فروتنانه از فعالان سیاسی و مدنی ایران دعوت میکنم در محافل عمومی، شبکههای اجتماعی مجازی و رسانهها به بحث عمومیِ استدلالمحور بر سر نامزدی خاتمی دامن بزنند و دلایلشان را بنویسند، به امید آنکه در نتیجۀ این گفتگوها خیر و مصلحت عمومی ایرانیان بیشتر تامین شود و فرصتهای تکرارنشدنی نسوزد. خودم هم (که سیاستورز حرفهای نیستم) در حد بضاعت محدودم جُستار پیش رو را عرضه میکنم که شامل چهل دلیلِ شایستة توجه در ضرورت نامزدی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوریِ خرداد 92 است. تنها درخواستی که از منتقدان محترم این مقاله دارم این است که قبل از نقد و اصلاح مواضعام، “همۀ” دلایل زیر را “به دقت”، “با حوصله” و “بدون پیشداوری” بخوانند و علاوه بر نقد سلبی، گزینۀ ایجابیِ مطلوبترِ “ممکن”شان را معرفی کنند. حتیالامکان کوشیدهام در جایجای این جُستار به مهمترین استدلالهای مخالفان نامزدی خاتمی پاسخ بدهم. متن مقاله کوتاه نیست، اما امیدوارم به حداقل یک بار دقیق خوانده شدن توسط موافقان و مخالفانِ نامزدیِ خاتمی بیارزد.
نگارنده در فضای سرد و غیرانتخاباتیِ تیر ماه 1387 و در آستانۀ راهاندازی “پویش موج سوم” نیز دلایلش برای مطلوبیت شرکت در انتخابات 88 و نامزدی خاتمی را منتشر کرد که در پارهای موارد اشتراکاتی با دلایلی که در ادامه میآید داشت. در واکنش به آن جُستار، انتقادات پرشماری از سوی فعالانی طرح شد که چند ماه بعد در فضایی که به تدریج گرمتر شده بود با همان دلایل به جمع پانصدهزار عضو “پویش موج سوم” و ستادهای حامی خاتمی و سپس موسوی پیوستند. پارهای از این منتقدان اولیه و همراهان بعدی تصریح داشتند که با وجود پذیرش “منطقیِ” آن استدلالها، به زمان بیشتری برای کنار آمدنِ “عاطفی” با نتایجاش نیاز داشتهاند. این بار هم امیدوارم آنها که در بادی امر، به خاطر موانع عاطفی یا استدلالی، نویسنده و دیگر طرفداران آمدنِ خاتمی را نقد میکنند نیز در نهایت به همین دلایل یا دلایل دیگر به جمع حامیان نامزدی خاتمی بپیوندند و از این طریق به تامین منافع ملی ایران و کاستن رنجهای ایرانیان کمک کنند. ادعای نویسنده این است که نامزدی خاتمی میتواند برای نظام و اصلاحطلبان به یک بازی “برد-برد” بدل شود و به نفع پیشرفت متوازنِ دموکراسی، رفاه، آزادی، عدالت، نظم و امنیت در ایران است، مشروط بر اینکه به عنوان گام اول در چارچوب طرحی بلندمدتتر و چندجانبه برای رفع کاستیهای جریان اصلاحطلب و توسعهگرا در ایران دیده شود.
حضور خاتمی مثل هر گزینۀ دیگری منافع و هزینههای متعددی دارد، اما با توجه به اقتضائات عقلانیت و اخلاقِ سیاسی، بر دیگر گزینهها دارای ترجیح نسبی است. نویسندة این سطور نیز به پارهای از عناصرِ بینش، منش و کارنامۀ سیاسی خاتمی نقدهایی را وارد میداند و معتقد است موفقیت احتمالی خاتمی به هیچ عنوان آسان و ارزان به دست نخواهد آمد، اما باور دارد به دلایل زیر نامزدی خاتمی از هر گزینة «ممکن» دیگری به مراتب انتخاب فرصتسازتری خواهد بود و اصلاحطلبان تنها با آمدن او “شاید” بتوانند با پیروزی در انتخابات به دفع بلایای ایرانسوز محتملِ پیشرو بپردازند. به باور نگارنده، شاید توجه به “مجموع” این دلایلِ چهلگانه برای اقناع دموکراسیخواهان و سبزهای منصف و مخالفِ حضور خاتمی کفایت کند، حتی اگر مخاطبان مقاله با یک یا چند مورد از این دلایل همراه نباشند. یکایک دلایل پیش رو شایستۀ توجه مجزا است، اما یک “کل به همپیوسته” را تشکیل میدهد. مرور عناوینی که در ادامه میآیند، بدونِ خواندن نکات، استدلالها و شواهدی که ذیل هر یک از چهل دلیل ذکر شدهاست، چندان وافی به مقصود نیست. دلایل لزوماً به ترتیب اهمیت یا موضوعشان ذکر نشدهاند، ولی خواندنِ به ترتیبشان بهتر است:
1- افزایش احتمال رفع حصر موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی: بسیاری از مخالفان نامزدی خاتمی میپرسند: “آیا نامزدی خاتمی در انتخابات، مادامی که نامزدهای انتخاباتِ قبل در حصر خانگی و فعالان سیاسی سبز در زنداناند، روا است؟”. پاسخ این پرسش مشروط است به جواب مثبت یا منفیِ یک سوأل مهمتر: “آیا نامزدی خاتمی و حضور دموکراسیخواهان در انتخابات به نفع تحقق آرمانهای موسوی و کروبی و زندانیان سبز (از جمله پیشرفت دموکراسی و بهبود زندگی ایرانیان) است و احتمال رفع حصر و آزادی آنها را افزایش میدهد یا نه؟”. به نظر میرسد پاسخ به سوال اخیر مثبت است و عقلانیت و اخلاق سیاسی ایجاب میکند خاتمی نامزدی را بپذیرد. “برخواستن” و برداشتنِ گامهای عملی برای تسریع آزادی زندانیان سیاسی و پایان حصر رهبران محبوب و راسخِ جنبش سبز، اخلاقیتر از “نشستن”، تماشا کردن و مرثیهسرایی برای ظلمی است که بر آنها میرود. دموکراسیخواهان ایرانی باید توجه داشته باشند که در وضعیت “آچمز همهجانبۀ” کنونی: 1) خوشبختانه احتمال دخالت نظامی اسرائیل/آمریکا در ایران، حداقل تا پایان دوره اوباما، بسیار کاسته شده است؛ 2) تداوم یا تشدید تحریمهای اقتصادی ضمن تضعیف جامعه و دولت ایران، در چشماندازی 2-3 ساله لزوماً منجر به گشایش سیاسی نمیشود و با مذاکره با آمریکا و حل پروندۀ هستهای توسط دولتی اصولگرا میتواند کاسته شود؛ 3) اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بنیه و انسجام کافی برای تاثیرگذاریِ تعیینکننده در معادلات سیاسی از طریقی غیر از انتخابات را ندارد؛ و 4) جنبش سبز اصلاحطلبانه و دموکراسیخواهانۀ ایران اکنون در وضعیت “خیزش جنبشی” نیست و شاید تا انباشت کافیِ انرژی اجتماعی برای خیزش بعدیاش سالها فاصله داشته باشد. از سوی دیگر حکمرانان ایران مستظهر به پول نفتاند؛ به حمایت جدی حداقل 15-30 درصد جامعۀ ایران پشتگرماند؛ پشت دین سنگر گرفتهاند؛ از قدرت اقتصادی، رسانهای و سازمانی/تشکیلاتی گستردهای برخوردارند؛ به نحو موفقیتآمیزی از خیابانی شدن جنبش سبز جلوگیری کردهاند؛ و علیرغم فرسایش روزافزونِ مشروعیت سیاسیشان و بحرانهای اقتصادی و بیکفایتی مدیریتیشان، تا سالها امکان تغذیۀ ماشین سرکوبشان را دارند. در چنین شرایطی دموکراسیخواهان با اتکا به چه عامل درونزایی بهتر از حضور محبوبترین نامزد اصلاحطلب در انتخابات میخواهند در چشماندازی 1-4 ساله احتمال رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی را افزایش دهند؟ در جامعهای چندپاره که با دهها سال تبعیض انباشتۀ قومی و دینی و جنسیتی، آسیبهای متراکم اجتماعی، سه الی پنج میلیون معتاد، دوازه میلیون فقیر، شش میلیون حاشیهنشین، سی میلیون بیسواد و کمسواد و چهار میلیون بیکار مواجه است، از چه طریقی میتوان دموکراسی، عدالت، آزادی و رفاه را بدون به خطر انداختن امنیت و نظم بسط داد؟ حضور یک نامزد جدی و محبوب اصلاحطلب در انتخابات بهترین فرصت برای اعتراض به حصر رهبران جنبش سبز، زنده داشتن یادشان، تأکید بر آرمانهای زندانیان سیاسی دموکراسیخواه (از جمله بسط عدالت سیاسی) و افزایش احتمال آزادیشان در سالهای پیش رو است.
2- افزایش فرصتها و امکانات دموکراسیخواهان برای ارتقای سلامت انتخابات: صرف نظر از داوریای که نسبت به میزان سلامت انتخابات ریاست جمهوری سال 88 داریم، پرسش اصلی پیش روی دموکراسیخواهان این است که “چگونه سلامت نهاد انتخابات را افزایش دهند و از مهندسی افزونتر آن جلوگیری کنند؟”. به تعبیر دیگر مسالۀ اصلی «چگونگی افزایش سلامت انتخاباتِ بعدی” است و نه “میزان سلامت انتخاباتِ قبلی”. و به طور خاص دربارۀ نامزدی خاتمی باید پرسید: “نامزدیاش نقش مردم در نتیجۀ انتخابات و فرصتهای دموکراسیخواهان برای نجات نهاد انتخابات را افزایش میدهد یا کاهش؟». اگر افزایش میدهد، صرف نظر از میزان سلامت انتخابات قبلی، بهتر است بیاید؛ و اگر کاهش میدهد، حتی بر فرض سلامت انتخابات 88، بهتر است نیاید. در شرایطی که متاسفانه سبزهای اصلاحطلب نه قدرت اقتصادی قابل توجهی دارند، نه رسانۀ با مخاطب میلیونی دارند و نه امکان تشکلیابی و سازماندهیِ گسترده، با اتکای به چه نیروی درونزایی میخواهند انتخاباتِ سالمتر را به رقبایی که از این سه ابزار و نیز قوۀ قهریه بهرۀ بسیار بیشتری دارند تحمیل کنند؟ آیا نباید با محبوبترین نامزدی که امکان اجماع حداکثری را فراهم میکند و با اتکا به امواج اجتماعیِ وسیعِ قبل از روز رایگیری وارد کارزار تلاش برای افزایش سلامت انتخابات شوند؟ با خالی کردن گود این انتخابات، سلامت و آزادی انتخابات افزایش مییابد یا کاهش؟ آیا با نامزدی خاتمی هزینههای مهندسی انتخابات به میزان قابل توجهی افزایش نمییابد؟ در شرایطی که نظام به ژست و نمایش “انتخابات آزاد” برای مردم ایران و جهان نیازمندتر شده است، نامزدی خاتمی فرصتهای بیشتری برای پیگیری حق انتخابات آزاد و رقابتی در اختیار دموکراسیخواهان ایرانی قرار میدهد. او میتواند، بر خلاف انتخابات 88، با جدیتر گرفتن شرایط رقابت سالم پیش از روز انتخابات و مثلاً تهدید به استعفا در روز انتخابات در صورت عدم اعطای کارتهای ناظران اصلاحطلب در شعب اخذ رای یا قطع مجاری ارتباطی ناظران با ستاد خاتمی و با اتکا به پایگاه اجتماعی وسیعاش امکانات بهتری برای تضمین سلامت انتخابات داشته باشد. دموکراسیخواهان بدون پشتوانۀ حمایتِ اجتماعیِ وسیع، شانس زیادی برای عقب نشاندن مخالفان انتخابات آزاد ندارند و در شرایط کنونی سیدمحمد خاتمی بهترین انتخابشان برای احیای جنبش اجتماعی اصلاحی و تلاش برای استیفای حقِ انتخابات آزاد است.
3- موهوم بودن ترس از رد صلاحیت خاتمی و شکست در انتخابات: پارهای از مخالفان نامزدی خاتمی از هزینههای رد صلاحیت او و شکستاش در انتخابات هراس دارند. باید پرسید: دموکراسیخواهان و توسعهگرایان، حتی در صورت رد صلاحیت یا شکست خاتمی، چه چیزی برای از دست دادن دارند؟ نامزدی خاتمی (صرف نظر از نتیجهاش) چه ضرری برای اصلاحات و ایران دارد؟ مگر میرحسین موسوی با شکست ظاهری در انتخابات اعتبار اجتماعیاش را از دست داد که خاتمی از دست بدهد؟ اگر خاتمی شجاعت ثبت نام در انتخابات را داشته باشد، نتیجه از دو حالت خارج نیست: اگر رد صلاحیت شد، تازه «مطلوب» مخالفانِ نامزدی خاتمی برای مشروعیتزدایی از انتخاباتِ غیرآزاد “ممکن” میشود. هزینۀ رد صلاحیت فرضیِ خاتمی را رد صلاحیتکنندگانی خواهند داد که بیش از پیش به نمایش آزادی انتخابات نیاز داشتهاند، و نه دموکراسیخواهان. در صورت ثبت نام و رد صلاحیت خاتمی، اتفاقی که تحریمیان سالها انتظارش را میکشیدند رخ خواهد داد. اگر هم تایید صلاحیت شود، فرصت کمنظیری برای جلوگیری از ویرانتر شدن اقتصاد کشور، بازسازی تشکیلاتی اصلاحطلبان، احیای جنبش دموکراسیخواهی در ایران و تلاش برای تضمین سلامت انتخابات با تکیه بر این جنبش اجتماعی ایجاد میشود. اگر خاتمی پیروز اعلام شد، علیرغم همۀ موانع روزافزونِ پیش رویش، جامعۀ ایران میتواند از مواهب چهار سال حکمرانی کمآزارتر بهره بگیرد. اگر به خاطر مهندسی آراء پیروز اعلام نشد، جامعه میتواند همچون سال 88 از طریق مجاریِ خشونتپرهیزانه اعتراض خود را به گوش مجریان انتخابات برساند و هزینههای مهندسی انتخابات توسط تمامیتگرایان را افزایش بدهد. اگر هم در رقابتی نسبتاً آزاد شکست خورد، تصویری که تحلیلگران سیاسی و دموکراسیخواه از جامعۀ ایران دارند تصحیح و واقعنگرانهتر خواهد شد. به تعبیر دیگر، نامزدی خاتمی در هر سه حالت (1- رد صلاحیت؛ 2- تایید صلاحیت و پیروزی و 3- تایید صلاحیت و شکست) به نفع جنبش دموکراسیخواهی و اصلاحات در ایران است و نباید از آن ترسی داشت. با این حال نگارنده معتقد است خاتمی، در صورت ثبت نام، هم تایید صلاحیت خواهد شد و هم از رقبایش چنان محبوبیت مرئی بیشتری خواهد داشت و آنقدر موجساز خواهد بود که مجریان انتخابات هم چارهای جز پیروز اعلام کردن خاتمی نخواهند داشت. تمامیتخواهان شاید از هیچ اقدام، تهدید و پیامرسانی برای منصرف کردن خاتمی از نامزدی خودداری نکنند، ولی اگر خاتمی جرأت و ایثارگری کافی برای مقاومت در برابر این پیامها و تهدیدها را داشته باشد و در انتخابات ثبت نام کند، به احتمال زیاد تایید صلاحیت و توسط نظام تحمل خواهد شد. به باور نگارنده، کنایههای وزیر اطلاعات، بازداشت روزنامهنگاران، احضار فعالان سیاسی اصلاحطلب و فشارهای ماههای اخیر (که شاید افزایش بیابد)، همه از ترس نامزدی خاتمی و برای پیشگیری از حضور گستردۀ اصلاحطلبان در انتخابات است؛ چرا که تمامیتخواهان در صورت ثبت نام خاتمی قدرت رد صلاحیتاش و مهار امواج حمایت از او را ندارند. رد صلاحیت خاتمی به معنای اعلام رسای “پایانِ انتخابات” در ایران است و در شرایط داخلی و بینالمللیِ کنونی، نظام توان پرداخت این هزینۀ سهمگین را ندارد. از این رو مهمترین مانع ریاست جمهوری خاتمی، نه “رد صلاحیت” و “مهندسی آراء”، که “پیامها و تهدیدهای پیش از ثبت نام در انتخابات” است. اگر خاتمی برای تغییر ریل کنونی جامعه و دولت ایران (که رو به دره است و شاید یک نسل را بسوزاند) و در آستانۀ هفتادسالگیاش شجاعت و فداکاری مقاومت در برابر این تهدیدها و پیامها را داشته باشد، پس از ثبت نام همان حلقههای امنیتی که اکنون برایش مانع میتراشند او را تحمل خواهند کرد و شانس بالایی برای پیروزی در انتخابات دارد.
