“من فائزههاشمی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران، ناگهان و یکشبه ضدانقلاب و سلطنتطلب شدهام.” ماجرا چیست؟
این جملات البته جدید نیست. در ادامه این گزارش نیز به چرایی این بیان فائزههاشمی خواهیم پرداخت، اما آنچه که آمده بخشی از یادداشت فائزه دختر دوم و فرزند سومهاشمیرفسنجانی است که پس از حملات سنگین جناح راست دیروز و اصولگرایان امروز، بیان کرد. گویی حاشیهها که از دوران نمایندگی فائزه همراه او متولد شدند، وی را رها نمیکنند. تا جایی که یکشبه هفته گذشته، ۱۵ مرداد ماه، سایتهای اصولگرا ناگهان به صورت هماهنگ از “سفر فائزههاشمی از ایران” خبر دادند. گویی که او برای همیشه ایران را ترک کرده است. البته این خبر به همراه عکسی از او که در فرودگاه امام حضور داشت و چمدانی جلوی پایش قرار داشت، ضمیمه شده بود تا صحت خبر برای خوانندگانی که به شایعات برخی از سایتهای اصولگرا عادت کرده بودند، تایید شود.
آنها از سفر فائزه ناراحت و نگران نبودند، بسی خوشحال نیز بودند ولی با این خبر، حمله به قوهقضائیه را در دستور کار خود قرار دادند که چرا یک محکوم، توانسته از ایران به صورت قانونی خارج شود.در واقع دستگاه قضا در کشور، مورد حمله حامیان دولت قرار گرفته بود و آنها تلاش میکردند با تکرار این خبر و تحلیلهایی در این باره، دستگاه قضایی را تحتفشار قرار بدهند که “اگر او بازداشت میشد، امکان خروج از کشور را نداشت.”
اصولگرایان تندرو، از مدتها پیش تلاش کرده بودند که پس از محکومیت فائزههاشمی، با فشار گسترده به قوهقضائیه، شرایطی را برای بازداشت فائزههاشمی فراهم کنند. اگرچه فائزه محکوم شده بود و با قید وثیقه آزاد بود، اما این قدم دستگاه قضایی، حامیان محمود احمدینژاد و اصولگرایان رادیکال را که علیههاشمیرفسنجانی موضعگیری میکردند، آرام نمیکرد.
اما این اولینبار نیست که حاشیهها اطراف فائزه شکل میگیرد. از هنگامیکه حیات سیاسی فائزههاشمی آغاز شد، حاشیهها نیز اطراف او شکل گرفت. تا پیش از آنکه او پا به عرصه سیاست، بگذارد، تنها دخت
آیتاللههاشمیرفسنجانی بود. عروس آیتالله حسن لاهوتی و همسر حمید که پزشک است. او دو فرزند به نام حسن و مونا داشت.کسی از زندگی آنها خبری نداشت. حمید و فائزه و دو فرزندش بیسروصدا زندگی میکردند. ازدواج آنها سال ۵۷ رقم خورده بود. هنگامیکه آیتالله حسن لاهوتی از شمال به تهران میآید، به خانههاشمیرفسنجانی میرود، و از او میخواهد که دخترانش را به پسران او بدهد. ماجرا البته بیمقدمه هم نبود. به سالهای دورتری برمیگشت. هنگامیکههاشمی و لاهوتی هر دو همسلول بودند و روزگار را در زندان سرمیکردند: “قرار این ازدواج در زندان اوین که همزندان بودیم گذاشته شد.”
پس از آزادی از زندان، هر دو سرگرم مبارزاتی میشوند. تا اینکه سال ۵۴ خانوادههاشمی به دعوت حسن لاهوتی به شمال و ولایت او میروند: “برخلاف خیلی از دوستان بابا که رابطه خانوادگی نیز بین ما برقرار بود، با خانواده آقای لاهوتی جز دیوارهای جلوی زندان ارتباط دیگری بین دو خانواده نبود… من خبر نداشتم که ماجرای سفر چیست. فاطی اما میدانست. بعد از سفر، بابا به من و فاطی به صورت جداگانه گفت که حمید از من و سعید از فاطی خواستگاری کرده است. من و فاطی هم قبول کردیم.”
بدینترتیب، فرزند اول حسن لاهوتی، خاطرخواه فائزه دختر دومهاشمیرفسنجانی که ۱۶ سال سن بیشتر نداشت شده بود. پس ازدواج نیز باید سرمیگرفت: “بعد از پیروزی انقلاب، ۱۳ اسفند ۵۷ بود که آقای لاهوتی به همراه پسرانش برای شام به منزل ما آمدند. آقای لاهوتی پیله کرد که باید امشب عقد کنیم و همان شب آقای لاهوتی وکیل ما دو خواهر شد و بابا هم وکیل آن دو برادر شد و عقد انجام شد.” البته مراسم عروسی برگزار نشد: “مراسمی نداشتیم. ۵ سال عقد کرده بودیم و خانه مشترک نداشتیم. بعد از ۵ سال تصمیم گرفتیم به خانه مشترک برویم. میهمانی کوچکی در همان خانه گرفتیم.” آنها بعد به خانه حسن لاهوتی میرود: “خانه آقای لاهوتی در سهراه امینحضور بود. یک خانه دوطبقه داشت که ما دو سال بعد از فوت ایشان، به آن خانه رفتیم.”
