روزهای منتهی به بیست ودوم بهمن ۵۷ را هم سن وسال های من به خوبی به یاد می آورند. درآن زمان شعارهای خودجوش مردمی، بسیار هوشمندانه و البته اثر گذار بود. برخی از آن شعارها علیرغم سادگی، به بهترین وضع ممکن، خواسته اصلی انقلابیون را به نمایش می گذاشت. ازجمله زمانی که در ماههای پایانی استقرار رژیم گذشته، تعویض مکرر نخست وزیر به حربه ای برای آرام کردن مردم تبدیل شده بود این شعار به میان انقلابیون آمد که “ما می گیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه”.
چند روز گذشته که سخنان من در واکنش به اظهار نظر های اخیر خاتمی منتشر شد واکنش های برخی دوستان، مرا به یاد همان شعار انداخت. البته بعضی از انتقادات، بر اساس “استانداردهای پذیرفته شده ی نقد” و بر اساس “مصلحت اندیش های دلسوزانه” نسبت به جنبش اعتراضی مردم و آینده آن بود که از منتقدان، ممنونم، اما در مواردی، هر چه بیشتر به شکل ومحتوای انتقادات نگریستم نتوانستم مبنای اعتراضات را کشف کنم. من در اظهارات خود دو سؤال مشخص را مطرح کرده ام و از آقای خاتمی یا کسانی که “موظفین حمایت دائمی” از اظهارات او هستند خواستم که “پیچش مویی” که خاتمی دیده و من از دیدن آن عاجز بوده ام را برای کسانی که ممکن است دچار “سؤال” شده باشند توضیح دهند. سؤال نخست آنکه “کدام تغییر رویه یا حتی تغییر لحن آقای خامنه ای، آنان را به احتمال برگزاری انتخابات آزاد و سالم امیدوار کرده که اینگونه سخن می گویند؟” سؤال دوم من آن بود که “با توجه به محدود سازی روزافزون مجلس توسط رهبری و عوامل او، هدف از حضور در مجلس به فرض برگزاری انتخابات آزاد، چیست؟”
اما ظاهراً برخی از دوستان در میان اصلاح طلبان، همان راهی را می روند که در یکی دوسال اخیر توسط افراطی ترین حامیان اقای خامنه ای طی شده است. چندی قبل اقای ذوالنور - جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه - در یک اظهار نظر عجیب اعلام کرد:“ما حق نداریم مبانی تصمیم ولی فقیه را مورد پرسش قرار دهیم”. متأسفانه امروز برخی طرفداران می خواهند به مردم نشان دهند “اطاعت چشم و گوش بسته، یک اپیدمی در میان بسیاری ازکسانی است که خود را نخبگان سیاسی می نامند”. حقیقت آنست که اظهار نظر اخیر من، همانند سخنانی که توسط همه انسان ها بیان می شود می تواند شامل نکات مثبت و منفی باشد و از لحظه ای که این سخنان را بیان کردم منتظر دریافت انتقاد های سازنده بودم اما اکنون دچار یأس و افسردگی سنگینی شدم زیرا برای من ثابت شد که “نخبه نمایان” هنوز پیام صریح مردم ایران در دو سال اخیر و قبل از آن را دریافت نکرده اند.
ایرانیان در تمام سالهای اخیر از “معصوم پنداری ولی فقیه” فریاد کشیده اند وخواستار استقرار نهادهای بیطرفی شده اند که عملکرد همه مسئولان کشور را زیر نظر بگیرد و امکان تحقق این وعده ایت اله خمینی را فراهم نماید که “هر فرد از آحاد ملت حق دارد مستقیماً و دربرابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند دو او موظف است جواب قانع کننده بدهد”. درهمین مدت، گروهی از حامیان ذینفع حکومت، رفتاری از خود بروز دادند که مهدی کروبی در برابر ایشان ایستاد و گفت : “دامنه ولایت فقیه آنقدر توسعه داده شد که بعید میدانم در مواردی این مقدار اختیار از سوی خداوند به پیامبران و ائمه معصومین نیز داده شده باشد”. روزی که کروبی این سخنان را بیان کرد هرگز احتمال نمی داد کسانی در میان اصلاح طلبان، شخصیت خاتمی را از همان راه تخریب کنند و هرگونه نقد یا پرسش از او را “گناه نابخشودنی” تلقی نمایند وپرسش گر را مورد حملات عجیب قرار دهند.
شاید لازم باشد مردم شعار دوران انقلاب که “ما می گیم شاه نمی خواهیم” را با زبان امروزی تکرار و به همه ما یادآوری کنند که “ما می گیم بت نمی خواهیم” چه با نام “دفاع از برخی نخبگان اصلاحطلب” و چه به ادعای گزاف “اطاعت از رهبری”.