دردوره های متفاوت انتخابات از جمله انتخابات دوم خرداد 76، انتخابات مجلس ششم، و … و تحلیل های راجع به شرکت یا عدم شرکت مردم وگروه ها در آن ها ، تحلیل هایی تک بعدی بودند. به این معنی که با یک متغیر اوضاع تحلیل می شد وبرپایه آن نیز شرکت یا عدم شرکت درانتخابات تعیین می گردید. اما تصور من این است که شرایط جامعه ایران بسیار پیچیده است، و تحلیل هر فعالیت سیاسی و رفتار انتخاباتی به طور خاص، نمی تواند با نگاه به یک متغیره انجام شود. بنا براین بحثی را که من ارائه می دهم ازیک زاویه، روشن کردن ابعاد مختلفی است که دربحث مشارکت وجود دارد و سپس به طور خاص بحث انتخابات و پارامترهایی که درتحلیل آن اثرگذار خواهد بود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
شاید بنیادی ترین بحث این است که مسئله ایران چیست؟ چرا ما باید در انتخابات شرکت کنیم؟ چرا اساسا فعالیت سیاسی باید انجام بدهیم؟ و سپس این که این فعالیت معطوف به چه تغییری است؟ مساله جامعه ایران از چه طرقی قابل حل است؟
مساله بعدی این است که اگر این تلقی پذیرفته شود که مساله جامعه ایران کم توسعه یافتگی است، اساسا توسعه چیست؟ چرا کم توسعه یافتگی اتفاق افتاده است؟ وسپس به تبع این بحث وارد بحث توسعه پایدار می شویم. یک خطای عمده جریانات سیاسی ایران مربوط به تئوری های توسعه مورد قبولشان است. از این پایه وارد بحث مشارکت می شویم که چه ار تباطی میان بحث مشارکت وتوسعه وجود دارد؟ را بطه میان مشارکت وانتخابات چیست؟ و این که آیا مشارکت معادل رای دادن است؟ بین مشارکت وتوسعه چه رابطه ای وجود دارد؟و بالاخره انتخابات آینده وچة باید کرد هایی که می تواند براین پایه مطرح باشد مورد بحث قرار می گیرد.
کم توسعه یافتگی ؛ مساله ایران
راجع به توسعه یک دیدگاه واحدی وجود ندارد. تا دهه 80 میلادی تقریبا جمع بندی راجع به تعریف های راجع به توسعه این بود که توسعه “ فرآیندی است که طی آن جوامع مختلف از شرایط اولیه عقب ماندگی و توسعه نیافتگی با عبور ازمراحل تکامل کما بیش یکسان و تحمل دگرگونی های کیفی وکمی به جوامع توسعه یافته تبدیل خواهند شد”. این تعریف یک مسیر کاملا خطی از جوامع توسعه نیافته تا توسعه یافته را مقابل روی بشر قرار می دهد. به عبارت دیگر این تعریف، توسعه را در مسیری یکسان توصیف می کند و معتقد است همانگونه که غربی ها این مسیر را رفته اند، شرقی ها نیز می توانند این مسیر را طی بکنند. بعدها مطالعات مختلف این رویکرد را نقد کردند. از جمله نیونی پژوهشگری که بیشتر برروی مسایل آفریقا مطالعه کرده است اعلام کرد که “ نتایج غلط به دست آمده ریشه درمبانی مفروضات وسیاستگزاری نادرست دارد ” از این رو باید به گونه ای دیگر به مساله نگاه کرد. پروژه توسعه به آن مفهوم دراواخر دهه 80 شکست خورد. این تلقی به ویژه درکشورهای توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته رایج شد که راه حل ها مورد بحث جوابگوی مساله این دسته از کشورها نیست.