تا چند سال بعد نیز فائزههاشمی آرام زندگی کرد. بیحاشیه. اما از زمانی که تصمیم گرفت، پا به عرصه سیاست بگذارد و خود را در میدان مردان، محک بزند، حاشیهها علیه او آغاز شد. سخنان او درباره دوچرخهسواری دختران، سلیقهاش درباره حجاب، نگاهش به روابط دختران و پسران همگی برجسته میشد و در بولتنهای مختلف سران جناح راست قرار میگرفت. اما او عقب نمینشست. تا اینکه اعلام کرد که در قالب عضوی از حزب کارگزاران سازندگی، در انتخابات مجلس پنجم که سال ۷۴ برگزار شد شرکت میکند.
دختر آیتالله، چهره اول کشور شده بود. توجهها را به خود جلب کرده بود. نظراتش تیتر یک روزنامهها میشد. انتخابات که به پایان رسید، آرای خیرهکنندهای داشت. رسما اعلام کردند که او نفر دوم تهران شده است. اما بسیاری عقیده داشتند آرای او از علیاکبر ناطقنوری که نفر اول تهران شده بود، بیشتر نیز بوده ولی آرای فائزه را نخواندهاند تا در آن فضای بسته، اینگونه وانمود نشود که یک زن بیشترین آرا را به خود اختصاص داده است. حضور رسمی فائزه در قدرت، در واقع اولین گام ایدهای بود که بعدها به کرات تکرار شد. در مجلس ششم محمدرضا خاتمی با اعتبار نام سیدمحمد خاتمی، علیرضا نوری با اعتبار نام عبدالله نوری به همین صورت به مجلس راه پیدا کردند. در سال ۸۵ نیز پروین احمدینژاد همین الگو را برای خود انتخاب کرد تا از نام برادرش برای رسیدن به کرسیهای شورای شهر استفاده کرده باشد.
فائزههاشمی در مجلس چهارم، نماینده فعالی بود. معتقد است که او یکی از کسانی بود که در مجلس پنجم راه را برای اصلاحطلبان باز کردند. اما نقش فائزه در مجلس پنجم خلاصه نمیشد.
در واقع ۲ خرداد ۷۶، اگرچه برای بسیاری از سیاستمداران کنونی ایران، سال تولد بود، برای فائزههاشمی نیز به گونهای دیگر بود.
یکسال بعد از پیروزی شیرین سیدمحمد خاتمی، فائزههاشمی تحتتأثیر بازشدن فضای سیاسی کشور، «روزنامه زن» را به مدیرمسوولی خود منتشر کرد. او برای راهاندازی این روزنامه از عمید نائینی سردبیر ماهنامه پیام امروز و مسعود بهنود روزنامهنگار ایرانی کمک گرفت. آنها چند روز اولیه، به این روزنامه ایدههای مختلفی دادند اما پیش از آنکه کار سرعت خود را بگیرد، آنجا را ترک کردند. با این حال روزنامه زن با مشی فمنیستی، میخواست صدای جدیدی برای زنان ایرانی باشد. اگرچه روزنامه سال ۷۷ منتشر شد، اما بلافاصله سردار نقدی فرمانده حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی از او شکایت کرد. دادگاه مطبوعات در دو جلسه برگزار شد. که جلسه رسیدگی به شکایت سردار نقدی، در میانه آذر برپا شد.
شکایت نقدی به خبر کوتاهی برمیگشت که روزنامه زن درباره حضور فرمانده حفاظت ناجا در ماجرای حمله به عبدالله نوری و عطاالله مهاجرانی چاپ کرده بود. جلسه اول دادگاه با این گفته فائزههاشمی که در دفاع از خبر خود گفت شاهدانی دارد که سردار نقدی را در محل و موقع ضرب و شتم اعضای کابینه دیدهاند، تعطیل شد. او در جلسه دوم دادگاه خود، شاهد را نیز معرفی کرد. در مقابل وکیلان نقدی نیز شاهدانی را آوردند که مدعی بودند در زمان حادثه، نقدی را در خانه خود دیدهاند. علیزاده طباطبایی شاهد مدیر روزنامه زن، به شهادت خود تاکید کرد و هنگام پاسخگویی شاهدان نقدی، فائزههاشمی خود به میدان آمد و از یکی از شهود پرسید که “تیمسار نقدی در کدام خانه خود مهمانی داشت؟” شاهد که قبلا گفته بود ناهار آن روز جمعه در خانه سردار نقدی مهمان بوده، لختی سکوت کرد. خانمهاشمی پرسید: “در خانه خیابان دکتر شریعتی یا در شهرک شهید محلاتی؟” شاهد باز ساکت بود. رئیس دادگاه گفت: “خانمهاشمی شاهد یکبار گفته در خانه شهرک محلاتی”. اینگونه سوال و جواب آن زمان در دادگاههای علنی مطبوعات معمول نبود. به ویژه مدیر روزنامه زن در شروع جلسه نیز در پاسخ تیمسار نقدی که در مصاحبهای در مطبوعات، شاهد فائزههاشمی را معلومالحال نامیده بود، از علیزاده طباطبایی دفاع کرد.
