تردید های عربی

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

روزنامه های عرب زبان منطقه این روزها پر است از مطالبی در انتقاد از رفتارهای ماجراجویانه تهران. آنها نگرانی های خود  را از قدرتمند شدن حاکمان شیعی ایران، نفوذ بیشتر جمهوری اسلامی در سرزمین های عربی و البته هراس از تکرار آنچه که روزی در چرنوبیل اتفاق افتاد و امروز و فردا در بوشهر رخ دهد، به روشنی اعلام می کنند.

اما برای لابی ها و دیپلمات های عرب ساکن واشنگتن و نیویورک قضیه چندان ساده نیست؛ نگاه آنها نه همچون ژورنالیست های عرب است که نیمی خبر و تحلیل را با نیمی حس ناسیونالیستی عربی در هم می آمیزند و تهران را به باد انتقاد می گیرند و نه چون سخن گویان و مقامات رسمی است که باید در برابر دوربین های تلویزیونی مواضع دیپلماتیک دولتهای متبوع خود را اعلام کنند.

برای این لابی ها روزهای سردرگمی است که ورق می خورد، همان میزان که میان سران عرب در “اتحادیه عرب” وحدت و همبستگی است در میان لابی آنها هم تردید و سردرگمی موج می زند؛ هر چه لابی اسرائیل با قاطعیت و اعتماد به نفس بیشتری دولت اوباما را تحت فشار قرار می دهد تا در برابر ایران گزینه ای جدی تر و آتشین تر را برگزیند یا آنکه حامی و پشتوانه اسرائیل در آغاز جنگی دیگر در منطقه باشد، ستون خیمه لابی اعراب سست و لرزان است.

این دو لابی همین چند سال پیش روی موضوع حمله آمریکا به ایران توافق نظر داشتند و تلاش می کردند تا رئیس جمهور جمهوری خواه  را متقاعد کنند که خطر واقعی رژیم بعث بغداد نیست، بلکه این حکومت روحانیون در تهران است که روز به روز بر نفوذ و قدرتش در منطقه افزوده می شود و پیش از انکه حکومت به شدت ضعیف شده عراق را ساقط کرد باید فکری به حال بلندپروازی های حکومت تهران کرد.

اما شاید آن زمان برای بازهای ساکن در کاخ سفید سرنگونی حکومت صدام  یا آنگونه که خود می گفتند “آزادسازی عراق”  از اولویت بیشتری برخوردار بود و شاید با آنکه جرج بوش ایران را نیز یکی از سه کشور “محور شرارت” و حامی تروریسم معرفی کرده بود نمی خواست آغازگر جنگ با کشوری شود که رئیس جمهور اصلاح طلبش از جایگاه خوبی در افکار عمومی جهانیان و سران دولتها برخوردار بود.

اما حالا وضعیت متفاوت است؛ اگر نه همه، که بسیاری از سران و مقامات بلند پایه کشورهای عربی در اظهارات علنی خود از برنامه ها و فعالیت های هسته ای ایران حمایت می کنند و آن را چندان خطر قابل توجهی نمی دانند اما آنگونه که از خبرها و سخن هایی که در دیدارهای خصوصی با مقامات ارشد آمریکایی و غربی با عربها به بیرون درز می کند می توان به روی دیگر سکه پی برد و متوجه عمق نگرانی کشورهای عرب از قدرت یابی روزافزون تهران شد.

کشورهای عربی دارای اختلافات عمیق و روابط پر فراز و نشیبی  با ایران هستند و تاریخ معاصر روابط این دوپاره مهم خاورمیانه و دنیای مسلمان گویای همین موضوع است. پیش از وقوع انقلاب 57 نیز روابط ایران با کشورهای عربی چندان بهتر از این روزها نبود که اگر در برهه ای روابط آنچنان گرم می شد که حتی ولیعهد ایران با شاهزاده مصر ازدواج کرد، اما در مقطعی دیگر، هم این ازدواج به طلاق می انجامد و هم با روی کار آمدن جمال عبدالناصر و موج ناسیونالیسم عربی و بالاخص وقوع جنگ اعراب و اسرائیل و سپس جریان بستن شیرهای نفت عربی روابط ایران با جهان عرب به تیرگی می رود و آغاز درگیری ها بر نام سر “خلیج فارس”  و حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه - به عنوان یکی از موضوعات مورد مناقشه - در همین سالها آغاز می شود. یا روابط خصمانه میان ایران با بزرگترین همسایه عربی - عراق ـ که گاه تا مقطع جنگی تمام عیار نیز پیش می رفت و البته با وقوع انقلاب در ایران این موضوع هم بالاخره روی داد.