نقد نظریه های توسعه
شخصی به نام ایرما آدلمن، که برروی نقد نظریه های توسعه و شکست آنان کار کرده است 3 دلیل برای شکست آن ها ذکر کرده است: 1- تئوری های توسعه از این جهت شکست خورده اند که بیشترتئوری های تک علتی توسعه نیافتگی بوده اند. این موضوعی است که اتفاقا ایران در دوره بعد ازجنگ به آن دچار بوده است. در آن زمان بیان می شد که علت توسعه نیافتگی فقدان دموکراسی است. اگر توسعه سیاسی به وجود بیاید مساله ایران نیز حل می شود. یا قبل از آن علت توسعه نایافتگی، رشد نیافتگی عنوان می شد. بر پایه این نگرش اگر رشد اقتصادی به وجود می آمد، سرمایه گذاری افزایش می یافت و این دست از مسایل نیز حل می شد. آدلمن مطرح کرد که این گروه ها گمان کردند که علت توسعه نیافتگی، موضوعات تک علتی است و با آن تک علت می خواستند همه چیز را توضیح بدهند. 2- معیار تک شایستگی در زمینه توسعه وجود ندارد. این همان اشکالی است که درمحور اول نیز وجود داشت وآن این که هر کسی که می خواهد توسعه بیابد باید این مدل شایسته را برگزیند که در غرب تجربه شده و موفق هم بوده است.3- بالاخره روند لگاریتم خطی توسعه که آن نیز به ابطال رسیده است. محور سوم مطرح می کند که توسعه یک مسیر هموار ازتوسعه نیافتگی به توسعه یافتگی است. این نیز گرفتاری بود که ایران درسال های اخیر گرفتار آن بود. به نظر من جریانات سیاسی درایران نیز گرفتار این 3 خطا نیز بوده اند. به عبارت دیگر یک الگوی خاص را مطرحی می کردند (سوسیالیستی و یا لیبرالیستی ) وآن را درواقع الگوی مطلوب معرفی می کردند. آنان به دنبال یک علت بودند و گمان می کردند با حل آن یک علت مسایل دیگر را می توانند حل کنند.
توسعه پایدار
از میان نقدهای مذکور، بحث توسعه پایدار متولد شد.در بحث توسعه پایدارآن گونه که کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه پایدار ( یونسکو) در سال 1996 مطرح کرد، نگاه اصلی آن بود که مسایل همه جانبه باید مورد توجه واقع شود و موضوعاتی چون اخلاق، علم، آموزش، مشارکت، امنیت، محیط زیست، انسان، مشارکت، فرهنگ، زنان وجوانان را مورد توجه ویژه قرار داد. ضمن آن که باید به این موضوع نیز عنایت کنیم که در توسعه پایدار انسان به عنوان محور توسعه قرار می گیرد. این نگاه به تدریج به نگاه حاکم برتوسعه در جهان تبدیل شد. در این منظومه، مشارکت نیز یک از بخش ها محسوب شده و به عبارتی مشارکت همه موضوع نیست. از این منظر سعی شد تا ایرادات قبلی راجع به توسعه برطرف شود. در این فاصله نظریه پردازانی ظهور واعلام کردند که موضوع توسعه یک مساله عینی است. به عبارتی دیگر، رستگاری بشریت، یک موضوع عینی است ونه ذهنی. نیروها ی فکری و جریانات سیاسی با نشان دادن یک عینیت می توانند معرف نظریه های خود باشند. در این باره میشل فوکو می گوید :“ رستگاری مادی شده است و مساله هدایت بشر به سوی مراتب روحانی و رستگاری درجهان، دیگر مطرح نیست، بلکه رستگاری محتوای دنیوی پیدا کرده است. این نقدی است به گذشته ونگاهی که به مساله توسعه و رشد یافتگی جوامع مخصوصا در شرق می شد.
مفهوم مشارکت و تحول آن
با این نگاه که مساله مشارکت جزیی از فرآیند توسعه است، وارد رابطه مشارکت وتوسعه می شوم. یونسکو طی تعریفی در سال 1996 عنوان کرده که “توسعه پایدار مستلزم گذار از عضویت فرد گرایانه درجامعه به مشارکت دموکراتیک مردم در صحنه است.” این تعریف نیز نقدی به تعاریف گذشته از توسعه است که توسعه از بالا به پایین و توسعه مستبدانه واجباری را مطرح می کرد. آمارتیاسن برنده جایزه صلح نوبل که درزمینه فقر ونابرابری نیز آثار مهمی را تدوین کرده است، می گوید که “اقتصاد خوب بدون دموکراسی واقعی امکان پذیر نیست.” آمارتیاسن، جمع بندی اش این است که یک تعهد عملی به تامین آزادی های مختلف حقوق اساسی جوامع در جلوگیری از فجایع اقتصادی چون گرسنگی بسیار موثر است. رویکردی که آمارتیاسن مطرح کرد این بود که فقر، فقط فقر درآمدی نیست. فقر تنها این نیست که افراد به این د لیل که درآمد کافی ندارند پس دچار فقر می شوند. زیرا واکنش به این تفکر این است که با دادن پول به افراد و کمک به آن ها مساله فقر حل می شود. در حالی که اصل فقر به معنای نداشتن توانمندی و فرصت های برابر است. آمارتیاسن از این طریق فقرقابلیت را مطرح کرد. فقری که به دلیل نداشتن توانایی ها برای کسب درآمد ایجاد شده است. براین اساس وظیفه دولت ها نیز تامین این گونه از توانایی ها است. از این رو آمارتیا سن تاکید داشت این نوع از فقر از طریق یک مشارکت همه جانبه که منجر به توسعه واقعی می شود قابل حل است.”
