نگاهی به سریالهای نمایشی صدا و سیما در نوروز ۱۳۹۴
اگر تا پیش از این، نمایش و سرگرمی وسیلهای بود برای جاسازی پیامهای ایدئولوژیک، امسال و با همزمانی نوروز و ایام عزاداری فاطیمه، صدا و سیما فرمول همیشهگی خود را به حالت عکس در آورد. نمایش و داستان و هر آنچه از ملزومات سریالهای سرگرمکننده است، کاملا زیر سایهی پیامهای رسمی و مذهبی قرار گرفته بودند. دو سریالی که از ابتدای نوروز و همزمان با ایام سوگواری اجازهی رفتن روی آنتن را پیدا کردند، در حکم کتی بودند که برای دکمهی سرنوشتساز ایدئولوژی مذهبی دوخته شده بودند. ساخت و نمایششان بهانهای بود برای خالی نبودن سفرهی صدا و سیما از تغذیهای با تم سرگرمی؛ وقتی که تریبونهای مذهبی به تنهایی دیگر پامنبری و مخاطب ِ گریهکن ندارند و لازم است به آن همه درس و آموزهی قدسی لباسی نازک از سرگرمی و قصه با حضور بازیگران آشنا و فرمولهای داستانی آشناتر دوخت و پوشاند.
فوق سری[مهدی فخیمزاده]- مطرببازی ناکام سرهنگ!
سریال مهدی فخیمزاده که قرار است کمدی و پلیسی و خانوادهگی و خلاصه هر چیز لازم دیگری باشد، به سراغ یک کلیشهی امتحان پس داده میرود. جا به جایی دو نفر که چهرهای شبیه به هم اما شخصیتی متفاوت دارند. کلیشهای که خود فخیمزاده هم در ابتدای انقلاب به سراغش رفت و فیلم “تشریفات” را ساخت تا در روزهایی که فیلمفارسیسازان خبره اثبات برادری انقلابی میکردند، شخصیت “مطرب” فیلمش به خاطر شباهت ظاهری، جای یک مبارز مسلمان به نام “توحید” را بگیرد و آنقدر نقش آدم ِ خوب و صالح را بازی کند تا در آن غرق بشود و بشود یک “توحید” دیگر. در فوق سری هم داستان به همین شکل پیش میرود. ناصر پاپتی، خلافکار خردهپا با چهرهای مشابه سرهنگ نصراللهی در جایگاه او قرار میگیرد تا با تفاوتهای دو کاراکتر آشنا بشویم. البته به دلیل ابتر و عقیم بودن فیلمنامهی سریال و شخصیتسازی ناقص تحول و تفاوتی ایجاد نمیشود و همهچیز در تقدیسسازی پرسنل نیروزی انتظامی محدود میماند. سرهنگ نیروی انتظامی آنچنان وارسته و پاکسرشت است که برای تقلید و بازی شخصیت خلافکار کاری از پیش نمیبرد و نمیتواند مثل او بشکن بزند، برقصد و ترانهی “ماشین مشتیممدلی” بخواند. سریال تبلیغاتی نیروی انتظامی دقیقا به خاطر ساختن همین شخصیتهای تخت و یک بعدی، در رسیدن به خواستهاش ناکام میماند. سرهنگ نیروی انتظامی با بازی خود فخیمزاده، در طی داستان، شخصیتی بیعرضه، کم هوش و ناتوان تصویر شده که هر چند قسمت یکبار میخواهد از ماموریت شانه خالی کند و از مافوقش میخواهد عملیات را نیمهتمام بگذارد! پایان داستان هم از پیش معلوم است. خلافکارها که باندهای کارکشتهی قاچاق مواد مخدر هستند به یاری فیلمنامهنویس و نه شخصیتهای هوشیار پلیس، دستگیر و کشته میشوند تا تم حماسی هم به معجون کمدی خانوادهگی پلیسی فخیمزاده اضافه بشود و مخاطب احتمالی نوروزی از پای سفرهی هفتسین، هم بخندد و هم به هیجان بیاید و هم با تلاش شبانهروزی “پرسنل خدوم” نیروی انتظامی آشنا بشود. ماموریتی که به نظر میرسد سازندهگان سریال با بهرهی هوشیاش همپای شخصیتهای سریال، در انجامش ناکام بودهاند و چیزی جز استقبال سرد مخاطبان نصیب نظرسنجیهای صدا و سیما نشده.
سر به راه[سعید سلطانی]- سریال ماهوارهای ِ شرعی!