4- ظرفیتهای ویژۀ خاتمی برای کاهش بحرانهای اقتصادی و جلب نظر دهکهای پایین: همۀ نظرسنجیهای معتبرِ در دسترس نشان میدهند مهمترین مسائل و دغدغههای اکثر مردم ایران “اقتصادی” است و برنامهها و شعارهای اقتصادی در انتخابات آتی مهمترین عامل در جلب نظر مردم است. از منظری اخلاقی نیز سبزهای اصلاحطلب نمیتوانند به رنجهای اقتصادیِ اجتنابپذیرِ دهها میلیون ایرانی بیتفاوت باشند و شایسته است سامان دادن به اقتصاد ویران کشور و کاهش رنج دهکهای پایینتر را در اولویت اول جهتگیریهای انتخاباتیشان قرار دهند. به باور نگارنده یکی از مهمترین ضرورتهای نامزدی خاتمی این است که در میان گزینههای موجود بیشترین توان و اقبال را برای مهار بحران اقتصاد ایران و بهبود زندگی اقشار فرودست دارد؛ زیرا: 1- جمعی از کارآزمودهترین مدیران اقتصادی و شایستهترین اقتصاددانان و سیاستگذاران ایرانی آمادۀ همکاری با ستاد انتخاباتی و دولت احتمالی او هستند؛ 2- در شرایطی که با نرخ تورم 27 درصدی، نرخ بیکاری 15 درصدی، رشد اقتصادی نزدیک به صفر و کمبود سرمایهگذاریهای زیرساختی در سالهای گذشته مواجه بودهایم، حتی با بهترین سیاستگذاریهای اقتصادی در چهار سال آینده، نارضایتی اقتصادی جامعه افزایش خواهد یافت و فقط رئیس جمهوری میتواند در برابر این حجم نارضایتی، سیاستهای اصولیِ اقتصادیاش را بدون بحران پیاده کند که در آغاز کار از محبوبیت فراوانی برخوردار باشد؛ 3- مطالعات اقتصاددانان برجستهای همچون جواد صالحی اصفهانی نشان میدهد که اجرای مرحلۀ اول هدفمند و نقدی کردن یارانهها، با وجود همۀ سوءمدیریتها، در مجموع به نفع دهکهای پایین و عدالت اقتصادی تمام شده و ضریب جینی را کاهش داده است. برای رقابت با نمایندۀ احتمالی احمدینژاد و تداوم مراحل بعدی طرح هدفمند کردن یارانهها باید با نامزدی وارد عرصه شد که محبوبیت بالایی در میان دهکهای پایینتر جامعه داشته باشد و خاتمی از این جهت نیز بهترین گزینۀ اصلاحطلبان است؛ 4- برای کاهش نقش نفت در اقتصاد ایران (که از لوازم ضروری توسعۀ اقتصادی و سیاسی است)، احیای صندوق ذخیرۀ ارزی و بازگشایی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، حضور توسعهگرایان در دولت ضروری است و احتمال این حضور با نامزدی خاتمی افزایش مییابد؛ 5- برای کاهش نوسانات اقتصادی، کمتر کردن دخالت دولت در تولید، تقویت بخش خصوصی و تعدیل انتظارات تورمی، «اعتمادپذیریِ» دولت ضروری است و تیم اقتصادی دولتِ دموکراتیکترِ خاتمی و منش مدیریتیاش بیش از هر گزینۀ دیگری چنین اعتمادی را در سرمایهگذاران و جامعه ایجاد میکند، چنانکه در دولت هشتسالهاش کرد؛ و 6- برای کاهش تحریمهای اقتصادی و جلب سرمایهگذاری خارجی و اعتماد جهانی نیز هیچ یک از نامزدهای موجود نمیتوانند با خاتمی رقابت کنند. گروهی از منتقدان حضور خاتمی در شرایط کنونی از اولویت توسعة اقتصادی بر اصلاحات دموکراتیک سخن میگویند. این منتقدان به ضرورت توسعة سیاسی و فرهنگی نیز باور دارند، اما معتقدند که ورود خاتمی به دولت با توجه به قدرت و جدیت مخالفان در مقابله با او عملاً منجر به آفریدهشدن مجدد هر چند روز یک بحران و اخلال در پیشرفت اقتصادی و آرامش کشور میشود. به باور این تحلیلگران، اصلاحطلبان باید اجازه دهند که یکی از عملگرایان میانهرو و یا حتی محافظهکار (از جنس حسن روحانی، ناطق نوری، ولایتی و قالیباف) به کاخ ریاست جمهوری وارد شود تا لااقل کشور از نظر اقتصادی پیشرفت کند و فضای امنیتی کنونی به فضای سیاسی بدل شود. به این منتقدان باید یادآور شد که اولا به شش دلیلی که در بالا آمد خاتمی بهتر از دیگر نامزدها توان نجات اقتصاد کشور را دارد؛ و ثانیا شواهد نشان میدهد که بحرانهایی که برای دولت خاتمی ایجاد میشد، اغلب معطوف به اخلال در توسعة فرهنگی و سیاسی ایران بود و عملاً به پیشرفت اقتصادی کشور لطمۀ چندانی نمیزد. در دولت هشتسالة خاتمی کدام سیاست اقتصادی و چه جنبهای از مدیریت اجرایی و روزمرة کشور بود که به طور جدی ضربه خورد تا بخواهیم از ضربه خوردن مجدد آن برای چهار سال دیگر جلوگیری کنیم؟ شواهد موجود نشان میدهد که طی این هشت سال نهتنها اقتصاد و ادارة روزمرة کشور با مشکل جدی مواجه نشد، بلکه تمام شاخصهای نوسازی اقتصادی ایران بهبود قابل توجهی پیدا کرد. اقتصاددانان برجستة داخلی و خارجی متفقالقولاند که آهنگ توسعة اقتصادی در این دوره سریعتر از قبل و بعد آن بوده است. حتی برخی مدعیاند که کارنامة اقتصادی دولت خاتمی در عمل از کارنامة سیاسیاش و عملکرد اقتصادی تمام دولتهای بعد از انقلاب بهتر بوده است، گرچه متأسفانه خاتمی و اصلاحطلبان چندان در تبلیغ دستاوردهای اقتصادی خود موفق نبودهاند. افزون بر این، میتوان مدعی شد که توسعة اقتصادی (به میزانی که دولت پنهان اجازه میدهد) وجه مشترک “اصلاحطلبان”، “میانهروهای توسعهگرا” و “محافظهکاران عملگرا” است. سیاستهای مالی و اقتصادی این سه گروه کم و بیش یکسان است و تیمهای اقتصادیشان مشترکات زیادی دارد. سکان اقتصادی دولت خاتمی نیز عمدتاً به “توسعهگرایانِ” میانهرو سپرده شدهبود. فراموش نکنیم که افرادی چون ابراهیم شیبانی (معاون و رئیس سابق بانک مرکزی) در تمام دولتهای پس از جنگ از مدیران ارشد اقتصادی بودهاند و در صورت انتخاب هر رئیسجمهوری جز احمدینژاد نیز احتمالاً در پست خود ابقا میشدند و استعفا نمیدادند. به تعبیری دیگر جز حامیان احمدینژاد، همة جریانهای مهم حاضر در انتخابات در پیش گرفتن توسعة اقتصادی همداستاناند. تجربه نشان داده است که اقتدارگرایان چندان لای چرخ اقتصادی دولت چوب نمیگذارند و مقامات عالی کشور نیز با پیشرفت اقتصادی ایران و کاهش تورم مشکلی ندارند، چه توسط دولت خاتمی انجام شود، چه دولت هاشمی و احمدینژاد و قالیباف. اساساً رهبری، میانهروها و محافظهکاران سنتی از ابتدای انقلاب به اقتصاد آزاد تمایل بیشتری نشان میدادند و منتقد اقتصاد شبهسوسیالیستی مورد حمایت دولت جنگ، سازمان مجاهدین انقلاب و تعدادی از روحانیون مبارز بودند. به طور کلی میتوان مدعی شد که دولتهای پس از انقلاب (میرحسین موسوی، هاشمی، خاتمی و احمدینژاد) در تعیین سیاستهای مالی خود دست بازی داشته و در حوزة اقتصاد نسبتاً آزاد بودهاند. در دولت هاشمی و خاتمی نیز عمدتاً وزرای سیاسی و فرهنگی زیر فشار قرار داشتند. فرقِ فارق و مَیِّز مایز خاتمی از میانهروها و امثال قالیباف نه توسعة اقتصادی که توسعة سیاسی و فرهنگی است که علاوه بر مطلوبیت ذاتی خود به پیشرفت اقتصادی کشور نیز یاری میرساند. با آمدن خاتمی به توسعة اقتصادی کشور لطمهای وارد نمیشود (و حتی بهبود هم مییابد)، اما با نیامدن او ایران از برکات توسعة سیاسی و فرهنگی محروم میماند و شکاف میان «مطالبات سیاسی و اجتماعیِ جامعه» و «ساختار موجود حقیقی و حقوقی سیاسی کشور» افزایش مییابد که در بلندمدت هزینههای اقتصادی سهمگینی دارد. بحرانهایی که اقتدارگرایان میآفرینند شاید سرعت پیشرفت برنامههای سیاسی و فرهنگی خاتمی را کاهش دهد، اما چندان مانع بهبود مدیریت اقتصادی کشور نمیشود. تجربة دولت نهم و دهم نشان دادهاست که آنچه دولت خاتمی در حوزههای افتصادی، فرهنگی و سیاسی «نمیکند» از آنچه «میکند» مهمتر است و گرچه تمامیتخواهان میتوانند در برابر آنچه دولت خاتمی «میکند» کارشکنی کنند، اما در برابر آنچه «نمیکند» نمیتوانند مانع ایجاد کنند. «توسعهگرایان» با حمایت از خاتمی به پیشرفت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به طور همزمان کمک خواهند کرد، بدون اینکه یکی از این ابعاد به نفع دیگری تضعیف شود. خاتمی نشان داده است که از نیروهای کیفی، عملگرا و توانمند اصولگرا (همچون قالیباف) و میانهرو (همچون روحانی) نیز در دولت خود بهره میگیرد و منش او به گونهای است که با حضورش دولت ایران از توان نیروهای شایستۀ اصولگرا محروم نخواهد شد. حتی میتوان مدعی شد که بسیاری از این نیروهای کیفی در دولت خاتمی بال و پر گرفتند و ارتباط این شخصیتها با خاتمی بهتر از احمدینژاد بوده است.
5- حمایت موسوی، رهنورد و کروبی و اکثر زندانیان سیاسی از نامزدی خاتمی: مقاومت درخشان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، شجاعت مهدی کروبی علیرغم دو سال و اندی حصر خانگی و هزینههایی که زندانیان خوشنام و وجیه سبز در زندان دادهاند بر سرمایههای اجتماعی رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی افزوده است. روشن به نظر میرسد که در شرایط کنونی هیچ نامزد اصلاحطلبی به اندازۀ خاتمی ظرفیت بهرهگیری از این سرمایۀ اجتماعی و جلب حمایت قربانیان مظالم سیاسی پس از 88 را ندارد. پارهای از شجاعترین زندانیان سبز تا کنون نیز علناً (همچون مصطفی تاجزاده) یا طی پیامهای انفرادی و گروهی از نامزدی خاتمی حمایت کردهاند. اجماع بر سر نامزدی خاتمی در میان اصلاحطلبان بند 350 اوین قویتر از اجماع بر سر نامزدی او خارج از زندان است و احتمالاً در ماههای آتی این حمایت علنیتر خواهد شد. میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نیز، با وجود عدم دسترسی آزاد به اخبار و بحثهای عمومی در این زمینه، احتمالاً پس از نامزدی خاتمی از نتیجۀ اجماع اصلاحطلبان حمایت خواهند کرد. بعید است نامزدهای دیگر بتوانند حمایت زندانیان و رهبران جنبش سبز را به اندازۀ خاتمی جلب کنند. زندانیان سبز اصلاحطلب نشان دادهاند که افزایش احتمال نجات ایران و رفاه و آزادیِ افزونتر برای ایرانیان را چنان بر منافع شخصیشان مقدم میدارند که نهتنها مانع نامزدی خاتمی نخواهند شد که از مشوقان و حامیان اصلی این نامزدیِ فرصتساز خواهند بود. «آگاهیبخشیِ وسیعِ» مورد حمایتِ میرحسین موسوی در چه فرصتی بهتر از نامزدیِ شناختهشدهترین نامزد اصلاحطلب در انتخابات ممکن است؟
6- احتمال اینکه انتخابات 92 آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران باشد: پارهای از مخالفان حضور خاتمی (و یا به طور کلی اصلاحطلبان) در انتخابات ریاست جمهوریِ یازدهم به گونهای سخن میگویند که گویی اطمینان دارند چهار سال دیگر برای نجات کشور دیر نیست. درحالیکه با روند فعلی بیم آن میرود که نهاد و انتخابات ریاست جمهوری با تغییر قانون اساسی و جایگزین شدن نظام پارلمانی برچیده شود یا نهاد انتخابات تا چند سال آینده چنان دستکاری شود که نام دموکراسیخواهان دیگر نتواند از صندوقهای رأی بیرون بیاید. پارهای از تغییرات سیاسی و اقتصادی نامبارکِ فعلی چنان است که شاید بعد از چهار سال دیگر «برگشتناپذیر» باشد. جبران مافات ناشی از سیاستهای داخلی و خارجی احمدینژاد سالها زمان نیاز دارد و استمرار آن برای چهار سال دیگر شاید آنها را «جبرانناپذیر» کند. با تداوم حضور اصولگرایان در دولت شاید مخاطرات جدی امنیتی و بینالمللی نیز شرایط را به کلی تغییر دهد. تحولات داخلی و خارجی چنان غیرقابل پیشبینی است که شاید اگر خاتمی نیاید، سال 1396 برای «اصلاحِ» کمهزینه دیر باشد. انتخابات 92 شاید آخرین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران باشد.
7- استفاده از بستری بیبدیل برای متصل و فعال شدن شبکۀ اصلاحطلبان کشور: وقتی از «اصلاحطلبان ایران» سخن میگوییم از چه پدیدهای حرف میزنیم؟ یک حزب؟ نه؛ فراتر از یک حزباند. یک جنبش اجتماعی؟ نه؛ در شرایط کنونی فروتر از یک جنبشاند. بخشی از حاکمیت؟ نه. پس نیرویی که تحت عنوان «اصلاحطلبان» از آن یاد میشود چیست؟ به باور نگارنده، بهترین پاسخ واقعنگرانه به این پرسش از این قرار است: «اصلاحطلبان، چه بپسندیم و چه نپسندیم، شبکهای از فعالان سیاسی در سراسر کشورند که حامی بسط عدالت سیاسی و توسعهاند و صرفاً در «انتخابات» (و به خصوص انتخابات ریاست جمهوری) «به طور کامل» به یکدیگر وصل میشوند». به تعبیری دیگر جویبارهای پراکندۀ این جریان تاکنون صرفا در ماههای پیش از انتخابات فرصت متصل شدن به هم و ایجاد رودی قدرتمند را پیدا کرده است. برای نیروهایی که صرفا در همین فرصتهای چندسالیکبار یکدیگر را مییابند و مجال همافزایی پیدا میکنند، تحریم زودهنگام انتخابات یا شرکت با چند نامزد خردمندانه نیست. همافزایی این جریان در انتخابات پیش رو حول نامزدی خاتمی دستیافتنیتر و کامیابتر خواهد بود. قریب به پنج هزار فعال سیاسی اصلاحطلب در سراسر کشور در صورت «تحریم انتخابات» یا «چندپاره شدن حول چند نامزد اصلاحطلب و میانهرو» یکدیگر را نخواهند یافت و امکان تاثیرگذاریِ تعیینکننده در عرصۀ سیاسی کشور را پیدا نخواهند کرد.