مشارکت و انتخابات
مفهوم ثابتی از مشارکت نیز در ذهن وجود نداشته است. در مرحله نخست، مشارکت به این معنا تلقی می شد که هرگاه قدرت با مردم گفت وگو می کرد، این موضوع مشارکت تلقی می شد بدون آن که به طور واقعی مردم وارد چرخه مشارکت شوند. بعدها موضوع مشارکت تبدیل به مفهوم بسیج اجتماعی شد. زیرا قدرت مسلط برنامه ریزی ای را انجام می داد و از مردم دعوت می کرد که درپروژه اش شرکت کنند. این گونه از مشارکت در واقع استفاده ابزاری از مشارکت وبسیج مردم برای رسیدن به اهداف خاص توسط دولت های پوپولیستی بود. بعدها مفهوم مشارکت تحول بیشتری پیدا کرد. در این تحول مدل های منتخب دولت ها، تا اندازه ای مطابق با سلیقه های مردم بود. ولی با این همه ورود به مشارکت، از ابعاد ابزاری برخوردار بود. اما مهمترین مفهوم در این زمینه، مشارکت را به معنای مشارکت اجتماعی همه مردم درهمه مراحل توسعه می بیند. از این منظر بحث انتخابات به خودی خود نمی تواند بحث مشارکت را پوشش بدهد. ازآن مهمتر این که نحوه مداخله مردم در یک پروسه انتخاباتی نیز بسیار تعیین کننده است به این معنا که چه میزان از فعالیت سیاسی انجام شده، یا مشارکت در انتخابات، مشارکت طلبانه است.
اکنون مساله این است که تا چه اندازه براساس سازوکارهای موجود درایران، مساله انتخابا ت می تواند وجوهی از مشارکت را در خود بپذیرد؟ در مجموع، ارزیابی ها براین مبتنی است که مشارکت یک فرآیند جامع درتمام سطوح از شکل گیری مفهومی آن گرفته تا برنامه ریزی، تصمصمی گیری و اجرا است. به عبارت دیگردر تمامی این مراحل می تواند مشارکت وجودداشته باشد. این نوع از مشارکت چند بعدی است و مجموعه عوامل خواست دولت، ویژگی های اجتماعی و تاریخی را شامل می شود. در این مفهوم در می یابیم که تنها خواست دولت به امر مشارکت نمی تواند منجر شود. ویژگی های تاریخی و اجتماعی نیز در امر مشارکت خواهی بسیار موثر هستند. گرفتاری که اغلب تحت عنوان عدم تمایل جامعه ایرانی به کارهای جمعی مطرح می شوددر این بخش قابل بررسی است.
حرکت های مشارکتی چند جانبه نیز بوده و در تمامی فعالیت های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، زیست محیطی، و… قابل طرح هستند، ازاین رو مشارکت تنها یک مفهوم سیاسی نیست که تنها به یک حوزه سیاست مرتبط باشد.
در طبقه بندی “ارنشتاین” از مفهوم مشارکت مشاهده می کنیم که مشارکت دارای سطوح مختلف است شامل: 1- کنترل شهروندی 2- قدرت تفویض شده 3- شرکت 4- تسکین بخشیدن 5- مشاوره 6- اطلاع رسانی 7- درمان 8- دستکاری وظاهر فریبی. پایین ترین سطح، سطح مشارکت مبتنی بردستکاری وظاهر فریبی است و بالاترین سطح، سطح کنترل شهروندی است. در مرحله آخر یعنی درظاهر فریبی، تنها شکل مشارکت مورد رعایت واقع می شود. اما سطح درمان سطحی است که دولت تصمیم می گیرد که برای حل یک مشکل عده ای وارد به حوزه قدرت شوند. سطح اطلاع رسانی سطحی است که براساس آن اطلاعاتی ارائه می شود تا براساس پروژه ای که قدرت تعریف کرده، دیگران مداخله کنند. ولی بالاترین سطح کنترل شهروندی است که براساس آن جامعه موضوع مشارکت را خودش طراحی، برنامه ریزی و اجرا و برای پیش روی آن مداخله می کند. با توجه به سطوح ارائه شده می توانیم ارزیابی کنیم که در ایران کدام سطح بیشتر مورد توجه واقع می شود.