از همان فردای انقلاب، روابط تهران با کشورهای مهم و تاثیر گذار عربی به محاق رفت علاوه بر جنگی فرسایشی و طولانی با عراق، ایران روابط خود را با مصر و اردن قطع و روابط با عربستان نیز تنش آلود شد.

اما در سالهای اخیر ایران نه تنها دشمن بزرگ خود صدام حسین را در منطقه از دست داده که نفوذ غیر قابل انکاری در حکومت بغداد یافته است. شهری که صدها سال پایتخت افسانه ای جهان عرب بوده است اینک بسیاری از بلندپایگانش فارسی را چون زبان مادری سخن می گویند.  همین چند روز پیش بود که ایاد علاوی رهبر ائتلاف سکولار العراقیه در گفتگویی با یک روزنامه کویتی، به سخنان جوزف بایدن که گفته بود نفوذ ایران در عراق آنقدرها هم که گفته می شود پررنگ نیست، پاسخ داد و گفت که نفوذ ایران در عراق  تا حدود 60 درصد و نفوذ آمریکا در این کشور حدود سی درصد است. این تنها وضعیت عراق نیست در لبنان و فلسطین، سرزمین هایی که در نزد افکار عمومی جهان عرب از حساسیت فوق العاده ای برخوردار است نیز ایران حضور قدرتمندی پیدا کرده است؛ حتی عیان تر از عراق. 

اما نگرانی عربها از چیست؟ با اینهمه دشمنی و کدورت چرا باید درحمله اسرائیل و یا آمریکا به ایران تردید داشت؟ از زمان جدی تر شدن بحث قدیمی حمله به ایران از سوی اسرائیل یا آمریکا، ایران نیز دست به تبلیغات گسترده ای زده است و تقریبا روزی نیست که تهران خبری از پیشرفت های نظامی اش و یا امکانات دفاعی و هجومی اش را منتشر نکند؛ خبرهایی که به سرعت در رسانه های غربی و عربی منعکس و بزرگنمایی می شود.

کارشناسان و مهندسان تبلیغات روانی در غرب قصد دارند با بزرگنمایی این خبرها پروژه “ایران هراسی” را تقویت کنند تا به افکار عمومی خود بگویند که باید از خطر ایران هسته ای و نظامی ترسید و باید برای مقابله با این تهدید دست به کار شد. ظاهرا این امر برای مقامات نظامی ایران چندان هم بی فایده نیست و از آن استقبال هم می کنند، مقامات نظامی جمهوری اسلامی  تلاش وافر دارند تا در مورد سلاح هایشان، سطح بازدارندگی و شدت مقابله با حمله اسرائیل و آمریکا آنقدر بزرگنمایی کنند تا این کشورها را نسبت به حمله به ایران محتاط تر کنند.

رهبران نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی بارها بر این موضوع تاکید کرده اند که میدان مقابله در تمام منطقه خواهد بود. آنها از جنگ غرب با عراق صدام حسین درس گرفته اند و می دانند که نباید جنگی که به درون مرزها تحمیل می شود در درون مرزها نیز ادامه یابد و پاسخ داده شود. از این روست که موشک هایی را بیشتر در معرض افکار عمومی قرار می دهند و از آن سخن می گویند که بردهایی فراتر از مرزهای ایران دارد.

جمهوری اسلامی از این طریق افکار عمومی دنیای غرب را که تاثیری غیر قابل انکار  بر دولتهایشان دارند از هزینه یک جنگ دیگر می ترساند و به خوبی می داند که اغلب مردم در دنیای غرب بالاخص در آمریکا از شروع جنگی دیگر بیزارند و یکی ازمهمترین دلایل رای آوری باراک اوباما نیز در همین مخالفت مردم با جنگ طلبی های دولت پیشین آمریکا بود.  از سوی دیگر جمهوری اسلامی موفق می شود افکار عمومی مردم منطقه را بیشتر به سوی خود بکشد؛ منطقه ای که کینه از اسرائیل و آمریکا در آن موج می زند و گرچه توان تاثیر عمده ای بر دولتها و حاکمانشان ندارند اما می تواند برای سالهای طولانی تر احساسات ضد آمریکایی را شعله ورتر و ایران را به قهرمانی ایستاده در برابر اسرائیل و آمریکا تبدیل کند و این برای دولت اوباما که یکی از اهداف اصلی اش تغییر نگاه مسلمانان و خاورمیانه ای ها نسبت به آمریکاست، پنبه کردن همه رشته هاست.

