دوربین شده است مدرک جرم و جاسوسی

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» گزارش روز درباره عکاسی خبری در ایران

با گذشت بیش از یک سال و سه ماه از انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته که بازداشت و برخوردهای امنیتی با عکاس خبرنگاران را به دنبال داشت؛ تعداد زیادی از این خبرنگار عکاسان به ایجاد آتلیه و پرداختن به کارهایی جز عکاسی خبری مشغول شده و یا بیکار هستند؛تعدادی هم ایران را ترک کرده اند اما با این حال همچنان از زنده و در جریان بودن عکاسی خبری می گویند، هر چند نگران به مخاطره افتادن این شغل هستند.

بعد از انتخابات سال گذشته تعدادی از عکاسان خبری بازداشت شدند و مدتها در بند 2 الف سپاه به خاطر عکس هایی که گرفته بودند با اتهام جاسوسی تحت بازجویی قرار گرفتند؛ عکاسان خبری مستقل ممنوع الکار شدند و کارت های فعالیت انان لغو شد؛، تعدادی از این عکاسان مورد حمله قرار گرفتند و حتی برخی،  از سوی نیروهای لباس شخصی با چاقو مضروب شدند. دوربین های بسیاری از عکاسان شکست و دوربین های تعدادی دیگر از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی ضبط شد، اما با همه این محدودیت ها و فشارها و تهدید ها، جهان به نظاره عکس هایی نشست که واقعیات روزهای بعد از انتخابات ایران را گویاتر از هر خبری  بیان میکرد.

وضعیت فعلی عکاسان خبری در ایران و محدودیت ها و فشارها، موضوعی است که با عباس کوثری، جواد منتظری، مجید سعیدی و حسن سربخشیان در مورد آنها به گفتگو نشسته ایم.

 

به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری

عباس کوثری، دبیر گروه عکس روزنامه شرق و از باسابقه ترین عکاسان خبری مطبوعات ایران است که به “روز” می گوید: طی یکسال گذشته عکاسان بسیاری را دیده ام که آتلیه تاسیس کرده اند و به جشن ها و مراسم ها می روند. تعدادشان هم زیاد تر می شود و این نشان میدهد که از حرفه تخصصی شان دور می شوند.

او از به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری در ایران سخن می گوید: با محدودیت هایی که برای روزنامه ها به وجود می آید، روزنامه ها توقیف می شوند و… شغل همه به خطر می افتد و باید بروند کارهایی بکنند که با تخصص شان ربطی ندارد. از طرفی فضا، طوری است که کار جدی صورت نمی گیرد. به خیلی از برنامه ها اصلا دعوت نمی شویم؛ضمن اینکه  قبلا مراسم ها بیشتر بود الان هم شاید به لحاظ کمیت باشد اما چند رسانه بیشتر دعوت نمی شوندکه اکثرا هم خبرگزاری ها هستند.

به اعتقاد آقای کوثری جذابیت به لحاظ تصویری در حال از بین رفتن است: به حوزه ها دعوت نمی شویم و خبرگزاری ها پوشش میدهند و مجانی در اختیار روزنامه ها می گذارند، در حالیکه باید پول بگیرند. وقتی مجانی است حرفه عکاسی هم به خطر می افتد. الان خیلی از روزنامه ها علاقه ای به گرفتن عکاس خبری ندارند و فقط یک یا دو عکاس برای مصاحبه های اختصاصی خودشان می گیرند و این روند باعث می شود که شغل عکاسی خبری به مخاطره بیفتد. همین مساله باعث شده است که عکس های مطبوعات خیلی شبیه هم شوند و جذابیت سابق را نداشته باشد. چون همه شبیه هم هستند، و شخصیت تصویری ندارند. اتفاقا امروز روی دکه مطبوعات 5 روزنامه را دیدم که عکس شان دقیقا یک عکس بود 5 روزنامه با 5 لوگوی مختلف و متفاوت اما تصویری واحد که جذابیت ندارد.

او می گوید: همه چیز سیاسی نیست؛ خیلی چیزها مالی است و خیلی چیزها هم حرفه ای و صنفی. وقتی عکس مجانی به روزنامه ها می رسد طبیعی است نخواهند عکاس استخدام کنند.

آقای کوثری که بیش از دو سال است کار گالری را به عکاسی صرف خبری ترجیح داده می گوید: بیشتر دارم با گالری کار میکنم که یک امر شخصی است. از یک جایی فکر کردم عکس هایی که می گیریم به عنوان عکس خبری، خیلی ماندگاری ندارد و یک کار روزمره تکراری است و برای من مثل سابق جذابیت نداشت اما اینکه عکس هایم را به عنوان یک اثر هنری بفروشم و روی دیوار مردم قاب شود برایم مهم تر است تا اینکه یک روز در روزنامه کار شود و بعد برود سطل آشغال. در اصل از دو سه سال پیش این قضیه شروع شد وهر چه گشتم از میان عکس هایم عکسی برای چاپ روی دیوار نیافتم.