چرا مشارکت افراد ضروری است؟
مشارکت دو جزء دارد: 1- مشارکت کننده و 2- موضوع مشارکت. حال این موضوع می تواند یک برنامه زیست محیطی، برنامه فرهنگی یا برنامه سیاسی همچون انتخابات باشد. اما کسانی که مایلند مشارکت کننده یا موضوع مشارکت باشند، نیازمند هدف و انگیزه ای هستند. بدون انگیزه وهدف نمی توانیم انتظار داشته باشیم که مشارکتی صورت بگیرد. این انگیزه وهدف به پایگاه اقتصادی واجتماعی، تحصیلات، شغل، مذهب، قومیت، جنسیت وبسیاری عوامل دیگر مرتبط است. نمی توانیم بدون هیچگونه انگیزه یا هدفی در مشارکت کننده، انتظار مشارکت از او داشته باشیم. این پدیده را ابزاری برای تبیین شرایط ایران در سال های گذشته عنوان کرده اند. براساس این تحلیل، 50 درصد در انتخابات شرکت می کنند و 50 درصد نیز در انتخابات شرکت نمی کنند. مثلا درتهران 12 تا 13 درصد درانتخابات شورای شهر شرکت کردند، اما در سیستان و بلوچستان این میزان بالای 90 درصد است. انگیزه وهدف د ر گروهی که شرکت می کنند می تواند شامل احساس تکلیف شرعی، اصلاح طلبی و پیش بردن پروژه باشد. در این میان 50 درصدی نیز هیچ انگیزه ای برای رفتن به پای صندوق های رای ندارند. این مساله ای جدی در انتخابات ایران است. اتفاقا این موضوع برای اصلاح طلبان نیز جدی است، چون آنان معتقدند که این 50 درصدی که معترضین خاموش هستند، اگرپای صندوق های رای بیایند، به نفع تغییر واصلاح وارد می شوند. ولی این 50 درصد انگیزه ای برای شرکت ندارند. 42⁄31
مشارکت سیاسی
تا این جا بحث مشارکت به صورت عام مد نظر بود. اما درانتخابات به طور خاص بحث مشارکت سیاسی مطرح است. اولین شرط مشارکت سیاسی، “انجام هرنوع اقدام داوطلبانه، موفق یا ناموفق، سازمان یافته یا بی سازمان، مقطعی یا مستمر، که برای تاثیرگذاری برانتخاب سیاست های عمومی، اداره امور عمومی، یا گزینش رهبران سیاسی در سطوح مختلف حکومتی، اعم از محلی یا ملی، روش های قانونی یا غیر قانونی را به کار بگیرند”. بنا براین می توانیم بگوییم که مشارکت یک اقدام، یک فعالیت، و داوطلبانه است و در آخر متضمن حق انتخاب است. در این مرحله است که بحث حقوق سیاسی مطرح می شود. براین اساس نمی شود مشارکت به ویژه مشارکت سیاسی را انتظارداشت، اما حقوق سیاسی که لازمه آن است را ایجاد نکرد. حال سوال اصلی این است که آیا برای مشارکت سیاسی در ایران، حقوق سیاسی نیز وجود دارد؟ افراد دربرابر رفتن یا نرفتن به پای صندوق های رای و یا رای دادن ویا رای ندادن، از امنیت لازم برخوردارند؟
اما چند تعریف دیگر از مشارکت داده شده است: 1- شرکت درفراگردهای سیاسی که به گزینش رهبران سیاسی می انجامد و سیاست امور را تعیین می کند ویا برآن اثر می گذارند. 2- قالب سیاسی که درآن اکثر مردم می توانند در امور عامه شرکت جویند.( آلن دوبنوا) 3- واگذاری حقوق خود به وکیلی از طریق شیوه انتخاب که شامل مراقبت و حق لغو قدرت های واگذار شده نیز هست.
همه این تعاریف در واقع به یک جمع بندی منجر می شود به این معنا که مشارکت سیاسی شامل طیفی از مشارکت صوری تا مشارکت همه جانبه است. ژان پل سارتر به عنوان منتقد نظام لیبرال در انتقاد از مشارکت صوری می گوید: “فهرست اسامی انتخاب شدگان به همان اندازه معرف اراده ملت است که انگار فهرست صفحه های موسیقی فروش رفته نمودار ذوق وسلیقه خریدار باشد.”
از مجموعه این بحث ها به این موضوع می رسیم که مشارکت سیاسی دارای مبانی ای است که اولین مبنای آن پذیرش ملت به عنوان تنها منبع مشروعیت قدرت است. اگر این مبنا پذیرفته نشود، مشارکت ممکن است وجود داشته باشد ولی از طیف مشارکت همه جانبه به طیف مشارکت صوری نزدیک می شویم. دومین مبنا نیزمساله ممکن نبودن اعمال حاکمیت ملت به صورت مستقیم است. به عبارت دیگر ملت نمی توانند همگی در یک جا تجمع کنند و راجع به یک موضوع تصمیم گیری کنند. بنابراین نمایندگانشان را انتخاب می کنند تا آنان به اتخاذ تصمیم مبادرت کنند. البته این مشکل را نیز سعی کرده اند با برنامه های توسعه اجتماع محور حل کنند. اما در سیستم هایی که مشارکت طلب هستند این دواصل حاکم است.
