فروپاشی از درون

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده

فرو ریختن دیوار برلین و پیوستن پاره شرقی آلمان به خاک اصلی در سال 1990، نشان داد که تداوم ‏حکومت مطلقه حزبی بنام مردم و در عمل حذف مردم از ساختار انحصاری دولت تنها میتواند، حتی در قلب ‏اروپا، جامعه ای صنعتی را تا سطح کشورهای فقیر جهان سوم تنزل دهد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ‏در روسیه و 15 جمهوری اقماری آن در سال 1991 نیز،علیرغم تبلیغات دولتی دایر بر پیشرفتهای شگرف ‏دنیای کمونیست و خوشحالی و رفاه شهروندان آن، تکرار همان نمایش سقوط نیمه شرقی آلمان بود،‎ ‎اما در ‏اندازهایی بمراتب بزرگتر. اگر چه پیش از تکمیل مراحل سقوط آن ، اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو ابر ‏قدرت روز قلمداد میشد و لی پس از بالا رفتن” پرده آهنین”، دیده شد که ساکنان روسیه در ام القرای کمونیسم ‏برای ارتزاق بدست مردم بقیه دنیا چشم دوخته اند.‏

‎ ‎تجارب کمونیستی‎ ‎

در دوران حیات اتحاد شوروی، تعاریف قدرت با مفتهیم امروزی متفاوت بود و نمایش قدرت دولت عمموما ‏در دو عرصه مشخص صورت میگرفت:‏

‏1-توسعه ظرفیت نظامی و تدارک زرادخانه های اتمی و موشکی.‏

‏2-پیروزی در مسابقات ورزشی و بازیهای المپیک.‏

‏ در آلمان شرقی، دولت کمونبستی متکی به مسکو، درعین حال که ترقی معکوس صنعتی و انهدام اقتصادی ‏را در پشت صحنه تجربه میکرد، در روی صحنه توسعه کارخانه های قهرمان سازی را زیر عنوان آکادمی ‏های ورزشی دولتی پی میگرفت با این هدف که در صحنه ای متفاوت قدرت دروغین نظام اقتدارطلب را ‏بیرون پرده آهنین بنمایش بگذارد. همزمان با نمایش قدرت ورزشی آلمان کمونیستی در خارج، استازی-پلیس ‏مخفی مخوف آنکشور نیز در داخل با سرکوب ناراضیان، گروههای آزادی خواه ، تهییه کنندگان شب نامه ‏های ضد رژیم و مخالفین نظام انحصاری بگونه ای دیگر اقتدار نظام را بنمایش میگذاشت . در حالیکه در ‏پشت پرده آهنین، خفقان و فقر حکومت میکرد، در روی پرده، مو زردهای تربیت شده در کارخانه های ‏قهرمان سازی برلین و حومه آن نمایش نسل خوشحال و سالم را به صحنه های جهانی میبردند.‏

تنها بعد از سقوط اتحاد شوروی و رژیمهای اقماری آن در اروپای شرقی بود که مردم بقیه دنیا با دیدن پشت ‏صحنه به عمق فاجعه پی بردند. اقتصاد روسیه با وجود در اختیار داشتن بزرگترین ذخایر منابع طبیعی، گاز ‏و نفت و معادن ثروتمند الماس و فلزات گرانبها عملا ورشکسته بود ، صنایع آن عقب مانده و فرسوده و زیر ‏ساختهای شهری و ارتباطی آن از کار افتاده بودند. سربازان روسی که پیش از سقوط نظام سلطه جو،هنگام ‏رژه سالانه در میدان سرخ پاههای خود را تا شانه بالا میکشیدند، پس از سقوط شوروی گرسنه و بیکار مانده ‏و برای گذران زندگی یونیفرم و نشانهای و حتی سلاحهای خود را میفروختند. ارتش سرخ – یکی از دو ‏ابرقدرت وقت دنیا- و کی جی بی بزرگترین سازمان امنیت داخلی در طول تاریخ، حتی پیش از سقوط کامل ‏قدرت سیاسی در مسکو کاملا از هم پاشیده بود. ‏

آنچه سقوط اتحاد شوروی و رژیمهای اقماری آنرا را در شرق اروپا اجتناب ناپذیر ساخت، جدا سازی قدرت ‏سیاسی از مردم و تکیه نظام حکومتی بر اقتصاد متمرکز دولتی و تمرکز قدرت و مدیریت کشور در داخل ‏حلقه کوچک معتمدان حزبی بود. در درون آن نظامها، برای سالها، همه از جیب میخوردند و تنها نمایش ‏حرکت میدادند. رقابت و ابتکار مرده بود. همه دستوری کار میکردند. همه شاغل بودند و لی در عمل ‏بیکارگی میکردند و حق حضور میگرفتند. اتحاد شوروی سالها بود که از درون فرو میریخت و از خود و از ‏اندازه های طبیعی خود بازمیماند حال آنکه در روی صحنه نمایش قدرت نظامی و ورزشی بدون وقفه ادامه ‏داشت؛ اتحاد شوروی در تمام بازیهای المپیک برنده مطلق بود و بهترین شناگران و دونده های اروپا از ‏کارخانه های قهرمان سازی جمهوری دمکراتیک آلمان به صحنه های ورزشی جهان میرفتند. ‏