از عباس کوثری درباره تاثیر وقایع بعد از انتخابات بر حرفه او و همکارانش می پرسم. می گوید:بعد از انتخابات پارسال، اتفاقی که افتاده این است که اعتماد از بین رفته و مردم به عکاسان اعتماد ندارند. نمیدانند عکس شان کجا میرود، می ترسند و حق طبیعی مردم هم است. در اروپا هم عکاسان نمی توانند از مردم عکس بگیرند و جای دیگری مصرف کنند و یا کار تبلیغاتی کنند و پول دربیاورند.  در اصل مردم نمی خواهند از تصویرشان سو استفاده شود؛چون نمیدانند عکس شان کجا میرود، واکنش نشان میدهند.

 

علیرغم محدودیت ها

مجید سعیدی، همچون عباس کوثری از عکاسان پرسابقه ای است که سابقه فعالیت خبری اش به قبل از دوم خرداد 76 برمیگردد. او بعد از انتخابات سال گذشته از سوی سپاه بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد.

او به “روز” می گوید: بعد از انتخابات سال گذشته حکومت به این نتیجه رسید که عکس هم می تواند برای حکومت مضر باشد و تصمیم گرفت با عکاسان هم برخورد کند. تعدادی از عکاسان در حین عکاسی در خیابان ها بازداشت شدند و تعدادی دیگر در خانه هایشان و این زنگ خطری بود برای جامعه خبری ایران که حکومت قصد محدود کردن کار عکاسی خبری و برخورد با عکاسان را به صورت هدف مند دنبال میکند..

آقای سعیدی می افزاید: من از یک هفته قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم؛یعنی رسما به روزنامه خبر نامه دادند که اگر این در روزنامه باشد توقیف میکنیم آنها هم به من گفتند لطفا برو و رفتم اما کار خودم را کردم.

او در ادامه می گوید: مرا به خاطر عکاسی گرفتند. بخشی از سپاه بود ابتدا تصور میکردم وزارت اطلاعات است. آمدند در منزل و مرا بردند و از ابتدای بازجویی ها متهم به جاسوسی شدم. بعد گفتند از انتخابات عکاسی کرده ای. من هم اعتراض کردم و گفتم همانطور که طرفداران میرحسین موسوی غیرقانونی به خیابان آمدند، طرفداران احمدی نژاد هم غیرقانونی آمدند دو سه بار و جشن هم گرفتند مگر مجوز داشتند آنها؟ من از هر دو طرف عکس گرفتم. کار من طرفداری از کسی نیست و بی طرفانه کارم را میکنم. بعد گفتم چرا مرا بازداشت کردید من با یک آژانس کوچکی کار میکنم که در دنیا هم زیاد پخش نمی شود؛ گفتند “آژانست” کوچک اما اسم خودت بزرگ است و با تو برخورد میکنیم تا برای سایر عکاس ها عبرت شود. بارها گفتم که اصل عکاسی خبری بی طرفثی است و باید تنها به عنوان یک چشم باشی. ممکن است من قلبا به کاندیدایی علاقه داشته باشم و این طبیعی است اما در عکس ها نباید این مساله بروز داشته باشد. من همانطور که در میتینگ های احمدی نژاد ـ البته هر موقع که اجازه حضور میدادند ـ شرکت می کردم و عکس می گرفتم در میتینگ های موسوی هم عکس می گرفتم و ثبت میکردم. وظیفه من تنها ثبت صحنه ها است و رساندن آنها به افکار عمومی. نمی توانم که فقط از طرفداران حکومت عکس بگیرم عده ای دفاع میکنند عده ای نقد میکنند و من از همه باید عکس بگیرم.

آقای سعیدی که اکنون در کشور افغانستان و برای یک آژانس خارجی عکاسی میکند به جنگ ایران و عراق اشاره دارد: شما ببینید زمان جنگ ایران و عراق، بخشی از عکاسان ما را اجازه ندادند که به جبهه بروند تحت این عنوان که می روند جاسوسی می کنند و یا چهره منفی ارائه میدهند و… بعد خودشان پشیمان شدند الان دنبال عکس میگردند که آن 8 سال را چگونه به مردم نشان دهند. بخشی از عکاس ها بودند اما بخشی هم نبودند اجازه نیافتند بروند. حکومت باید بداند که عکاس باید ثبت کند. این همه آدم آمدند توی خیابان و این تاریخ است که نشان خواهد داد چه کسانی خیانت کار بودند یا نبودند و باید بگذارند عکاس ها ثبت کنند، اگر نگذارند تاریخ خواهد گفت نگذاشتند.