یک کلیشهی دیگر؛ آنچنان نخنما که پیام و مضمون و قصهی سریال را با نامش پیشاپیش لو میدهد. سریال داستان یک جوان سرگشته به نام شهاب را روایت میکند که قرار است با حضور در یک یتیمخانه به عنوان کارگر، سر به راه بشود. اما چیزی که در سریال به نمایش میآید، اینگونه است که شهاب در بین آن همه شخصیت قضا قدری مثلا مذهبی، کاراکتر سالمتر ونرمالتری دارد که میتواند برای مشکلات پیش آمده، راه حل پیدا بکند و گرههای ایجاد شده را باز بکند؛ تا در پایان سریال عملا تحول مورد نظر اتفاق نیفتاده باشد و فقط شخصیت ظاهرا منفی سریال توانسته تواناییهایش را به کاراکترهای ظاهرا مثبت اثبات بکند. در کنار این تم ِ آموزنده، سریال برای داشتن مخاطب عام به سراغ کلیشهی دیگری هم میرود. کلیشهی صد در صد ایرانی ازدواج. فیلمنامهنویس و کارگردان چنان در استفاده از این تم افراط میکنند که سریالشان پهلو به آثار ساخته شده در کشور ترکیه میزند. شخصیتهایی که از ابتدا تا انتها، در هر سن و موقعیت، به دنبال ارتباط برقرار کردن و پیوند با یکدیگر هستند؛ گرچه به طور طبیعی اینجا، همهچیز باید به شکل شرعیاش باشد. این آش آنچنان شور بود که مدیران صدا و سیما در میانهی ساخت سریال مداخله کردند تا سازندهگان سریال به اجبار از علاقهی شخصیت اصلی قصه- دادرس- به خواهر ِ همسر ِ فوت کردهاش چشم پوشی بکنند و در انتهای سریال برای خواهر زن، یک عشق قدیمی ناگهان پیدا شده بتراشند تا حلقه و دایرهی وصلتهای پیاپی بسته بشود. اما این سریال ترکی اسلامی در جای دیگری هم خود به ملزومات ِ “تاریخ قمری” نزدیک میکند و دو قسمت سریال را که باید همزمان با ایام فاطمیه روی آنتن میرود، رنگ و بوی غمانگیز میزند و کار زن حامله را با اتفاقی فیلمفارسیوار به بیمارستان میکشاند تا با کمک نذر و دعا نوزادش را به دنیا بیاورد؛ نوزادی که پدر بزرگش در گوشش قرآن میخواند و نام “فاطمه” را برایش انتخاب میکند. سعید سلطانی که پیش از این با ساخت سریال “ستایش” توانایی خود را در تغییر دادن کاراکترهای سریال در میانهی راه بنا به خواست مدیران شبکه نشان داده بود، در “سر به راه” بخش دیگری از تواناییهایی خود را برای ساخت مجموعهی نمایشی مطابق ذائقهی ایدئولوژیک مدیران نشان میدهد.
با روی کار آمدن مدیریت جدید صدا و سیما، خیلیها از جمله هنرمندان امیدوار بودند تا رویکرد صدا و سیما نسبت به زمان سردار ضرغامی تغییر بکند و اگر نه موضعگیریهای سیاسی که لااقل کیفیت آثار نمایشی به مرتبهای قابل قبول برسد. تیم مدیریتی جدید هم سعی کرد با بازگرداندن کارگردانهایی که مدتی از آنتن دور مانده بودند، موفقیتهای قبلی را به دست بیاورد. مهران مدیری و مهدی فخیمزاده اولین رونماییهای سازمان از نیروهای قدیمی هستند. بازنمایشی که به نظر میرسد کاملا شکست خورده است. چون گویا هنوز در بر پاشنهی سابق ِ محدودیت و ممیزی میچرخد. آنقدر که سریال فوق سری که دو تهیهکننده دارد؛ یکی حبیبالله کاسهساز- تهیهکننده سپاهی ِ اخراجیهای یک- و دیگری سیدمحمود رضوی- مشاور فرهنگی قالیباف و تهیهکنندهی اخراجیهای سه- چنان دچار حذفهای مدام میشود که صدای مهدی فخیمزاده هم که به قول خودش از سال ۱۳۵۸ در سازمان بوده و با “چارچوب” صدا و سیما به خوبی آشناست، در میآید. کارگردان سیما که تا پیش از این پروژههای فاخر مذهبی و فیلم تبلیغاتی علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری را میساخت، حالا برای نشان دادن فضای فعلی سازمان مطبوعش از عبارتی استفاده میکند که گویای همهچیز است؛ “ممیزی وحشت”. ممیزیای که طبق آن حتی کلمهی “سگ” باید حذف بشود تا نتیجهی نهایی پروژههای نوروزی صدا و سیما شکست و سرافکندهگی هنرمندان باشد و “سرافراز”ی سانسور.