سینما/ اکران تهران: یوسف محمدی –فیلم “زندگی جای دیگری ست” درست در لبه ی تیغ حرکت می کند.مایه ی اصلی فیلم، داستان ِ آشنای متحول شدن شخصیت داستان پس از مواجه با مرگ است !
فیلم های بسیاری در سینمای ایران برمبنای این دستمایه ی آشنا ساخته شده اند: “از بده در راه خدا” تا “گاهی به آسمان نگاه کن” و از “شب نشینی در جهنم” تا “روز فرشته”.
در نگاه اول و با توجه به سابقه ی ذهنی مخاطب آنچه از این گونه فیلم ها بر می آید، پیام های اخلاقی و پند و اندرز در مدح نوع دوستی و ترس از عاقبت کار و ذم مال پرستی و دنیا دوستی است.
اما این فیلم با متنی اندیشیده شده و اجرایی در خور از آن وعلیرغم تکراری بودن تم اصلی فیلم، توانسته تا حدی خود رااز سقوط به ورطه شعار و پند و اندرز، برهاند.
مهمترین دلیل تمایز این فیلم، کیفیت پردازش شخصیت “داوود/ حامد بهداد” است. مهمترین مشخصه ی کاراکتر داوود، بی توجهی به اطرافیان و اتفاقات حول او و کم حرفی اش است.این رفتار که ریشه در شخصیت درونگرای او دارد، در فصل ابتدای فیلم به شکل موکدی به تصویر کشیده می شود. انجا که او در بالکن مطب دکتر، در خود فر ورفته وبی توجه به دعوایی که حتی حواس مخاطب فیلم را نیز به خود جلب کرده، فقط سیگار می کشد.او در زندگی به وضعیت بچه هایش بی تفاوت است، زن سابقش نیز دلیل ترک او و خانواده اش را همین مساله می داند. در محل کار نیز همین رفتار را دارد، آنچنان که همکار جوان او شیفته ی همین ویزگی ازشخصیت او شده است.
این درونگرایی شخصیتی که به سوی نوعی خودویرانگری کشیده شده است، در بی علاقه گی اش به بر ملا ساختن جواب آزمایش، به نهایت می رسد.
اما این سکوت ظاهری در نقطه ی مقابل تلاطم درونی و آشوب ذهنی او قرار دارد. اگر نماهای در فکر رفتن ها و بی خوابی شبانه ی او، تجسم بیرونی این تلاطم است، فصل خروج او از مطب دکترو گیجی و منگی او که با صدای نفس های عمیق و به شماره افتاده او پوشش داده شده است، تنها صحنه ی ورود به درون آشفته ی او محسوب می شود.
او که به اقتضای شغل پزشکی اش و همانند چند سکانس از فیلم، در لحظه ی مرگ بسیاری حضور داشته است، خود ناگهان در موقعیت یکی از آن بیماران اورژانسی اش قرار می گیرد.
درطول فیلم فاصله ی بین “ مریض” و “ دکتر ” به طور تدریجی کم می شود، از سویی او خود را در هیات یکی از همان مریض ها می بیند که قبل از آن در مرگ هر یک از آنها فقط به عباراتی چون “ متاسفم ” یا “ دیر شده بود ” بسنده می کرد، و از سوی دیگر ارزش حیات و زندگی را نیز برای مریض ها درک می کند، آنچنان که بر خلاف گذشته بر ای زنده نگه داشتن یکی از این بیماران اورژانسی تلاش بسیاری می کند.همگام با شناخت دکتر از واقعیت عریانِپیش رو، مخاطب نیز با ماهیت اصلی شخصیت های فیلم آشنا می شود.آنچنان که در این مسیر باورهای اولیه اش در مورد انها یک به یک شکسته می شود.به عنوان نمونه در مورد “ شهرزاد / نیکی کریمی “، تصور اولیه ی مخاطب این است که با زنی خیانتکار به شوهر و بچه هایش مواجه است و یا ” نفیسه /یکتا ناصر “ را زنی ساده و محروم و یکرنگی که دلمشغول نگه حلال و حرام است بر آورد می کند.فیلم به مرورهمه ی این توهمات اولیه را می شکند، آنچنان که ” علی / پارسا پیروزفر” و “ شهرزاد “از انتهای قطب شر داستان و همچنین داوود و نفیسه نیز از انتهای قطب قابل ترحم داستان به واقعیت وجود خود نزدیک می شوند.
بنابراین شاید بتوان گفت که تمام روند داستان فیلم به سوی رسیدن به “ نقطه تعادل ِ مبتنی بر پذیرش واقعیت” چه از جانب شخصیت ها و چه از طرف مخاطب برای شخصیت هاست. داستانک های اضافه شده به این طرح کلی، در برخی موارد مانند – ادعای بارداری “ نفیسه ” و یا “ دلیل بدهکاری علی به طلبکاران”- درخدمت روند اصلی داستان و در بعضی دیگر – مانند “ نامه نگاری پسر با زن همسایه ” و یا “ ازدواج پدرداوود “- اضافه به نظر می رسند.
با چنین مختصات کلی از فضای فیلم، این نوع تغییر رفتار داوود طبیعی ترین کنشی ست که از چنین شخصیتی سر می زند. در حالیکه علیرغم پیش ذهنیت مخاطب از داستان یک خطی فیلم، تحول مهمی در شخصیت داوود شکل نمی گیرد، او این گردش رفتاری را از روی منطق و بر حسب اجبار و برای رفع دغدغه های ناشی از بی سرپرستی فرزندانش انجام می دهد و این کنش منطقی واجد هیچ شعاری نیست تا فیلم رااز این منظر به ورطه ی پیش بینی های قبلی مخاطب بکشاند. اما همچنان و با همین معیاربخشیدن یک خانه به همسر موقت اش، شعاری و بی منطق جلوه می کند.