیچ توجیهی را برای رفتارش نمیپذیرند، و ارتکاب جرم را عموماً و صرفاً محصول اراده وی میدانند که اگر چنین باشد، طبعاًاجرای مجازات هم با سرعت و شدت شایسته اوست. در جوامع دیگر در عین حال که فعلی را مذموم و جرم تلقی میکنند و مجازات لازم را هم برای آن منظور میدارند، و معمولاً هم با دقت این کار را انجام میدهند، اما مجرم را به تعبیری فعال مایشاء و دارای اراده بینهایت نمیدانند، بلکه او را هم به نوعی قربانی قلمداد میکنند، قربانی که به اندازه سهم خودش باید مجازات شود، ولی همزمان در صدد شناخت علل و عوامل و اسباب موثر بر ارتکاب فعل مجرمانه وی هستند تا از طریق اصلاح آنها، وظیفه خود را در بهبود شرایط اجتماعی انجام دهند. دادگاههای آنها از یک سو برای احقاق حق است، اما از سوی دیگرمحلی برای کالبد شکافی عمیق جامعهای است که در آن زندگی میکنند، اما این کالبد شکافی چگونه صورت میگیرد؟ بهترین وکلا و خبرهترین کارشناسان در دفاع از فرد متهم وارد میدان دادگاه و جامعه میشوند.
فرض کنید اتفاقی مثل قضیه پاکدشت (متهم آن مشهور به بیجه بود) درجامعه توسعه یافته ای رخ دهد، حساسیت جامعه دو بخش خواهد شد، یک بخش متوجه حس انتقامجویی و اجرای عدالت خواهد بود، اما بخش بزرگتر آن متوجه ریشهیابی است، و حتی ممکن است بسیاری از وجدانهای منصف هم خود را به دلیل بیتوجهی به اطرافشان که موجب بروز این وقایع و شکلگیری شخصیت مجرم شده است، گناهکار و مسئول بدانند. این بخش مهم به وسیله وکیل و روانشناس و مطبوعات و دیگر کارشناسان در دفاع یا توجیه فعل ارتکابی متهم صورت میگیرد و هیچ کس هم این کارشناسان را در اجرای وظیفه خودشان شماتت نمیکند. در آن پرونده دفاع از خانواده مقتولین کار آسانی بود و حتی نیازی به دفاع حقوقی نداشتند، جنایت به اندازه کافی گویا بود که نیازی به توضیح واضحات نداشت، آن کس که نیازمند وکیل بود متهم و مجرم بود، در واقع او مباشر جنایت بود، اما قاعدتاً سببهایی هم در این جنایت وجود دارند که باید در صندلی دوم و سوم مینشستند، و چه بسا این سببها اقوا از مباشر باشند که باید به صندلی اول اتهام بیایند، این کار وکیل و روانشناس و روزنامه نگاربود که در جامعه ایران کسی را یارای انجام آن نیست. معمولاً چنین متهمانی توان منطقی دفاع از خود را ندارند، و هر نوع دفاعی هم به منزله توجیه فعل ارتکابی تلقی و از جانب جامعه پذیرفته نخواهد شد، لذا دفاع اجتماعی از چنین متهمینی راه را برای اصلاح امور جامعه باز میکند. اجازه بدهید چند مثال را در این زمینه با هم مرور کنیم.
ـ حدود 15 سال قبل یکی از افراد جوان منسوب به برخی نهادهای حکومتی در اصفهان جوان دیگری را به دلایل مرسوم (بیقیدی و…) کشت و این واقعه مدتی پس از سخنرانی یکی از مسئولین رخ داد که نیروهای متعهد را دعوت به مقابله با عوامل فساد و نابسامانی فرهنگی نمود. آن جوان قاتل محکوم به اعدام شد، گرچه از نهایت اجرا و عدم اجرای حکم مطلع نشدم، اما در همان زمان در روزنامه سلام نوشتم که این جوان نیز قربانی دیگر این جنایت است و باید آن سخنران که از موضع قدرت چنین دستوری را صادر کرد به پای میز محاکمه کشیده میشد.کسانی باید محاکمه شوندکه جوانان را تحریک میکنندو پس از صدور حکم اعدام آنان به راحتی خود را کنار میکشند، شتر دیدی ندیدی. آنان سبب این جرم هستند که به معنای دقیق کلمه اقوا از مباشر که مرتکب جرم شده هستند. وقتی که مدتی قبل از آن واقعه حمله به کتابفروشی مرغ آمین رخ داد و کسی بازداشت و مجازات نشد، این تصور برای دیگران هم به وجود میآید که در موارد دیگر هم اقدام کنند.
ـ در قضیه قتلهای محفلی کرمان هم باید از این زاویه اقدام میشد، به عبارت دیگر وجود مادهای قانونی که فرد رأساً بتواند به گمان مهدورالدم بودن دیگری او را بکشد و اگر خطا کرده بود حداکثر دیه بپردازد، بیش از عامل مستقیم جرم، در جرمزایی نقش دارد.
ـ همیشه شنیدهاید که مأموران قلابی کسی را دستگیر و به جایی میبرند و یا او را میکشند یا از او اخاذی میکنند، و به نظر من در بسیاری از موارد مردم باور میکنند که آنان قلابی نیستند و صدایشان هم در نمیآید و اعتراضی هم نمیکنند و در نتیجه خبرش هم درج نمیشود. اما ریشه اساسی این اتفاق در این است که اگر مأموران غیرقلابی هم در بسیاری از موارد همین طور عمل کنند و کسی را یارای سوال کردن از آنان نباشد، و هر سوالی مبنی بر ارایه کارت یا دستور مقامات قضایی و… بتواند به قیمت بدتر شدن وضع منجر شودطبعا چنین جرائمی رخ خواهد داد. خوب در جامعهای که امنیت در برابر مأمور واقعی وجود نداشته باشد، بهترین راه برای ارتکاب جرم که کمترین خطر را داشته باشد، قرار دادن متقلبانه خود در مقام مأمور است. چنین مجرمانی که بر اثر این کار دیگران را به زحمت میاندازند و خودشان هم به زندان میروند و انگ میخورند، آیا آنان قربانی جامعهای نیستند که به نام مأمور میتوان هر اقدامی را کرد؟ کدام را باید محکوم کرد؟ یکی یا هر دو را؟ اگر مجرم محکوم شود و به عامل اصلی قضیه توجه نشود، باز هم مجرمان دیگری تولید خواهد شد.
واقعه اخیر سبزوار نیز از همین نوع است. بیش از آن که تمام توان و توجه خود را معطوف به قاتل کنیم که طبعاً باید بخشی از این توجه باشد، اما باید توجه بیشتر را به زمینه های قانونی، فرهنگی و سیاسی بروز این نوع رفتارها معطوف نمود، و قاتل را نیز در کنار مقتول قربانی این وضعیت نابهنجار دانست، گرچه به واسطه وجود حدی از عنصر اراده در رفتارش سزاوار سرزنش و مجازات است، اما نگاه انتقامگیرانه از او و امثال او صرفاً موجب پنهان شدن چهره کریه ناهنجاریهای ساختاری جامعه ما خواهد شد. مبادا شعلهور شدن آتش انتقام، مانع دیدن ریشههای واقعی جرم و جنایت شود.
منبع: سایت آینده