من اولین آشنائی و ارتباط با جناب سروش را مدیون دوست مشترکمان “حسن آلادپوش”، از همکلاسی های سابق ایشان در مدرسه علوی، و هم دانشکده خود در رشته معماری هستم. حسن آقا همان است که بعدا به مجاهدین پیوست و دکتر شریعتی پس از شهادتش در سال ۱۳۵۴کتاب “حسن و محبوبه” را در بزرگداشت آن دو شاگرد شهید خود نوشت.
حوالی سال های۱۳۴۵-۱۳۴۶ بود و ما در صدد تشکیل سازمانی نیمه مخفی برای ایجاد ارتباطی میان انجمن های اسلامی دانشگاه های مختلف و فعالین منفرد بودیم. سال های سختی بود و ساواک بیشتر تشکل ها را تعطیل کرده بود. از آن جمع برخی را به خاطر می آورم: عبدالرحیم گواهی از نفت آبادان، حداد عادل از دانشگاه شیراز، لواسانی از پزشکی تهران، شریف واقفی ازصنعتی آریامهر(شریف بعدی) و….
در آن دوران تربیت شده های مدرسه علوی یا انجمن حجتیه به دلیل سابقه کار تشکیلاتی و توانائی هایشان در بیشتر انجمن های اسلامی حضور داشتند و ما دنبال نمونه های برجسته آنها بودیم. یادم می آید حسن در پیشنهاد سروش و ذکر فضائلش می گفت: “اسفار ملاصدرا” را شخصا دردوران دبیرستان می خوانده و قدرت گویندگی اش به خاطر تدریس شیمی، همزمان با تحصیل درمدرسه علوی بسیار بالاست، اما بیش از کار تشکیلاتی، به کار تحقیق و مطالعه علاقمند است. به شوخی می گفت: ولی مثل ماهی لیز است! و به راحتی به دست نمی آید. مگر این که با قلاب او را صید کنیم! مثل شریف واقفی که برای کلاس قرآن در دانشگاه صنعتی دعوتش کرده و شنیدم خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته است.
آن تشکیلات بین الدانشگاهی! به دلیل شرایط امنیتی و دوری مکانی اعضاء چندان دوامی نیاورد، در عوض محفلی فکری فرهنگی همراه تحقیق در قرآن در کنارش پدید آمد که تا چند صباحی ادامه داشت که اظهار نظرهای دکترسروش در آن جلسات، که مهندس موسوی و خانم رهنورد هم حضور داشتند، خیلی جلب توجه می کرد و دقت نظر ایشان به ظرائف علمی قرآن دیگران را تحت تاثیر قرار می داد.
از آن جمع، حداقل سه نفردر مبارزات قبل از انقلاب به شهادت رسیدند، چند نفرپس از انقلاب پست های وزارت و مدیریت های کلیدی را پذیرفتند، برخی از بچه های معماری هم مثل محمدعلی نجفی، فیلمسازو کارگردان شدند یا بعضا در صدا وسیما کارهای هنری را قبضه کردند. خلاصه واگرائی های پس از انقلاب، مثل بمبی که وسط یک جمع منفجر شده باشد، همه را پرت و پلا کرد و جمعی صمیمی و یک پارچه را که روزی حلقه حمایت کننده دکتر شریعتی و مدیریت کننده برنامه های او در فعالیت های جانبی حسینیه ارشاد بودند، به افرادی متفرق دربخش های مختلف تقسیم کرد.
چند سال قبل از انقلاب، دکتر سروش برای ادامه تحصیلات و اخذ دکترا در فلسفه علوم، به انگلستان رفت و همان ارتباط مختصر و باریک ما هم قطع شد، همین قدر می شنیدم در آن دیار نیز در حلقه ای از همفکران مباحثی عمیق از علم و عرفان را دنبال می کند و جلسات پرباری دارد. یک سال قبل از انقلاب درسفر دوماهه ای به آمریکا، یک هفته ای در واشینگتن مهمان یکی ازهمان دوستان بودم که هر روزصبح مرا به موزه های دیدنی پایتخت می فرستاد! و خودش مشتاقانه به جلسه ای می رفت که دکتر سروش گوینده اش بود. می گفت دوهفته ای است دکتر به همراه آقا کمال خرازی از لندن آمده اند و درحلقه ای از بچه های انجمن اسلامی حرف های بسیار شنیدنی می زند. از تجلیل غیرعادی آن دوست که بسیار اهل مطالعه و برای خود کسی بود! فهمیدم دکتر در این مدت خیلی کار کرده و انبان علم و تجربه خود را در دیار غرب انباشته کرده است. یک سال بعد هم که انقلاب شد و امکاناتی فراهم آمد تا ایشان اندوخته های خود را به نسل تشنه معرفت عرضه نماید.
برای جناب ایشان در این سالروز تولد، سلامتی و سعادت و مزید توفیق طاعت و خدمت آرزو می کنم و در روزگاری که سرمایه های انسانی در کشورهای پیشرفته بزرگترین ذخیره ملی محسوب می شوند، امیدوارم با تحقق حاکمیت ملی در کشور عزیزمان و استقرار امنیت و آزادی، شرایطی فراهم گردد که هموطنان علاقمند بتوانند از چنین ذخیره عالیقدری بیشتراستفاده کنند.