آقای انصاری دبیر دانشمند و خوشنفس ادبیاتمان بعد از حضور و غیاب، کریم شافعی را دعوت کرد که به مدت 10 دقیقه سخنان خود را ایراد کند. حافظهام میگوید آن روزها، در پاییز سال 1356 قرار داشتیم و من کلاس سوم متوسطه در دبیرستان ابراهیم صهبا در منطقه نظام آباد جنوبی درس میخواندم.
شافعی هفته قبل درخواست کرده بود در کلاس درباره مسوولیت انسان سخن بگوید و آقای انصاری با حیرت با این درخواست غیر معمول موافقت کرده بود. شافعی که دگمه آخر یقه پیراهن سفید خود را بسته و کت تیره پاکیزهای روی آن پوشیده بود وسط کلاس ایستاد و بیهیچ یادداشتی با قرائت فصیح آیهای از کلاما… مجید که در طی آن حق کلمات به درستی ادا شد، سخنرانی پر و پیمان خود را در باره مسوولیت انسان از دیدگاه اسلام ارائه کرد.
بچهها ساکت بودند اما میتوانستی حدس بزنی که غالب آنها فکر خود را به بیرون کلاس پرتاب کردهاند در عین حال آثار تعجب از یک سو و خشنودی پنهان از سوی دیگر در چهره آقای انصاری به وضوح به چشم میآمد. باز هم میتوانستی حدس بزنی که آقای انصاری در این اندیشه است که مگر میشود در دبیرستانی مملو از بچههای شر و درس ناخوان، کسی یافت شود که علاوه بر آنکه دانشآموز ممتازی است خطیب و سخندانی توجه برانگیز نیز باشد و بتواند همچون عالمی توانا و چیره دست بر جمع مسلط شود.
آقای انصاری اجازه نداد شافعی در صندلی خود که در ردیف اول بود جای بگیرد زیرا بلافاصله گفت آقای شافعی شما کی و چگونه فرصت میکنید به این مسائل برسید و بعد از آن فصلی در باب مضار انحراف از وظیفه اصلی افراد و پرداختن به امور جنبی سخن گفت و آن گاه با زبانی تند به نقد سخنان شافعی پرداخت و هر آنچه شافعی برای اجتماع حق قائل شده بود فرد را مستحق آن دانست و البته اجازه هیچ توضیحی را نیز به او که برپا ایستاده بود نداد و در پایان تنها شافعی را به نشستن در نیمکتاش اشارت داد.
به نظرم لب گشایی آقای انصاری، حواس کلاس را به جای خود برگردانده بود زیرا غالب 45 دانش آموز کلاس حیران و مبهوت برخورد آقای انصاری شده بودند که با آن قد بلند و پیکر نحیف همه جا نشان آرامش بود. دبیر خوش سیما و مهربان ما که به فروتنی و شرح صدر اشتهار داشت آن روز کت و شلوار سرمهای نو و اتو کشیدهای را به همراه پیراهن سفید و کراوات قرمز به تن کرده بود و با پیمودن آرام عرض کلاس توجهها را بیشتر به خود جلب کرده بود. بعدا فهمیدم اکثر بچهها در آن لحظه با یکدیگر هم نظر شده بودیم که آقای انصاری از جاده انصاف خارج شده و حتی کمی تا قسمتی ناجوانمردی هم به خرج داده است.
آموزگار هوشمند ما اجازه داد حسابی حیرت کنیم و اذهانمان سرشار از پرسش شود، بعد از آن لبخندی زد و شمرده و آرام با صدای رسا و مهربانش گفت دوست دارم امروز درباره نقد سخن بگویم. نقد، داوری است و داوری بیش و پیش از هر چیز به انصاف و جوانمردی نیازمند است و برای آن که جوانمردی را در نظر ما مهم نشان دهد به قلب ادبیات زد و ماجرای ابوسعید ابوالخیر و حمامی را برایمان خواند و گفت: آوردهاند که ابوسعید در حمام بود، درویشی شیخ را خدمت میکرد و دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ (چرک) بر بازوی او لوله میکرد چنان که رسم قایمان (دلاکها و کیسهکشها) استـ تا او دریابد که کاری کرده است ـ پس در میان این خدمت سؤال کرد ای شیخ جوانمردی چیست؟ شیخ بالفور گفت: آن که شوخ مرد بر روی مرد نیاوری!
گفت در کار نقد اندیشه البته باید شوخ آن را یافت اما نباید آن را وسیله تحقیر و انهدام مردمان قرار داد. به علاوه در نقادی باید از حواشی گذشت و متن را مورد توجه قرار داد و نیز امکان پاسخگویی را برای نقدشونده فراهم آورد. پس سه اصل را آویزه گوشهایتان کنید. 1. جوانمردانه تیغ نقد را به دست بگیرید. 2. از حواشی درگذرید و متوجه متن شوید. 3. امکان پاسخگویی برای نقد شونده و نیز مشارکت دیگران در نقد را فراهم سازید.
آقای انصاری این جا حیرت ما را به تحسین مبدل کرد و گفت البته من هر سه اصل را درباره سخنان آقای شافعی رعایت نکردم تا درس و پند امروز دقیق و روشن در عمق جان شما بنشیند و بدانید جوانمردی تنها گرهگشایی از کار مردمان نیست گاه باشد که بود و نبود نقطهای و ویرگولی نشان جوانمردی و مروت باشد.
از آن روز شیرین تا امروز تلخ کوشیدهام این درس را فراموش نکنم و هنوز بر این باورم نقد، هر نقدی، چه نقد نو که “زیبایی پرستی باطنی مشرب است”، چه “نئوکلاسیکی که از طبیعت تقلید میکند”، چه “نقد ایتالیایی که از تراژدی لذت میبرد” و چه آن نوع “نقد دینی که تنها به حذف و محو پلیدیها میاندیشد” آن گاه نام نقد را میتواند بر خود بردارد که جوانمردانه باشد.این جوانمردی، متاعی است که در بازار امروز ما کمیاب و گرانقیمت است، متاعی که رونق بازار آن در این مرز و بوم روزگاری نقل بازارهای جهان بود.البته کسانی که این بازار آباد را به کسادی کشاندهاند اطمینان داشته باشند که باید نزد خداوند پاسخگو باشند. براستی اگر نقادی بر جوانمردی متکی باشد لازم میآید که از کیسه مردم برای حذف رقیب دفتر و تشکیلات به نام تحقیق و پژوهش راه بیندازیم و هر گاه از اقامه استدلال و ارائه برهان در برابر آرا و نظرات دیگران و مخالفان فکری خود بازماندیم بکوشیم برای ایشان راست و دروغ پروندهای تدارک کنیم و نقد نابودگر بر خانمانشان زنیم، نقاط ضعف دروغین برایشان بتراشیم و با کنکاشهای توقفناپذیر، ضعفهای خرد و بی اهمیت گذشتههای دور ایشان را که هر انسانی جایزالخطایی میتواند مرتکب شود یافته و نزد خلق خدا فاش کنیم و اگر کسی زبان به گلایه گشود که حرمت آبروی بنده خدا از حرمت خون او برتر است فریاد برآریم که چارهای نیست تیغ جراحی به دست داریم و هر جراحیای درد و خونریزی دارد؟ باری، هنوز باور دارم هر موضوعی را با هر سبک و روشی برای نقد برگزینیم اگر به گوهرنقد که جوانمردی است اعتنا نکنیم قافله نقدمان تا به حشر لنگ خواهد بود.
منبع: اعتماد ملی