با شروع بحث های مربوط به کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آتی نام دو شخصیت آشنای اصلاح طلب بار دیگر بر زبان ها افتاده است: محمد خاتمی و عبدالله نوری. اولی رئیس جمهور هشت سال شکست خورده و از دست رفته و کسی است که خیلی ها او را مقصر شکست های پیشین می دانند و دومی روحانی محبوب و صریحی است که چند سال قبل نامردانه از صحنه حذف شد.
نام عبدالله نوری به مرابت جذاب تر از گزینه دیگر است. سابقه درخشان وی در وزارت ارشاد و رای بالای وی در انتخابات شورای شهر تهران هنوز از خاطرها نرفته است. همچنین هم او بود که در دادگاهش حاضر به مصالحه نشد و با دفاع تاریخی خودش باعث سرفرازی بسیاری از نیروهای جوان اصلاح طلب شد.
این محبوبیت و خوش نامی اما همه آنچه نیست که یک کاندیدای ریاست جمهوری نیاز دارد. آنجا که به عرصه نقد و نقادی می رسد نیاز است مسائل را همه جانبه دید و منطق را فدای احساسات و عواطف نکرد.
سیاست ایران یک سیاست دمکراتیک نیست که محبوبیت عمومی در آن حرف اول و آخر را بزند. گرچه ملاحظات ما باید میزان محبوبیت عمومی کاندیداها را نیز در نظر داشته باشد اما عوامل بسیار دیگری نیز هستند که تاثیراتی قابل توجه بر ظرف سیاست ایران دارند. تجربه دوره اصلاحات و بحران های خلق شده
در آن روزگار نیز بر این نکته مهر تایید می گذارد. شخصیت کاریزماتیک و محبوبیت خاتمی خیلی راحت در برابر بحران های خلق شده از سوی اقتدارگرایان آن روزگار کم آورد و عقب نشست.
هواداران کاندیداتوری خاتمی و عبدالله نوری اشاره به شانس بالای این افراد برای پیروزی در انتخابات می کنند. در مورد عبدالله نوری این فرضیه سازی با این پیش فرض انجام می شود که وی رد صلاحیت نشود. به عقیده اینان این دو فرد می توانند گروههای بزرگ تری از جریان اصلاحات را متحد خود سازند. بی شک بخش بزرگی از جریان اصلاح طلب با ورود خاتمی به حمایت از او خواهند پرداخت. در مورد عبدالله نوری حتی بسیاری از افرادی که پیش از این تصمیم به تحریم انتخابات نیز داشته اند به احتمال زیاد به او خواهند
پیوست. بنابراین در شانس بالای این دو نفر در پیروزی انتخابات شکی نیست.
با این حال یک سوال مهم در اینجا بی پاسخ می ماند و آن اینکه آیا خاتمی یا در شرایط اولی نوری خواهند توانست در ساختار سیاسی به قول زیدآبادی”پرسنگلاخ” ایران برنامه هایی که هواداران تحول خواه آنان در نظر دارند را محقق سازند. نقطه قوت خاتمی را کاریزمای تا حدی خرج شده او و نوری را صراحت دردسر ساز او می دانند. سوال اینجاست که آیا کاریزما یا صراحت برای پیروزی در صحنه سیاست ایران کافی هستند؟ در فردای انتخاب نوری یا خاتمی آنان چقدر خواهند توانست سیاست ایران را مدیریت کنند؟ اینجاست که نگارنده احساس می کند خاتمی و نوری دو کارت از پیش باخته هستند. نه فریادهای صریح نوری در سیاست “سنگلاخی” ایران کارگر خواهند بود و نه استدلال های فلسفی خاتمی.
اگر با دیدی واقع گرا به صحنه سیاست ایران نگاه کنیم خوب در می یابیم کهموفقیت در این عرصه نیازمند داشتن وزن سیاسی قابل اعتماد است. به خصوص اینک که ساختار سیاسی ایران در طی سه سال و اندی مسخ شده است و یک دوگانه سرنوشت ساز “سپاهی- روحانی” ساختار آن را فرا گرفته است.. بر اساس این دو
گانه برای رویارویی با سپاه به عنوان یک نیروی سیاسی جدید هر یک از کاندیداها نیازمند حمایت طبقه روحانیت هستند. سوال اینجاست که خاتمی یا نوری دارای این اعتبار و وزن در میان طبقه روحانیون سیاسی هستند؟
برنامه ای که امروز طرفداران خاتمی و نوری پیش پای اصلاح طلبان می گذارند در بهترین حالت می تواند تکرار مصیبت های دوم خرداد را موجب شود. گرچه خفقان دوره احمدی نژاد باعث شده است طرحی که دیروز حماقت به نظر می آمد دوباره روی میز بیاید اما تصمیم گرفتن بر مبنای موضع گیری های موقتی و
حساب نشده- به شیوه ای که تحریم کنندگان دوره قبل پیش گرفتند- همیشه اشتباه است.
چندی پیش مهدی کوچک زاده در مصاحبه ای با رجانیوز از عبارت “خط امامی های شب انتخاباتی” برای توضیح تاکتیک های نزدیک انتخاباتی اصلاح طلبان استفاده کرد. این انتقاد از سوی یک مخالف جدی و به بیانی دشمن را می توان به فال نیک گرفت. لزوم داشتن یک برنامه بلندمدت جناحی که بر مبنای دیدگاهی رئال پولیتیکال استوار باشد امروز بیش از هر زمان دیگر در جبهه اصلاحات احساس می شود. آنگاه که این برنامه دست کم به شکل کلی تنظیم شد می توان میزان کارآمدی خاتمی یا نوری را در راه رسیدن به اهداف این برنامه به بحث گذاشت. اگر چنانچه نتیجه ای مشابه آنچه این نگارنده بدان رسیده است در مورد ناکارآمدی این گزینه ها حاصل شد لازم است به فکر گزینه های دیگری نظیر هاشمی رفسنجانی بود.