8- ناممکن بودنِ «تحریم انتخابات» و «عدم حضور اصلاحطلبان»: برخی از منتقدان حضور خاتمی، اساساً به دلایل مختلف با حضور اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو مخالفند. گروهی از اینان از تحریم دفاع میکنند و برخی دیگر از حمایت تلویحی از یکی از اصولگرایان میانهرو (مثل قالیباف، ولایتی، روحانی و ناطق نوری). حتی اگر طرح «تحریم» یا «عدم حضور» را «مطلوب» فرض کنیم، واقعنگری ایجاب میکند بپذیریم که در شرایط کنونی «ممکن» نیست. منتقدان حضور در انتخابات به این نکته عنایت نمیکنند که پیشنهادات بدیل آنها تنها در شرایطی میتوانست مسموع باشد و منافع احتمالی طرحهایشان تنها در صورتی تأمین میشد که هیچ اصلاحطلبی نامزد نمیشد و (/یا) اصلاحطلبان به طور یکپارچه و به کلی در انتخابات شرکت نمیکردند. اما میدانیم که این اتفاق عملاً غیرممکن است و حتی اگر خاتمی نیاید کاندیداهایی همچون عارف، جهانگیری، روحانی، کواکبیان و پزشکیان برای انتخابات نامزد خواهند شد و در کنارِ اصولگرایانِ توسعهگرا و نمایندۀ احتمالی احمدینژاد بخشی از سبد رای اصلاحطلبان را به خود اختصاص خواهند داد. به نظر میرسد حاکمیت نیز از عدم حضور اصلاحطلبان و حتی تحریم انتخابات توسط سبزها استقبال خواهد کرد. مجموع شواهد نشان میدهد حتی بدون حضور خاتمی نیز حداقل 55-65 درصد از مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد و بخشی از اصلاحطلبان به هر حال در انتخابات حضور خواهند یافت. آیا بهتر نیست در ازای این «مشروعیتبخشی» و «زینتبخشی» به انتخابات که بخواهیم یا نخواهیم اتفاق خواهد افتاد، لااقل با نامزدی شرکت کنند که احتمال پیروزی داشته باشد؟ این منتقدان توجه ندارند که گزینة بدیلِ «نیامدنِ خاتمی»، «تحریم موفق» یا «عدم حضور اصلاحطلبان در انتخابات» یا «حمایت از امثال روحانی و ناطق» نیست، بلکه «حضور نامزدهای غیرشاخص و حتی بدلیِ اصلاحطلب» است که هیچیک از منافع طرحهای پیشنهادی این تحلیلگران را تأمین نمیکند و در عوض اصلاحطلبان را به جای بهره بردن از مزایای حضور خاتمی با شکستی مفتضحانه در انتخابات مواجه میسازد. عمدة این منتقدان اتفاقاً باور دارند که اگر بنا بر حضور باشد، خاتمی بهترین گزینه است. و حال که تحریم موفق و شرکت نکردنِ کاملِ اصلاحطلبان عملاً منتفی است بهتر است لااقل از خاتمی حمایت کنند تا جریان اصلاحی از اینجا مانده و از آنجا رانده نشود. بگذریم از اینکه این منتقدان طرحهای جایگزین و ایجابیِ مشخصی ارائه نکردهاند و معدود طرحهای پیشنهادیشان ممکن، روشن و چندان سنجیده و عملی نیست. بیشتر این دسته از مخالفان حضور خاتمی، معتقدند که مطالبات جامعه از خاتمی فراتر رفته است، اما توجه ندارند که حتی بر فرض صحت ارزیابیشان، آنها با عدم حمایت از خاتمی، راه را برای گزینهای فروتر از او باز میکنند. حال که بر مسند نشستن کسی که از حیث سطح مطالبات و توانمندیها «فراتر» از خاتمی باشد ممکن نیست، آیا باید با تحریم انتخابات یا حمایت از نامزدهای میانهرو و محافظهکار به «فروتر» از او تن داد؟ بسیاری از فعالان سابق ستادهای موسوی در تهران و شهرستانها، امروز جذب دیگر ستادهای انتخاباتی نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو در انتخابات 92 شدهاند و تنها با نامزدی خاتمی میتوان آنها را دوباره زیر چتر یک ستاد گرد آورد. احتمال پایینِ رأیآوریِ نامزدهای میانهرویی همچون ناطق نوری و روحانی (در رقابت با نمایندۀ احتمالی احمدینژاد و گزینۀ مورد حمایت دولت پنهان) نیز معمولاً مورد غفلت قرار میگیرد.
9- امکان تحرک و فرصتسازی در شکاف احمدینژاد-سپاه/راست سنتی: تایید صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی یا یکی دیگر از نزدیکان احمدینژاد در انتخابات پیش رو بعید به نظر میرسد، اما توان احمدینژاد برای تحمیل نامزد مورد نظرش را هم نباید دست کم گرفت. احمدینژاد در هر صورت (چه موفق شود نامزد مد نظرش را از سد شورای نگهبان رد کند و چه ناکام شود) با ناظران شورای نگهبان و بخش عمدهای از بدنۀ نیروهای امنیتی و نظامی در انتخابات همراه نخواهد بود. این شکاف و حذف جریان احمدینژاد از بدنۀ اجرایی کشور بیتنش نخواهد بود و شاید فرصتهایی را برای اصلاحطلبان بسازد. با نامزدی خاتمی از این فرصتهای احتمالی بهرۀ بیشتری میتوان گرفت. حتی شاید در شرایطی اصحاب قدرت، خاتمی را به امثال مشایی ترجیح بدهند و احمدینژاد هم پیروزی خاتمی را مطلوبتر از پیروزی نامزد مورد حمایت سپاه/راست سنتی بیابد.
10- آمادگی برای مخاطرات افزایش سن رهبران اصولگرا و اصلاحطلب: سن رهبران سیاسی ایران و بزرگان اصولگرا، میانهرو و اصلاحطلب به بالای هفتاد رسیده است. واقعیت این است که احتمال بیماری یا درگذشت یک یا چند تن از رهبران سیاسی (از جمله علیاکبر هاشمی رفسنجانی 79 ساله، سیدعلی خامنهای 74 ساله، مهدی کروبی 76 ساله، سیدمحمد خاتمی 70 ساله و میرحسین موسوی 72 ساله) در چهار سال آینده ناچیز نیست. درگذشت رهبران سیاسی مستعد ایجاد زلزلههای سیاسی است. رهبری کنونی جمهوری اسلامی نیز، علیرغم هدایت آرایش امنیتی فعلی، بخشی از نیروهای امنیتیِ تندروتر را مهار کرده است. هیچ معلوم نیست اگر اصلاحطلبان نمایندهای در ساختار سیاسی نداشته باشند با درگذشت هر یک از رهبران سیاسی شرایط ناگوارتر نشود، جریان تمامیتخواهتری بر مصدر ننشیند و کشور را به ورطۀ تاریکتری نکشاند. صرف حضور نمایندگان اصلاحگرایی چون خاتمی و هاشمی در بدنۀ حاکمیت (هر چند دستبسته) در چند سال آینده میتواند هزینههای بلندمدتِ زلزلههای سیاسی برای مردم و کشور را کاهش دهد و تهدیدها را بدل به فرصت کند.
11- احتمال تبدیل نامزدی خاتمی به بازی برد-برد برای اصلاحطلبان و رهبری: تهدیدات اقتصادی و سیاسی خارجی و فرسایش مشروعیت سیاسی و کارآمدی دولت در داخل کشور چنان جدی است و حضور خاتمی چنان پادزهر مناسبی برای این تهدیدات است که شاید پارهای از رهبران نظام، عقلای اصولگرا و گردانندگان دولت پنهان هم به این جمعبندی برسند که میدان را برای حضور خاتمی باز بگذارند تا نظام را همچون 16 سال پیش برای چند سالی بیمه کنند. در صورت افزایش موج مرئی اجتماعی حمایت از خاتمی در انتخابات شاید رهبران ایران حاضر شوند برای ترمیم زخمهای سیاسی و اقتصادی عمیق فعلی به انتخاب خاتمی تن بدهند و درصد محدودی از قدرت را که در دستان رئیس جمهور است به او واگذار کنند تا بتوانند مابقی آن را در اختیار خود نگاه دارند. به عبارت دیگر، آمدن خاتمی میتواند برای اصولگرایان و دموکراسیخواهان به یک بازی برد-برد بدل شود. شاید پارهای از محافظهکاران به صرافت دریابند که تنها حضور خاتمی (و نه کاندیداهای عملگرای محافظهکار و میانهرو و نامزدهای کموزنتر اصلاحطلب) است که میتواند به نحو مؤثری بلاگردان شود و تهدیدهای سیاسی و اقتصادی محتملِ پیش رو را کاهش بدهد. تجربة هشت سال حضور خاتمی در دولت نشان داده است که روحیات، منش و خوی نرم او موجب شده است که ضمن پیشبرد نسبی اهداف اصلاحی، توسط رهبر و دولت پنهان تحمل شود. ادبیات گفتگوییِ او اصولگرایان و سنتیها را کمتر میهراساند و تحریک میکند. این شیوه و منش خاتمی شاید از سرعت اصلاحات بکاهد ولی تداوم آن را ممکن و از سرکوب جریان اصلاحی و مقاومتِ بیشتر در برابر آن جلوگیری میکند. مخالفان اصلاحات در برابر او کمتر موضع میگیرند، سخنش را بیشتر و بهتر میشنوند و در نتیجه برای مقابله با او انگیزة کمتری پیدا میکنند و حتی با پارهای از مواضعش همراه میشوند. میتوان مدعی شد که یکی از نقاط ضعف اصلاحطلبان پیشرو، بر خلاف خاتمی و هاشمی، زبان گزنده و محرکی است که گاهی به کار میبردند و اینکه بر خلاف مشی اصلاحطلبانه با مقامات عالی کشور آنچنان که باید به گفتگو، تعامل و مذاکره در راستای پیشبرد اهداف اصلاحی نمیپرداختند. یکی از نقاط ضعف خاتمی در طول ریاست جمهوری هشتسالهاش عدم قاطعیت بیشتر و پارهای از فرصتسوزیهای او بود، اما هیچ کس مطمئن نیست که اگر خاتمی این ویژگی را نمیداشت، همچنان تحمل میشد. به تعبیری دیگر، شاید بدون این نقطه ضعف خاتمی، وی پیش از به پایان رساندن دوران ریاست جمهوری حذف و جریان اصلاحی بیرحمانه سرکوب میشد و ایران و ایرانیان از برکات همین هشت سال گشایش نسبی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی محروم میشدند و در ازای آن همچون هشت سال گذشته هیچ به دست نمیآورند. قطعاً بخشی از حلقههای امنیتی-نظامی دولت پنهان در برابر پیروزی خاتمی و اقدامات دولتش مقاومت خواهد کرد، اما به هر حال تجربه نشان دادهاست که خاتمی از نظر رهبران ایران شاید «تحملپذیر» باشد و حذفش به دلایلی برایشان کمتر مطلوب یا عملی است. نامزدهای احتمالیِ دیگر یا از نظر دولت پنهان «تحملناپذیرند» یا چندان «اصلاحطلب» نیستند یا اگر رأی بیاورند زبان و منششان اصولگرایان و مقامات عالی کشور را بیشتر تحریک و «ضداصلاحات» میکند. سیاستورزی را میتوان ترکیبی از ستیز و سازش دانست، اما متأسفانه در فرهنگ سیاسی ایران «سازش» در چارچوب اصول (حتی برای تأمین منافع ملت) چندان تمرین نشده است. یکی از نقاط قوت خاتمی تواناییاش برای گفتگو و سازش در یک بازی برد-برد با رهبران نظام در جهت منافع ملی است. این بار بدنۀ اصلی فعالان اصلاحطلب نیز به این پختگی رسیدهاند که او را در این مسیر حمایت کنند. نه موضع روح الله خمینی را میتوان صرفا به نظر روحانیان چپگراترِ نزدیکاش فروکاست و نه مواضع رهبری کنونی را به نظر حلقههای امنیتیِ تمامیتخواه. اگر رهبران ایران، بر خلاف تصریحات قبلی، به مذاکره با آمریکا چراغ سبز و رضایت دادهاند، چرا نتوان تصور کرد که با ترکیب مناسبی از فشار اجتماعی و سازش، مذاکره، گفتگو و تعامل، و بر خلاف نظرات مشاوران نظامی و امنیتیشان، به بسط توسعۀ اقتصادی، عدالت سیاسی و بهبود رابطه با جهان رضایت دهند یا حداقل موانع بیشتری در برابر اصلاحات ایجاد نکنند؟ چرا نتوان تصور کرد رهبران نظام و حتی بخشهایی از نیروهای امنیتی و نظامی تحت شرایطی دریابند که آزادی، عدالت، رفاه و دموکراسیِ افزونتر به نفع مردم، کشور، نظام و خودشان است و راه دادن به اصلاحات برای مردم و نظام یک بازی برد-برد است؟ حتی اگر احتمال این پذیرش بسیار کم باشد، انقدر از گزینههای ترسناکِ دیگر کمهزینهتر است که به امتحان کردنش با نامزدی خاتمی میارزد. بر خلاف اظهارات اخیر وزیر اطلاعات، نامزدی احتمالی خاتمی نه با هدف مقابله با رهبری که برای تأمین منافع نظام و رهبری و مصالح جمهوری اسلامی و مردم صورت میگیرد. حتی اصولگرایان معتدل هم دریافتهاند که وضعیت ناگوار کنونی حاصل مدیریت حلقههای امنیتی رادیکال و تحلیلهایی از جنس سخنان وزیر اطلاعات است. میتوان این امکان را به رهبری نظام داد که از فرصت حضور خاتمی برای به حاشیه راندن این حلقههای تمامیتخواه، نجات کشور و افزایش وجاه، مشروعیت و کارآمدی نظام بهره بگیرد.