این جلسه دادگاه از جهت دیگری هم از دیگر دادگاهها مطبوعات متمایز بود. چراکه به نوشته یکی از روزنامهها در پایان آن دادگاه، بین اعضای هیات منصفه اختلاف افتاد و گویا بعضی با توجه بهآنچه در جلسه گذشت، مدیر روزنامه زن را تبرئه میدانستند و چند نفری رأی به محکومیت وی دادند. و حتی یکی از اعضا به اعتراض جلسه را ترک کرد و در نهایت قاضی به استناد نظر هیات منصفه فائزههاشمی را در چند مورد از شکایتها از جمله شکایت سردار نقدی، تبرئه کرد ولی از جهت توهین به نیرویانتظامی وی را به جریمه نقدی و دو هفته محرومیت از انتشار روزنامه محکوم کرد که این رأی بعد از دادگاه تجدیدنظر قابل اجرا خواهد بود.
اما در آخرین روزهای سال ۷۷، اتفاق عجیبتری برای روزنامه زن رخ داد که نیمه اول سال ۷۸ سراسر برای فائزههاشمی تلخ شد و پایان آن سال به گونهای دیگر برایش رقم خورد.
در اولین جمعه سال ۷۸، آیتالله محمد یزدی، رئیس وقت قوهقضائیه به عنوان خطیب جمعه، سخنرانی کرد. سخنان آیتالله یزدی خبر از آن میداد که مطبوعات و روزنامهنگاران سال سختی را پیشرو خواهند داشت و چهبسا برخی از روزنامهها تعطیل شوند. اما کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که روزنامه زن، نخستین روزنامهای خواهد بود که حکم توقیف آن صادر میشود.
روزنامه زن در ستون “محرمانه نیست”، پیش از پایان سال ۷۷، خبر پیام نوروزی فرح دیبا را در چند سطر بدون هیچ شرحی چاپ کرد. روز بعد فائزههاشمی به دادگاه انقلاب فراخوانده شد و حجتالاسلام رهبرپور، به طور شفاهی از او خواست که انتشار روزنامه زن را متوقف کند. دلیل دادگاه انقلاب انتشار پیام نوروزی فرح و همچنین چاپ کاریکاتوری بود که در آن به مساله نابرابری دیه زن و مرد انتقاد شده بود. فائزههاشمی با اعلام اینکه طبق قانون فقط دادگاه مطبوعات حق دارد به جرائم مطبوعاتی رسیدگی کند، گفت: “بهرغم این اخطار شفاهی همچنان روزنامه را منتشر خواهد کرد.” اما موفق به اینکار نشد. زیرا به گفته خود وی “با توجه به اینکه ما فکر میکردیم مرتکب جرم مطبوعاتی نشدهایم، صفحات روزنامه را برای چاپ به چاپخانه فرستادیم اما بعد از مدتی از ایران چاپ به ما اطلاع دادند که اجازه ندارند روزنامه را چاپ کنند و از چاپخانه سی جزء خبر رسید که بخشی از صفحات لایی چاپ شده، توقیف شده و برای جمعآوری بخش دیگری که برای توزیع رفته بود، اقدام کردهاند و به مدیر چاپخانه اطلاع دادهاند که اگر اقدام به چاپ روزنامه بکنند، چاپخانه تعطیل خواهد شد.”
فائزههاشمی چندان که دریافت موضوع مربوط به چاپ پیام نوروزی فرح است اعلام کرد که با اطلاع او این خبر چاپ شده است و توضیح داد: “من فکر نمیکردم کسی در جامعه ما پیدا شود که فرح دیبا را نشناسد. بنابراین چاپ خبر پیامی از او در سه سطر نمیتواند تبلیغی برای ضدانقلاب باشد.”
حرکت بعدی او پرداخت حقوق تا پایان ماه به کارکنانی بود که با تعطیلشدن روزنامه بیکار میشدند. وی درباره کاریکاتور چاپ شده نیز توضیح داد که خود، موضوع را به کاریکاتوریست جوان روزنامه، سفارش داده است.