این عکاس خبری که علیرغم ممنوع الکار بودن از اعتراضات مردمی عکس می گرفته معتقد است: برخی از بچه ها از جمله خود من وظیفه خودمان میدانستیم برویم و صحنه ها را ثبت کنیم و هنوز هم از این کارم دفاع میکنم. اما حکومت نپسندید؛ می گفتند غیر قانونی کار کرده ای و برخورد کردند. اما سئوال من این است که مگر عکاس خبری بودن به این است که کارت در جیبت داشته باشی؟ البته که نه؛ عکاس خبری بودن به این است که دوربین داشته باشی و کار حرفه ای ات را انجام دهی. این نمی شود که بگوییم از امروز عکاس نیستیم چون ممنوع الکار هستیم خب پس فرق یک بقالی که مغازه اش پلمپ شده و خانه نشسته با عکاس خبری چیست؟ اگر عکاسی خبری به این باشد که کارتت را گرفتند و ممنوع الکارت کردند پس خانه بنشینی باید فاتحه عکاسی خبری را خواند. هزاران هزار مردمی که با موبایل عکس گرفتند مگر مجوز داشتند؟ میدانستند اگر آنها را بگیرند پدرشان را در میآورند اما عکس گرفتند و منتشر کردند؛ بار عکاسان خبری را بر دوش گرفتند در حالی که عکاسان ما گفتند مجوز نداریم کار نمیکنیم. اگر کسی واقعا عکاس خبری باشد، باید اتفاقات به این مهمی و تاریخی را در دل خیابان ها ثبت کند.

آقای سعیدی که خود زمانی دبیر گروه عکس خبرگزاری فارس بوده و در عین حال سابقه همکاری با تایمز را نیز دارد، در تشریح فضای حاکم بر عکاسی خبری در ایران می گوید: در همه دوره های عکاسی خبری در ایران مشکل و محدودیت وجود داشته اما الان مشکلات بیشتر شده و کار عکاسی خبری بسیار محدود تر شده است و به حالت فرمایشی درامده. دلیل عمده اش این است که بخش امنیتی در کشور ما به چند دسته تبدیل شده است. خود مردم دوربین عکاسی را یک خطر می بینند 22 خرداد سال گذشته در خیابان کسی به من نمی گفت کارت شناسایی بده اما امسال کافیست دوربینی روی دوشت باشد مثلا از چهارراه ولیعصر تا میدان ولیعصر 17 نفر کارت می خواهند. این نشان میدهد که فضای کار برای ما امنیتی است و تصمیم بر برخورد با عکاسان خبری است. در حالیکه حکومت نباید اینقدر سست باشد که از عکس بترسد.

به اعتقاد او: “حرمت دوربین عکاسی شکسته شده؛ از سال گذشته که عکاس ها را کتک زدند بازداشت کردند توهین کردند و به زندان انداختند. جامعه امنیتی شده نمی توانید دوربین به دست باشید همه یکباره احساس مسئولیت کرده اند اعم از بسیج و سپاه و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات که جاسوس بگیرند و اولین چیزی که می بینند دوربین عکاسی است. دوربین عکاسی شده است مدرک جرم و جاسوسی. مردم هم دوربین عکاسی را به چشم خطر می بینند، به خاطر برخی سواستفاده های دولت، مردم نسبت به عکاسان خبری بی اعتماد شده اند. وقتی عکس های مردم را در برخی سایت ها به عنوان اغتشاش گر گذاشتند و خواستار شناسایی آنها شدند، مردم هم اعتمادشان را از دست دادند. نمیدانند طرف برای کجا عکس می گیرد و ممکن است عکس شان سر از کجا در آورد”.

از آقای در مورد چشم انداز این حرفه در ایران می پرسم؛ پاسخ میدهد: عکاسی خبری ما متاسفانه کمی فرمایشی شده یعنی چیزی که آقایان علاقه دارند نشان داده شود همان را اجازه میدهند منتشر شود اما عکاسان ما کار خودشان را می کنند؛ ممکن است الان در رسانه های داخلی نتوانند منتشر کنند اما ثبت میکنند برای تاریخ و روزی که این فضا تغییر کند. در اصل میخواهم بگویم که عکاسی خبری ایران در جریان است. بچه ها دارند کار میکنند و علیرغم محدودیت ها واقعا تلاش میکنند یک سری بیکار شده اند یک سری هم از ایران رفته اند که البته بخشی از آنها مشکلی نداشتند و برای اینکه کاری پیدا کنند و جایی برسند رفتند. اما اگر حرفه ای نگاه کنیم می بینیم حتی عکاسان ایرنا و حتی کیهان هم عکاس خبری هستند و کار میکنند؛ کاری به رسانه هایشان و خطوط سیاسی آنها ندارم که فیلترینگ شدید میکنند اما بچه های عکاس کار خودشان را می کنند. هرچند که می بینیم بسیاری از عکاسان خبری از این رسانه ها بخصوص فارس رفتند به خاطر همین فیلترینگ ها، واین رسانه ها هم ترجیح دادند به جای آنها عکاسانی را بیاورند و تربیت کنند که همچون خودشان هیچ نگاه انتقادی به حاکمیت نداشته باشند.