بحران مشارکت
در این جا یک بحث اصولی دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که کشورها ممکن است دچار بحران مشارکت بشوند. بحران مشارکت از چند موضوع ناشی می شود: 1- نخبگان حکومتی یا قدرتمندان معتقدند که به تنهایی حق حکومت دارند و تقاضای مشارکت سیاسی دیگران را نامشروع دانسته ورد می کنند. به نسبتی که این اعتقاد در درون یک نظام سیاسی وجود داشته باشد، بحران مشارکت د رآن وجود دارد.2- تشکیل گروها مشارکت طلب در نهادهایی که حکومت آن ها را غیرقانونی ونامشروع قلمداد می کند. به عبارت دیگر هر چقدر در جامعه ای تعداد گروهایی با سازوکارهای قانونی و رسمی مشارکت کاهش یابد و در نتیجه سازما ن های غیر رسمی وغیرقانونی افزایش یابد، حاکی ازآن است که چنین جامعه ای از بحران مشارکت رنج می برد. 3- نکته دیگر آن است که روش بیان نقاضا برای مشارکت سیاسی از نظر حکومت، غیر قانونی و نامشروع قلمداد شود. به اندازه ای که یک قدرت سیاسی مانع از بیان تقاضای سیاسی شود، به همان میزان بحران مشارکت ایجاد می شود. در این مرحله حتی موضوعی به نام کسب حق طلاق برای زنان و یا فعالیت برای دستمزد بیشتر نیز خطرناک جلوه می کند. از این رو به میزانی که حوزه ها وتقاضا برای مشارکت محدودتر شود، بحران مشارکت نیز جدی تر می شود. 4- نکته آخر این که تقاضای اقلیت ها برای کنترل قدرت در سطح یا محدوده خاص است. به طور مشخص اقلیت هایی در ساخت قدرت وجود دارند که با علم به این که اقلیت هستند، تاکید دارند بر این که قدرت را در اختیار وکنترل داشته باشند، که براساس این خواست نیز بحران مشارکت ایجاد می شود.5- مشارکت طلبان خواهان تقسیم قدرت با نخبگان موجود نباشند. به عبارت دیگر اپوزیسیون هرچقدربیشتر به این جمع بندی برسد که هیچگونه اشتراکی با حاکمیت ندارد وهیچ انتظاری نیزاز ساختار موجود نمی تواند داشته باشد، به همان میزان بحران مشارکت جدی تر خواهد بود.
الزامات مشارکت
با توجه به آن چه مطرح شد، مشارکت مستلزم یک فلسفه اجتماعی/سیاسی بلند نظرانه و بردبارانه است. به عبارت دیگر حاکمیت هاباید چنین فلسفه ای را بپذیرند، زیرا گسترش مشارکت مستلزم وجود چنین فلسفه ای است. مشارکت باید جزیی از یک راهبرد سیاسی جامع باشد. از این منظر اگر در همه فصول مشارکت وجود نداشته باشد وتنها در فصل های انتخاباتی مشارکت مورد توجه قرار بگیرد، به طور طبیعی نمی توانیم بگوییم که عناصر مشارکت وجود دارند. برای مشارکت موثر نیز اصول حداقل میانجی گری عمومی و حداکثر پیوستگی افقی اعمال شود. این موضوع نیز به طور جدی مساله جامعه ایران است. به عبارت دیگر اگر تنش و تعارض های سیاسی و اجتماعی به مرزی برسند که امکان گزینه های بینا بینی وجود نداشته باشد، در واقع مشارکت بسیار سخت به وقوع خواهد پیوست. اگر یک پیوستگی افقی نیز وجود نداشته باشد و دردرون جامعه نیز گرایشات وصنف های مختلف با یکدیگر فاقد پیوستگی باشند، مشارکت معلوم نیست محقق شود.
مشارکت ومشروعیت در ایران
آقای “فوزی” در سال 83 مطالعاتی با عنوان “ بررسی تغییرات جمعیتی بعد از انقلاب وپی آمدهای آن برمشروعیت نظام سیاسی ” انجام داده است. این بحثی است که دکتر بشیریه راجع به دوم خرداد وتحولات بعد از جریان اصلاح طلبی انجام داد و عنوان کرد که مبانی مشروعیت نظام سیاسی درحال جابجایی است. البته بعدها معلوم شد که این تحلیل خیلی ازصحت لازم برخوردار نیست. اما جمع بندی ونتیجه سخن آقای فوزی این است که تغییرات جمعیتی مانند جوان تر شدن جامعه، منجر به تغییر نگرش وباورهای دینی به عنوان مهمترین مبنای مشروعیت نظام سیاسی در ایران شده است. او معتقد است که با کاهش نقش نگرش های دینی و باورهای مذهبی، مبانی مشروعیت سیاسی باید به طور ماهوی تغییر کند. شاهد مثال این ادعا تعداد روحانی است که در مجلس شورای اسلامی از طرف مردم انتخاب شده اند. در دوره های اول ودوم تقریبا نزدیک 50 درصد نمایندگان مجلس روحانی بوده اند. دوره سوم این رقم به 30 درصد، دوره چهارم به 25 درصد، ودوره پنجم به 19 درصد رسید. این رقم در دوره بازهم کمتر شد. این موضوع دریک فرآیند تدریجی نشان می دهد که تحولات عمیقی شامل تغییرات جمعیتی و تجارب جامعه ایران به وقوع پیوسته است به طوری که میزان ورود روحانیون به مجلس این گونه کاهش می یابد.