12- وجود قرائن و شواهد پرشمار و کافی در محبوبیت بیرقیب خاتمی و رأی اختصاصی او: نظرسنجیها و قرائن و شواهد موجود نشان میدهد که خاتمی در میان همة نامزدهای مطرح فعلی که احتمال تأیید صلاحیتشان میرود (و حتی میان نامزدهایی که احتمالاً تأیید صلاحیت نمیشوند) با اختلاف زیاد بالاترین رأی را دارد و هنوز محبوبترین اصلاحطلب ایرانی در داخل و خارج کشور است. تجربهی دو دهه انتخابات اخیر نشان داده است که وضعیت و محبوبیت هیچ نامزد اصلاحطلبی در روستاها، اقشار فرودست و نیز در میان قریب به 30 میلیون بیسواد و کمسواد کشور (10 میلیون بیسواد مطلق، 10 میلیون تحصیلات ابتدایی و 10 میلیون تحصیلات راهنمایی) با خاتمی قابل مقایسه نیست. شاید محبوبیت میرحسین موسوی در میان دموکراسیخواهانِ سبز بیشتر از/همتراز با خاتمی شده باشد، اما مجموع شواهد و قرائن و گزارش ستادهای این دو در چند انتخابات پیشین نشان میدهد در سطح کشور (از جمله روستاها و شهرستانهای کوچکتر) رای خاتمی بیشتر است. به تعبیر دیگر میتوان گفت رای خاتمی بیش از رای دموکراسیخواهان و سبزها است (همانطور که رای احمدینژاد بیش از رای اصولگرایان حامیاش بود). تجربة چند انتخابات گذشته گویای این واقعیت است که بخشی از رأی خاتمی (به خصوص در روستاها و در میان اقشار فرودستتر شهری) به جذابیتهای شخصیتی و ویژگیهای منحصر به فرد او برمیگردد، نه به حمایت احزاب و شخصیتهای اصلاحطلب و دموکراسیخواه. این جذابیتهای شخصی از خوشسیمایی و خوشپوشی تا سیادت، خوشسخنی، فرهیختگی، آشنایی با اندیشة دینی و مدرن، صبوری، متانت، سابقة کاری ارزشمند و شخصیت کاریزماتیک را در بر میگیرد. شواهد متعددی از این ظرفیت ویژة شخصیت خاتمی حکایت میکند: در انتخابات مجلس ششم و شورای شهر اول (موفقترین انتخابات غیرریاست جمهوریِ اصلاحطلبان) مجموع آراء پُررأیترین نامزدهای اصلاحطلب هر حوزه در سراسر کشور بسیار کمتر از 22 میلیون (رأی خاتمی در سال 80) بود. مصطفی معین با حمایت سه حزب محوری اصلاحطلب (مشارکت، مجاهدین انقلاب و نهضت آزادی) تنها موفق به جذب 4 میلیون رأی شد و هاشمی رفسنجانی در مرحله دوم با حمایت تمام احزاب، نیروها و چهرههای میانهرو و اصلاحطلب و نخبگان فرهنگی، هنری و علمی کشور تنها 10 میلیون رأی آورد. خاتمی در سال 80 در شرایطی قریب به 22 میلیون رأی را از آن خود کرد که تنها یکسال پس از آن اصلاحطلبان در انتخابات شوراهای دوم شکست سنگینی خوردند. به باور نگارنده، اگر کاندیدای اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری 80، خاتمی نبود (مثلاً کاندیداهای چهارگانة اصلاحطلبان در سال 84 در سال 80 به جای او نامزد میشدند) هیچ معلوم نیست که نتایج انتخابات چندان بهتر از سال 84 و انتخابات شوراهای دوم میشد. به تعبیری شاید بتوان گفت که بخشی از رأی خاتمی تابع محبوبیت نیروهای دموکراسیخواه نیست و تنها با حضور خاتمی میتوان از چند میلیون رای اضافی و اختصاصیِ متعلق به شخص او به نفع اصلاحات بهره برد. مقایسة رأی چشمگیر برادر خاتمی با رأی دیگر اصلاحطلبان و خواهر احمدینژاد در تهران نیز از محبوبیت خاص نام خاتمی خبر میدهد. افزون بر شواهد فوق، خاتمی برای دورة دوم ریاستجمهوریاش بیش از دور اول (که آن هم خیرهکننده بود) رأی آورد (21 میلیون و 659 هزار)؛ براساس آخرین نظرسنجیها (از نظرسنجیهای ایسپا و مؤسسات پژوهشی داخلی و خارجی گرفته تا نظرسنجیهای وزارت اطلاعات، صدا و سیما، دانشگاه آزاد و ستادهای دیگر نامزدهای احتمالی) محبوبترین سیاستمدار ایرانی و نامزد مطرح است و با نفرات بعدی فاصلة فاحشی دارد (واقعیتی که حتی مورد تایید محمدرضا باهنر و احمد توکلی هم قرار میگیرد)؛ در آخرین دور سفرهای داخلیاش در اسفندماه 87 در دوران پس از ریاست جمهوری بدون تبلیغات مورد استقبال حیرتانگیز مردم شهرها و روستاهای مسیر قرار میگیرد؛ در همایشهای انتخاباتی سال 88 بیش از هر چهرۀ اصلاحطلب دیگری با استقبال پرشور مواجه میشود؛ دیدارش از نمایشگاه کتاب سال 87 به علت ازدحام شگفتانگیز جمعیت ناتمام میماند؛ حضورش در دانشگاه تهران در 16 آذر 86 مورد استقبال کمسابقة چندهزار دانشجوی «سابقاً ناراضی» قرار میگیرد؛ در مسابقة پیامکی سیما برای انتخاب مرد سال ایران بالاترین رأی را میآورد (گرچه نتیجهاش به دلایل واضح اعلام عمومی نمیشود)؛ دیدار عمومیاش در اسلامشهر چند روز پیش از انتخابات مجلس هشتم به تغییر معنادار و چشمگیر موازنة آراء از محافظهکاران به اصلاحطلبان میانجامد و حضورش در هر جمع و محفلی (از اعیاد و وفیات مذهبی و کنگرههای سیاسی تا همایشهای علمی و جشنهای چلچراغی) واکنشهای عاطفی و گرم کمنظیری را برمیانگیزد. حتی برخی بر اساس مشاهدات شخصی خود معتقدند محبوبیت خاتمی به علت عملکرد ضعیف و سوء مدیریت دولت نهم و دهم، به خصوص در روستاها و شهرستانها، از گذشته نیز بیشتر شدهاست. از سال 80 تاکنون نیز چند میلیون جوان به واجدان حق رأی پیوستهاند و محبوبیت خاتمی در میان این جوانانی که پیش از این نمیتوانستهاند به او رأی دهند قاعدتاً بیشتر از دیگر اصلاحطلبان و محافظهکاران است. با حضور خاتمی رأی طبقة متوسط شهری کمتر میشکند؛ بسیاری از میانهروها و حامیان بالقوة اصولگرایانِ معتدلتر در انتخاب میان خاتمی، نمایندۀ احتمالی احمدینژاد و نامزد راست سنتی به خاتمی رأی خواهند داد (به خاطر مواضع اصلاحیِ نرم و در چارچوب نظاماش)؛ نخبگان فرهنگی، هنری، علمی و اقتصادی کشور به طور یکدست به حمایت از خاتمی برخواهند خواست؛ حمایت مراجع تقلید و علما و بزرگان محافظهکار (از جمله ناطق نوری) از نمایندۀ احتمالی احمدینژاد یا راست سنتی چندان قوی نخواهد بود و احتمالاً همچون مرحلة دوم انتخابات سال 84 گروهی از این بزرگان، سیاست سکوت را در پیش خواهند گرفت؛ و تقابل شدید میان خاتمی و احمدینژاد و امکان مقایسة ملموس دوران کشورداریِ هر یک توسط تمام ایرانیان، ارزش و تأثیرگذاری هر رأی در زندگی روزمره و سرنوشت کشور را در نظر ایرانیان بیشتر میکند. احتمالا خاتمی تنها «سید» انتخابات یازدهم و به لحاظ ویژگیهای فیزیکی جذابترین نامزد انتخابات خواهد بود که تجربة نشان دادهاست در افزایش رأی هر نامزدی در ایران مؤثر است. محبوبیت خاتمی تاکنون دوبار در انتخابات پیشین آزموده شده و آنقدر بالا بوده که حتی اگر کاهش یافته باشد هنوز بسیار قابل توجه و بیش از هر اصلاحطلب دیگری است. با این وجود و برخلاف قرائن شایان توجهی که ذکر شدند، تعدادی از منتقدان حضور خاتمی بدون ذکر هیچ شاهدی از رأی نداشتن خاتمی و کاهش چشمگیر آراء او سخن میگویند! این منتقدان هیچگاه نمیگویند بر چه اساسی (جز مشاهدات محدود و سوگیرانۀ شخصی) چنین داوریای دارند و کدام اصلاحطلبی که مورد اجماع قرار میگیرد از خاتمی رأی بیشتری دارد. بر اساس مجموع شواهد و قرائن موجود، اصلِ پیروزی خاتمی در رقابتی نسبتاً سالم قطعی به نظر میرسد، گرچه میتوان بر سر میزان سلامت انتخابات و فاصلة رأی خاتمی با نفر دوم در انتخابات با دیگر تحلیلگران اختلاف نظر داشت. در طول ایام تبلیغات، عواملی همچون جلب حمایت صریحترِ رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی، ارائة برنامههای انتخاباتی قوی و جذاب، معرفی معاون اول و وزرایی توانا و رأیآور، انتخاب شعارهای اقتصادی گیرا و همهفهم، و روشهای تبلیغاتی هوشمندانه، کمهزینه، خلاقانه و موجساز میتواند فاصلة رأی واقعی خاتمی با نفر دوم را در انتخابات افزایش دهد. خاتمی در سال 80، 67 درصد آراء را به خود اختصاص داد. اگر فرض کنیم درصد مشارکت در انتخابات و درصد آراء واقعی خاتمی افزایش یا کاهش نیافته باشد و اصلاحطلبان بتوانند بعد از تایید صلاحیت او سازوکارهایی برای تضمین سلامت انتخابات بیابند، خاتمی در انتخابات 92 میتواند حداقل 27 میلیون رأی را از آن خود کند که بسیار بیشتر از حد کفاف برای برنده شدن در مرحله اول انتخابات است. طبق مصوبات جدید، پخش مناظرههای زندۀ نامزدها در انتخابات پیش رو ممنوع اعلام شده است که شانس دیگر نامزدهای اصلاحطلب برای شناساندنِ خود به جامعه را کاهش میدهد و بر ضرورت نامزدی خاتمی میافزاید.
13- کاهش تعداد نامزدها: به نظر میرسد که یکی از مشکلات اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو تکثر نامزدهای حمایتشده توسط افراد، احزاب و گروههای مختلف اصلاحطلب است. نامزدیِ خاتمی بهترین راه برای پیشگیری از این مشکل و جلوگیری از ثبت نام چهرههای متعدد اصلاحطلب است. او تنها کسی است که همة نامزدهای شاخص اصلاحطلب به نفعش کنار خواهند کشید و بسیاری دیگر نیز با حضور او پا پیش نخواهند نهاد. نامزد شدن در غیاب خاتمی شاید برای برخی اصلاحطلبان باعث ترفیع جایگاه و منزلت شود (حتی اگر رأی نیاورند)، اما نامزد شدن در کنار خاتمی بیشتر مایة فرسایش اعتبار سیاسی است. از این رو، حضور خاتمی از تعداد نامزدها میکاهد، اجماع را ممکن میسازد و از شکستهشدن آراء اصلاحطلبان پیشگیری میکند. عدم حضور او اما میدان را برای حضور نامزدهای متعدد که شاید عرصه را به نفع یکدیگر واگذار نکنند خالی میکند و احتمالاً نتیجهای تلختر از انتخابات سال 84 را رقم میزند. ثبت نام چند کاندیدا از سوی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده همچون انتخابات سال 84 مسیر پیروزی نامزد(های) اصولگرایان را هموار میکند.
14- ممکن شدن اجماع در هر سه سطح: صرف نظر از تعداد نامزدها، اجماع فراگیر و کامل در سه سطح (1- «چهرههای کلیدی اصلاحطلبان»، 2- «احزاب و تشکلهای اصلاحطلب» و 3- «بدنۀ اجتماعی حامی سبزهای اصلاحطلب») صرفا با حضور خاتمی ممکن میشود؛ اجماعی که فقدانش به شکست پرهزینة اصلاحطلبان در نهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری انجامید. اجماع فراگیر در هر سه سطح بر سر دیگر نامزدهای احتمالی (هاشمی، نجفی، جهانگیری، روحانی، عارف، عبدالله نوری، جهانگیری، پزشکیان، کواکبیان و دیگر کاندیداهای جدید) محال یا بعید و دشوار به نظر میرسد.
15- احتمال بالاتر تأیید صلاحیت خاتمی نسبت به دیگر نامزدهای محبوب اصلاحطلب: چنانکه پیشتر اشاره شد، آنچه احتمالش بالا نیست «ثبت نام خاتمی» است و نه «تایید صلاحیتاش». از میان کاندیداهایی که به نظر میرسد رأی بالاتری دارند، خاتمی بیشترین احتمال تأیید صلاحیت را دارد، چراکه حذف نامزدی که هشت سال ریاست جمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشتهاست هزینة بالایی دارد و از چشم جامعه و جهان نشانۀ ناآزادبودن انتخابات محسوب میشود. رأی دادن خاتمی در انتخابات مجلس نهم نیز (صرف نظر از داوریای که نسبت به اصل و شیوۀ آن داریم)، هزینههای رد صلاحیت او را افزایش داده است. اگر همة احزاب، گروهها و رهبران اصلاحطلب از خاتمی حمایت کنند و پیشاپیش قاطعانه اعلام نمایند که تنها نامزدشان او است و بدون او از حضور در انتخابات معذور خواهند بود احتمال رد صلاحیت خاتمی کاهش مییابد. قدرت چانهزنی اصلاحطلبان در برابر حذف خاتمی بیشتر از حذف دیگر نامزدهای این جریان است و امکانات موجود، شرایطِ مقاومتِ موفقیتآمیز در برابر رد صلاحیت خاتمی یا تخلفات گسترده علیه او را بیشتر از دیگران فراهم کردهاست، چراکه: خاتمی پایگاه اجتماعی قویای دارد و فشار اجتماعی ناشی از رد صلاحیتش بالا خواهد بود؛ منزلت ویژهای در عرصة بینالمللی دارد و حذفش از گردونة رقابتها، نادموکراتهای ایران را در محذورات بیشتری قرار میدهد و به میزان بیشتری به زیان وجهة دموکراتیک نظام در این شرایط نامناسب بینالمللی تمام میشود؛ بسیاری از مراجع تقلید و بزرگان اصولگرا نیز به مخالفت با ردصلاحیت احتمالیاش خواهند پرداخت؛ و دموکراسیخواهان برای مقاومت در برابر حذف او امکان بیشتری برای بسیج نخبگان و افزایش فشار سیاسی، تبلیغاتی و اجتماعی به تمامیتخواهان دارند. در مقابل، جریان اصلاحی امکانات کافی برای مقاومتِ موفقیتآمیز در برابر حذف دیگر نامزدهای احتمالی را ندارد. به عبارت دیگر حضور در انتخابات با نامزدی غیر از خاتمی ممکن است به قیمت «حذف» شدن کامل اصلاحطلبان از گردونة رقابت تمام شود و کشور را در چشماندازی چندساله با مخاطرات جدی اقتصادی، امنیتی و سیاسی مواجه کند. دیگر نامزدهای سبز، خوشنام، توانا و محبوب که احتمال تأیید صلاحیت کمتری دارند میتوانند به عنوان معاون اول خاتمی یا وزرای ارشد او در جلب درصد بیشتری از جمعیت خاموش، افزایش آراء خاتمی و تقویت کابینهاش مؤثر واقع شوند. در صورت پیروزی خاتمی در انتخابات 92 و عادلانهتر شدن شرایط رقابت ریاست جمهوری در سال 1396، شاید پارهای از این شخصیتها بتوانند به عنوان نامزد اصلاحطلبان/سبزها در رقابتی آزادتر و سالمتر پیروز شوند.
16- جلب آراء درصد بیشتری از بیتفاوتها و تحریمیان: خاتمی در انتخابات 76 و 80 ظرفیت ویژهای برای جلب آراء ایرانیان خاموش از خود نشان داد و این جمعیت خاموش قابل فروکاهش به دموکراسیخواهان و سبزهای رادیکالترِ فعلی نیست. حضور چهرة شاخص، شناختهشده و چالشبرانگیزی چون او در انتخابات 92 بر گرمای فضای انتخاباتی و رونق بحثهای سیاسی در میان مردم و عرصة عمومی میافزاید (ولو به میزانی کمتر از سالهای 76 و 80) و درصد افزونتری از بیتفاوتهای سیاسی و تحریمیان را به پای صندوقهای رای میکشاند. تجربة انتخابات 16 سال گذشته نشان داده که گرمای فضای انتخابات و مشارکت بیشتر مردم به نفع دموکراسی، اصلاحطلبان و حتی نظام تمام شدهاست؛ گرچه گرم شدن انتخابات پیش رو با نامزدی خاتمی کابوس حلقههای امنیتیِ تمامیتخواه است.
17-احترام به خرد جمعی اصلاحطلبان: سرمایة اعتبار و محبوبیت داخلی و بینالمللیِ خاتمی آسان و ارزان به دست نیامده و نماد اصلاحات شدنِ او تنها با کوشش و تواناییهای شخصیاش حاصل نشدهاست. به تعبیری دیگر سرمایة خاتمی تنها از آن خود او نیست و مخصوصاً اصلاحطلبانی که برای اصلاحات هزینه دادهاند در این سرمایه که در حساب خاتمی است سهم دارند. احترام به برآیند خِرد جمعی اصلاحطلبان و دموکراسیخواهان ایرانی نیز مقتضای عقلانیت و سیاستورزیِ حرفهای و اخلاقی است، حتی اگر بر خلاف نظر هر یک از فعالان اصلاحطلب باشد. از این رو شایسته است که خرد جمعی اصلاحطلبان در تصمیم خاتمی برای آمدن یا نیامدن نقشی تعیینکننده داشته باشد. مهمترین مجامع و حلقههای کنشگران کلیدی اصلاحات سیاسی در ایران در حمایت از نامزدی خاتمی به اجماع و وفاق کامل و فراگیر رسیدهاند و روز به روز بر تعداد گروهها و نخبگان حامی او افزوده میشود. احترام واقعی خاتمی به خرد جمعی اصلاحطلبان تنها با نامزدی او برای انتخابات اثبات خواهد شد. دیگر تحلیلگران و کنشگران سیاسی دموکراسیخواه و سبز نیز شایسته نیست به حاصلِ همافزاییِ خرد اصلاحطلبان بیاعتنا بمانند و در بازی گروهی انتخابات، بر خلاف اجماع رهبران و کنشگران اصلاحطلب، تکنوازی کنند.
18- ارجحیت خاتمی 92 بر خاتمی 76: خاتمیِ 92 از خاتمی 76 و 80 نامزد بهتر و قویتری است، زیرا: هشت سال تجربة گرانبهای دولتداری بر تواناییها و مهارتهای رهبری او افزوده؛ در ایران شناختهشدهتر شده؛ در جهان به اعتبار بالایی دست یافته؛ گوشهها و کوچهها و چم و خم سیاست ایران و ظرفیتهای عملی تغییر سیاسی و اقتصادی را بهتر شناخته؛ با زبان اقتصاد و مدیریت اقتصادی آشناتر شده و به اهمیت شرایط اقتصادی و اجتماعیِ توسعة سیاسی بیشتر پی برده؛ از بار فلسفی- انتزاعی گفتمان خود و طول سخنرانیهایش کاسته؛ مهارتهای سخنوری قویتری پیدا کرده؛ به اهمیت جلب رضایتِ اقشار فرودست و میلیونها فقیر و حاشیهنشین بیشتر پی برده؛ تیم کاری خود و نخبگان مدیریتی را بهتر شناخته و شبکة اجتماعیاش بیش از پیش گسترش یافته؛ در 8 سال گذشته «چوب ادب بودجهنویسی» (به تعبیر مسعود نیلی) و مدیریت اجرایی، پارهای از مخالفانِ میانهرو و محافظهکارش را نسبت به او نرمتر کرده و پارهای دیگر را هم همراه نموده؛ تحولات سیاسی و درسگیری پارهای از نیروهایش از اشتباهات پیشین، میانهروها و هاشمی رفسنجانی را به او نزدیکتر کرده؛ به برکت هشت سال فراغ بالِ بیشتر و ارتباطات شخصی گستردهتر ارتباط بهتری با نیروهای اصلی جریان اصلاحی و احزاب محوری اصلاحطلب پیدا کرده و «حزبنوازتر» شده؛ پس از تجربة دولت نهم و دهم و ماجراهای پس از انتخابات 88، ترس کسر بزرگتری از اقشار سنتیتر، مذهبیتر یا فرودستتر از دموکراسی و توسعۀ مورد دفاع او ریخته و اندیشههایش وجاهت گستردهتری یافته؛ در تدبیر امور کشور قدر کارشناسان و تکنوکراتهای توانمند در نظرش افزونتر از روشنفکران شده؛ به برکت 16 سال سیاستورزی در سطوح عالی نظام، از رهبری و شخصیتهای سیاسی قدرتمند کشور شناخت شخصی بیشتری پیدا کرده و با قِلقِ تحرک و فرصتسازی و هزینهپرهیزیِ سیاسی در جمهوری اسلامی آشناتر شده؛ و کارنامة ریاست جمهوری هشت سالهاش در مقایسه با عملکرد ضعیف و سوء مدیریت دولت نهم و دهم جلوة بیشتری یافته و ارزش دستاوردها و ناکردههایش را در نظر ناراضیانِ پیشین و ایرانیانِ غیرسیاسی افزونتر کردهاست.
