فرو ریختن دیوار برلین و پیوستن پاره شرقی آلمان به خاک اصلی در سال 1990، نشان داد که تداوم حکومت مطلقه حزبی بنام مردم و در عمل حذف مردم از ساختار انحصاری دولت تنها میتواند، حتی در قلب اروپا، جامعه ای صنعتی را تا سطح کشورهای فقیر جهان سوم تنزل دهد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در روسیه و 15 جمهوری اقماری آن در سال 1991 نیز،علیرغم تبلیغات دولتی دایر بر پیشرفتهای شگرف دنیای کمونیست و خوشحالی و رفاه شهروندان آن، تکرار همان نمایش سقوط نیمه شرقی آلمان بود، اما در اندازهایی بمراتب بزرگتر. اگر چه پیش از تکمیل مراحل سقوط آن ، اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو ابر قدرت روز قلمداد میشد و لی پس از بالا رفتن” پرده آهنین”، دیده شد که ساکنان روسیه در ام القرای کمونیسم برای ارتزاق بدست مردم بقیه دنیا چشم دوخته اند.
تجارب کمونیستی
در دوران حیات اتحاد شوروی، تعاریف قدرت با مفتهیم امروزی متفاوت بود و نمایش قدرت دولت عمموما در دو عرصه مشخص صورت میگرفت:
1-توسعه ظرفیت نظامی و تدارک زرادخانه های اتمی و موشکی.
2-پیروزی در مسابقات ورزشی و بازیهای المپیک.
در آلمان شرقی، دولت کمونبستی متکی به مسکو، درعین حال که ترقی معکوس صنعتی و انهدام اقتصادی را در پشت صحنه تجربه میکرد، در روی صحنه توسعه کارخانه های قهرمان سازی را زیر عنوان آکادمی های ورزشی دولتی پی میگرفت با این هدف که در صحنه ای متفاوت قدرت دروغین نظام اقتدارطلب را بیرون پرده آهنین بنمایش بگذارد. همزمان با نمایش قدرت ورزشی آلمان کمونیستی در خارج، استازی-پلیس مخفی مخوف آنکشور نیز در داخل با سرکوب ناراضیان، گروههای آزادی خواه ، تهییه کنندگان شب نامه های ضد رژیم و مخالفین نظام انحصاری بگونه ای دیگر اقتدار نظام را بنمایش میگذاشت . در حالیکه در پشت پرده آهنین، خفقان و فقر حکومت میکرد، در روی پرده، مو زردهای تربیت شده در کارخانه های قهرمان سازی برلین و حومه آن نمایش نسل خوشحال و سالم را به صحنه های جهانی میبردند.
تنها بعد از سقوط اتحاد شوروی و رژیمهای اقماری آن در اروپای شرقی بود که مردم بقیه دنیا با دیدن پشت صحنه به عمق فاجعه پی بردند. اقتصاد روسیه با وجود در اختیار داشتن بزرگترین ذخایر منابع طبیعی، گاز و نفت و معادن ثروتمند الماس و فلزات گرانبها عملا ورشکسته بود ، صنایع آن عقب مانده و فرسوده و زیر ساختهای شهری و ارتباطی آن از کار افتاده بودند. سربازان روسی که پیش از سقوط نظام سلطه جو،هنگام رژه سالانه در میدان سرخ پاههای خود را تا شانه بالا میکشیدند، پس از سقوط شوروی گرسنه و بیکار مانده و برای گذران زندگی یونیفرم و نشانهای و حتی سلاحهای خود را میفروختند. ارتش سرخ – یکی از دو ابرقدرت وقت دنیا- و کی جی بی بزرگترین سازمان امنیت داخلی در طول تاریخ، حتی پیش از سقوط کامل قدرت سیاسی در مسکو کاملا از هم پاشیده بود.
آنچه سقوط اتحاد شوروی و رژیمهای اقماری آنرا را در شرق اروپا اجتناب ناپذیر ساخت، جدا سازی قدرت سیاسی از مردم و تکیه نظام حکومتی بر اقتصاد متمرکز دولتی و تمرکز قدرت و مدیریت کشور در داخل حلقه کوچک معتمدان حزبی بود. در درون آن نظامها، برای سالها، همه از جیب میخوردند و تنها نمایش حرکت میدادند. رقابت و ابتکار مرده بود. همه دستوری کار میکردند. همه شاغل بودند و لی در عمل بیکارگی میکردند و حق حضور میگرفتند. اتحاد شوروی سالها بود که از درون فرو میریخت و از خود و از اندازه های طبیعی خود بازمیماند حال آنکه در روی صحنه نمایش قدرت نظامی و ورزشی بدون وقفه ادامه داشت؛ اتحاد شوروی در تمام بازیهای المپیک برنده مطلق بود و بهترین شناگران و دونده های اروپا از کارخانه های قهرمان سازی جمهوری دمکراتیک آلمان به صحنه های ورزشی جهان میرفتند.