 

وحشت حکومت از عکس

جواد منتظری، دبیر گروههای عکس روزنامه های توقیف شده خرداد، فتح، همبستگی و بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب که سابقه همکاری با رسانه های خارجی در ایران را نیز دارد، مشکلات حرفه عکاسی خبری را در دو بخش توضیح میدهد: یک بخش مربوط به خود بچه های عکاس و نحوه کار عکاسان خبری است وبخش دیگر مربوط می شود به حکومت و نوع درگیری هایی که ممکن است به خاطر انتشار عکس های خاص به وجود بیاید.

آقای منتظری می گوید: واقعیت این است که در واقع توجه حکومت نسبت به عکس به حدی بود که وقتی قرار نبود و یا حکومت احساس میکرد یک جایی یا چیزی نباید دیده شود، عکاس خبری حضور نمی یافت. چون عکاس شاهد عینی بی واسطه است لدا کنترل می کردند که عکاس نباشد.  این مساله در دوران اصلاحات طوری اتفاق می افتاد که مشکل خاصی پیش نمی آمد مثلا عکسی از آقای خاتمی گرفته بودیم که مدیر کل روابط عمومی ریاست جمهوری خواهش کرد منتشر نکنیم؛ عکسی در نمایشگاه جنگ بود که آقای خاتمی را سوار بر پدافندی نشان میداد که از دوربین آن نگاه میکرد. ما هم احترام گذاشتیم. واین مسائل در قاموس کار خبری هست ولی اینطور هم نیست که فکر کنید اگر منتشر نکنید رسالت کار خبری تان را انجام نداده اید. ولی یکی از بچه ها عکسی از اعدام گرفته بود که منتشر کرد و به صورت گسترده پخش شد؛ وزارت ارشاد او را خواست و سئوال جواب کرد یا سر قضیه 18 تیر که برخی از عکاس ها خیلی اذیت شدند.

آقای منتظری به در تیررس بودن عکاسان خبری اشاره می کند و می گوید: مشکلی که ما همواره داشتیم این بود که من و یک خبرنگار وقتی با هم برای کار خبری وارد جایی می شویم اگر حساسیت ثبت واقعه بالا باشد من در تیر رس اول قرار می گیرم بعد خبرنگار اما این را خبرنگاران متوجه نمی شدند. من باید یک دستگاه حجیم را بیاورم بالا جلوی صورتم تا ببینم و کار کنم؛ یعنی من به راحتی توسط همه دیده می شوم ولی یک خبرنگار در نهایت یادداشت میکند و اگر حساسیت بیشتر هم باشد قلم را هم در جیب میگذارد و تنها نظاره میکند. 18 تیر نمونه بارزی است. با خبرنگاری بودیم که گروههای فشار آمدند به او چیزی نگفتند یقه مرا گرفتند در حالیکه او هم چون من داشت کار خبری میکرد.

از این عکاس با سابقه درباره محدودیت هایی که با شروع ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال 84 برای عکاسان خبری به وجود آمد می پرسم می گوید: اولین مشکلی که در  دوره احمدی نژاد پیدا کردیم محدودیت دسترسی به محیط های خبری بود؛ یعنی به محض اینکه احمدی نژاد آمد، فاکس هایی که برای ما از اداره مطبوعات خارجی فرستاده می شد به شدت کم شد. خود من تماس گرفتم و پرسیدم گفتند سیاست جدید است. خیلی جاها راهمان نمیدادند و اجازه عکاسی نداشتیم. کما اینکه من هیچ گاه نیروگاه اتمی بوشهر نرفتم با اینکه بارها درخواست دادم اما نگذاشتند، جلسات احمدی نژاد را نرفتم چون اجازه ندادند. در بیت رهبری اجازه عکاسی نداشتم. جالب است بدانید که در بیت رهبری به من می گفتند باید ریش و مویت را کوتاه کنی وگرنه اجازه امدن و عکاسی کردن نداری. من گفتم نمی کنم گفتند نیا و دیگر اجازه ندادند. برای همین تعداد عکس هایی که از خامنه ای دارم بسیار محدود است. اما این سیاست ها هیچ وقت سیاست های درست و واحدی نبوده کما اینکه همان روز انتخابات به من اجازه دادند از رهبر عکس بگیرم.

آقای منتظری سپس به اتفاقی اشاره میکند که با آغاز دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در مطبوعات ایران پیش آمد و پیش از ان سابقه نداشت: خبرگزاریهایی که جنبه بولتن سیاسی یک جناح خاص را داشتند از جمله خبرگزاری فارس تعدادی آدم آوردند؛ اینکه چگونه انتخاب شدند نمیدانم اما آوردند و گذاشتند در کنار عکاسان خبری. این افراد گرایش های جناحی داشتند؛ یکی دو سال زیر دست عکاسان خبری کار کردند و یواش یواش عکاس های ما کنار گذاشته شدند و آنها جایشان را گرفتند. این قضیه قبل از انتخابات اتفاق افتاد و بعد از انتخابات شدت پیدا کرد. یعنی آمدند یک نسلی پرورش دادند که روزنامه نگارها و عکاسان خودشان باشند برای انکه همیشه در این عرصه مشکل داشتند چون به ندرت پیدا میکردند روزنامه نگار و عکاسی که طرفدار آنها باشد. دوره اول احمدی نژاد همین رفتار در سازمان مجلات همشهری با خود من شد. یک طلبه ای را آوردند که من قبول نکردم بعد بدون اطلاع من او را به جلسه مطبوعاتی قالیباف که شهردار بود فرستادند.