مطالعه دیگری در سال 1381 فردی به نام آقای یوسفی، انجام داده است. وی در این مطالعات به مطالعه تطبیقی مشروعیت سیاسی دولت درسه شهر تهران، مشهد ویزد پرداخته است. وی معتقد است که مشروعیت سیاسی تحت تاثیر 13 متغیر ازجمله سه متغیر احساس عدالت مشارکتی، احساس عدالت توزیعی، احساس عدالت فرصتی، و…. و دومتغیر آخر یعنی مشارکت حزبی و مشارکت انتخاباتی عام گرایی است.
بحث دیگری که به صورت جزیی تر مورد نظر باید قرار بگیرد بحث حق رای دادن و حق رای ندادن است. در برخی ازکشورها رای دادن اجباری است ولی در اغلب کشورها نیز رای دادن اجباری نیست. در کشور ایران نیز قانونا رای دادن اجباری نیست. البته باید به این موضوع نیز اشاره کنم که حق رای دادن ابتدایی ترین شکل مشارکت در فرآیند دموکراتیک است، وحق رای داشتن نیز به معنای مشارکت نمی باشد. لااقل به معنای مشارکت همه جانبه نیست. می شود گفت که نوعی از مشارکت صوری است. حق رای داشتن نیز به معنای توسعه نمی باشد، به عبارت دیگر آن رابطه ای که ما میان مشارکت وتوسعه قایل هستیم، با ارائه حق رای به وجود نمی آید. از حق رای دادن سوء استفاده های زیادی شده است؛ مانند به قدرت رسیدن هیتلر.در اتحاد جماهیر شوروی سابق 99 درصد جمعیت واجدین حق رای برای به پای صندوق های رای می رفتند. در جمهوری دمکراتیک آلمان شرقی 90 درصد کسانی که واجد شرایط بودند در حوزه های انتخاباتی رای می دادند و حزب کمونیست را انتخاب می کردند. اما در سال 1990 میلادی که بلوک شرق دچار فروپاشی شد، حزب سوسیال دموکرات یا همان حزب کمونیست سابق، تنها 11 درصد آراء را در انتخابات به خود اختصاص داد.
مشارکت وتوسعه یافتگی در ایران
پدیده ای که در ایران وجود دارد این است که نرخ مشارکت رابطه ای معکوس با توسعه یافتگی مناطق دارد. یعنی هرچه مناطق توسعه نایافته تر هستند، مشارکت رای دهندگان بیشتر است. مثلا در انتخابات شورای شهر در دوره نخست تهران ، 39 درصد واجدین شرایط رای داده اند. این رقم درسیستان وبلوچستان 85 درصد ودر کهکیلویه وبویر احمد 99 درصد می رسد. این نسبت در انتخابات مجلس نیز نقریبا وضع به همین ترتیب است. دواستان سیستان وبلوچستان و کهکیلویه بویر احمد از نظر توسعه یافتگی استان ها د ر ته جدول قرار دارند. تهران واستان های مرکزی درراس جدول قرار دارند. بنابراین می بینید که در این دو رفتار انتخاباتی فاصله ویک گپ عمیق قابل مشاهده است. یا دردومین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، در تهران نرخ مشارکت 12 درصد است اما در زاهدان 41 درصد و در یاسوج و کهکیلویه وبویراحمد 92 درصد نرخ مشارکت است. و این سازوکاری است که همچنان در انتخابات مختلف به ایفای نقش می پردازد.
درانتخابات ریاست جمهوری دوره نهم نیز وضعیت کما بیش این گونه بود که عرض کردم.