19- بهرهگیری از واپسین سالهای نشاط سیاسی خاتمی: بیشترین بهرهوری، نشاط و توانِ رهبران سیاسی معمولاً در فاصلة 50 تا 75 سالگی آنها است. سال آینده، خاتمی 70 ساله میشود. از کارآمدترین سالهای عمر سیاسی او که شناختهشدهترین و محبوبترین اصلاحطلب ایرانی و یکی از مهمترین سرمایههای دموکراسیخواهان است چند سالی بیشتر باقی نمانده و بهترین شیوه برای بهرهبردن از این سرمایة بیبدیل، شرکت در انتخابات با او است. با عنایت به محدودیت سرمایههای دموکراسیخواهان باید از تک تک سالهای اوج کارایی سیاسی خاتمی بیشترین بهره را در بهترین جایگاه – ریاست جمهوری یازدهم – برد. اگر اصلاحطلبان این سرمایه را همچنان بخوابانند شاید به دلایل زیر هیچگاه نتوانند آن را به کار گیرند و بلکه از هزینهکردن دیگر سرمایههای خود و سرمایهاندوزیهای بعدی بازبمانند.
20- تخریبناپذیریِ نسبیِ خاتمی: خاتمی در مقایسه با دیگر کاندیداهای مطرح، در ایام تبلیغات انتخاباتی در مقابل تخریب، تبلیغات منفی و جنگ روانیِ مخالفان مصونتر است، چراکه: نقطه ضعف اقتصادی و اخلاقی خاصی ندارد؛ خانوادة پاکیزهای دارد؛ در میان تودة مردم به انسانی قابل اعتماد، شریف و اخلاقی (و لو غیرقاطع) شناخته شده؛ در میان مراجع تقلید و بزرگان اصولگرا مورد احترام است؛ حتی در بدنة محافظهکاران و سپاه نیز محترم است و پایگاه دارد؛ برچسبهای «تندرو»، «غیرمتدین»، «غیرخودی»، «جاهطلب»، «فاسد» و «ناسالم» به او نمیچسبد؛ و پس از هشت سال که مردم اثرات ملموس سوء مدیریت دولت نهم و دهم و تفاوتهای فاحش آن با دولت خاتمی را دیدهاند، برچسبهای «با بقیهشان فرقی نمیکند»، «کاری نکرده» و «ناتوان» نیز کمتر به او میچسبد. از آنجا که موتور پرقدرت تخریب دولت پنهان معمولاً علیه نامزدهای اصلاحگرا (مثل هاشمی در انتخابات سال 84) به کار میافتد، این مصونیت نسبیِ خاتمی امتیاز بزرگی است. تجربة انتخابات 76، 80 و 88 نیز مؤید آن است که خاتمی چندان «تخریبپذیر» نیست.
21- کاهش امکان اثرگذاری مهندسی انتخابات بر نتیجة انتخابات : به نظر میرسد میزان سلامت انتخابات مهمترین دغدغۀ دموکراسیخواهان در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری است. هر چه اختلاف رأی نامزد اصلاحطلبان با دیگران بیشتر باشد، مهندسی انتخابات دشوارتر و پرهزینهتر میشود و تأثیر کمتری در نتیجة انتخابات میگذارد. شواهد موجود نشان میدهد که حاشیة امن رأی خاتمی بسیار بیشتر از دیگر نامزدهای احتمالیِ اصلاحطلبان است. رأی بالای خاتمی ضمن کماثرتر کردن تخلفات سازمانیافته، قدرت چانهزنی و فشار اجتماعی اصلاحطلبان را نیز پس از مهندسی احتمالی انتخابات افزایش میدهد. اما دیگر نامزدهای اصلاحطلب حتی اگر در انتخاباتی کاملاً آزاد میتوانستند پیروز شوند (که در شرایط کنونی و بدون رسانه، تشکیلات، قدرت اقتصادی و امکان فعالیت ستادی گسترده، در این مقدمه هم میتوان تردید روا داشت)، به دلیل اختلافِ کمترِ آراءشان با نامزدهای اصولگرا در برابر مهندسی انتخابات آسیبپذیرترند. اساساً اگر برآورد مجریان انتخابات این باشد که جامعه به خاطر اختلاف رأی زیاد خاتمی با نامزدهای دیگر اعلام شکست خاتمی را نخواهد پذیرفت، احتمال مهندسی انتخابات کاهش مییابد. آمدن خاتمی همچنین موجب میشود حامیان اصلاحطلب بیشتری برای نظارت بر صندوقها داوطلب شوند و با انگیزه و توان بیشتری در حفظ سلامت انتخابات بکوشند. اصلاحطلبان نیز میتوانند با عبرتآموزی از تجربۀ انتخابات قبل در مستند کردن شواهد تخلفات انتخاباتی و پیشبینی سازوکارهای تضمین سلامت انتخابات قویتر عمل کنند. منزلت خاتمی نزد پارهای از بزرگان سیاسی و دینیِ اصولگرا نیز باعث میشود این شخصیتها، مجریان و ناظران را به حفظ سلامت انتخابات ترغیب کنند. اعتبار و احترام خاتمی نزد بخشی از بدنة بسیج، سپاه و دستگاههای اجرایی و نظارتی هم موجب میشود در برابر تخلفات سازمانیافته و غیرسازمانیافته مقاومت بیشتری از درون صورت گیرد. حساسیت بیشتر جامعه نسبت به سلامت انتخابات و همراه نبودن مجریان و ناظران انتخابات در این دوره امکانات و فرصتهای نظارت بر سلامت انتخابات را افزایش داده است.
22- افزایش کمکهای مالی و انسانی به ستاد انتخاباتی اصلاحطلبان : به نظر میرسد خاتمی به دلیل جذابیتهای شخصیتی، محبوبیت ویژه و شخصیت کاریزماتیکاش ظرفیت بیشتری برای جذب کمکهای مالی و انسانی برای ستادهای تبلیغاتیِ اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری دارد. با آمدن خاتمی، داوطلبان بیشتری به همکاری با ستادهای تبلیغاتی اصلاحطلبان خواهند پرداخت؛ ایرانیان بیشتری در داخل و خارج کشور حاضر به حمایت اقتصادی از ستاد تبلیغاتی آنها خواهند شد؛ حامیان افرونتری منازل، دفاتر و سایر امکانات خود را در اختیار اصلاحطلبان قرار خواهند داد و فعالین ستاد تبلیغات برای وقتگذاری بیشتر و کیفیتر انگیزة مضاعفی خواهند داشت. در سال 88 نیز بخش عمدۀ ستادهای تأثیرگذارِ حامی موسوی (جوانان احزاب اصلاحطلب، ستاد قیطریه، پویش موج سوم، ستاد 88 و هنرمندان) ابتدا حول نامزدی خاتمی گرد آمده و موجسازی کرده بودند. اکثر زندانیان سیاسی شاخص پس از انتخابات نیز از نزدیکان خاتمی و فعالان ستاد او محسوب میشوند. مقایسة امکانات مردمی ستادهای خاتمی در انتخابات سال 76 و 80 و ابعاد فعالیتهای چهلگانۀ «پویش حمایت از خاتمی و موسوی» (موج سوم) و «ستاد 88» با ستادهای چهارگانة اصلاحطلبان در سال 84، شاهد گویایی بر ظرفیت ویژة خاتمی در جلب حمایتهای مردمی و خودجوش بیشتر است. حتی اگر محبوبیت خاتمی کاهش یافته باشد، تعداد ایرانیانی که او را به طور ویژهای «دوست دارند» و حاضرند از وقت و اموال و امکانات خود برای او مایه بگذارند هنوز از تعداد حامیان جدی هر نامزد احتمالی دیگری بیشتر است. ضعف شدید اقتصادی اصلاحطلبان، تبلیغات ضعیفشان در انتخابات سال 84 و منابع عظیم رانتیِ نادموکراتهای مخالف خاتمی ارزش این کمکهای اقتصادی و انسانی افزونتر را دوچندان میکند.
23- کاهش هزینههای ستاد انتخاباتی اصلاحطلبان : اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو از امکان فعالیت ستادی، رسانهای و تشکیلاتی گسترده (از جنس ستادهای انتخاباتی پیشینِ خاتمی، هاشمی، معین، کروبی و موسوی، «نسیم»، «ستاد 88» با دفاتر ستادی در همۀ استانها و «پویش موج سوم» با 500 هزار عضو در سراسر کشور) محروماند. در چنین شرایطی کفایت کردنِ ستادی کوچک و کمخرج امتیاز بزرگی است. حضور خاتمی علاوه بر افزایش کمکهای مالی و انسانی به ستاد تبلیغاتی اصلاحطلبان، هزینههای این ستاد را نیز کاهش میدهد، چراکه چهره، نام و مواضع خاتمی در دورافتادهترین نقاط کشور نیز شناخته شدهاست و احتیاج به شناساندن ندارد. سخنان و عملکرد احمدینژاد نیز برای بخشی از جامعه به منزلة تبلیغاتی هشتساله و رایگان برای ستاد تبلیغات خاتمی عمل کردهاست. در چنین فضایی، بخش عمدة امکانات ستاد خاتمی میتواند به جای شناساندن او، صرف اقناع و جذب ایرانیانی شود که او را میشناسند ولی یا بیتفاوت و تحریمیاند یا به دیگران رأی میدهند. اما دیگر نامزدهای احتمالی برای بخش وسیعی از جامعة ایران ناشناختهاند و امکانات محدود ستادهای تبلیغاتیشان تنها باید صرف شناساندن آنها به درصد بیشتری از ایرانیان شود؛ مسألهای که بر دلایل شکست مصطفی معین در انتخابات خرداد 84 افزود. نباید فراموش کرد که رقبای اصلاحطلبان از امکانات مشروع و نامشروعِ گستردهای برای تبلیغات انتخاباتی برخوردارند و دموکراسیخواهان ایرانی توان این را ندارند که در این وانفسای فقرِ اقتصادی و رسانهایشان از امتیاز بزرگ شناختهشده بودنِ خاتمی چشمپوشی کنند.
24- بهرهگیری از آخرین سالهای کاری مدیران نسل اول اصلاحطبان و تربیت نسل جدید مدیران اصلاحطلب : بیشترِ فعالان و مدیران اصلاحطلب در آخرین سالهای شکوفایی و بهرهوری خود قرار دارند. در طول سی و پنج سال گذشته جامعۀ ایران برای تربیت، تجربهاندوزی مدیریتی، تغییرات فکری و پختهشدنِ این جوانان انقلابی 57 هزینههای زیادی داده است. مبارزات سیاسی پیش از انقلاب، انقلاب 57، جنگ، سالها آزمون و خطا و آموزش در حین مدیریت اجرایی، حداقل 16 سال میانداری برای توسعة اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، هفت شکست پی در پیِ انتخاباتی پس از سال 81، رصد تجربة دولت نهم و دهم، و ماجراهای بعد از انتخابات 88، مجموعة نیروها و مدیران اصلاحطلب را به اوج توانایی، پختگی و بصیرت سیاسی خود رسانده است. عمدة این نیروها اما در بازة سنی 50 تا 60 سالگی قرار دارند و تنها چند سال از نشاط سیاسی و مدیریتیشان باقی است و تا بازنشستگیشان فرصت زیادی نمانده. نسل اول اصلاحطلبان واپسین سالهای عمر مفید سیاسی خود را میگذرانند و برای بهره بردن از تتمة این نسل از مدیران که به هزینة گزافی تربیت شدهاند نمیتوان تا انتخابات 1396 صبر کرد. شاید رهبران سیاسی بتوانند تا پس از هفتاد سالگی در قدرت حضور داشته باشند اما بدنة دولت باید زیر سن بازنشستگی باشد. اکثر وزرا، سفرا، استانداران، مشاوران و مدیران ارشد دولتهای هاشمی و خاتمی و اعضای شورای مرکزی احزاب مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، روحانیون مبارز و اعتماد ملی یا بازنشسته شدهاند و یا در آستانة بازنشستگیاند. از سویی دیگر، متأسفانه اصلاحطلبان هنوز نسل جدیدی از مدیران ارشد و میانی تربیت نکردهاند و برای پختهشدن نخبگان مدیریتی نسل بعد و جوانان احزاب اصلاحطلب نیز حداقل یک الی دو دورة ریاست جمهوری دیگر وقت لازم است، آن هم در شرایطی که اصلاحطلبان در دولت باشند و به این امر اهتمام بورزند. تنها با آمدن خاتمی است که ممکن است اصلاحطلبان به دولت بازگردند و ضمن استفاده از کارآمدترین سالهای مدیران نسل انقلاب، به تربیت نسل جدید اصلاحطلبان و مدیران شایستة کشور بپردازند. البته اهتمام اصلاحطلبان به تربیت و شناساندن «جانشینهای خاتمی» در طول سالهای ریاست جمهوری احتمالی او باید بسیار بیش از پیش باشد تا آنان را در انتخابات بعدی به وضع امروز دچار نکند.
25- نزدیکی خاتمی به مرکز ثقل اصلاحطلبان و همنواتر بودن جریان حامی خاتمی در مقایسه با سال 76 و 80: شاید هیچ نامزد بالقوهای به اندازۀ خاتمی به مرکز ثقل اصلاحطلبان نزدیک نباشد و این جایگاه امکانات زیادی را در اختیار او قرار میدهد. او برآیند و میانگینِ «میرحسین موسوی و کرباسچی»، «جبهة مشارکت و روحانیون مبارز»، «علیجانی و علیخانی»، «سحرخیز و سیدحسن خمینی»، «حجاریان و عارف»، «بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی»، «رجایی و مرعشی»، «تاجزاده و تابش» و «عبدالله نوری و دعایی» است. به دلیل همین موقعیت ویژه، خاتمی این امکان و ظرفیت را دارد که از نیروها و توانِ طیف وسیعتری از اصلاحطلبان در کابینه و دولت و یا حلقة مشاوران خود استفاده کند. دیگر نامزدهای احتمالی به یکی از قطبهای کارگزاران، مشارکت/مجاهدین و مجمع روحانیون نزدیکترند و احتمالاً در دولت احتمالی خود توازنهای تکنوکرات-سیاسی، فکری-اجرایی، جوان-پیر و پیشرو-میانهرو را کمتر رعایت میکنند و حلقة کوچکتری از دموکراسیخواهان را راضی نگاه میدارند. ارتباط خاتمی با طیف گستردهتری از اصلاحطلبان در تعدیل و اصلاح مواضع او و انتخاب سرعت مناسب نیز نقش تعیینکنندهای دارد. شاید بتوان مدعی شد که در انتخابات سال 84 نیز میانگینِ «معین-هاشمی-کروبی-مهرعلیزاده»، مواضعِ خاتمی بود. در صورت نیامدن خاتمی و آمدن دیگر نامزدها احتمالاً به مرور شکاف میان اصلاحطلبان/سبزهای پیشرو، میانهرو و محافظهکار بیشتر میشود و قدرت و انسجام جبهة دموکراسیخواهی کاهش مییابد. تا زمانی که احزاب اصلاحطلب به تنهایی امکان شکست اصولگرایان را ندارند، باید به صورت «جبههای» و یکپارچه در انتخابات و عرصة سیاسی کشور حضور یابند و این انسجام با نیامدن خاتمی شکننده و ضعیف میشود. به تعبیر رایج در ادبیات گذار به دموکراسی، «ائتلاف کبوترها در برابر بازها» با نامزدی خاتمی بهتر از گزینههای دیگر تامین میشود. از سوی دیگر، به نظر میرسد بخشی از دشواریهای دو دورة پیشین ریاست جمهوری خاتمی ناشی از تنوع و تکثر بیش از اندازة موجود در بدنة اصلاحطلبان بود؛ بدنهای که از گنجی، سازگارا و افشاری تا عبدی، حجاریان، کروبی و دعایی را شامل میشد و در مجموع از شخص خاتمی تندتر بود و گاه هزینههایی را هم روی دست او میگذاشت. اما در طول دهة گذشته بدنة اصلاحطلبان یکدستتر، واقعنگرتر، با تجربهتر و همنواتر شده است و بسیاری از تندروهای سابق حساب خود را از اصلاحطلبان جدا کردهاند. فعالان سیاسی و دانشجوییِ رادیکالتر و حاملان جوان جریان اصلاحی نیز به مواضع معتدلتر و واقعنگرانهتری نزدیک شدهاند. دیگر کمتر کسیاست که همچنان از «تحریم انتخابات 84 و 88»، انتشار «عالیجناب سرخپوش»، «عبور از خاتمی»، «خروج از حاکمیت در سال 80»، و «60 میلیون دات کام» دفاع کند. البته حساب تکنوازیهای تندروانهای از این دست از ابتدا نیز از شخص خاتمی و بدنة اصلی اصلاحطلبان جدا بود، اما به هر حال مقاومت در برابر اصلاحات از بالا و پایین را افزایش میداد و بر وحشت اصولگرایان و دولت پنهان از جریان اصلاحی میافزود. امروز اما اصلاحطلبان از پارهای تندرویهای پیشین همچون تضعیف هاشمی، رادیکالیسم ژورنالیستی و ژورنالیسم رادیکال فاصله گرفتهاند و مواضع مجموعة احزاب محوریِ اصلاحطلب (از کارگزاران و روحانیون مبارز تا مشارکت/مجاهدین و نهضت آزادی) حول محور خاتمی همگراتر شدهاست. این نیروها به خصوص پس از هفت شکست انتخاباتی چند سال اخیر و تجربة احمدینژاد، اهداف متواضعانهتر و واقعبینانهتری را در سر میپرورانند، تصور واقعیتری از بُرد شعارهای خود در جامعه و میزان و سرعت اصلاحپذیری نظام پیدا کردهاند و بر سر امهاتِ روش، زبان و اهداف اصلاحی به اجماع قابل توجهی رسیدهاند. پارهای از تعللها، فرصتسوزیها و ضعفهای اصلاحطلبانِ کندروتر و شخص خاتمی و دولتش نیز توسط اکثر اصلاحطلبان به عنوان اشتباهات جریان اصلاحی پذیرفته شدهاست. تحولات پس از 88، ارتباط بیشترِ خانوادههای زندانیان و آسیبدیدگان پس از انتخابات و تماس نزدیکتر در بند 350 اوین و رجاییشهر، بیش از گذشته فعالان ملیمذهبی، نهضت آزادی، مشارکتی، حقوق بشری و دانشجویی را به یکدیگر نزدیک کرده است. این همنواییِ بیشتر آسان و ارزان به دست نیامده است و خاتمی با حضور خود میتواند از حمایت این جریان اصلاحیِ همداستانتر، معتدلتر و واقعنگرتر بهره ببرد و از ناهماهنگیهای آنها کمتر زیر فشار قرار گیرد.