در همان ایام، خبرهای دیگری منتشر شد که اصل بر این بود فائزه از هیچکدام از آن دو مورد اطلاع نداشته. نه کاریکاتور را او سفارش داده بود و نه خبر از چاپ آن پیام داشت. ولی برای اینکه محمد یزدی خبرنگاران را تحتتعقیب قرار ندهد، خود مسوولیت کار را به گردن گرفت و اعلام کرد هر دو با اطلاع او انجام شده است.
با این حال همین دو مورد، باعث حملات تند آیتالله یزدی علیه او در خطبههای اولین نماز جمعه سال ۷۸ بود. یزدی گفت: “من اول باور نمیکردم ولی وقتی دریافتم که مدیرمسوول آن روزنامه گفته است من دانسته دستور چاپ مطلب را دادم بسیار تعجب کردم… چطور به خود حق میدهی که بگویی من دانسته اینکار را کردم؟ و بعد عنوان کنی که اینکار، مطبوعاتی است. این کار، ضدانقلاب است و رسیدگی به آن وظیفه دادگاه انقلاب است. باید این دادگاه به آن رسیدگی کند.”
اما نمایندگان جناح راست در مجلس و نیز روزنامههای آنها از فرصت استفاده کرده و تلاش کردند، به سرزنش فائزههاشمی بپردازند. مطبوعات دوم خرداد و فائزههاشمی حتی در مراسم تشییعجنازه صیاد شیرازی نیز بینصیب از شعارها نماندند. ازجمله شعارها این بود: “مطبوعات بیبنیاد، شریک قتل صیاد.”
دو روز بعد تعدادی از خانوادههای شهدا در برابر مجلس اجتماع کردند و خواستار لغو اعتبارنامه نمایندگی فائزههاشمی شدند. درحالی که شعار میدادند: “آمدهایم مباهله مباهله، کجاست آنکه با فرح کند همی معامله معامله”، “لکه ننگ مجلس امحا باید گردد، وکیل بیکفایت اخراج باید گردد.” این همان روزی بود که فائزههاشمی با استفاده از سه دقیقه وقت یکی از نمایندگان که در صدر نطق پیش از دستور بود، پشت تریبون قرار گرفت و گفت: “طرف صحبت من افرادی است که… یک هزارم خانوادههاشمی برای انقلاب سرمایهگذاری نکرده و ستمهای خاندان پهلوی را به جان نخریدهاند. شما که بایستی سمبل عدالت باشید، آیا انگ حمایت از سلطنت و ضدانقلاب آن هم به خاطر چاپ دو خط خبر، به افراد خانوادههاشمی میچسبد؟ مگر کشور قانون ندارد که از طریق جنجال و غوغاسالاری میخواهید عدالت را مستقر کنید؟ آیا هرگونه رفتاری قابلتوجیه است؟ حداقل یکبار هم شده قوانین را جدی تلقی نموده یا مروری بر آنها بکنید.”
پاسخ فائزههاشمی به سخنان آیتالله یزدی، علاوه بر آنکه مجلس را به ناآرامی کشید، نامهاشمیرفسنجانی را وارد مباحث کرد. روزنامه کیهان، نخستین روزنامهای بود که درخواست کرد حساب رئیسمجمع تشخیصمصلحت از خانوادهاش جدا شود.
۱۰سال بعد نیز این درخواست کیهان درباره رابطه مهدیهاشمی و پدرش، تکرار شد. هنگامیکه پس از اتفاقات سال ۸۸، برخی از نقش مهدیهاشمی در انتخابات سخن گفتند، کیهان ازهاشمی خواست، از فرزندانش فاصله بگیرد.
اما در سال ۷۸، اخبار همه بر حول محور فائزه میگشت. یکی از هفتهنامهها تیتر زد: “دختر رکن انقلاب در دادگاه انقلاب.” روزنامه جبهه نیز که توسط مسعود دهنمکی منتشر میشد، عکس فائزههاشمی را در حالتی عجیب، برای تمسخر او منتشر کرد. هفتهنامه ارزشها که توسط محمد ریشهری وزیر اطلاعات اسبق آن زمان منتشر میشد در مقالهای با عنوان “آقازادهها را دریابید” آنها را یکی از آفات انقلاب و نظامهای انقلابی دانسته بود.
اما روزنامه جمهوریاسلامی، که همواره ازهاشمیرفسنجانی و خانواده او دفاع میکند، در سرمقاله خود، این سوال را مطرح کرد که “به راه انداختن تظاهرات خیابانی و تجمعهای پیاپی و سردادن شعارهایی از قبیل اعدام باید گردد، اخراج باید گردد در تهران و بعضی از شهرها علیه مدیر روزنامه زن، چه هدفی را میتواند تعقیب کند؟” این روزنامه البته خود پاسخ داد که دشمنان از انتخاب روزنامه زن، “شکستن نهادی” را هدف قرار دادهاند که “دفاع از انقلاب و حفظ کیان نظام جمهوریاسلامی را برعهده دارد.” و آگاهی از همین توطئه بود کههاشمیرفسنجانی را وادار کرده که برخلاف انتظار طراحان توطئه، با روشی منطقی و متین با اقدام دادگاه انقلاب هیچگونه مخالفتی نکند.