نزدیک به دو دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پیامد آن، شکل گیری تغییراتی عمیقتر در مفاهیم قدرت ، ‏جمهوری اسلامی در ایران، امروز در ردیف معدود کشورهای باقیمانده دنیا است که همچنان، بدنبال الگوهای ‏دهه های پنجاه و شصت وتکرار تجارب رژیمهای سوسیالیستی و بدون نوجه به پیامدهای آن، همچنان بر ‏انحصار کامل قدرت اصرار میورزد. در داخل،حذف مردم از صحنه سیاسی و عقب راندن مدیریت علمی در ‏تمام سطوح، جازیگزینی عوامل کارامد با عناصرمورد اعتماد درتمام مراکز تصمیم گیری و اجرائی، حفظ ‏اقتصاد متمرکز و دولتی در عین حال سرکوب دگراندیشی با استفاده از تمامی توانهای امنیتی الویت شماره ‏یک دولت است. در راه دست یافتن هرچه بیشتر به هدفهای برشمرده و حفظ این روند، بنظر میرسد که از ‏نگاه نظریه پردازان نظام ، پرداخت هزینه ها ی آن موجه است. جمهوری اسلامی سالها است که زیر عنوان ‏یارانه ، از جیب مردم، بمردم جیره می دهد، بجای ترویج رقابت و تشویق تولید، گدا پروری میکند و مردمی ‏را که کشورشان به لحاظ منابع، در ردیف ثروتمند ترین ممالک جهان است، با سوء مدیریت هر روز به ‏ورطه فقر و انحطاط نزدیکتر از پیش میسازد.‏

نگاهی کوتاه به سر فصلهای عملکرد اقتصادی کشور نشان میدهد که ادامه روند کنونی تا پیش از اعلام ‏ورشکستگی کامل و فروپاشی نهایی ساختار های تولید و خدمات در سراسر کشور تنها تا زمانی امکان پذیر ‏است که سود 100 میلیارد دلاری صادرات سالانه نفت خزانه دولت را تغذیه میکند. ادامه تامین درامد ازاین ‏منبع نیز با تکیه بر شواهد علمی و عینی – حتی در شرایط ادامه قیمتهای بالای نفت در بازارهای جهانی- هر ‏سال دشوار تر از پیش خواهد شد.‏

بعنوان نمونه، طی دوازده ماه گذشته که درامد نفت ایران- نه به لحاظ افزایش تولید وحجم بالاتر صادرات که ‏صرفا بدلیل افزایش قیمتها در بازار- دو برابر شده است، قدرت متوسط خرید مردم به نصف سال پیش تقلیل ‏یافته است. در ایران میزان متوسط تورم امسال به 25 در صد میرسد و از این لحاظ ایران در ردیف اول ‏خاورمیانه وبرغم وجود دهها کشور فقیر اسیایی و افریقائی، در ردیف ده کشوری است که بیش از بقیه از ‏تورم سالانه رنج میرد. تورم در این اندازه ها نشانه بیماری خطرناک اقتصادی است. عامل کاهش قدرت خرید ‏و افزایش فقر عمومی است. در چنین شرایطی، تولید قربانی دلالی میشود و پول دارها به قیمت فقیر تر شدن ‏فقرا پولدارترمیشوند. در ابتدای همین هفته اعلامیه بانک مرکزی دولت جمهوری اسلامی در تایید این نکته ‏اعلام داشت که بیش از 13 میلیون نفر مردم ایران اینک زیر خط فقر زندگی میکنند.‏

میزان بیکاری نیز عملا در حدود ارقام اعلام شده تورم سالانه است، اگرچه وجود نوعی بیکارگی شایع در ‏شهرها و اشتغال فصلی در روستاها و فقدان سیستم خدمات اجتماعی فراگیر امکان تغییر این امار و پنهان نگاه ‏داشتن میزان واقعی عدم اشتغال را ممکن میسازد. در عمل پانزده میلیون مردم ایران فاقد شغل مولد اند، بیش ‏از هفت میلیون از مردم معتاد به مواد مخدر اند و تورم سالانه به 25 در صد میرسد. در چنین جامعه ای ‏روسای کشور ادعا میکند که مردم کاملا خوشحال اند و بزودی کشورشان در ردیف اولا قدرتهای دنیا قرار ‏خواهد گرفت!‏