26-همراهتر کردن ایرانیان سنتیتر و مذهبیتر با دموکراسی، توسعه و عدالت جنسیتی و جلوگیری از دوقطبیترشدن جامعه: یکی از قابلیتهای مهم و ارزشمند خاتمی، قدرت او در جذب حامیان پیشینِ محافظهکاران و کاهش ترس مذهبیهای سنتی و محافظهکار از توسعه، دموکراسی و عدالت جنسیتی است. علیرغم افزایش واجدین شرایط، تعداد مطلق شرکتکنندگان در انتخابات 80 (28 میلیون) از انتخابات 76 (29 میلیون) کمتر بود، یعنی بر جمعیت بیتفاوتها و تحریمیان افزوده شدهبود و برخی از کسانی که در سال 76 به خاتمی رأی داده بودند در انتخابات 80 شرکت نکردند (که البته در انتخابات دومین دوره طبیعی است)، اما باز هم تعداد مطلق رأی خاتمی در سال 80 نسبت به سال 76 قریب به دو میلیون افزایش یافت (از 20 میلیون و 78 هزار به 21 میلیون و 659 هزار). این بدان معنا است که چند میلیون از کسانی که در سال 76 به نامزدهای محافظهکاران رأی داده بودند، در سال 80 به جمع حامیان خاتمی پیوستند. همراه کردن کسر بزرگتری از اقشار سنتیتر، مذهبیتر و فرودستتر ایران با توسعة سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که از خاتمی بیش از دیگران بر میآید (به دلیل اعتدال، زبان نرم، سیادت، روحانیبودن و جاذبههای شخصیتیاش) مسیر گذار ایران به جامعهای توسعهیافته، دموکراتیک و عادلانهتر را هموارتر میکند. منش خاتمی در رخدادها و تحولات مختلف – از 18 تیر گرفته تا انتخابات مجلس نهم – به این گروه از رایدهندگان این اطمینان را داده است که رفتارهای او همواره «اصلاحطلبانه» و «در چارچوب نظام و قانون» باقی میماند و در عمل رئیس جمهور شدناش همزمان به نفع نظام، کشور و مردم است. با انتخاب خاتمی این اقشار چهار سال دیگر در معرض گفتمان دموکراتیک و توسعهگرا قرار میگیرند و گوششان به نوای اسلامِ سازگار با دموکراسی، عقلانیت و اخلاقِ پیشادینی بیشتر خو میکند. ادبیات خاتمی، ادبیات مورد استفادة بخشی از فعالان سیاسی اصولگرا را نیز تحت تأثیر قرار دادهاست و حضور مجدد او در قدرت تریبون مناسبی را برای ترویج بیشتر این آموزهها در اختیارش قرار میدهد. خاتمی به همراه اصلاحطلبان و روشنفکران مسلمان ایرانی با امروزیتر کردن ذهنیت ایرانیان سنتی، دفاع از استقلالِ قانون و اخلاق از فقه، نقد حق ویژۀ دینداران در سیاست، نقد توأمان سنت و مدرنیته، و دفاع همزمان از تدین اخلاقی و دستاوردهای نیکوی بشری، از دو قطبیشدنِ جامعة ایران جلوگیری میکند و هویت اسلامی را در نظر ایرانیان نه در برابر دستاوردهای انسان معاصر که در کنار آن مینشاند. تجربة تعدادی از کشورهای منطقه که از آفات این دوقطبیشدن برای دین و اخلاق و توسعة مدرن رنج بردهاند نشان میدهد که نباید از اهمیت جلوگیری از افزایش این شکاف غافل شد. روشنفکران مسلمان و اصلاحطلبانِ دیندارِ ایرانی همچون چسب و ملاط جامعة ایران عمل کردهاند و جامعهای که میتوانست «دوقطبی» باشد را «طیفی» ساختهاند. در شرایطی که در سالهای پس از انتخابات 88 شکاف روزافزونی بین دو پارۀ جامعه با منابع رسانهای و ارزشی متفاوت ایجاد شده است، با نیامدن خاتمی (و نتیجتاً گوشهنشینی بیشتر جریان اصلاحی و نوگرای دینی) این چسب وا میرود و به مرور تقابل سبز-احمدینژادی-اصولگرا، بنیادگرای دینی-بنیادگرای ضددینی، سبز اصلاحطلب-سبز فرااصلاحطلب، مذهبی-سکولار، سنتی-مدرن، دموکرات-غیردموکرات و حامی نظام سیاسی– مخالف نظام سیاسی افزایش مییابد، هر دو سوی این تقابلها در موضع خود افراطیتر میشوند، «توسعه» و «دموکراسی» و «عدالت جنسیتی» با محرومیت از همراهی ایرانیانِ سنتیتر صدمه میبیند و «اسلام» در اذهان ایرانیان بیشتری در تقابل با مقتضیات عصر جدید و اخلاق قرار میگیرد و تضعیف میشود.
27-کاهش تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی علیه ایران: نامزدی و ریاست جمهوری احتمالیِ خاتمی بهترین پادزهر برای تهدیدات نگرانکنندۀ موجود علیه امنیت ملی و منافع ملی ایران، آثار بسیار مخرب تحریمهای سازمان ملل و تحریمهای یکجانبه و چندجانبۀ آمریکا و دولتهای اروپایی، اجماع جهانی علیه ایران، روابط پرتنش با همسایگان و تصویر بسیار منفی از ایران در کشورهای توسعهیافته است. اگر تا پایان دورۀ دوم اوباما اصلاحات سیاسی در ایران پیش نرود و واحد ملی ایران قویتر نشود، احتمالا شبح تهدیدات نظامی اسرائیل/آمریکا دوباره بر سر ایران سایه خواهد انداخت. پیامدهای شوم و ایرانسوز حملۀ (ولو محدود) به پایگاههای هستهای ایران میتواند در بلندمدت چنان هولناک و پرهزینه شود که حتی اگر کوچکترین احتمالی برای وقوع آن قابل تصور باشد اصلاحطلبان و اصولگرایان باید از تمام سرمایههای خود برای جلوگیری مدبرانه از آن استفاده کنند. به باور نگارنده، یکی از مؤثرترین ابزارهایی که اصلاحطلبان (و حتی به طور کلی رهبران سیاسی ایران) برای کاهش احتمال حملة نظامی یا چند دهه ناامنی در اختیار دارند، هموار کردن راه برای ریاست جمهوری خاتمی است و «حزم سیاسی» ایجاب میکند که اصولگرایان و دموکراسیخواهان برای کاهش خطر، از آمدنِ او حمایت کنند. پیروزی خاتمی در سال 76 نیز به خوبی نشان داد که بر مسند بودن او تهدیدات خارجی را به نحو مؤثری کاهش میدهد. انتخاب جان کری به وزارت خارجۀ آمریکا، که مشتاق برقراری ارتباط با ایران است، نیز شرایط را برای تبدیل تهدیدهای کنونی به فرصت فراهمتر کرده است. اقناع افکار عمومی و همراهکردن رهبران آمریکا و اروپا برای تهدید نظامیِ ایرانی که خاتمی رئیس جمهور (ولو دستبستۀ) آن است و در آن روزنة امیدی برای تحولات اصلاحی دموکراتیک و درونزا وجود دارد، ناممکن یا دشوارتر است. متأسفانه به نظر میرسد کشورهای قدرتمند اروپای غربی و آمریکای شمالی به مرور به گزینة تغییر نظام سیاسی ایران در بلندمدت با استفاده از روشهای سختترِ اقتصادی و نظامی بیشتر متمایل میشوند و نامزدی خاتمی قویترین ابزار ایران برای کاهش این تمایل است. انتخاب خاتمی رساترین پیام برای مخالفت با هرگونه دخالت خارجی است. جز احتمالِ کمِ جنگ، تحریمهای اقتصادی نیز، که رو به فزونی است و به نظر میرسد همان هدف جنگ را دارد، بر گردة اقتصاد ایران و شانههای ایرانیان سنگینی میکند و انتخاب خاتمی که وجیهترین سیاستمدار ایرانی در جهان است اقدامی مؤثر برای کاهش این تحریمهای پرهزینه است. برای نیل به دموکراسی در نهایت باید «زور جامعه» به «زور دولت» بچربد. اما این تحریمها «جامعۀ ایران» و «واحد ملی ایران» را بیش از «دولت ایران» ضعیف میکند و «ایرانیان» را بیش از «حاکمانشان» آزار میدهد. از این رو، جلوگیری از تشدید تحریمهای اقتصادی (که با نامزدی خاتمی دستیافتنیتر است)، به نفع دموکراسی در ایران است.
28- افزایش احتمال رابطۀ شفاف و مبتنی بر منافع ملی با آمریکا و جلوگیری از روند نزولی شدید اعتبار ایران و ایرانی در جهان: صرف نظر از احتمال تحریمهای افزونتر، در دورة ریاست جمهوری احمدینژاد، انزوای سیاسی و افول وجهه و اعتبار ایران و ایرانی در جهان هزینههای سنگینی را بر ایرانیان تحمیل کرده است و ادامة روند نزولی شدید اعتبار کشور در جهان به مدت چهار سال دیگر پیامدهای ناگوارتری خواهد داشت. ورود خاتمی به دولت بهترین اقدام برای معکوس کردن این روند است. تجربة هشتسالة ریاست جمهوی خاتمی نشان میدهد نظامی که خاتمی، چهرة آن و دومین مرد قدرتمندش باشد در جذب سرمایهگذاری خارجی و بهبود روابط و وجهة بینالمللی بسیار موفقتر خواهد بود. بهار عرب، قدرتگیری ایران در منطقه و انتخاب مجدد اوباما به ریاست جمهوری آمریکا نیز شرایط را برای موفقیت افزونتر خاتمی در ارتقاء وجهه، جایگاه و روابط ایران فراهم کرده است. پس از شکستهشدن تابوی گفتگو با آمریکا توسط اصولگرایان در چند سال گذشته، احتمال گفتگوی مستقیم، «شفاف» و بدون پیششرط اوباما/جان کری با ایران با انتخاب خاتمی بالا مییابد و شرایط از سرگیریِ عزتمندانة روابط با آمریکا مبتنی بر منافع ملی (که میتواند مورد حمایت اصولگرایان نیز قرار گیرد) مهیاتر میشود. از سویی دیگر، بحرانهای خاورمیانه، مسألة هستهای، حمایت ناروای ایران از بشار اسد و برخی اظهارات جنجالی و نسنجیدة احمدینژاد، در کنار افزایش فشارهای بینالمللی به ایران و مخاطراتی که آفریده، ایران را در کانون توجهات جهانی قرار داده است. خاتمی با حضور خود – ولو با قدرت مانور محدود - میتواند از این فضا و توجه کمسابقه به ایران برای بیشتر شنیدهشدن، ارتقاء جایگاه و وجهة ایران در جهان و تبدیل حجم عظیم این تبلیغات منفی به پیامهای مثبت استفاده کند؛ چنانکه در دولت هشتسالهاش اتفاق افتاد. خاتمی همچنین بالاترین توان را برای بازسازی وجهۀ تخریبشدۀ ایران نزد ملل عرب و مسلمان دارد.
29- افزایش امید اجتماعی ایرانیان و کاهش خمودگی فعالان دموکراسیخواه: علاوه بر مشکلات عینی ایرانیان که ضرورتِ حضور خاتمی را ایجاب میکند، مشکلات ذهنی و روانیشان، یأس، غمزدگی، سرخوردگی و خمودگی مزمن و فراگیر در میان نخبگان و عوام ایرانی و بدنة اجتماعی حامی اصلاحطلبان نیز بر لزوم آمدن خاتمی میافزاید. روند رو به گسترش فرار/مهاجرت ایرانیان نخبه و سردی فضای فرهنگی، علمی و سیاسی کشور از نوعی بحران ذهنی حکایت میکند که هر روز ایرانیان بیشتری را از اصلاحات درونزا ناامید میسازد و نگاههای بیشتری را به خارج معطوف میکند. بخشی از رهبران و نخبگان اصلاحطلب نیز کمانرژیتر و دلمردهتر شده و گویی به دام ناامیدی، استیصال و نوعی احساس ناتوانی برای تأثیرگذاری بر سرنوشت سیاسی افتادهاند، تمامیتخواهان را تنها بازیگر صحنه میبینند و عاملیت خود را بیتاثیر مییابند. نامزدیِ خاتمی روزنة امیدی را برای بسیاری میگشاید و از سرمای یأس و فسردگی فعلی میکاهد. با آمدن او از ریزش سمپاتهای سبز و اصلاحطلب و فعالینِ جوان نیز جلوگیری میگردد و روح و شادی و امید تازهای به کالبد خشک و سرد حاملان خردپا و نخبة جریان اصلاحی دمیده میشود. «امید اجتماعی»، به تعبیر رسای ریچارد رورتی، «موتور پیشرفت جوامع» است و در فضایی که جامعه در وضعیت «آچمز» کنونی به دنبال روزنۀ امید کوچکی است، نامزدی خاتمی سوخت بیشتری برای این موتور تامین میکند.
30- ورود صدها مدیر اصلاحطلب، دموکراسیخواه و میانهرو به دولت: دولت مدرن، دستگاه بروکراتیک عظیمی است که به شخص رئیس جمهور قابل فروکاهش نیست و مهمتر از شخص او، جریانی است که دولت را در دست میگیرد. صدها مشاور، وزیر، معاون وزیر، مدیرکل، استاندار، بخشدار، سفیر و مدیر با آمدن و رفتن دولتها تغییر میکنند. فارغ از موضعی که نسبت به شخص خاتمی داریم، باید بپذیریم که با آمدن او احتمال اینکه دستگاه عظیم دولت در اختیار نخبگان کشور و نیروهای دموکراسیخواه قرار گیرد افزایش مییابد. متأسفانه پارهای از منتقدان شخصِ خاتمی عنایت ندارند که نیامدن او به معنای کاهش احتمال ورود صدها مدیر شایستۀ میانهرو و اصلاحطلب به دولت است که با وجود تمام محدودیتها و کارشکنیها، امکانات قابل توجهی برای اصلاح و بسط عدالت سیاسی، اقتصادی و جنسیتی در اختیار خواهند داشت و دستگاه عظیم دولت را خردمندانهتر اداره خواهند کرد. در مقابل، پیروزی نامزدهای اصولگرا نیز به معنای حضور صدها مدیر محافظهکار، غیرکیفی و کمتر حرفهای بر مسند دستگاه اجرایی کشور است. مدیران ارشد احمدینژاد، حداد و قالیباف شاید با یکدیگر متفاوت باشند، ولی مدیران سطوح مادونِ معاون وزیرِ این نامزدها با یکدیگر مشترک خواهند بود و پیروزی تمام آنها منجر به تحویل دولت به جریان اصولگرا خواهد شد. نقدی که برخی به شخص خاتمی دارند نباید آنها را از جریانی که با آمدن یا نیامدن او حاکم میشود غافل کند.