البته فائزه بعدا در گفتوگو با ماهنامه پیام امروز خبر داد که پدرش “اتفاقا به نحوه برخورد دادگاه اعتراض داشت و معتقد بود که بدون حکم دادگاه نباید کار متوقف شود و من نباید بدون تشکیل دادگاه، خودم روزنامه را تعطیل کنم. ضمن اینکه این دلایل را برای تعطیل شدن نشریه کافی نمیدانستند.”
اما مخالفت اصولگرایان دیروزی، بخشی از مخالفتها با فائزههاشمی بود. از دیگرسو مطبوعات دوم خردادی به حمایت از او برخاستند و اعلام کردند که هر روز بخشی از صفحات خود را به روزنامه زن، فائزههاشمی و حوادث او اختصاص خواهند داد و روزی یک خبر درباره او منتشر میکنند. همزمان روزنامههای دوم خردادی این سوال را مطرح کردند که چطور چاپ پیام کوتاه فرح دیبا در روزنامه زن جرم است و عقوبت آن توقیف است، اما چاپ سخنان مشروح او در نشریه یالثارات ارگان انصار حزبالله، و هفتهنامه آزادی که وابسته به جناح راست است چنین عقوبتی ندارد و جرم نیست؟
پس از این سوال، رفعت بیات، مدیر هفتهنامه آزادی بلافاصله واکنش نشان داد و فائزههاشمی را به همراهی با مخالفان نظام و دین متهم کرد. چند روز بعد که فشار مخالفین علیه فائزه بیشتر شد، او در ستونی از روزنامه همشهری، نوشت: “من فائزههاشمی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران، ناگهان و یکشبه ضدانقلاب و سلطنتطلب شدهام.” وی در این یادداشت، توضیح داد که چرا درج پیام فرح “بهانه جنجال” شده است. او به “تدارک جناح راست مخالفان دوم خرداد” برای انتخابات مجلس ششم که قرار بود همان سال ۷۸ برگزار شود، پرداخت و حمله به روزنامه زن را “واکنش گسترده” به این موضوع نام برد. به نوشته او مهمترین نشانه این استراتژی، نشانی اشتباهدادن برای پنهان کردن دشمن اصلی است و هدف آنها درهم شکستن جبهه مسلمانان آزادیخواه، از طریق خارج کردن آنها از اعتدال و تن دادن به خشونتی که به سرعت قابل تبدیل شدن به آشوبی است که میتوان از دل آن کودتایی را بیرون کشید و توجیه داخلی و خارجی کرد.
او در آخر نوشته خود آورده بود: من فائزههاشمی، مسلمانم. ایرانی و زن ایرانیام. چادر بر سر، قلم در دست و جان بر کف، هواخواه ایرانی هستم اسلامی و آزاد. ایرانی برای همه ایرانیان. جبهه آزادی را هم رها نخواهم کرد.
۱۰ سال بعد او به هفتهنامه شهروند امروز گفت: “بابا میگفت در روزنامه زن فلان جمله را به جای تیتر یک، تیتر ۳ میکردی. یا به جای صفحه یک در صفحه ۲ به یک موضوع خاص میپرداختی. نتیجه فرق نمیکرد. فقط دردسر ایجاد نمیشد. راست میگفت.”
اما سال ۷۸ برای فائزههاشمی سال خوشیمنی نبود. او تقریبا در تمام طول سال باید پاسخ مخالفان و منتقدان خود را میداد. عجیبتر اما آنجا بود که در ابتدای سال ۷۸ اعضای جناح راست به او حمله میکردند و در انتهای سال ۷۸، اصلاحطلبان او را مورد حمله و انتقاد خود قرار میدادند.
ماجرای اصلاحطلبان با فائزههاشمی البته بیارتباط با حضورهاشمیرفسنجانی در انتخابات مجلس ششم نبود. بخشی از اصلاحطلبان، هنگامی که دریافتندهاشمیرفسنجانی قصد شرکت در انتخابات مجلس را دارد، نوک تیز قلم خود را به سوی او و خانوادهاش چرخاندند. گویی خطبههای او پیش از انتخابات سال ۷۶ و نیز حمایتشان از فائزه در ابتدای سال ۷۸ را فراموش کرده بودند.
اوایل دیماه سال ۷۸، روزنامه “صبح امروز” که تأثیرگذارترین ارگان سیاسی اصلاحطلبان و نیروهای دوم خردادی بود، در آستانه انتخابات مجلس ششم، سخنان فائزههاشمی را که در یک جلسه درونحزبی سخن گفته بود، بیهیچ مقدمهای منتشر کرد.
