بررسی و مرور چهار آلبوم از موسیقی ایران
از تهران تا لس آنجلس، از نسل قدیم تا نسل نو؛ در ادامه سخت است نوشتن اینکه “در فضای موسیقی خبری نیست”. ظاهر نشان میدهد همه مشغول کار هستند. موزیک پاپ، رپ، سنتی و… حیات و تولید دارند اما وقتی نگاهی به محصولات بازارها و افکار متفاوت میاندازیم، با بیشترین توقع ممکن، کمترین بازخورد و بازتاب را شاهد هستیم. سکون و رخوتی که شاید هزار دلیل داشته باشد. از دانلود غیرقانونی که اقتصاد موسیقی را فلج کرده تا هنرمندانی که اکثرشان انگیزه و توانی برای کار نو، کاری که فضای راکد را بلرزاند، ندارند. با این همه چهار آلبومی که در این ماه بررسی میشود، دو تولید لسآنجلس و دو محصول ایران، بالا و پائین امروز موسیقی ایران است. جایی حتی وقتی توقع را پائین میآوریم، ناچار به انتقاد از کیفیت نازل هستیم و جایی دیگر با همان سطح توقع، راضی میشویم به بارقههایی کمرنگ از حضور خلاقیت و سلیقهی سالم. این نمای کلی، با اینکه دلنشین و دلباز نیست اما شاید درستترین تصویر از وضعیت امروز موسیقی ایران باشد.
دشت ِجنون آلبومی ازعلی زندوکیلی
کویر ِ سترون
«دشت جنون» باصدای علی زندوکیلی و آهنگسازی امیرحمزه حسینی، درحالی این ماه به بازار آمده که مصادف شده باب رگزاری کنسرتهای بزرگ و پُرسروصدای زند وکیلی و گروهاش.
علی زند وکیلی با صدایی-نسبتن بلاتکلیف- که یکگوشهاش شجریان میزند و گوشهی دیگرش دکتر اصفهانی، هم تنوع کاری افتخاری را دارد و هم شومنشیپ و کیش شخصیت فرمان فتحعلیان، با این ریش بلند و چهره ی شاید کاریزماتیک- که به نوعی یادآور جد بزرگاش کریمخان زند است- در اینیکیدوسال اخیر به یکی از چهرههای محبوب موسیقی پاپ-سنتی روشنفکری (بخوانید تلفیقی!) تبدیل شدهاست. همکاری با گروههایی مثل «دنگ شو»، خواندن تیتراژ سریال «پژمان» و حضور و کاوِرکردن ترانههای مشهور چهلپنجاه سال پیش در نمایش «ترانههای قدیمی» محمد رحمانیان، همه باعث شدند او چهرهیی محبوب خصوصاً بین طرفداران موزیک پاپ-سنتی-روشنفکری برای خود دستوپا کند؛ آن هم در امتداد توفیقات امثال گروههای پالت، چارتار و…
امّا آلبوم «دشت جنون»، درست برعکس ناماش نه حال و هوای دشت دارد و نه جنون. یک آلبوم مُونوتُن است متکی بر ساز تنبور و تِمهای و ریتمهای شنیدهشده با این ساز. تنبوری که بیش از هر چیز آوای کوهستان دارد نه دشت! برای زندوکیلی که کارهای اصیل و مبتنی بر ردیف موسیقی ایرانی ِاو کمتر شنیدهشده و مورد توجه قرار گرفته، شاید تجربهیی جدید به شمار بیاید اما تجربهیی جالب و دلچسب نیست. سراسر ِآلبوم تکرار آواهای معمولیست و لوپهای سرگردان و تمامنشدنی. نه از کلام و اشعار ِخاصی و ویژهییاستفاده شده، نه صدا و تکنیک خواننده نقطه ی اوج بارزی دارد و نه از لحاظ سازبندی و ترکیب صداها کار خاصی انجام شده. شاید بهتر باشد زندوکیلی برگردد به همان موسیقی پاپ-سنتی سرخوشانهی خودش یا همچنان کارهای قدیمی را کاور کند تا هواداراناش که نسخههای اصلی آن ترانهها را نشنیدهاند با خلاقیت هنرمند محبوبشان سرخوش شوند. در نهایت، «دشت جنون» آلبومیست بسیار معمولی (حتا با پسرفت نسبت به آلبوم سنتی قبلی او «عبور از مِه») مثل همهی آلبومهای سنتی معمولی که هرروز و هرهفته منتشر میشوند و آبی از آب تکان نمیخورد و با معیارهای موسیقی سنتی هم به هیچ نوآوری دست نزدهاند؛ تنها فرقش این است که نامی که روی این آلبوم بهخصوص خورده، تبدیل به یک برند روشنفکری شده و مخاطباش را تا حدودی (در حد پنجهزار نسخه و یک سالن دوهزار نفره) تضمین کرده و خبر انتشارش هم سردر سوپرمارکتها خوردهاست.