گذشته از پایگاههای آمریکایی که در عراق و افغانستان است و هزاران نیروی آمریکایی را در درون خود و البته تیررس ایران جای داده و بدون در نظر گرفتن چندین هزار موشکی که در اختیار حزب الله لبنان در شمال اسرائیل است. واقعیت آن است که اغلب شهرها و مناطق عربی که از قضا مقر استقرار نیروهای ارتش آمریکاست، شهرهایی شیشه ای است و کافی است تنها چند موشک ایرانی در بحرین، قطر، کویت  یا حتی دبی فرود آید تا تمام سرمایه ها و آرزوهای امیران و خلیفه های این منطقه دود شود و به هوا برود و یا به تلی از خاک مبدل شود.

این برای نظامی که در برخوردهایش با تظاهرات آرام مردم خود ابایی از نمایش هایی چون آفرینش کهریزک ندارد چندان غیرقابل پیش بینی نخواهد بود خاصه که این جنگ برای حکومت اسلامی و پاسدارانش حکم مرگ و زندگی باشد آنهم در تقابل با  دشمنی که سی سال است برای رویارویی با آن شاخ و شانه می کشد. این آن چیزی است که تخم تردید را در دلهای لابی عرب افشانده است. ( قابل ذکر انکه در سال 1366 و در جریان جنگ موسوم به جنگ نفت کش ها یا به قول سپاه پاسداران عملیات دست های غیبی، قایق های تندروی ایرانی به کشتی نفت کش کویتی که تحت اسکورت سه کشتی آمریکایی بود حمله کردند، حمله ای که با واکنش تند آمریکا رو به رو شد و ریگان ایران را وحشی خواند. اما کوتاه مدتی پس از ان نه تنها نیروهای ایرانی به یکی از نفت کش های شوروی حمله کردند که در  دهم شهریور همین سال یک موشک کرم ابریشم ایران به جنوب کویت اصابت می کند و کویت که به شدت پریشان شده بود نیز در واکنش پنج دیپلمات ایرانی را از این کشور اخراج می کند، موضوعی که نشان می دهد ایران چندان ابایی از مورد اصابت قرار دادن حامیان دشمنش ندارد).

اعراب به خوبی می دانند که ایران نمی تواند تعرضی به خاک آمریکا و ساکنانش داشته باشد اما به راحتی می تواند از کشورهای کوچک و ثروتمند عربی منطقه که اغلب دارای پایگاههای آمریکایی هستند به عنوان یک گروگان بهره ببرد.گیریم ارتش آمریکا هم به حمایت از این امیرنشین ها برخیزد اما چند دهه زمان نیاز است تا دوباره دبی از بیابان به یک شهر شاخص در دنیا تبدیل شود؟

واقعیت آن است که تاکنون و در عرصه جنگ روانی که پیش زمینه جنگهای مدرن است ایران دست بالا را گرفته  و تقریبا به خوبی از آن استفاده کرده است. ایران همواره راههای دفاع از خود را نیز اعلام کرده است از جنگ نامتقارن در خلیج فارس تا موشک هایی که سه هزار کیلومتر برد دارند تا بستن تنگه خلیج فارس که حکم زهر برای اقتصاد بیمار این روزهای غرب دارد تا اعلام اینکه میدان جنگ در تمام منطقه خواهد بود.هدف مشخص است، ایران هسته ای را به رسمیت بشناسید و به ایران حمله نکنید که در غیر این صورت آتش تنها در درون مرزها ایران نخواهد ماند و خاورمیانه را به آتش می کشانیم.

 گرچه هنوز اظهارات نابجای رئیس جمهور دیکتاتور ایران خطر مرگ را بیخ گوش شهروندان ایرانی ها زمزمه می کند و گرچه هنوز مشخص نیست که گزینه های غربی ها بالاخص اسرائیلی ها برای برخورد با ایران چیست، اما حتی به فرض کمکهای لجستیک برخی کشورهای عربی یا ترکیه به تل آویو و رسیدن هواپیماهای این کشور به درون عمق سرزمین ایران، آنها به کجا حمله خواهند کرد به نطنز؟ بوشهر یا اراک و اصفهان؟ دستیابی ایران با دانش غنی سازی را چگونه بمباران خواهند کرد یا با کارخانجات و تاسیساتی که هنوز از چشم بسیاری ها پنهان مانده است چه خواهند کرد؟  اما از هم اکنون می توان گفت وقوع جنگی دیگر در خاورمیانه حتی اگر در پایان به نفع اسرائیل و آمریکا باشد هزینه ای بسیار سنگین و تیره برای آنها خواهد داشت.

 هزینه ای که موجب شده است تا اکنون این هراس نه تنها در بین لابی های عرب که به مقامات آمریکایی نیز راه یابد که مبادا اسرائیل یک روز بدون اطلاع کاخ سفید به ایران حمله کند و صورت حسابی کمرشکن و خونین برای رئیس جمهور چهل و چهارم آمریکا و البته دنیای شیشه ای و شکننده عرب بفرستد.