آن سخنان هم علیه عبدالله نوری بود، و هم علیه برخی از اصلاحطلبان تندرو، و هم به ماجرای آقای منتظری میپرداخت. سخنان فائزههاشمی در آن جلسه، شنیده نشد و تحتتأثیر تبلیغات روزنامههای دوم خردادی قرار گرفت و همین باعث شد واکنشهای مختلفی نسبت به او صورت بگیرد.
فائزههاشمی در جلسه درونحزبی و غیرعلنی کارگزاران گفته بود: “کارگزاران سازندگی از به وجود آورندگان دوم خرداد هستند. این گروههایی که امروز هیچکس را قبول ندارند و فقط خودشان را مطلق میدانند، در زمانی که دوم خرداد پدید آمد، وجود نداشتند و کسی آنها را نمیشناخت… آنها به نحوی عمل میکنند که همه باید تابع آنها باشند و به تفکرات مختلفی که در طیف دوم خرداد وجود دارد، توجه نمیکنند… گروهی که تا ۵ سال پیش، با برقراری رابطه با آمریکا مخالف بودند، و قضیه گروگانگیری را به وجود آورده بودند، حال ۱۸۰ درجه برگشته و بدون هیچ قید و شرطی میخواهند با آمریکا رابطه داشته باشند. جریان آیتالله منتظری هم یک نمونه دیگر است. حامیان اصلی این جریان، در آن سالی که امام خمینی ایشان را خلع کرد، خود چپیها بودند. حال اینها مدعی و طرفدار آیتالله منتظری شدهاند. در آن زمان ما و امثال ما نه موافق با آن حرکت بودیم و نه حالا به این تندی با قضیه برخورد میکنیم… من شنیدهام این گروههای تندروی چپ برای آقای خاتمی پیغام فرستادهاند که اگر تو نخواهی با ما همراه شوی، همانطور که خودمان شما را سوار این قطار کردهایم، خودمان هم پیادهات میکنیم… ما معتقدیم که جناح راست آدمهای شکستخوردهای هستند و در این انتخابات هم پایگاه مردمی ندارند… الان میبینیم آقای نوری در دادگاه میایستد و میگوید که این نامه ۶/۱ دروغ است و چنین چیزی نبوده، کار اشتباهی کرده است یا به نظرم دفاعیاتش تاریخ را منحرف کرد. از آقای نوری بعید بود که چنین کاری بکند. این در واقع عوامفریبی است… چپیها که الان مدعی چیزهایی (آزادی) هستند گذشته وحشتناکی دارند…”
انتشار این سخنان، خشم حزب کارگزاران را درآورد. بلافاصله این حزب بیانیهای منتشر کرد و با یادآوری اینکه “گردانندگان روزنامه صبحامروز تقریبا همه عضو حزبهای سیاسی و دارای سوابق اطلاعاتی هستند” روزنامه صبحامروز را متهم کرد که اقدام شنودگذاری در حزب کارگزاران کرده تا از این طریق اخبار و اطلاعات این حزب را به دست بیاورد چراکه سخنان فائزههاشمی به نوشته اطلاعیه حزب کارگزاران، در یک جمع خصوصی و بدون حضور هیچ خبرنگاری بیان شده بود که قرار نبود آنها منتشر شود و فقط اظهارنظر یکی از اعضای حزب بود.
حزب کارگزاران، صبح امروز را تهدید به شکایت کرد و از آنها توضیح خواست که “با چه مجوزی در یک جلسه حزبی شنود کار گذاشته است؟”
روز بعد عباس عبدی، عضو شورای سردبیری روزنامه صبح امروز، گفت: “کسانی که فکر میکنند صبح امروز شنود کار گذاشته، میکروفن را بیاورند و نشان بدهند؛ فائزههاشمی احتیاج به شنود گذاشتن ندارد. کافی است یک سوال تند و تیز از او بشود تا او عصبانی شود و همهچیز را بگوید.”
یک ماه بعد فائزههاشمی در یک جلسه پرسش و پاسخ به این موضوع پرداخت. او در جمع دانشجویان دانشکده خواجهنصیرالدین طوسی، گفت که “جبهه مشارکت انحصارطلب است. اینها تحمل اندیشه مخالف خود را ندارند. شعارهای زیبا میدهند اما دوبار برنامه سخنرانی مرا در دانشگاه به هم زدند. آنها در روزنامههایشان حتی جوابیهها را چاپ نمیکنند. سانسور میکنند و تیتری میزنند که در محتوا نیست.”
یک ماه بعد انتخابات مجلس ششم برگزار شد. فائزههاشمی برخلاف انتظاری که داشت نهتنها جزو ۳۰نفر اول تهران نبود، بلکه از رده دوم سال ۷۴ به رده پنجاهوهفتم در سال ۷۸ سقوط کرده بود.