نزدیک به دو دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پیامد آن، شکل گیری تغییراتی عمیقتر در مفاهیم قدرت ، جمهوری اسلامی در ایران، امروز در ردیف معدود کشورهای باقیمانده دنیا است که همچنان، بدنبال الگوهای دهه های پنجاه و شصت وتکرار تجارب رژیمهای سوسیالیستی و بدون نوجه به پیامدهای آن، همچنان بر انحصار کامل قدرت اصرار میورزد. در داخل،حذف مردم از صحنه سیاسی و عقب راندن مدیریت علمی در تمام سطوح، جازیگزینی عوامل کارامد با عناصرمورد اعتماد درتمام مراکز تصمیم گیری و اجرائی، حفظ اقتصاد متمرکز و دولتی در عین حال سرکوب دگراندیشی با استفاده از تمامی توانهای امنیتی الویت شماره یک دولت است. در راه دست یافتن هرچه بیشتر به هدفهای برشمرده و حفظ این روند، بنظر میرسد که از نگاه نظریه پردازان نظام ، پرداخت هزینه ها ی آن موجه است. جمهوری اسلامی سالها است که زیر عنوان یارانه ، از جیب مردم، بمردم جیره می دهد، بجای ترویج رقابت و تشویق تولید، گدا پروری میکند و مردمی را که کشورشان به لحاظ منابع، در ردیف ثروتمند ترین ممالک جهان است، با سوء مدیریت هر روز به ورطه فقر و انحطاط نزدیکتر از پیش میسازد.
نگاهی کوتاه به سر فصلهای عملکرد اقتصادی کشور نشان میدهد که ادامه روند کنونی تا پیش از اعلام ورشکستگی کامل و فروپاشی نهایی ساختار های تولید و خدمات در سراسر کشور تنها تا زمانی امکان پذیر است که سود 100 میلیارد دلاری صادرات سالانه نفت خزانه دولت را تغذیه میکند. ادامه تامین درامد ازاین منبع نیز با تکیه بر شواهد علمی و عینی – حتی در شرایط ادامه قیمتهای بالای نفت در بازارهای جهانی- هر سال دشوار تر از پیش خواهد شد.
بعنوان نمونه، طی دوازده ماه گذشته که درامد نفت ایران- نه به لحاظ افزایش تولید وحجم بالاتر صادرات که صرفا بدلیل افزایش قیمتها در بازار- دو برابر شده است، قدرت متوسط خرید مردم به نصف سال پیش تقلیل یافته است. در ایران میزان متوسط تورم امسال به 25 در صد میرسد و از این لحاظ ایران در ردیف اول خاورمیانه وبرغم وجود دهها کشور فقیر اسیایی و افریقائی، در ردیف ده کشوری است که بیش از بقیه از تورم سالانه رنج میرد. تورم در این اندازه ها نشانه بیماری خطرناک اقتصادی است. عامل کاهش قدرت خرید و افزایش فقر عمومی است. در چنین شرایطی، تولید قربانی دلالی میشود و پول دارها به قیمت فقیر تر شدن فقرا پولدارترمیشوند. در ابتدای همین هفته اعلامیه بانک مرکزی دولت جمهوری اسلامی در تایید این نکته اعلام داشت که بیش از 13 میلیون نفر مردم ایران اینک زیر خط فقر زندگی میکنند.
میزان بیکاری نیز عملا در حدود ارقام اعلام شده تورم سالانه است، اگرچه وجود نوعی بیکارگی شایع در شهرها و اشتغال فصلی در روستاها و فقدان سیستم خدمات اجتماعی فراگیر امکان تغییر این امار و پنهان نگاه داشتن میزان واقعی عدم اشتغال را ممکن میسازد. در عمل پانزده میلیون مردم ایران فاقد شغل مولد اند، بیش از هفت میلیون از مردم معتاد به مواد مخدر اند و تورم سالانه به 25 در صد میرسد. در چنین جامعه ای روسای کشور ادعا میکند که مردم کاملا خوشحال اند و بزودی کشورشان در ردیف اولا قدرتهای دنیا قرار خواهد گرفت!