چه باید کرد؟
حال انتخاباتی درپیش است، اکنون با توجه به این شرایط چه باید کرد؟ معمولا مواضع گروه ها حول 4 موضع اساسی 1- تحریم 2- سکوت 3- مشارکت مشروط و4- مشارکت بلا شرط.البته طیف گسترده ای درمواضع وجود دارد. از این رو این مساله مطرح می شود که براساس چه معیارهایی باید یکی از این مواضع را انتخاب کنیم؟ معمولا چند معیار مهم در انتخاب یکی از آن مواضع مطرح هستند. 1- ابتدا تحلیل ساختار قدرت. این موضوع قابل طرح است که ساختار قدرت متصلب است بنا براین هیچ تغییری امکان پذیر نیست بنابراین مشارکت نیز مشارکت بی معنایی است و تاثیری برسرنوشت جامعه ایران ندارد. یا درمقابل می گوییم که ظرفیت هایی وجود دارد و این ظرفیت ها می تواند به اصلاح ساخت قدرت منجر شود. تحلیل های مختلف از ساخت قدرت می تواند معیار انتخاب یکی ازآن مواضع باشد. 2- محور دوم تحلیل شرایط سیاسی اجتماعی و مردم است. یک تلقی ممکن است این باشد که جامعه ایران مطالبات بسیار فراتر از یک انتخابات صوری دارند. درواقع جنبش های اجتماعی درایران سطوح انتظار بسیاربالا وظرفیت های بسیار جدی برای تحول جامعه ایران به سوی جامعه مطلوب دارند. محور دیگر این است که خیر جامعه ایران مستعد هیچگونه تحول جدی نیست. جامعه ایران به طور جدی به انقلاب 57 و پیشینه روش های تحول گسترده نقد جدی دارد. 3- بحث سوم تحلیل از اپوزیسیون وجایگاه آن است. این تلقی وجود دارد که اپوزیسیون ازآن چنان قدرتی برخوردار است که با یک فراخوان می تواند جامعه ایران را آب به آب کند و کل تحولات آینده را رقم بزند. و یک ارزیابی در یک سر طیف نیز می تواند این باشد که این اپوزیسیون ناتوان و دچار بحران های اساسی و مشکلات جدی است. از جمله این که سازمان یافتگی ندارد و ضعیف شده است. هریک از این ها می تواند درباره موضعگیری راجع به انتخابات موثر واقع شود. 4- شاید اهمیت این موارد نیز تقریبا به این ترتیب باشد که دوتای اولی کنار یکدیگر یا به طور موازی با یکدیگر حرکت می کنند. دراین میان تحلیل از شرایط جهانی و رویکردهایی که برحفظ تمامیت ارضی ومنافع ملی تاکید می کنند و معتقدند شرایط جهانی به نحوی است که اوضاع ایران را به سوی تجزیه می برد مهم به نظر می رسد. در رویکرد از چنین تحلیلی این نتیجه اخذ می شود که پس باید تنور انتخابات را به نحوی گرم کنیم تا با بالا رفتن نرخ مشارکت حمله به ایران وشرایط فروپاشی ارضی فراهم نشود. در مقابل آن این تحلیل نیز وجود دارد که یک اصلاحات جدی می تواند شرایط جهانی را به سوی منافع ملی ایران تغییر بدهد پس باید باقدرت کامل به سمت تغییرات پیش برویم.5- و بالاخره تحلیلی علمی تر مربوط به فرآیندهای برگزاری انتخابات است که این نیز به خودی خود معیار مهمی است. مثلا عده ای معتقدند که با وجود نظارت استصوابی باید انتخابات را تحریم کنیم. چون درواقع انتخابات دیگر مشروعیتی ندارد. در مقابل عنوان می شود که تجربه نشان داده در شرایطی که شورای نگهبان ازسوی تمامی ساختار سیاسی وهمه جریانات سیاسی مورد فشار قرار بگیرد، عقب نشینی می کند بنابراین این امکان که دراین سازوکار تعدیل هایی صورت بگیرد. بنا براین در برابر تحلیل ها ی متفاوت، امکان مواضع متفاوت وجود دارد.
اما در این میان تحلیل های اساسی میان حول 4 محور چیست؟
1- تحریمی ها: تحریمی ها می گویند که ساختار موجود اصلاح ناپذیر است زیرا هیچ تمایلی به تغییر در سیستم مشاهده نمی شود. از این روحضور در انتخابات بی معنی است، ضمن آن که مجلس در ساخت سیاسی اثرگذار نیست.فرآیند انتخابات نیز فاقد حداقل شرایط آزاد است. درباره مجلس، تحریمی ها معتقدند که براساس هرم تصمیم گیری در مجلس، لوایح به مجلس می آید، نمایندگان محافظه کار با مواضع خود لوایح را درمرحله نخست تعدیل می کنند، سپس شورای نگهبان نیز دارای ترکیبی ضد تغییر است. از این رو سد اصلاح است وبنا براین یکبار دیگر این فرآیند کنترل می شود. بعد از شورا ی نگهبان نیز این تجربه وجود داشته است که درمقاطعی مراجع فراقانونی مداخله کرده و جلوی مصوبات مجلس را گرفته اند. بنا براین مصوبا ت مجلس نمی تواند مصوبات تعیین کننده ای باشد.