لینک آلبوم دشت جنون برای شنیدن
آلبوم بزرگ از گروه زدبازی
پیرشدیم؛ “بزرگ” همشدیم!
گروه زدبازی برای هرکس که موزیک رپ فارسی را دنبال میکند شناخته شده است. گروهی که توسط سه نفر سامان کرامتی (ویلسون)، مهراد مستوفی (هیدن) و سهراب مرادخواه (ام جی) تشکیل شد و بعدها سیاوش جلالی (سیجل) و علیرضا جزایری (جیجی) و نسیم هم به آنها اضافه شدند. داستان اختلافات و حاشیههای این گروه را خیلیها میدانند و اینجا جایش نیست. امّا تقریباً از همانجایی که داستان زدبازی به پایان خود (بهصورت سابق) نزدیک شد داستان “بزرگ” هم آغاز شد. بزرگ در واقع یک پروژهی جدا از زدبازیست که توسط سامان ویلسون (که چند سال خودخواسته از کار موسیقی دور بود) و مهراد هیدن همفکر دیرینش خلق شده و قرار است ادامه داشته باشد. در واقع بزرگ بهنوعی در جواب دیگر اعضای جداشدهی گروه (جیجی و سیجل) است که نوشته و خوانده بودند پیر شدیم ولی بزرگ نه و سامان و مهراد در واقع با این کار میخواهند داستان خودشان را بهجایی برسانند که اثبات کنند گیر شدیم ولی بزرگ هم شدیم. بزرگ یک آلبوم مفهومیست با تِم الکتروهیپهاپ. مفهومی از ایننظر که همه چیز آن فکرشده و سرجای خود است. در عین حفظکردن المانهای اصلی رپ و خصوصاً بسیاری از خصوصیتهای منحصربهفرد موسیقی زدبازی، آنها راه جدیدی را در پیش گرفتهاند که بخشی از آن را به صورت نوعی مانیفست و داستان شخصی در تِرَکهایی مثل “بیتاب” و “بزرگ” تعریف کردهاند. برای شنیدن این آلبوم بهترین راه، به ترتیب شنیدن است. کل تِرَکها با هم یک شکل واحد را ترسیم میکنند و این اتفاق (شکلگیری یک آلبوم مفهومی یکپارچه) در موسیقی فارسی کمسابقه است. نوعی جهانبینی شخصی بر این آلبوم حاکم است که از مثبتاندیشی، امیدواره و مبارزه در عین زندگی روزمره ریشه میگیرد. سامان و مهراد در این آلبوم داستان خودشان را تعریف کردهاند اما این داستان بهقدری دقیق و ملموس است که انگار دارند داستان نسل خودشان (دههی شصتیها) را تعریف میکنند. میگویند که بزرگ شدهاند و حالا پس از گذراندن فراز و نشیبهای بسیار، در آستانهی یک دروازهی جدید و یک دوران جدید هستند به قول بخشی از تِرَک بزرگ: تو باغچه نه تو بوستانی بزرگ. از نظر موسیقی آلبوم بزرگ بسیار متنوع است؛ بیتها (موسیقی پسزمینه) خیلی بادقت و جزئی ساخته شده و کیفیت بسیار خوبی هم در صدابرداری و مسترینگ دارد. علاوه بر حضور عضو دیگر زدبازی سهراب امجی به عنوان مهمان، دو خوانندهی خوشصدا و تکنیکی آرش دارا و تارا صلاحی هم در این آلبوم مشارکت داشتهاند که با خواندن کروسها (قسمتهای تکرارشونده در طول آهنگ) شمایل بسیار دوستداشتنی و دلچسبی ساختهاند. در کل بزرگ (همان طور که در متن بسیاری از نوزده آهنگ این آلبوم نشان داده شده) نوید ورود به یک دورهی جدید است از کار حرفهای موزیک و بالابردن سطح مخاطب. یک کار استثنایی که از نظر خیلیها نمیشد ولی شد…!