وی آنگاه با اشاره به نقش نیروی انتظامی توضیح میدهد:. نیروی انتظامی تعدادی عکاس جوان را که اصلا سواد و دانش اجتماعی هم ندارند تحویل می گیرد، برای آنها شرایط را فراهم می آورد؛ نتیجه اش این می شود که وسط تجمعات مردمی این افراد را تحت الحفظ می اورند که عکس بگیرند. می گویند برای هر کجا میخواهید عکس بگیرید اما باید از عکس هایتان به ما هم بدهید. کما اینکه یکبار سر گشت حجاب خود من هم خیلی اتفاقی و براساس دعوت نامه ای که فرستاده بودند رفتم. سرهنگ نیروی انتظامی مرا می شناخت و شوکه شد گفت به خارجی ها ندهی گفتم نمی دهم. وسط کار گفت یک سری از عکس هایت را به ما بده گفتم باشد اما هیچ وقت نداد؛اوم در تمام مدت کار به همه بچه ها جهت میداد که چگونه و از کجا عکس بگیرند. تنها به یکی دو نفر از ما جرات نکرد. شاید فکر میکرد واکنش نشان خواهیم داد.

آقای منتظری که اکنون در کشور نروژ و به صورت عکاس آزاد کار میکند به نوع برخوردها با عکاسان خبری اشاره میکند: به شکل بازداشت نبوده عمدتا ممنوع الکار میکردند؛احضار و پرس و جو میکردند کما اینکه مثلا مرا خواستند و پرسیدند که یکسال گذشته کجا بودی، کجا رفتی، از کجاها عکاسی کردی و… می خواستند در اصل بگویند که حواس ما است اما بازجویی نبود. بچه ها را دوره ای می بردند و سئوال و جواب میکردند.

وی در خصوص علت برخورد حکومت با عکاس خبرنگاران توضیح میدهد: می گویند یک عکس خوب برابر است با هزار کلمه و یک عکس خوبتر برابر است با ده هزار کلمه. در جایی که مطبوعات ارائه می شوند، یعنی دکه ها و کیوسک های مطبوعاتی، اولین چیزی که مردم می بینند عکس است. یعنی اول عکس را می بینند بعد تیتر و بقیه مطالب را و عکس بی واسطه تاثیرش را می گذارد، و نتیجه گیری بلافاصله بعد از دیدن عکس چیزی است که نه تنها حکومت ایران بلکه هر سیستمی که نمیخواهد واقعیت ها دیده شوند را می ترساند. آن چیزی که اینها را می ترساند همین است. حجم زیادی عکس در ایران و جهان منتشر شد که شاهد عینی بودند و این حکومت را چنان اذیت کرد که مجبور شد رو به حرکت ایذایی بیاورد. بازداشت کند جلوی کار را بگیرد دوربین ها را بشکند و به هر نحوی تلاش کرد جلوی کار را بگیرد. دوربین  خیلی از بچه ها را گرفتند و دیگر پس ندادند و جالب این است که گفتند برو دو شاهد بیاور که ما گرفتیم.

به اعتقاد آقای منتظری حکومت در کاری که میخواست بکند، یعنی در جلوگیری از انتشار واقعیت موفق نبود:  چون ارزیابی درستی از زمان و مکانی که در آن هستند ندارند؛ اگر ارزیابی درستی داشتند انتخابات به این شکل نمی شد. پیشرفت تکنولوژی به مردم این فرصت را داد که خودشان این کار را انجام دهند عکس ها به لحاظ اصول حرفه ای شاید حرفه ای نبود اما به لحاظ خبری کاملا حرفه ای بود. بسیاری از خبرگزار یها و رسانه هاتوان پوشش در چند جای مختلف در یک زمان را ندارند و مردم بار آنها را بر دوش کشیدند و من واقعا لذت می بردم که مردم چقدر قشنگ این کار را انجام میدهند. مهم انتشار خبر و واقعیت ها بود که مردم به بهترین نحو انجام دادند و چنان تاثیر گذار بود که در تجمعات آخر می دیدیم نیروهای انتظامی موبایل ها را از دست مردم در می آورند یا با باتوم می زنند؛ این نشان دهنده اهمیت موضوع و تاثیر بسیار بالای آن بود و چقدر اهمیت دارد که با چه نوع دیافراگم و لنز و دوربینی گرفته شده اند، اصلی ترین و اولین مساله خبر است که مردم به بهترین نحو آن را انتقال دادند.