طی سال گذشته، با وجود دوبرابر شدن درامد های صادرات نفتی، رشد سالانه دو در صد کاهش یافت حال ‏آنکه با افزایش درامد باد آورده صادراتی هدفهای رشد سالانه اقتصادی میباید دو تا سه در صد افزایش ‏مییافت. تفاوت حاصل معادل صد درصد افزایش میزان براوردرشد اقتصادی از 6 به 12 در صد است! در ‏آمد سرانه ایران که سی سال پیش بالاتر از تمامی کشورهای منطقه بود اینک در ردیف پایینترین مابین کلیه ‏کشورهای صادر کننده نفت در منطقه است. از این لحاظ بعنوان مثال در آمد سرانه در عربستان سعودی چهار ‏‏ برابر در آمد سرانه مردم ایران است.‏

در شرایطی که تمامی کشورهای صادر کننده نفت منطقه با بر خورداری از درامد روبه پایان نفت در پی ‏ایجاد ساختارهای عمرانی و صنعتی در داخل و فراهم کردن زمینه ادامه درامد های ارزی در هر دوبخش ‏اقتصاد داخلی و خارجی اند( کویت-قطر-عربستان سعودی- امارات- بحرین…) در ایران برای ازمیان بردن ‏ذخایر ارزی ناشی از صادرات نفت مسابقه ای نفس گیر مابین دوایر دولتی در جریان است. هزینه کردن بیش ‏از 200 میلیارد دلار سالانه تحت عنوان یارانه انرژی (نفت و گاز و برق) وانهدام این منابع بجای سرمایه ‏گذاری در ساختار های زیربنایی کشور یکی از نتایج اعمال اقتصاد دولتی و رسیدن ناگزیر به روزمرگی ‏امروز در اداره امور کشور است. ‏

طی بیش از طی ده سالصرف وقت وهزینه 1 میلیارد دلارهزینه در راه تکمیل کارخانه برق اتمی بوشهر با ‏ظرفیت کمتر از 1000 مگا وات و متعاقبا پرداخت بیش از 2 میلیارد دلار برای خرید موشکهای تور ام وان ‏و اس 300 بمنظور تامین دفاع هوایی از آن در قبال هجوم احتمالی نظامی از خارج، تکمیل و راه اندازی این ‏واحد همچنان پا در هوا است، حال آنکه همزمان سالانه بیش از 4000 مگاوات برق ( بیش از چهار برابر ‏ظرفیت کارخانه در دست ساختمان بوشهر) در شبکه فرسوده برق رسانی و سیستم عقب ماده ذخیره سازی ‏برق کشوراز میان میرود. در کشوری که وعده رسیدن به مقام اول دنیا داده میشود، خاموشی برق نماز بدون ‏پرهیز روزانه است. ایران بعد از روسیه دارای دومین ذخیره بزرگ گاز دنیا است. در شرایطی که بیش از ‏‏12 کشور دنیا با ذخایری بسیار کوچکتر از ذخایر گاز طبیعی ایران به صدور گاز و کسب درامد و اعتبار در ‏بازار تجارت جهانی مشغول اند، ایران وارد کننده خالص گاز طبیعی است. در زمستان سال پیش ایران که ‏رسیدن به مقام اول دنیا هدف اعلام شده مدیران و ناظمان آن است، بدلیل قطع صادرات گاز ترکمنستان ‏لرزید و امسال همان مدیران نوید میدهند که لرزیدن مردم در زمستان بازهم تکرار خواهد شد. خبر خوشتر ‏قطع صدور نفت کوره در سال جاری و ایجاد منابع سوختی مکمل برای جبران کمبود گاز است. البته کارخانه ‏های پتروشیمی و تولیدات صنعتی نیز از راه کاهش تولید و صرفه جوئی در مصرف به این تلاش دولت برای ‏جبران کمبود گاز یاری خواهند داد!‏

ارتباطات شهری در کشوری که در شعارها رسیدن به قله های ترقی را هدف قرار داده است، عمدتا بر عهده ‏تاکسی هائی است که یارانه سالانه بنزین آنها (3 تا 5 هزار دلار ) دهها برابر ارزش واقعی این وسیله های ‏اسقاطی حمل و نقل شهری است که در بهترین شرایط میباید به اهن قراضه تبدیل شوند. امسال ایران علی ‏رغم توزیع کوپنی وسیله کارت هوشمند، بیش از 12میلیارد دلار صرف واردات بنزین از خارج خواهد ‏کرد در حالی که کلان شهر تهران با 15 میلیون جمعیت برای توسعه حمل و نقل مسافری و توسعه شبکه ‏مترو به 200 میلیون دلار سرمایه مورد تعهد و پرداخت نشده دولت نیازمند است. رییس دولت نیز همزمان ‏بدنبال کشیدن ریل هوائی و چوب گذاشتن در چرخ شهرداری است. ‏