او که باورش نمیشد رأی مردم اینچنین باشد، ناگهان به لاک سکوت رفت. فعالیتهای سیاسی خود را کاهش داد. بیخداحافظی دیگر در جلسات حزب کارگزاران سازندگی شرکت نکرد و آرامآرام فراموش شد. گویی نبوده است. بعدها در یک مصاحبه گفت: “رأی نیاوردن در انتخابات مجلس ششم تأثیر زیادی بر من گذاشت. من در مبارزه و جنگیدن برای اصلاحات و اهدافی که داشتم خصوصا حقوق زنان ابتدا با جناح راست در جدال بود و سپس با چپها. کم هم نیاوردم و هنوز هم اهل جنگیدن هستم و مشکلی هم ندارم. لذت هم میبرم که پای مرامم بایستم و مبارزه کنم اما باور نمیکردم که مردم به من رأی ندهند. در میان زنان کسی که مانند من از خودش مایه بگذارد نبود. با خودم گفتم وقتی که مردم نمیخواهند، من چرا باید زور بزنم… من از مردم ناامید شدم.”
به همین علت فائزههاشمی دیگر نه درباره سیاست حرف زد، نه از خاتمی دفاع کرد و نه حتی به دعوت خاتمی حاضر شد به دولت او برود و پستی بپذیرد. تا اینکه سال ۸۳ به لندن رفت تا در انگلیس تحصیلات خود را تکمیل کند. نیت ابتدایی او این بود که زبان انگلیسی خود را کامل کند. بعد از مدتی اما رشته حقوقبشر را انتخاب کرد و در دانشگاه یواسال تحصیلات را آغاز کرد.
بدینترتیب، اگرچه او پا از دایره سیاست بیرون گذاشته بود، اما حاشیهها همچنان به مانند سایه رهایش نمیکردند. یک هفتهنامه از جدایی او از حمید لاهوتی خبر داد. خود فائزه بعدا در اینباره گفت: نه طلاقی در کار بود و نه مشکل خانوادگی. شایعه کردند که طلاق گرفتهام و به خاطر شکست در انتخابات مجلس از کشور خارج شدهام. اما هیچکدام صحت نداشت. شایعه طلاق آنقدر قوی بود که حتی پاسدارهای خانه بابا و فامیل نیز شک کرده بودند. من با فرزندانم به انگلیس رفته بودم. همسرم در ایران ماند. البته گاهی به آنجا میآمد. دخترم بعد از مدتی برگشت. ولی پسرم در آنجا ماند.
فائزه تا سال ۸۶ در لندن بود. بعد به ایران آمد. او البته همچنان “فدراسیون اسلامی ورزش زنان” را برعهده داشت. از سال ۶۹ این سمت را برعهده داشت. میگوید: “هرکسی که آمد چه در دوره خاتمی و چه در دوره احمدینژاد، در اولین قدم قصد برداشتن من از اینجا را داشتند. اما بعد فهمیدند که تشکیلات ما و انتخابات ما بینالمللی است و با حکم آنها منصوب نشدهایم که بخواهند ما را بردارند.” اما با این حال در سال ۹۰ این مجموعه تعطیل شد. در خرداد ۹۰ به دفتر او که در خیابان ایرانشهر بود عدهای حمله کردند و در مرداد ۹۰ به علت تعلق نگرفتن بودجه کافی از سوی سازمان تربیتبدنی، تعطیل شد.
اما پس از انتخابات سال ۸۸، فائزههاشمی که گفته بود از سیاست خداحافظی کرده، مجددا فعال شد. سایتهای اصولگرا در آستانه انتخابات خبر از آن میداند که پارچههای سبز، با پیشنهاد و البته حمایت مالی او در بین جوانان حامی مهندس موسوی توزیع میشود. آنها از مانتوهای مختلف سبزرنگ که به سفارش فائزههاشمی تهیه میشد خبر میدادند و اینچنین نام او را مجددا به عرصه سیاست کشاندند. البته فائزه این خبرها را تکذیب میکرد، اما آنچه تکذیبشدنی نبود، حضور او در شب مناظره میرحسین موسوی و محمود احمدینژاد در مقابل صداوسیما بود.
فائزههاشمی نهتنها از میرحسین موسوی حمایت میکرد، بلکه علیه احمدینژاد به صراحت سخن میگفت. اعتراضات او به احمدینژاد البته از همان مناظره آغاز شد. هنگامیکه احمدینژاد پایهاشمی و خانواده او را به میان کشید و علیه او سخن گفت.