وی در عین حال همچون مجید سعیدی به بی اعتمادی مردم به عکاس خبرنگارها اشاره میکند که بعد از درگیری ها و اعتراضات سال گذشته به وجود آمده است: مردم کاملا بی اعتماد هستند چون دیدند که چگونه از عکس ها سواستفاده شد به خاطر رفتار ناجوانمردانه ای که وجود دارد، این عکس ها مورد سواستفاده سیستم قرار می گیرد و مردم را جلب می کنند.

آقای منتظری مثال میزند: در جریان تجمعات سال گذشته یکی از همکاران ما در میدان آزادی عکس می گرفت مردم به شدت عصبانی شدند و به او حمله کردند تا کارتش را نشان داد و گفت که عکاس خبرگزاری های خارجی است مردم او را با هورا بالای دست گرفتند و خوشحال بودند و او هوار میزد که تو رو خدا نکنید الان شناسایی ام می کنند و مرا می گیرند. در اصل ما چوب دو سر طلا شده ایم اما من به مردم حق میدهم چون هیچ چیزی مشخص نیست.

 

آخرین تصویر از دوربین به دست بودن در ایران

حسن سربخشیان، عکاس سابق آسوشیتدپرس در تهران است که در گفتگو با “روز” کمی به عقب برمیگردد: واقعیت این است که بعد از انقلاب، تمام دریچه های خروج تصاویر از ایران توسط حکومت کنترل می شود. به غیر از یکی دو سال اول، مخصوصا با شروع جنگ، توسط وزارت ارشاد کنترل ها شدت گرفت و اینطور نبود که عکاس ها به راحتی کار کنند. نمونه های زیادی داریم که کارتشان را گرفتند. بازداشت و یا ممنوع الکار کردند که کاوه گلستان از نمونه های بارز آن است که ممنوع الکار شد. عکاسان بسیاری به خاطر عکس هایی که گرفتند ممنوع الکار شدند. ولی سالهای اخیر به مرز مشخصی رسیده. در اصل آن چیزی که حکومت میخواست در رسانه های خارجی نشان داده شود به صورت غیر مستقیم اما از سوی حکومت اعمال می شد.

این عکاس خبری که در حال حاضر از ایران خارج شده و در امریکا اقامت گزیده است می افزاید: در ده سال کار من میدیدم که به صورت غیر مستقیم اعمال میشد که چه جیزی نشان داده شود یا نشود یا چگونه نشان داده شود؛ وقتی به برنامه ها دعوت نمی کردن این را می فهمیدمد. اما تهدید ها همیشه بوده خود من به خاطر عکس هایی که گرفته ام بارها احضار و بازجویی شدم. مثلا از مراسم روز ارتش از رژه عکس گرفتم یک آخوندی داشت پوست پرتقال را می کند به خاطر همان یکسال به برنامه های ارتش ممنوع الورود شدم. عصبانی بودند که چرا اینطور نشان دادید.

به اعتقاد آقای سربخشیان حکومت به اهمیت تصویر و خطرناک بودن آن واقف است اما یک جاهایی از دستشان خارج شد بخصوص با اینترنت: شما ببینید 70 – 80 درصد نیروهای کل خبرگزاری ها عوض شده اند به عنوان نمونه خبرگزاری فارس را ببینید از بچه های سابق کسی نمانده همه به نوعی اخراج و تسویه شدند.  در مورد عکاسان خبری که برای خارجی ها کار میکنند هم شما درصد تصاویری که از ایران بیرون آمد را ببینید چقدر تولیدی داشته و مقایسه کنید با سال قبل. اصلا امکان کار نمی دهند.  اینها نشان می دهد که حکومت چگونه با حرفه ما برخورد میکند.

آقای سربخشیان 12 روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شده است. او می گوید: در شرایط زمانی و مکانی مختلف عکاس ها ممنوع الکار بودند. عمدتا عنوان نمی کنند چون شانس کوچکی که برای کار کردن دارند را از دست ندهند. بعد از انتخابات ابتدا گفتند کارت ها لغو شد بعد گفتند اگر بیرون عکاسی کنید امنیت شما را تضمین نمی کنیم. به عکاسان خبری که با خارجی ها کار می کردند هم گفتند عکسی که نام عکاس زیرش نباشد حق انتشار ندارد. آخرین تصویر من از دوربین به دست بودن در تهران این است که وقتی که دوربین در کیف یا ماشین ام بود می ترسیدم به هیچ عنوان امنیت نداشتم.

