باید تغییر کند

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

البته من هیچ مخالفتی با تغییر قانون اساسی ندارم، اما هیچ اصراری هم برای این تغییر ندارم. وقتی قانون اساسی از زمان نوشته شدنش اجرا نشده و حکومت مثل منوی غذا، فقط همان ها را که خوشش می آمده سفارش داده و اجرا کرده، چه فرقی می کند قانون چی باشد. وقتی قرار نیست قانون اجرا شود، چه قانون خوب اجرا نشود و چه قانون بد. این پدران بدبخت ما هر سی چهل سالی یک بار هی خون می دادند، و خونبهایش می شد آزادی، بعد خودشان که به قدرت می رسیدند، همان قانونی را که یک هفته قبل نوشته بودند، پرتاب می کردند به زباله دانی تاریخ، هیچی به هیچی.

طرف می گوید قانون اساسی باید تغییر کند، می گویم که چه بشود؟ می گوید قانون باید شکنجه را ممنوع کند. می گویم قانون اساسی شکنجه را ممنوع کرده است. می گوید: پس چرا اجرا نمی کنند؟ می گویم همین را بگو. اگر قرار است اجرا نکند، چه تغییری می کند که قانونی باشد یا نباشد. الآن مهم ترین محدودیت هایی که اجرا می شود، مثل تائید صلاحیت نمایندگان مجلس و رئیس جمهور، حجاب اجباری، شکنجه، تجسس، تشکیل نشدن حزب، همه اینها چیزهایی است که در قانون اساسی نیست و اجرا می شود، و خیلی چیزها در قانون هست که اجرا نمی شود.

این از قانون، آن هم از فرهنگ. آقای نویسنده یک کتاب نوشته، سال ۱۳۷۰ مجوزش رد شده، در سال ۱۳۷۸ مجوز گرفته و در سال ۱۳۸۰ بهترین کتاب سال شده. سال ۱۳۸۳ نویسنده کتاب بخاطر نوشتن همان کتابی که از وزارت ارشاد جایزه گرفته، توسط قوه قضائیه دستگیر و شش سال زندانی شده. بعد هم وزارت ارشاد در سال ۱۳۵۸ دوباره مجوز کتابش را لغو کرده. سپاه از دو سال قبل تهدید کرده که اگر کتاب “ کلنل” دولت آبادی منتشر شود، کودتا می کند، امامان جمعه هم که به برگزاری کنسرت موسیقی معترض اند، فرمانده پلیس رفته با مراجع تقلید در قم توافق کرده که مجوز کنسرت موسیقی را لغو کند، یعنی از ولی فقیه و مجتهد و پلیس و مجلس و قوه قضائیه و مداحان کشور همه در حوزه موسیقی نه تنها صاحب نظر، بلکه صاحب عمل هستند. آن وقت نماینده ولی فقیه در بوشهر گفته: “مدیریت فرهنگی باید بطور جدی تغییر کند.”

چی چی باید بطور جدی تغییر کند، اصلا مگر “مدیریت فرهنگی” وجود دارد که تغییر کند؟ برای تغییر دادن یک چیز اول باید آن را ایجاد کنند، بعد که ایجاد شد تغییرش دهند، چیزی را که وجود ندارد، چطوری می خواهید تغییر بدهید؟

 

پول کثیف، سیاست کثیف

من نمی توانم بفهمم این سیاست چرا کثیف است. بارها خودم هم همین جمله را نوشتم. ولی نمی دانم چرا سیاست اینقدر کثیف است، برای چی ما بخاطرش حاضریم دوستانمان را عوض کنیم، یا از برادر و خواهرمان صرف نظر کنیم؟ برای چی در کشوری که نود درصد قدرتمندانش بعد از ترک قدرت یا کشته می شوند یا بدنام می شوند یا از کشور فرار می کنند، همیشه سه هزار نفر برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می کنند و البته فقط صلاحیت شش نفرشان مثلا تائید می شود، که تازه از همان شش نفر هم دوتاشان بخاطر رقابت در انتخابات زندانی می شوند.

طرف دهها سال مبارزه کرده تا بعد از یک جنگ طولانی توانسته حق رای به دست بیاورد، بعد از همان اولین انتخابات، آن را تحریم کرده. افتخار خیلی از ایرانیان این است که من در تمام عمرم رای ندادم، مثل این است که کسی افتخار کند که من تا حالا هیچ وقت نظرم را نگفتم. می پرسم: برای چی در انتخابات شرکت نمی کنی؟ می گوید: من حاضر نیستم بین بد و بدتر انتخاب کنم. می گویم: یعنی در ایران همیشه انتخابات بین بد و بدتر است؟ می گوید بله، وقتی انتخابات آزاد نیست، من بروم به کی رای بدهم. می پرسم: در سال ۱۳۵۸ که انتخابات بود و از رجوی تا بازرگان و طالقانی و خلخالی و چپ و راست نامزد بودند چرا در انتخابات شرکت نکردی؟ گفت: من مطمئن بودم که کسی که طرفدارش هستم رای نمی آورد، برای چی بروم در چنین انتخاباتی شرکت کنم؟ یعنی طرف معتقد است که دموکراسی وقتی وجود دارد که فردی که من به او رای می دهم انتخاب بشود.

می پرسم: یعنی معتقدی در جمهوری اسلامی همیشه تقلب شده؟ می گوید: بله. می گویم: پس چرا در زمان شاه سابق در انتخابات شرکت نمی کردی؟ می گوید: در زمان اعلیحضرت هم انتخابات آزاد نبود. می پرسم، یعنی کلا در تاریخ ایران هیچ وقت انتخابات آزاد نبود؟ می گوید نه، هیچ وقت. می پرسم: یعنی در همه جای دنیا انتخابات فرمایشی است؟ می گوید نه، اصلا، در آمریکا و اروپا انتخابات آزاد است. می گویم: خب، تو که شهروند آمریکا هستی، برای چی در انتخابات آمریکا شرکت نمی کنی؟ اینجا که انتخابات آزاد است. می گوید: اینجا هم همچین آزاد نیست، باید خیلی آدم ساده باشد که فکر کند که سرمایه داری اجازه بدهد که مردم نماینده شان را انتخاب کنند. اگر آزاد بود که آدمی مثل جیمی کارتر که باعث سقوط شاه شد، رئیس جمهور نمی شد.

باور کنید خیلی از ماها، به این دلیل در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمی کنیم که معتقدیم خودمان لایق ترین آدم برای ریاست جمهوری هستیم ولی چون سیاست کثیف است، حاضر نیستیم رئیس جمهور بشویم. معلوم نیست چرا وقتی پول این همه کثیف است، ما این همه دوستش داریم، و اگر سیاست کثیف است، برای چی در همه انتخاب هایمان، در همه رفتارها و سلیقه هایمان سیاست موضوع اصلی است. البته یک فرض دیگری هم هست. معمولا چیزهای پاک کسالت آورند و چیزهای کثیف هیجان انگیز.