‏ حمل و نقل برون شهری ایران و شرایط راهها از اوضاع حاکم بر حمل و نقل درون شهری نیز بدتر است. ‏همین چند روز پیش بود که مسئول پلیس راههای ایران از میزان تلفات سالانه در جاده ها میگفت. ایران در ‏صورت استفاده درست از نیروی انسانی، و سایر منابع موجود منجمله منابع گاز و نفت قادر به ایجاد ‏ارتباطات برون شهری پیش رفته و اتصال تمامی شهر ها با قطار برقی به یکدیگر است. حال آنکه در طول ‏‏30 سال گذشته تنها یک خط قطار برقی برای اتصال تهران به کرج مورد بهره برداری قرار گرفته و راههای ‏ارتباطی مرکز به شمال کشور عمدتا از طریق دو محور چالوس ( با قدمت 70 سال) و هراز ( با قدمت بیش ‏از چهل سال) صورت میگیرد. دولت البته وعده داده است که تلاشهای ده سال گذشته برای ایجاد 200 ‏کیلومترراه ارتباطی تازه مابین تهران وشمال کشور ممکن است به همت چینی ها و بنیاد مستضعفان در کمتر ‏از ده سال آینده به نتیجه برسد.‏

بر شمردن این سر فصلها و تعمیم آن به بخشهای صنعت، کشاورزی، اموزش، درمان، مسکن، محیط زیست ‏‏…مثنوی هفتاد من کاغذی خواهد شد. آن چه روشن است فروپاشی بدون وقفه ساختار های اساسی و زیربنائی ‏کشور است از درون که بهای بالای نفت در بازارهای جهانی و تامین مسکنهای اقتصادی بر دردهای مزمن ‏آن سرپوش نهتده است- روندی که بگونه ای دیگر و لی با همین نتایج در اتحاد شوروی و اروپای شرقی شکل ‏گزفت. ادامه این شرایط در ایران تا زمانی مقدور است که درامد نجومی دولت از راه صدور نفت کاهش نیافته ‏و یا به پایان نرسیده است. پیش بینی میشود که طی سه سال آینده حجم مصرف داخلی نفت ایران بر میزان ‏صادرات آن پیشی بگیرد. در صورت ادامه وضع موجود، طی دهسال آینده ایران نفتی برای صدور نخواهد ‏داشت و در این گرایش نزولی حجم صادرات نفت خام، شرایط اقتصاد داخلی و اوضاع معیشتی اکثریت مردم ‏نیز دشوار تر از پیش خواهد شد. بروز هر اتفاق غیر مترقبه تنها بر سرعت روند تخریبی خواهد افزود. ‏حقیقت این است که نظام مدیریت و کنترل ایران با شیوه جاری، سالها است که به بن بست رسیده است. ‏فروپاشی کامل شیرازهها در نتیجه بروزهر تغییر محسوس درروند تامین درامدهای خارجی میتواند در تغییر ‏معادله مزبور اثر وضعی و قاطع بگذارد.‏

همزمان با فروپاشی ساختار های اساسی و زیربناها ی اقتصادی از درون، نظام سیاسی ایران تنها در قید ‏افزایش انحصاری قدرت و کشیدن دیوار در میان حکومت و مردم است. اگرچه در میان دیوارها، اجرای ‏نمایش اقلیت و اکثریت در رسانه های دولتی و یا مجاز، همچنان بروی صحنه میرود ودر مراکز قدرت دعوا ‏بر سرسهم ها با طرح اما و اگر ها همچنان درجریان است ولی جریان آن تنها بازیگران نمایش را مشغول ‏میکند. استادیومهای سیاسی مانند بازی پرسپولیس و پاس از تماشاچی خالی است. مردم سالها است که دست ‏از شراکت در نمایشهای سیاسی نظام کشیده اند و از پنچ سال پیش به این سو بخصوص، حتی رغبتی به ‏تماشای آن نیز نشان نمیدهند. حقیقت این است که ساختار ها ی زیربنایی در ایران آرام آرام در حال فروپاشی ‏است. تنها تند بادی، با طبیعت سیاسی و یا اقتصادی، توان پایداری آنها را محک خواهد زد. ایران بدون درامد ‏نفت به الگوی کره شمالی بسیار نزدیکترشده است تا الگوی چین.‏