طی سال گذشته، با وجود دوبرابر شدن درامد های صادرات نفتی، رشد سالانه دو در صد کاهش یافت حال آنکه با افزایش درامد باد آورده صادراتی هدفهای رشد سالانه اقتصادی میباید دو تا سه در صد افزایش مییافت. تفاوت حاصل معادل صد درصد افزایش میزان براوردرشد اقتصادی از 6 به 12 در صد است! در آمد سرانه ایران که سی سال پیش بالاتر از تمامی کشورهای منطقه بود اینک در ردیف پایینترین مابین کلیه کشورهای صادر کننده نفت در منطقه است. از این لحاظ بعنوان مثال در آمد سرانه در عربستان سعودی چهار برابر در آمد سرانه مردم ایران است.
در شرایطی که تمامی کشورهای صادر کننده نفت منطقه با بر خورداری از درامد روبه پایان نفت در پی ایجاد ساختارهای عمرانی و صنعتی در داخل و فراهم کردن زمینه ادامه درامد های ارزی در هر دوبخش اقتصاد داخلی و خارجی اند( کویت-قطر-عربستان سعودی- امارات- بحرین…) در ایران برای ازمیان بردن ذخایر ارزی ناشی از صادرات نفت مسابقه ای نفس گیر مابین دوایر دولتی در جریان است. هزینه کردن بیش از 200 میلیارد دلار سالانه تحت عنوان یارانه انرژی (نفت و گاز و برق) وانهدام این منابع بجای سرمایه گذاری در ساختار های زیربنایی کشور یکی از نتایج اعمال اقتصاد دولتی و رسیدن ناگزیر به روزمرگی امروز در اداره امور کشور است.
طی بیش از طی ده سالصرف وقت وهزینه 1 میلیارد دلارهزینه در راه تکمیل کارخانه برق اتمی بوشهر با ظرفیت کمتر از 1000 مگا وات و متعاقبا پرداخت بیش از 2 میلیارد دلار برای خرید موشکهای تور ام وان و اس 300 بمنظور تامین دفاع هوایی از آن در قبال هجوم احتمالی نظامی از خارج، تکمیل و راه اندازی این واحد همچنان پا در هوا است، حال آنکه همزمان سالانه بیش از 4000 مگاوات برق ( بیش از چهار برابر ظرفیت کارخانه در دست ساختمان بوشهر) در شبکه فرسوده برق رسانی و سیستم عقب ماده ذخیره سازی برق کشوراز میان میرود. در کشوری که وعده رسیدن به مقام اول دنیا داده میشود، خاموشی برق نماز بدون پرهیز روزانه است. ایران بعد از روسیه دارای دومین ذخیره بزرگ گاز دنیا است. در شرایطی که بیش از 12 کشور دنیا با ذخایری بسیار کوچکتر از ذخایر گاز طبیعی ایران به صدور گاز و کسب درامد و اعتبار در بازار تجارت جهانی مشغول اند، ایران وارد کننده خالص گاز طبیعی است. در زمستان سال پیش ایران که رسیدن به مقام اول دنیا هدف اعلام شده مدیران و ناظمان آن است، بدلیل قطع صادرات گاز ترکمنستان لرزید و امسال همان مدیران نوید میدهند که لرزیدن مردم در زمستان بازهم تکرار خواهد شد. خبر خوشتر قطع صدور نفت کوره در سال جاری و ایجاد منابع سوختی مکمل برای جبران کمبود گاز است. البته کارخانه های پتروشیمی و تولیدات صنعتی نیز از راه کاهش تولید و صرفه جوئی در مصرف به این تلاش دولت برای جبران کمبود گاز یاری خواهند داد!
ارتباطات شهری در کشوری که در شعارها رسیدن به قله های ترقی را هدف قرار داده است، عمدتا بر عهده تاکسی هائی است که یارانه سالانه بنزین آنها (3 تا 5 هزار دلار ) دهها برابر ارزش واقعی این وسیله های اسقاطی حمل و نقل شهری است که در بهترین شرایط میباید به اهن قراضه تبدیل شوند. امسال ایران علی رغم توزیع کوپنی وسیله کارت هوشمند، بیش از 12میلیارد دلار صرف واردات بنزین از خارج خواهد کرد در حالی که کلان شهر تهران با 15 میلیون جمعیت برای توسعه حمل و نقل مسافری و توسعه شبکه مترو به 200 میلیون دلار سرمایه مورد تعهد و پرداخت نشده دولت نیازمند است. رییس دولت نیز همزمان بدنبال کشیدن ریل هوائی و چوب گذاشتن در چرخ شهرداری است.