وی می افزاید: از دور اول که احمدی نژاد رئیس جمهور شد عملابه  برنامه های دولتی و حوزه های خبری دعوتمان نکردند. من هم بیشتر کارهای فرهنگی انجام میدادم بخصوص روی اقوام مختلف و عروسی هایشان کار میکردم بعد از اینکه احمدی نژاد هولوکاست را نفی کرد پروژه یهودی ها را شروع کردم، فکر کردم جالب باشد و یک روزی منتشر خواهم کرد برای همین شروع کردم به کار. در اصل نوعی مستند نگاری بود هیچ چیز پنهانی هم وجود نداشت. من یک سال قبل این پروژه را به وزارت ارشاد اطلاع داده و ثبت کرده بودم. اما پررنگ شدن قضیه و حساسیت آقایان برای من عجیب بود چون دهها نمونه کار از این موضوع قبلا کار شده بود به آنها هم گفتم که اداره کتاب زیر نظر شماست و قبلا این همه کتاب منتشر شده و… اما مرا متهم کردند که تو داری تبلیغ یهودیت میکنی و از اسرائیل حمایت می کنی و… 4 بار احضارم کردند و من هم ترسیدم. بالاخره پشت من که به جایی بند نبود؛ بعد کارتم را گرفتند و تمدید نکردند. در اصل دوازده روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم و چهل روز بعد هم کارتم را تمدید نکردند تا مجید و ساتیار را که گرفتند فهمیدم که قضیه جدی تر از این حرفها است. در اصل یک داستانی را دنبال میکردند که مبتنی بر توهم توطئه و جاسوسی بود و از مدتها قبل هم شروع شده بود.

آقای سربخشیان علت برخورد حکومت با عکاسان خبری را ترس حکومت از عکس میداند: حکومت ابتدا تعدادی عکاس و خبرنگار را دعوت کرد همان دو روز اول عکس ها مخابره شد و حکومت به وحشت افتاد برای همین به قلع و قمع عکاس ها پرداخت.

وی همچون سایر همکارانش به بی اعتماد شدن مردم به عکاسان خبری اشاره میکند: وقتی حکومت عکس های مردم را منتشر و دور آنها خط می کشد که اینها اغتشاش گر هستند و شناسایی کنید شما با چه امنیتی می توانید بروید و عکاسی کنید؟ عامل نفوذی محسوب می شوید نه مردم شما را قبول دارند و نه حاکمیت. در اصل امنیت روانی ندارید.

 

مشکلات صنفی و حرفه ای عکاسان خبری

اما آیا همه مشکلات حرفه عکاسی خبری در ایران سیاسی است و در برخورد حکومت با این صنف خلاصه می شود یا همچنان که عباس کوثری میگوید مسائل حرفه ای و صنفی نیز پررنگ هستند؟

جواد منتظری می گوید: مشکلاتی که خود عکاسان داشتند ربطی به حکومت نداشت، به ساختار شکل گیری مطبوعات در ایران ربط داشت. من به جرات می گویم که ما عکاس خبری در ایران نداریم چون بستر مناسب برای انجام و ارائه عکس خبری را نداریم. یعنی این بستر در مطبوعات ما شکل نگرفت. چون تلاش های به وجود آوردن مطبوعات به لحاظ حرفه ای با معیارهای روزنامه نگاری محدود بود و دوام پیدا نکرد چون بقا نداشت که از دل آن تجربه بیرون بیاید. کما اینکه می بینیم هر چند سال یکبار دسته ای از عکاسان خبری مهاجرت کرده اند. بعد از انقلاب باید کسانی که تجربه داشتند می ماندند اما رفتند.

وی به دوره جنگ اشاره میکند: در دوره جنگ یکی از مشکلات اصلی ما بسته شدن عکاسان خبری است،  خیلی ها ناچار شدند بروند یا کنار بگذارند و تعدادی آمدند و تازه شروع کردند. امثال رضا دقتی و آلفرد یعقوب زاده خیلی کم بودند و جزو معدود عکاسانی بودند که تاثیر گذار شدند که انها هم در مطبوعات داخلی کار نمی کردند. بهمن جلالی و کاوه گلستان توش و توان داشتند که عکاس بسازند  و جزو معدود کسانی هستند که عکاس پرورش دادند.

به گفته آقای منتظری؛ دگر دیسی مطبوعات به سمت یک نشریه ایده آل یا رشد به سمت ایده آلیسم در مطبوعات از سمت کسانی می آید که مغزشان همیشه فعال است:  ما در ای نزمینه کم داشتیم؛ کسانی که بودند را تاراندیم، کسانی که ماندند کار اتوماتیک وار انجام میدادند و از دوربین به عنوان ابزار صرف استفاده میکردند. بخشی از مشکل ما اینجا بود. بعد از انقلاب همه چیز مسدود ماند و آنهایی که می توانستند و انگیزه داشتند، رفتند و آدم های اتوماتیک وار ماندند و همین طور ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به دوم خرداد که همه از آن به عنوان بهار مطبوعات یاد میکنند و من می گویم بهار در عین خزان بود. چون مطبوعات دچار رشد قارچ گونه شدند؛ دلیلش هم این بود که دولت اصلاحات که برایش جامعه مدنی مهم بود مهم ترین لایه برای ارتباط با جامعه مدنی را مطبوعات دانست. این اتفاق باعث شد مطبوعات عین قارچ رشد کنند. این همه مطبوعات زیاد کردیم اما نیروی متخصص به اندازه کافی نداشتیم. کسانی که روزنامه ها را تولید میکردندئ یا پشت پرده به عنوان مدیر مئسول ایستاده بودند، تجربه روزنامه نگاری نداشتند و همین ما را به شدت اذیت میکرد. مهم ترین چالش من این بود که در محیط کارم جا بیندازم که عکس خبری یعنی چی؟ و چه عکسی را باید چاپ کرد و چرا؟ و این به مرور فرسایش ایجاد میکرد.