2- هواداران سکوت: کسانی که به سکوت دعوت می کنند طیف های مختلفی را تشکیل می دهند. گروهی تحت عنوان عدم شرکت وجود دارد که بخشی از آن ها در تحریمی ها و بخشی نیز درگروه سکوت هستند. بخشی نیز می گویند اساسا مسایل جامعه ایران فرهنگی است وسیاسی نمی باشد. ما اگر نتوانیم تغییرات اجتماعی و فرهنگی جدی ای را بوجود بیاوریم، این فازهای سیاسی وانتخاباتی هیچ مشکلی را ازما حل نمی کند از این رو برروی این مسایل نباید وقت گذاشت.برخی نیز می گویند که ورود به انتخابات یا ایجابی است یا سلبی. یعنی هرکار بکنید بر مشروعیت سیستم می افزایید. ضمن آن که مساله جامعه ایران را نیز حل نمی کند. در عین حال این رفتار سلبی وایجابی منجر با افزایش مشارکت می شود و این امر خود به نفع جامعه ایران نیست. این استدلال را نیز می کنند که هزینه های تحریم فراتر از قدرت نیروهای تحریم کننده است، بنا براین چون نمی شود اعلام تحریم کرد، از این رو سکوت بهترین راه حل است.
3- مشارکت مشروط گزینه بعدی است. این دسته معتقدند که ظرفیت های کم یا زیاد برای تغییر و ایجاد اصلاحات وجود دارد. فرآیند انتخابات مستقل از ماهیت دمکراتیک آن، فرصتی است برای اعلام نظرها ودیدگاه ها وصحبت با مردم. این دسته انتخابات را به مثابه یک تاکتیک درنظر می گیرند. این گروه این نظررا نیز اعلام می کنند که تجربه نشان داده که گاهی مواقع رفتار انتخاباتی حاکمیت اصلاح شده مانند مجلس ششم و از این طریق تعدادی اصلاح طلب نیز وارد قوه مقننه بشوند. استدلال دیگر این است که با ورود درانتخابات به صورت مشارکت مشروط، می شود هزینه رفتارهای غیر دمکراتیک شورای نگهبان را نیز افزایش داد، از این رو اگر به جای این که 100 نفر را رد صلاحیت بکند، 500 نفر را رد صلاحیت بکند این موضوع منجر به افزایش هزینه هایش می شود به نحوی که از این طریق مکانیزم کنترلی نیز به وجود می آید. تاکید برمشارکت مشروط توسط این عده مبتنی براین امر است که باید مواظب بود تا هیزم انتخابات غیردموکراتیک نیز نشویم.این سخن را درهفته های اخیر به صورت غیرمنتظره ای از سوی حزب مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی نیز مطرح شده است.
4- مشارکت بلاشرط. گروه چهارم معتقد است که مجموعه تحولات در ساخت قدرت درمجموع به طور کلی به سوی اصلاح بوده، از این رو اوضاع روز به روز به سوی بهبودی می رود. این عده تنها گزینه مطلوب و ممکن را مشارکت بلا شرط می دانند و معتقدند اساسا چاره ای جزاصلاح حاکمیت کنونی وجود ندارد و از این رو چاره ای جز مشارکت در انتخابات نیز وجود ندارد. این عده به انتخابات به صورت استراتژیک وارد می شوند. این عده معتقدند در صورت برخورد فعال می توانیم حداقلی از انتخابات آزاد را انتظار داشته باشیم. با توجه به نقش تعیین کننده میزان مشارکت مردم تلاش برای دعوت مشارکت بیشتر، نتایج را به سود اصلاح طلبان تغییر خواهد دادبه نحوی که با برخورد فعال می توانیم آن نیمه خاموش را فعال کرده ومنجر به تغییرات اساسی به سوی اوضاع مطلوب تر بشویم.
توسعه ناپایدار
اما انتخابات های گذشته چرخه معیوب توسعه ناپایدار را درایران بنا گذاشته به نحوی که انتخابات برگزار می شود، هزینه های ملی پرداخت می شود و توسعه نایافتگی هم، همچنان ادامه می یابد. سوال این است که آیا این فرآیند در انتخابات آینده نیز تکرار خواهد شد؟ اما آن چه که مسلم است این است که جامعه ایران کماکان دارای مشکلات اساسی وجدی است و اگر برای این مشکلات فکری نشود می تواند در آینده وضعیتی بسیار بحرانی تر از آن چه که درمقابل اش قرار دارد، را فرارویش قرار دهد.
متن سخنرانی درمنزل دکتر حبیب الله پیمان.