حمل و نقل برون شهری ایران و شرایط راهها از اوضاع حاکم بر حمل و نقل درون شهری نیز بدتر است. همین چند روز پیش بود که مسئول پلیس راههای ایران از میزان تلفات سالانه در جاده ها میگفت. ایران در صورت استفاده درست از نیروی انسانی، و سایر منابع موجود منجمله منابع گاز و نفت قادر به ایجاد ارتباطات برون شهری پیش رفته و اتصال تمامی شهر ها با قطار برقی به یکدیگر است. حال آنکه در طول 30 سال گذشته تنها یک خط قطار برقی برای اتصال تهران به کرج مورد بهره برداری قرار گرفته و راههای ارتباطی مرکز به شمال کشور عمدتا از طریق دو محور چالوس ( با قدمت 70 سال) و هراز ( با قدمت بیش از چهل سال) صورت میگیرد. دولت البته وعده داده است که تلاشهای ده سال گذشته برای ایجاد 200 کیلومترراه ارتباطی تازه مابین تهران وشمال کشور ممکن است به همت چینی ها و بنیاد مستضعفان در کمتر از ده سال آینده به نتیجه برسد.
بر شمردن این سر فصلها و تعمیم آن به بخشهای صنعت، کشاورزی، اموزش، درمان، مسکن، محیط زیست …مثنوی هفتاد من کاغذی خواهد شد. آن چه روشن است فروپاشی بدون وقفه ساختار های اساسی و زیربنائی کشور است از درون که بهای بالای نفت در بازارهای جهانی و تامین مسکنهای اقتصادی بر دردهای مزمن آن سرپوش نهتده است- روندی که بگونه ای دیگر و لی با همین نتایج در اتحاد شوروی و اروپای شرقی شکل گزفت. ادامه این شرایط در ایران تا زمانی مقدور است که درامد نجومی دولت از راه صدور نفت کاهش نیافته و یا به پایان نرسیده است. پیش بینی میشود که طی سه سال آینده حجم مصرف داخلی نفت ایران بر میزان صادرات آن پیشی بگیرد. در صورت ادامه وضع موجود، طی دهسال آینده ایران نفتی برای صدور نخواهد داشت و در این گرایش نزولی حجم صادرات نفت خام، شرایط اقتصاد داخلی و اوضاع معیشتی اکثریت مردم نیز دشوار تر از پیش خواهد شد. بروز هر اتفاق غیر مترقبه تنها بر سرعت روند تخریبی خواهد افزود. حقیقت این است که نظام مدیریت و کنترل ایران با شیوه جاری، سالها است که به بن بست رسیده است. فروپاشی کامل شیرازهها در نتیجه بروزهر تغییر محسوس درروند تامین درامدهای خارجی میتواند در تغییر معادله مزبور اثر وضعی و قاطع بگذارد.
همزمان با فروپاشی ساختار های اساسی و زیربناها ی اقتصادی از درون، نظام سیاسی ایران تنها در قید افزایش انحصاری قدرت و کشیدن دیوار در میان حکومت و مردم است. اگرچه در میان دیوارها، اجرای نمایش اقلیت و اکثریت در رسانه های دولتی و یا مجاز، همچنان بروی صحنه میرود ودر مراکز قدرت دعوا بر سرسهم ها با طرح اما و اگر ها همچنان درجریان است ولی جریان آن تنها بازیگران نمایش را مشغول میکند. استادیومهای سیاسی مانند بازی پرسپولیس و پاس از تماشاچی خالی است. مردم سالها است که دست از شراکت در نمایشهای سیاسی نظام کشیده اند و از پنچ سال پیش به این سو بخصوص، حتی رغبتی به تماشای آن نیز نشان نمیدهند. حقیقت این است که ساختار ها ی زیربنایی در ایران آرام آرام در حال فروپاشی است. تنها تند بادی، با طبیعت سیاسی و یا اقتصادی، توان پایداری آنها را محک خواهد زد. ایران بدون درامد نفت به الگوی کره شمالی بسیار نزدیکترشده است تا الگوی چین.