آقای منتظری می افزاید: وقتی نیروی متخصص نداشتیم فوجی آدم وارد کردیم که اطلاعات و تخصصی نداشتند و همین به آفت ها اضافه کرد. یعنی در عین حالی که با سردبیری که تجربه ای نداشت می جنگیدیم به خبرنگار و عکاس هم باید تازه یاد میدادیم.

به گفته او خود عکاس ها هم مقصر بودند: من، وحید سالمی حسن سربخشیان، پیمان هوشمندزاده، امید سالمی و خیلی های دیگر با دوم خرداد به رسانه ها آمدیم. عباس کوثری و مجید سعیدی پیش از آن کار میکردند، اما با دوم خرداد آمدیم. دوم خرداد این حسن رابرای ما  داشت که کسانی که عکاسی خوانده بودند وارد این حوزه شوند. ما هم عکاس خبری متخصص نبودیم؛چند واحد در این زمینه گذرانده بودیم و خیلی سریع توانستیم ارتباط برقرار کنیم.

آقای منتظری می افزاید: پس زمینه بچه ها را ببینید همه در واقع به نحوی آبشخور فکری از بهمن جلالی و کاوه گلستان دارند. یعنی یک دوره عکاس تحصیلکرده این رشته که میدانستند مجله و مطبوعات چیست و انگیزه داشتند وارد این کار شدند. کما اینکه من قبل از دوم خرداد به چند روزنامه رفته بودم اما قبول نکردند. از این نظر به نفع عکاس ها شد ولی کماکان این مشکلات را داشتیم و در گذر ایام یواش یواش تبدیل شدیم به عکاس هایی که عکس هایی را که روزنامه ها میخواهند تولید کنیم. این مساله تا مدتی برای ما جذاب بود اما وقتی تکرار شد خستگی هم آمد فکر کردم تا کی باید این عکس ها را بگیرم یک جایی بریدم به این نتیجه رسیدم که برای من ارزش مردم هستند. برای من مهم نیستند آدم هایی که در هر شرایطی خبر هستند مثل مقامات و رهبران سیاسی بلکه برای من مردم مهم هستند و تلاش کردم دنبال همین کار بروم.

او سپس عکاسی خبری را متشکل از دو شاخه پرس فتوگرافی یعنی عکاس صرف خبری که فقط با نیوز کار دارد وفیچر فتوگرافی میداند که به نوعی عکاسی که ریشه در عکاسی مستند دارد می پردازد. او می گوید: من همیشه تلاش کرده ام که عکاسی ژورنالیستی من رگ و ریشه مستند داشته باشد. مشکل ما این است آن تکه ای که ارزش بیشتر دارد را نمی توانیم در مطبوعات چاپ کنیم. وقتی برمیگردم می بینم مطبوعات ما به لحاظ عکاسی، آئینه جامعه ما نیست و غم ها، شادی های مردم و اتفاقات توی کوچه و خیابان ها را ندارد. این بزرگترین چالشی هست که همیشه با مطبوعات داشته ام و نتوانستم جا بیندازم. مشکلات دیگر هم بود اینترنت و نبودن کپی رایت و… اما به هر حال ما تلاش خودمان را کردیم.

آقای منتظری در پایان ابراز امیدواری میکند: یک روزی بیاید که بتوانیم قوانینی برای عکاسی خبری تدوین کنیم و حریم های عکاسی مطبوعات را به لحاظ حرفه ای مراعات کنیم  و نیروهای امنیتی و انتظامی فکر نکنند عکاسان دشمن شان هستند. امیدوارم یک روزی به لحاظ صنفی، اینقدر قوی شویم که مطبوعات بر اساس معیارهای واقعی رسانه ای شکل بگیرند.

از سوی دیگر انجمن صنفی عکاسان خبری هرچند در ایران تشکیل شده اما تاکنون از کمک به عکاسان خبری در موارد بخصوص امنیتی و انتشار حتی یک بیانیه پرهیز کرده است. آقای منتظری در این مورد می گوید:یک بار خود من زنگ زدم که بیایید یک بیانیه بنویسیم و به بازداشت و برخوردهایی که می شود اعتراض کنیم متاسفانه گفتند در این شرایط ترجیح میدهیم هیچ کاری نکنیم.

او می افزاید:درست است که انجمن صنفی عکاسان خبری تشکیل شده اما کسانی در حکومت دنبال این هستند که این انجمن ها هیچ وقت قوی نشوند چون قوی شدن این انجمن ها یعنی قوی شدن مطبوعات و با مطبوعات قوی نمی توان به راحتی برخورد کرد. درست نشدن بیمه، درست نبودن چارت حرفه ای کاری، درست نشدن مسائل صنفی به جهت حقوق و امکانات بازنشستگی دست به دست هم میدهد که بدنه مطبوعات ریزش داشته باشد.