آلبوم عکس خصوصی با صدای گوگوش
ماکت ِ عمومی
از کاراکتر گوگوش که در دههی پنجاه نماد همراهی با هنر روز و همچنین پولسازی بود، تقریبا چیزی باقی نمانده. آوازخوانی که زمانی یک ملت در انتظار نوع لباس و مدل موی جدیدش بودند و مجری ترانههای پیشرو بود و صفحههای موسیقی با صدای او در ابتدای فهرست پرفروشترینها، حالا یا ترانههای گذشته را دوبارهخوانی میکند یا با طیف رسمی ترانه که همزمان بازار رسمی ایران و بازار غیرمجاز لسآنجلس را پوشش میدهند، همقدم است. آلبوم عکس خصوصی که لینک دانلودش اول از همه در صفحهی فیسبوک گوگوش منتشر شد، بیشک بازگشت سرمایه ندارد و از دایرهی اقتصاد موسیقی خود به خود خارج است و از سوی دیگر، در زمینهی هنری هم آنچنان بیکیفیت است که حتی طرفداران همیشهگی گوگوش را جذب نمیکند تا در برنامهی نوروزی تلویزیون من وتو و همچنین تور کنسرتهای این آوازخوان، ترانههایی اجرا بشوند که اکثرا متعلق به کارنامهی قدیمی او هستند و قدمتشان به چهل و چند سال میرسد. نقد آلبوم عکس خصوصی تقریبا غیرممکن است. کارها در اجرای درست الفبای ترانه و موسیقی ماندهاند و اشکالات آنقدر وسیع و همهجانبه است که به نظر میرسد با ماکت تمرینی یک آلبوم مواجه هستیم، نه کار نهایی شده و رسمی. گوگوش که در دورانی، وقتی هنوز ترانهی ایران لحن مدرن به خود نگرفته بود، شجاعانه همصدای فصل تازهی ترانه شد، امروز آثاری را برای اجرا انتخاب میکند که نمونههایش توسط آوازخوانان تازهکار داخل کشور خوانده میشود. کارهایی که با فضای رسمی موسیقی در ایران پیوند خوردهاند و مسلما نمیتوانند در قالب آوازخوانی مثل گوگوش که به فضایی غیررسمی و غیرمجاز تعلق دارد، قرار بگیرند. در بخش دیگر آلبوم، گوگوش دو ترانه و تصنیف قدیمی را برای بازخوانی انتخاب کرده. اولی مرغ سحر که بارها توسط خوانندهگان مختلف خوانده شده و دیگری اولین کار رسمی خودش به عنوان آوازخوان مستقل به نام قصهی وفا. دو دوبارهخوانیای که چیزی فراتر از اجراهای قبلی نیست و به نظر میآید تنها برای پر کردن و به حد نصاب رساندن تعداد آهنگهای آلبوم اجرا شدهاند. در این بین، ملودی منتشر نشدهای از واروژان هم با کلامی از زویا زاکاریان مورد استفاده قرار گرفته که با تنظیم جدید، به طور کلی از تم و لحن کارهای واروژان فاصله دارد و نمونهای عقیم شده از کارهای دههی پنجاه است. به طور کلی، کوتاهترین عنوانی که میشود به آلبوم عکس خصوصی داد، این است: کاری باری به هر جهت که کاش مثل نامش خصوصی میماند و به صورت عمومی منتشر نمیشد.