31- جبران فقر رسانهای اصلاحطلبان : یکی از مهمترین نقاط ضعف اصلاحطلبان فقر رسانهای است که ارتباط آنها را با تودههای مردم و اقشار فرودستتر قطع یا ضعیف کردهاست. دولت پنهان به جریان اصلاحی اجازة ارتباط رسانهای گسترده در داخل کشور را نمیدهد و اصلاحطلبان نیز نشان دادهاند که حتی خارج از ایران نیز توان و درایت تأسیس شبکة ماهوارهای کیفی با مخاطب میلیونی ندارند. در چنین شرایطی، بازگشت اصلاحطلبان به قدرت که به دلایلی که ذکر شد با خاتمی محتملتر است، این امکان حداقلی را به آنها میدهد که از تریبون صدا و سیما بهرة بیشتری ببرند، اخبارشان در شبکههای ماهوارهایِ پرمخاطبتر انعکاس وسیعتری پیدا کند و شرایط تاسیس شبکه(ها)ی تلویزیونی کیفی و پرمخاطب اختصاصیشان در داخل یا خارج از کشور را فراهم کنند. خاتمی در حال حاضر مهمترین سرمایة رسانهای اصلاحطلبان است و در جایگاه ریاست جمهوری میتواند مجدداً با سخنرانیها و مواضعی که از صدا و سیما و شبکههای ماهوارهای مخابره میشوند و در مطبوعات بازتاب گستردهتری پیدا میکند، ایرانیان را به مدت چهار سال دیگر در معرض پیامها، زبان، تبلیغات و مواضع اصلاحطلبانه، عدالتجویانه و توسعهگرایانه قرار دهد و به ترویج ارزشهای دموکراتیک و نیکِ امروزی کمک کند. در ایام انتخابات نیز در شرایط فقر رسانهای شدید جریانِ اصلاحی، شعارها و برنامههای انتخاباتی اصلاحطلبان با حضور خاتمی بیشتر و بهتر شنیده میشود و به گوش کسر بزرگتری از جامعة ایران میرسد.
32- کاهش موانعِ سیاسی و اقتصادیِ زندگیِ اخلاقی و معنوی ایرانیان: خاتمی انسانی اخلاقی و مسلمانی مومن است و متوجه است که زیستن اخلاقی و معنوی در ایران امروز بیش از گذشته هزینه و مانع دارد و میزان بهرۀ ایرانیانِ اخلاقیتر از قدرت، ثروت، شهوت و منزلتِ مشروع رو به کاهش است. قدرت گرفتن دینداران غیراخلاقی که شریعت را نه سازگار با عقلانیت و اخلاقِ فرادینی و نه در خدمت حیات معنوی و باطنیِ شکوفاتر که جایگزین قانون و اخلاق و در خدمت دنیای خود میخواهند، عدم استقلال نهادهای دینی از دولت، ظلم به نام دین، اجبار احکام شرعی (از جمله حجاب)، تحمیل سبکهای پوشش و رفتار خاص در فضاهای عمومی، تبلیغات افراطی و غیرجذاب دینی در صداوسیما و آموزش و پرورش، تبعیض علیه اقلیتهای دینی و مذهبی، و افزایش موانع اقتصادی، روانی، اجتماعی، فکری و سیاسیِ سبک زندگیِ اخلاقی و معنوی از جمله عللی است که سرمایههای اجتماعی، اخلاقی و دینی جامعۀ ایران را فرسودهتر کردهاست. گسترش چشمگیر دروغ، فساد و نقض عهد و نیز ضعف شدید اخلاق سیاسی، اخلاق تجارت، اخلاق رابطه با یار/همسر/فرزند/دوست/همکار/همشهری/هموطن و اخلاق حرفهای در اصناف مختلف، همه نشانگر بحران اخلاقیِ روبهتشدیدی در جامعۀ ایران است. آمدن خاتمی و پیروزیاش در انتخابات از شدت این روند فرسایشی میکاهد، چراکه او اسلامی خردپسند، اخلاقی و معنوی را نمایندگی میکند، برای توجیه ضعفهای دولتش از کیسة دین مایه نمیگذارد و مدیریت خردمندانهترش زیرساختهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسیِ جامعهای اخلاقیتر و عادلانهتر را فراهم میسازد.
33- تقویت فعالیتهای خارج از قدرت خاتمی: برخی تحلیلگران، فعالیتهای خارج از قدرتِ خاتمی را سودمندتر از ریاست جمهوری احتمالی او میدانند. از این منتقدان باید پرسید که کدام فعالیت خاتمی در خارج از قدرت است که در قدرت بهتر و قویتر صورت نمیگیرد؟ در شرایط کنونی سفرهای داخلی و خارجی و تحرکات سازمانمند خاتمی با مانع دولت پنهان مواجه شده است. محوریت خاتمی در میان اصلاحطلبان، دیدارهای عمومیاش، ظرفیتهایش برای لابی و مذاکره با رهبران سیاسی اصولگرا، و فعالیتهای نه چندان قویِ بنیاد باران و مؤسسه گفتگوی تمدنها نیز با بازگشت خاتمی به دولت نیروی بیشتری میگیرند. به تعبیری دیگر اصلاحات ایرانی با بازگشت احتمالی خاتمی به دولت، در ازای امکاناتی که به دست میآورد چیزی از دست نمیدهد. بگذریم از اینکه حتی اگر تمام این فعالیتها با ورود خاتمی به دولت تعطیل میشد، باز هم در ازای آنچه شاید به دست میآمد هزینة بالایی نبود.
34- بیعملی اصلاحطلبان و تحولخواهان در خارج از حاکمیت: پارهای از تحریمیان در برابر دفاع از آمدنِ خاتمی بر ضرورت آنچه «بازگشت به جامعه»، «نهادسازی»، «تقویت جامعة مدنی»، «کارهای ریشهای فرهنگی» و «بازسازی تشکیلاتی» میخوانند تأکید میکنند. متأسفانه تجربة هشت سال گذشته نشان میدهد که این منتقدان و دیگر اصلاحطلبان، به خاطر موانع و محدودیتهای موجود و «تلاش کم»، در عمل در خارج از حاکمیت به هیچ یک از اقدامات نیکوی فوق نپرداختند. این منتقدان محترم در هشت سال گذشته که خارج از حاکمیت بودند کدام نهاد مدنی جدید را تشکیل دادند، چند خیریه و مدرسه ساختند، چقدر با تودهها ارتباط برقرار کردند، کدام رسانۀ ماهوارهای یا صوتی با مخاطب وسیع را راهاندازی کردند، به جذب چند صد فعال سیاسی برای جریان اصلاحطلب پرداختند، چه کارهای ریشهای فرهنگی انجام دادند و اعتماد کدام اقشار اجتماعی را به دست آوردند که امروز نیز با وعدة ادامة همین مشی در چهار سال آینده، دیگران را از حمایت از نامزدی خاتمی باز میدارند؟ این افراد در ازای «هیچ»، اصلاحطلبان را از تلاش برای ورود مجدد به دولت نهی میکنند. متأسفانه باید پذیرفت که اگر خاتمی نیاید اصلاحطلبان/ سبزها در خارج از حاکمیت نیز امکان یا توان انجام کار چشمگیری در زمینههای فوق نخواهند داد داشت و بسیاری از آنها بیشتر به زندگی خصوصی و معیشت خود میپردازند. بیانیههای میرحسین موسوی بهترین نمونۀ حفظ رابطه با جامعه بود که متأسفانه با حصر خانگی او متوقف شده است. چنانکه در فراز بعد خواهد آمد، حضور مجدد اصلاحطلبان در دولت آزادی عمل و فرصتهای بیشتری به فعالان و نهادسازانِ مدنی خواهد داد.
35- تقویت «اصلاحات از پایین» از طریق «اصلاحات از بالا»: آمدن خاتمی نهتنها با «نهادسازی»، «کارهای ریشهای فرهنگی و اجتماعی» و «تقویت جامعة مدنی» در تعارض نیست بلکه با افزایش احتمال ورود اصلاحطلبان به دولت، زمینه را برای تقویت موارد فوق مهیا میسازد. تجربة 35 سال گذشته حاکی از آن است که در جمهوری اسلامی «اصلاحات از بالا»، «اصلاحات از پایین» را تقویت میکند. دولت نیمهدموکراتیکِ ایران چنان بزرگ است و چنان سیطرهای بر اجتماع دارد که تنها با حضور اصلاحطلبان در دولت و رخصت دولتمردان میانهرو و اصلاحطلب، نهادهای غیردولتی در جامعة مدنی میتوانند نفس بکشند و رشد کنند. ضعف اقتصادی و تشکلیافتگی در جامعه، جامعة مدنی نحیف، درآمد نفت، اندازة بزرگ دولت و ارادة دولتمردان غیردموکرات موجب شدهاست که لازمة قدرتِ اصلاحطلبان در «جامعه» و تقویت «نهادهای مدنی»، حضور آنان در «دولت» باشد. بنابراین، راهبرد موسوم به «صبر و سکوت» که به عنوان بدیل حضور خاتمی و اصلاحطلبان در انتخابات طرح میشود عملاً به معنای تداوم غیبت اصلاحطلبان در «دولت و جامعه» خواهد بود. به اعتقاد نویسندة این سطور، این راهبرد بیشتر به تضعیف دموکراسیخواهان میانجامد تا تمامیتخواهان و حتی امنیت کشور را در بلندمدت به مخاطرۀ بیشتریم میاندازد. از تحریمیان و مخالفان آمدن خاتمی باید پرسید که کدام اقدام در عرصة اجتماعی و فرهنگی است که با حضور خاتمی در قدرت بهتر و راحتتر صورت نخواهد گرفت؟ تحولخواهان با نامزد نشدنِ خاتمی چه کاری میتوانند بکنند که با نامزد شدنش نمیتوانند آن را انجام دهند؟ اساساً نامزدی خاتمی چه مزاحمتی برای فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ مخالفان او در داخل و خارج از کشور ایجاد میکند؟ تقویت نهادهای خصوصیِ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، احزاب، سمنها (سازمانهای مردمنهاد یا NGOها)، سندیکاها، اتحادیهها، رسانههای تصویری و صوتی و اینترنتی، مطبوعات، تجمعات، مبارزات و اعتراضات مدنی با حضور خاتمی در انتخابات/دولت آسانتر است یا امثال حداد و ولایتی؟ «کمپین یک میلیون امضا»، «نقد گذشته»، «کار تئوریک»، «کمپین ضد حجاب اجباری»، «فعالیتهای حقوق بشری» و «دیدهبانی جامعة مدنی» چه تعارضی با نامزدی خاتمی دارد؟ آیا حضور احتمالی خاتمی و چند وزیر اصلاحطلب (که اتفاقاً خارج از قدرت کار اصلاحطلبانة ویژهای انجام نمیدهند) در دولت، عرصه را برای اقدامات ریشهایِ اجتماعی و فرهنگیِ دیگر اصلاحطلبانِ رادیکالتر در جامعه تنگ میکند؟ تجربة هشت سال گذشته پاسخ پرسشهای فوق را روشن کردهاست و به نظر میرسد فعالانی که صادقانه و مجدانه به دنبال تقویت دموکراسی، آزادی، توسعه و جامعة مدنی و بهبود موقعیت اصلاحطلبان در «جامعه» هستند، بهتر است از آمدن خاتمی حمایت کنند.
36- تأثیر خاتمی در جان دادن به جنبش اصلاحی: دستهای از مخالفان حضور خاتمی از نقش او در تضعیف جنبش اصلاحی سخن میگویند اما به نقش تعیینکنندهترِ او در بیدار کردن این جنبش اشاره نمیکنند. جنبش اصلاحی بعد از انتخاب خاتمی شکل گرفت و نه قبل از آن. اصلاحات نیز بیشتر فرزند دوم خرداد بود تا مادرش. در جامعهای که ضریب نفوذ احزاب سیاسی به شهادت پیمایشهایی که توسط دولت اصلاحات انجام شد از دو درصد تجاوز نمیکند، باید پذیرفت که سهم شخص خاتمی (به خصوص نفس نامزدیاش در انتخابات 76 و 80 و حمایتاش از میرحسین موسوی در انتخابات 88) در جان بخشیدن به اصلاحات بسیار بیش از میزانی بودهاست که پارهای از منتقدان نامنصف او تصور میکنند، گرچه میتوان مدعی شد که پارهای از نقاط ضعف او نیز به افول نسبی جریان اصلاحی انجامید؛ جریانی که خود در خیزش آن نقش فراوان داشت. به علت بیشکل بودن جامعة ایران، ضعف قدرت مستقل اقتصادی جامعه، بیبنیه بودن نهادهای مدنی، ضعف رسانهای و تشکیلاتی اصلاحطلبان و فقدان طبقة حامل دموکراسی در آن، جامعه بدون انتخابات نمیتواند جنبش نرم بیافریند، اما انتخابات با حضور امثال خاتمی میتواند جنبشساز شود (در صورت وجود مطالبات انباشته حول تبعیض(هایی) مشخص). دور از ذهن نیست که آمدن خاتمی مجدداً موجی اجتماعی ایجاد کند و با رأی بالای او جنبش اصلاحی دوباره بیدار شود (صرف نظر از میزان سلامت انتخابات). در 16 سال گذشته، مهمترین مصداق عملیِ «فشار موفق از پایین»، «رأی بالا»ی نامزدهای اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم و دهم، مجلس ششم و شوراهای اول بودهاست. حضور خاتمی میتواند «رأی اصلاحطلبان در انتخابات» را که مهمترین جلوه، نمود و مظهر خارجی جنبش اصلاحی بودهاست افزایش دهد و بر قدرت این جنبش بیفزاید.
37-اولویت منافع ایران و ایرانیان بر مصلحت گروهیِ اصلاحطلبان و منافع شخصیِ خاتمی: گروهی دیگر از منتقدان حضور خاتمی به دشواری کار دولت او پس از احمدینژاد اشاره میکنند. این منتقدان به درستی تأکید میکنند که دولت یازدهم وارث نارساییها و مشکلات بزرگی از دولت نهم و دهم خواهد بود. به باور این تحلیلگران خاتمی اعتبار و آبروی اصلاحطلبان و حتی کشور است و به صحنه آوردن او به این سرمایة ملی و جایگزینناپذیر و اصلاحطلبان ضربه میزند. از این تحلیلگران باید پرسید: آیا مصالح کلان ایران و ایرانیان نباید در اولویت باشد؟ آیا اساساً اصلاحات زمانی که مشکلات عمیقتر و بحرانیتر است معنا و ضرورت بیشتری پیدا نمیکند؟ چه کسی تضمین کرده است که چهار سال بعد شرایط بدتر و برای اصلاحطلبان سختتر نباشد؟ آیا این تنزهطلبی اصلاحطلبان از نظر اخلاقی قابل نقد نیست؟ خاتمی با ثبت نام در انتخابات 80 نشان داد که در صورت در خطر دیدن صلاح ایران و ایرانیان حاضر به فدا کردن منافع و «تشخیص خود» و تحمل دشواریهای کشورداریِ خردمندانه در ایران است. به علاوه، منزلت و اعتبار خاتمی اگر برای نجات کشور، هدفی مهم و اصلاحی و کاهش رنج دهها میلیون ایرانی هزینه نشود، چه ارزشی برای خود او و ایران خواهد داشت؟ آیا با نامزدی میرحسین موسوی در سال 84، پیروزی احمدینژاد قابل اجتناب نبود؟ از منزلت و محبوبیت خاتمی و اصلاحطلبان در چه جایی بهتر از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم آنهم در این شرایط پرمخاطرۀ داخلی و بینالمللی میتوان استفاده کرد؟ بر اساس چه منطقی باید از هزینهکردن این سرمایة ارزشمند صرف نظر کرد تا در آیندهای موهوم و نامعلوم بتوان از آن بهره برد؟ آیا نباید از سرمایههایی که اصلاحطلبان در حسابهای خود اندوختهاند پیش از مرگ جریان اصلاحی و در افتادن کشور به ورطۀ انحطاط و ناامنی استفاده کرد؟ اگر خاتمی با طرح صادقانة اهداف و برنامههای متواضعانهتر و تعیین خطوط قرمز حداقلی به میدان وارد شود و مجدانه برای دستیابی به این اهداف و عقب ننشستن از این خطوط قرمز بکوشد در پیشگاه تاریخ و نخبگان (و حتی عوام) نکونامتر خواهد شد. از این نکته نیز نباید غفلت کرد که خاتمی به مرور پیرتر و کمتوانتر خواهد شد و از سرمایههایش باید زودتر بهره ببرد.