لینک آلبوم عکس خصوصی برای شنیدن
آلبوم سایهنشین با صدای مارتیک
گرفتار پیلهی پیشین
آلبوم تازهای که با صدای مارتیک بعد از یک تاخیر طولانی منتشر شده، ساختار و چارچوبش طبق فرمول کهنهی بازار لسآنجلس شکل گرفته. یعنی انتخاب چند ترانهی خوب و جدی همراه با ملودیهای آرام در کنار کلامهای سبکتر و ریتم شش و هشت. این فرمول حاصل ِ جمع تضاد و تناقض مخاطب آسانپسند و هنرمند سختگیر است. هنرمندی که از سویی میخواهد با کارهای جدی و جذاب، سلیقهی خودش را همچنان سالم نگه دارد و از سمت دیگر، حواسش به پسند مخاطب هم هست تا او راضی بماند. این رویه و روش اما ناکارآمدی خودش را سالهاست که نشان داده و برای همین کسی مثل مارتیک که ساز میزند، خوب میخواند و موسیقی را به اندازه میشناسد؛ نه چهرهی شمارهی یک مخاطبان جدی پاپ شده و نه ستارهی صحنهی تماشاگران عام. تم کلی ترانهها عاشقانه است که جایی همراه با کلام ِ محکم و سطح بالاست مثل قلب و دوستم داشته باش- از شهیار قنبری- و با تو بد نیستم- از زویا زاکاریان- و جایی دیگر پهلو به فضاهای سطحیتری میزند و نتیجهاش کارهایی مثل شکرانه و طلا شده. و دست آخر، نتیجهی این همنشینی ناهمگون، نه ترانههای جدی و مجریاش را تبدیل به یک جریان تازه میکند، نه آثار سهل و سطحی را به مرتبهی هیت شدن میرساند. آلبوم سایهنشین آخرین تلاش برای زنده نگه داشتن موسیقی تولیدی لسآنجلس به شکل سابق است. موسیقیای که در رکود وحشتناک اقتصادی باید تصمیمش را بگیرد. یا با کارهای رایگان و ارزان خودش را برای دعوت به کنسرتها و جشنهای عروسی سر پا و سر زبانها نگه دارد یا اینکه تصمیم دیگری بگیرد و سعی بکند ابتدا اقتصاد از بین رفته در میان سایتهای دانلود را از میان بردارد و بعد با کنار گذاشتن محافظهکاری و باج ندادن به مخاطب سنتی و رشد نکرده، وارد مرحلهی تازهای بشود. دقیقا مثل زمانی که سینمای ایران به آخر خط ِ تولید ِ گنج قارون رسیده بود و موجی نو برای پسند مخاطب جدی- با سهراب شهید ثالث، پرویز کیمیاوی، مهرجویی و…- و برای فتح گیشه- با مسعود کیمیایی، فرزان دلجو، متوسلانی و…- شکل گرفت. بزنگاهی که موسیقی پاپ ایران هم یکبار در آستانهی دههی پنجاه تجربه کرد و وقتی تصنیفخوانی ِ با گیتار و درامز ویگن و محمد نوری و دیگران پاسخی مناسبت از جامعه نمیگرفت، پیلهی پیشین را شکافت تا ترانهی نوین متولد بشود.