38- جلوگیری از پیشروی نظامیان در دولت: جمعی از سیاسیون به این تحلیل رسیدهاند که دولت پنهان در حال بزرگ شدن و حضور نظامیان رو به گسترش است و نه تنها اصلاحطلبان بلکه حتی روحانیت هم توان مقاومت در برابر پیشروی این جریان را ندارد. این دسته از مفسران سیاسی، حذف کامل اصلاحطلبان از قدرت، افزایش حجم فعالیتهای اقتصادی و سیاسیِ نظامیان و بنیادهای موازی خارج دولت و نارضایتی روزافزون روحانیت را از نشانههای این پیشروی میدانند. به باور این تحلیلگران، گردانندگان دولت پنهان به این نتیجه رسیدهاند که از حضور جدی اصلاحطلبان در عرصة سیاسی بینیاز شدهاند و باید بر نیروهای نظامی تکیة بیشتری کنند. بر اساس این تحلیل، اصلاحطلبان توان رویارویی با این جریان و ورود به دولت را ندارند و شرکت فعال در انتخابات «کوششی بیهوده» است. تحلیل این مفسران سیاسی به گونهای است که گویی در صحنه هیچ بازیگری را جز نظامیان و دولت پنهان به رسمیت نمیشناسند. به نظر میرسد این منتقدانِ ناامید اولاً برآورد غیردقیقی از قدرت، چندپارچگی و اهداف نظامیان ایران دارند، و ثانیاً توان بالقوة دیگر بازیگران سیاسی (از جمله اصلاحطلبان) را دست کم میگیرند. این تحلیلگران نقش اشتباهات اصلاحطلبان (همچون عدم اجماع بر سر کاندیداها، ضعف ستادهای انتخاباتی و راهبردهای تبلیغاتیشان و ترجمه نکردن فشار جنبش اجتماعی به مذاکره و نتایج سیاسی) را در حذف شدن از قدرت نادیده میگیرند و پیشروی جناح مقابل را تنها محصول ارادة دولت پنهان و نظامیان میدانند. جالب اینجا است که این سیاسیون موقعیت نظامیان ترکیه و پاکستان (به عنوان حاملان نظامهای سیاسی این دو کشور) را الگوی گردانندگان دولت پنهان در ایران میدانند اما توجه نمیکنند که حتی در صورت قابل قیاس بودن نظام سیاسی جمهوری اسلامی با نظامهای سیاسی ارتشبنیاد این دو کشور، نباید فراموش کرد که اصلاحطلبان ترکیه و پاکستان علیرغم مخالفت و قدرت چشمگیر حقوقی و حقیقیِ ارتش، توانستند اصلاحات قابل توجهی را بر نیروهای نظامیِ حاملِ نظام سیاسی تحمیل کنند. نظامیان این دو کشور نیز در مقاطعی مجبور شدند یا دریافتند که بهتر است به اصلاحطلبان میدان بدهند و دادند. آیا در ترکیهای که قدرت حقوقی نظامیانش بسیار بیش از نظامیان ایران است، حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان کم پیشروی کردهاست؟ آیا ارتشیان قدرتمند و تمامیتخواه پاکستان در چندین مقطع مجبور به قبول شکست در برابر حزب مردم بوتوها و مسلم لیگِ نوازشریف نشدند؟ آیا تحولات مصر باب میل ارتش این کشور بود؟ آیا بهتر نیست اصلاحطلبان ایران از «امید»، «استقامت» و فعالیتهای مدنی، خیریهای، آموزشی، اقتصادی و سیاسیِ چشمگیرِ تشکیلات سعید نورسی و فتحالله گولن در ترکیه و اخوانالمسلمین در مصر در شرایط بسیار دشوارتر الگو بگیرند؟ حتی در صورت پذیرفتن تحلیل بیش از اندازه سادۀ این مفسران سیاسی، آیا نباید برای جلوگیری از پیشرفت برگشتناپذیر آنچه این تحلیلگران را نگران کرده، با قویترین نامزد (خاتمی) و با تمام توان وارد گود انتخابات و مبارزۀ سیاسی شد؟ نامزدی خاتمی در بهترین حالت جلوی پیشروی نظامیان را میگیرد و در بدترین حالت «کوششی بیهوده» است که ضرر ندارد. از «خفتگی» و تماشای منفعلانۀ مصائب بهتر نیست؟
39- تفاوت مبنایی مخالفانِ حضور خاتمی با او: اکثر – و نه همۀ – تحلیلگرانی که منتقد آمدن خاتمی هستند اساساً با مشی اصلاحی و خشونتپرهیزانه مشکل دارند؛ یا محافظهکارند و یا طرفدار تغییرِ غیراصلاحیِ نظام سیاسی با حمایت نیروهای خارجی یا روشهایی که میتواند به سالها ناامنی ختم شود. این گروه از منتقدان با خاتمی تفاوتهای مبنایی دارند و نباید در اتخاذ تصمیم او نقش تعیینکننده داشته باشند. در مقابل، اکثر سبزهای اصلاحطلب و دموکراسیخواه (که با خاتمی تفاوت مبنایی ندارند)، علیرغم اینکه نسبت به پارهای از مواضع و رفتارهای سیاسی خاتمی نقد دارند، از حضور او در انتخابات دفاع میکنند. خاتمی باید توجه کند که بیشتر تحلیلگرانی که با او در مبانی مشترکاند در حمایت از کاندیداتوری او متفقالقولاند و بیشتر منتقدانِ حضورش، در سال 80 نیز مخالف حضور او بودند.
40- دخل نداشتن نقدهای وارد به خاتمی در قوت دلایل فوق: گروهی دیگر برای مخالفت با حضور خاتمی به ذکر پارهای از نقدها به شخصیت، ویژگیها و کارنامة خاتمی و دولتش میپردازند. این منتقدان توجه ندارند که حتی اگر تمام نقدهای آنان وارد باشد، هیچیک از دلایل فوق مخدوش نمیشوند. در صورت قبول نقدهای آنها باز هم میتوان گفت خاتمی «خیرالموجودین» و بهترین گزینة «ممکن» اصلاحطلبان است، گرچه مثل هر کس دیگری ضعفهایی دارد. متأسفانه به نظر میرسد بعضاً مشکلات شخصی با خاتمی، خاطرات ناخوشایند، خوشآمدها و بدآمدهای پارهای از منتقدان نیز در موضع آنها دخیل است؛ همانطور که معدودی از اصلاحطلبان به دلیل مشکلات شخصی و حتی عاطفی یا خطاهای تحلیلی با تخریب هاشمی از توان اصلاحات کاستند. هوش سیاسی این تحلیلگران بیش از آن است که در صورت کنار گذاشتن موانع عاطفی و تلاش برای تحلیل واقعبینانه و کلاننگرتر، امتیازات مهم نامزدی خاتمی و و ضرورت آمدنش را (علیرغم پذیرش نقدهای وارد به او) نادیده بگیرند. رو سینه را چون سینهها، هفت آب شوی از کینهها/ وانگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو!
جمعبندی
اگر خاتمی نیاید: نظام و کشوری که با خون بیش از سیصدهزار شهید، رنج چند میلیون جانباز و هزینههای سهمگین در چهار دهۀ گذشته به دست آمده و حفظ شده است در معرض تمامیتگراتر شدن و تهدیدهای اقتصادی و امنیتیِ بیشتر قرار میگیرد؛ امکانات و فرصتهای دموکراسیخواهان جهت بهبود و تضمین سلامت انتخابات کاهش پیدا میکند؛ هزینههای مهندسی انتخابات برای تمامیتگرایان کمتر میشود؛ احتمال تداوم حصر رهبران جنبش سبز و حبس زندانیان سیاسی در سالهای پیش رو بیشتر میشود؛ تعداد کمتری از زندانیان سیاسی به حمایت از نامزد اصلاحطلبان خواهند پرداخت؛ احتمال سکوت و عدم حمایت موسوی و کروبی از نامزد اصلاحطلبان در انتخابات افزایش پیدا میکند؛ با حضور حداقل 55-65 درصد از مردم «تحریم موفق» نیز صورت نخواهد گرفت؛ تعداد نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو افزایش مییابد؛ احتمال شکلگیری اجماع کامل در هر سه سطح میان اصلاحطلبان از میان میرود؛ احتمال رد صلاحیت نامزدهای جدیتر و رأیآورتر اصلاحطلبان افزایش مییابد؛ میزان کمکهای انسانی و مالی به ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان کاهش مییابد؛ هزینههای این ستادها افزایش پیدا میکند؛ درصد کمتری از ایرانیان خاموش و بیتفاوت به پای صندوقهای رأی میروند؛ دموکراسیخواهان از بهرهگیری از رأی اختصاصی شخص خاتمی محروم میشوند؛ امکان تخلفات انتخاباتی افزایش مییابد؛ احتمال شکست اصلاحطلبان و میانهروها در انتخابات به شدت بالا میرود؛ ایران از بهرهگیری از آخرین سالهای کاری مدیران نسل اول اصلاحطلبان و کابینههای هاشمی و خاتمی محروم میشود؛ احتمالاً تورم و مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی ناشی از مدیریت غیرخردمندانه کشور افزایش مییابد؛ زنان و اقلیتهای دینی، زبانی و قومی برای چند سال دیگر از فرصت کاهش زمینههای تبعیض علیه خود محروم میمانند؛ شکاف میان سبزهای اصلاحطلب و فرااصلاحطلب بیشتر میشود و قدرت و انسجام جبهة دموکراسیخواهی و اصلاحات کاهش مییابد؛ تقابلهای فقیر-غنی، مذهبی-سکولار، سنتی-مدرن، و حامی نظام سیاسی– مخالف نظام سیاسی در جامعه بیشتر میشود؛ احتمال ناامنی، برخورد نظامی با ایران و تهدیدات علیه تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران افزایش مییابد؛ فقر، آسیبهای اجتماعی متراکم فعلی و تجزیهطلبی افزایش مییابد؛ احتمالاً تحریمهای اقتصادی شدیدتر علیه ایران آسانتر تصویب و اعمال میشود؛ روند نزولی اعتبار ایران و ایرانی در جهان ادامه مییابد؛ یأس، غمزدگی، سرخوردگی و خمودگی مزمن و فراگیر در میان نخبگان و عموم ایرانیان و بدنة اجتماعی حامی اصلاحطلبان و ناامیدی و مهاجرت مغزها افزایش مییابد؛ حوزههای نشر، مطبوعات، سینما، موسیقی و سایر هنرها بستهتر و کمرونقتر میشود؛ دینگریزی در اقشاری از جامعه افزایش مییابد و تداوم روندهای نامیمون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی فعلی به افول روزافزون اخلاق فردی و اجتماعی میانجامد؛ پیشروی گروهی از نظامیان غیردموکرات در دولت ادامه مییابد؛ دستکاری نهاد انتخابات تداوم پیدا میکند؛ دهها میلیون ایرانی از مصائب و مشکلات روزانۀ اجتنابپذیر رنج خواهند برد، و خاتمی و سبزهای اصلاحطلب همچون هشت سال گذشته در خارج از قدرت و در جامعة مدنی و حوزههای غیرسیاسی نیز مجال فعالیت مؤثر چندانی نخواهند داشت.
پیامدهای نامبارک و تلخ فوق موجب میشوند که بسیاری از نخبگان و غیرنخبگان ایرانی به حق یا ناحق خاتمی را ملامت کنند و تصمیم خاتمی مبنی بر نیامدن را عاملی تعیینکننده در تحقق اتفاقات و فرآیندهای نامطلوب فوق بدانند. اگر خاتمی نیاید، حامیان نامزدی او و حتی مخالفان فعلی نامزدیاش، شاید او را ملامت کنند و بگویند اگر او میآمد، «شاید» میشد از پارهای از اتفاقات و روندهای ایرانسوز و نامطلوبی که نام برده شد، جلوگیری کرد و در عوض انتظار تحقق اتفاقات و فرآیندهای مطلوب دیگری را داشت و فرصتهای بیشتری خلق کرد. خاتمی به حق یا ناحق، چه بپسندیم و چه نه، در اذهان پارهای از همفکران و مخالفانش به فرصتسوزی متهم است. او احتمالاً در پاسخ به پارهای از اتهامات فرصتسوزی، سخنانی شنیدنی دارد اما قاعدتاً در پارهای موارد دیگر خود نیز میپذیرد که میتوانست با قاطعیت بیشتر از فرصتهای تکرارپذیر و تکرارناپذیری که ایجاد شد برای پیشبرد اهداف اصلاحی بهره بیشتری ببرد (فرصتهایی که بسیاری از آنها البته بدون او اساساً ایجاد نمیشد که سوزانده شود). اگر خاتمی بیاید، میتواند این بار با استفاده از تجربیات ارزشمند پیشین، از فرصتهایی که به دست میآید، بهره بیشتری ببرد. اما اگر خاتمی نامزد نشود، در بلندمدت بسیاری از حامیان و مخالفان فعلی حضورش، همین نیامدن و نامزد نشدنش در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را، با توجه به پیامدهای سهمگیناش، به عنوان بزرگترین فرصتسوزی او خواهند شناخت و او را به خاطر آن ملامت خواهند کرد. از آنجا که خاتمی وجدان اخلاقی زندهای دارد، اگر فردا برای نامزدی در انتخابات ثبت نام نکند، پیش خود خواهد گفت اگر آمده بودم، «شاید» مردم دچار این دردها و رنجها نمیشدند؛ و همین «شاید» برای واجدان وجدان اخلاقیِ بیدار دردناک است.
مجموع دلایلی که در این جستار ذکر شد خاتمی را به نامزدی تبدیل میکند که به مراتب از دیگر نامزدهای اصلاحطلبان گزینة بهتری است و احتمالاً تنها نامزدی است که شاید بتواند جریان اصلاحی را مجدداً بر مسند دستگاه اجرایی کشور بنشاند و حتی اگر ننشاند نفس نامزدیاش فرصتساز است. دیگر نامزدهای احتمالی، حتی اگر از جهاتی بهتر از خاتمی باشند، احتمال راهیابی به ساختمان ریاست جمهوری را ندارند، چراکه یا مورد اجماع اصلاحطلبان قرار نمیگیرند یا رد صلاحیت میشوند یا چندان محبوب نیستند و با امکانات محدود ستادهای تبلیغاتی اصلاحطلبان امکان شناسانده شدن به بیشتر ایرانیان و اقناع آنها را ندارند. از این رو عقلانیت و اخلاق سیاسی ایجاب میکند که مخالفان حضور خاتمی نیز با دوری از تحلیلهای تکعاملی، سلیقهای و احساسی به حمایت از نامزدی او بپردازند. امروز بر دلایلی که خاتمی را قانع کرد که در خرداد 80 دوباره بیاید، دلایل متعددی افزوده شده است. آمدن خاتمی «با همان عهد پیشین» بدان معنا نیست که با مشکلات سهمگین در انتخابات و پس از آن مواجه نخواهد شد، اما مصالح و منافع مهمتر و دلایل چهلگانهای که ذکر شدند، پرداختن هزینههای سنگین را نیز موجه میسازد. اصلاحطلبان با حضور خاتمی در مقابل منافع احتمالیِ مهمی که میتوانند برای ایران و جریان اصلاحی به دست آورند، چیز چندانی برای از دست دادن ندارند. بنابراین، سران و فعالان اصلاحطلب باید از پیلة سکوت خارج شوند و به خاتمی برای نامزدی در انتخابات فشار بیشتری وارد کنند؛ فشاری که قدرتش بیش از فشار جدی دولت پنهان برای منع او از حضور باشد.
خاتمی تا روز ثبتنام در انتخابات نه به تبلیغات و پویش اجتماعی نیاز دارد و نه به اعلام عمومی نامزدیاش و لابی با اصحاب قدرت. اگر شجاعت ثبت نام را داشته باشد، شورای نگهبان شجاعت رد صلاحیتاش را نخواهند داشت. و اگر در روز انتخابات نامش در میان نامزدهای انتخابات باشد، حتی بدون تبلیغات وسیع قبلی، بسیاری از منتقدان رادیکالتر و محافظهکارترش نیز، علاوه بر حامیان پرشمارش، به او رأی خواهند داد. ثبت نام خاتمی میتواند شجاعانهترین و فرصتسازترین تحرک سیاسی کارنامهاش باشد. با نامزدی او احتمال موفقیت اصلاحطلبان در انتخابات شوراها (که همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود) نیز افزایش خواهد یافت.
شاید وجه مشترک اکثر نمونههای گذار موفقیتآمیز به دموکراسی «غلبۀ قدرت جامعه بر قدرت دولت غیردموکراتیک» باشد. نامزدی خاتمی (صرف نظر از نتیجهاش) هم زمینه را برای افزایش قدرت جامعه و زنده کردن جنبش اصلاحی از پایین فراهم میکند و هم با فرصتسازیهای بیشتر برای «تغییرات از بالا» از قدرت عناصر غیردموکراتیکِ دولت میکاهد. بدیلهای نامزدی خاتمی در بلندمدت شاید چنان برای ایران پرهزینه و جبرانناپذیر باشد که فعالان دموکراسیخواه و توسعهگرای ایرانی (صرف نظر از موضع شخصیشان نسبت به خاتمی) نباید از هیچ تلاشی برای افزودن احتمال (ولو اندکِ) نامزدی او چشمپوشی کنند. در صورت عدم نامزدی خاتمی نیز گزینۀ مورد حمایت او از شانس به مراتب کمتری برای تامین احتمالی منافع فوق و کاستن احتمال هزینههای ملیِ مورد اشاره دارد. بنا به دلایلی که ذکر شد منافع احتمالی نامزدی خاتمی به مراتب بیشتر از هزینههای احتمالی آن است و حمایت از این نامزدی اقتضای عقلانیت سیاسی است. نامزد نشدن خاتمی و موی دماغ نشدن اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو صرفاً به نفع حلقههای امنیتی تمامیتخواه و کسانی است که برای تغییر به گرسنه شدن ایرانیان و جتهای آمریکایی دل خوش کردهاند. نامزدی خاتمی در هر صورت برای ایران، ایرانیان، اصلاحطلبان، دموکراسیخواهان، جمهوری اسلامی، جنبش سبز و حتی رهبران نظام، در مقایسه با تداوم شرایط کنونی و گزینههای بدیل، یک بازی چندسر بُرد است. دوست دارد یار این آشفتگی/ کوشش بیهوده به از خفتگی!
منبع: صفحه فیس بوک نویسنده