پس از این در اغلب ناآرامیهای پس از انتخابات فائزههاشمی تلاش میکرد به همراه دخترش مونا، حضور فعالی داشته باشد. خبر رسید که در میدان ونک دیده شده است. در میدان ولیعصر او را بازداشت کردند و یک شب به همراه دخترش بازداشت شد. اما آنچه که مجددا نام او را به عرصه عمومی کشاند، فیلم جوانی به نام سعید تاجیک بود که در مواجهه با فائزههاشمی، به او توهین کرده بود.
ماجرا از این قرار بود که وقتی فائزههاشمی در ۳ اسفند ۱۳۸۹ وقتی برای تشییع جنازه یکی از بستگانش به حرم عبدالعظیم در شهرری رفته بود، مورد حمله گروهی از حامیان دولت و منتقدانهاشمیقرار گرفت. انتشار فیلمی از این ماجرا که در آن سعید تاجیک نویسنده کتاب “جنگ دوستداشتنی”، به فائزههاشمی توهین میکند، جنجال زیادی برانگیخت. سعید تاجیک در واکنش به اعتراضها به فحاشی بههاشمی در مصاحبه با روز آنلاین گفت: «بگیرند ما را، برخورد قهرآمیز بکنند، ببینند بچه حزباللهیها چه کار میکنند. حتی احمد خاتمی در نمازجمعه تهران از طرفداران حکومت خواست از فحاشی و کاربرد کلماتی که مشمول حد قذف است خودداری کنند.
فائزههاشمی پس از انتشار این فیلم با یک سایت خبری مصاحبه کرد و به فیلم موردنظر اشاره کرد و گفت: “این فیلم آنقدر زشت و غیرقابل دفاع بود که مجبور شدند در برابر افکار عمومی عکسالعملی داشته باشند.”
سایت خبری رجانیوز که متعلق به اصولگرایان حامیان احمدینژاد است، در این باره ضمن تقبیح رفتار سعید تاجیک یادآور رفتار فائزههاشمی با اصولگرایان شد و نوشت: “فائزههاشمی روز ۲۵ خرداد در حاشیه تجمع غیرقانونی ۲۵خرداد بدترین اهانتها را علیه ساختارهای رسمی کشور و رهبری مطرح کرد. در روز ۳۰ خرداد پس از نمازجمعه رهبر انقلاب، با اعضای خانواده خود با آشوبگران همراه شد، در روز قدس، ۱۳ آبان، ۱۶ آذر و حتی هتاکی روز عاشورا همسو با ضدانقلاب، منافقین و بهاییها به خیابان آمد و علیه نظام اسلامی شعار داد. دهها اقدام آشکار و پنهان دیگر از فائزه در طول این مدت کمتر از دو سال ثبت شده است. آیا به جوش آمدن خون مردم از این رفتارها واکنش نشان ندادن تبعیضآمیز دستگاههای مسوول در برخورد با او، نمیتواند طبیعی باشد. از آنجا که ممکن است بعضی این نوشته را بد تفسیر کنند، مجددا تاکید میشود، الفاظی که علیه فائزه استفاده شده مردود و غیرقابل دفاع است اما واکنش اعتراضآمیز به او و دیگران که رفتار مشابه او داشته و با آنها برخورد قانونی نشده، حق طبیعی جامعه است.”
این فیلم تقریبا در اغلب موبایلها دیده شد. برخی مراجع که آن را دیده بودند ابراز تأسف کردند از آنچه آن جوان علیه فائزههاشمی گفته بود. علی مطهری نماینده مجلس هفتم با نوشتن نامهای به رئیس قوهقضائیه نسبت به این فحاشی اعتراض کرد. آیتالله مکارم شیرازی نیز مخالفت کرد و رئیس قوهقضائیه از فحاشی به فائزههاشمی، به طور ضمنی انتقاد کرده بود. مصاحبه او با سایت روز آنلاین باعث شد محسنیاژهای دادستان کل کشور خبر بدهد که پروندهای قضایی برای فائزههاشمی به اتهام مصاحبه با سایت روز آنلاین تشکیل شده است. پرونده او در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تشکیل شد و قاضی صلواتی اتهامات او را بررسی کرد. برگزاری این دادگاه چندین جلسه عقب افتاد تا اینکه او در تاریخ ۳ دی سال ۹۰ غیرعلنی محاکمه شد. حکم اولیه دادگاه حاکی از آن بود که فائزههاشمی به جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه حبس تعزیری و ۵ سال محکومیت از فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شده است.
درحالیکه فائزههاشمیرفسنجانی به دلیل توهین به مسوولان نظام به ۶ ماه حبس محکوم شده بود، سعید تاجیک نیز به جرم توهین بههاشمیرفسنجانی و فائزههاشمی به ۸ ماه حبس و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد. خبرگزاری فارس نیز دراینباره خبر داد، سعید تاجیک به جرم توهین و فحاشی و استعمال الفاظ رکیک به هاشمیرفسنجانی و ایجاد مزاحمت برای دختر وی به ۸ ماه حبس و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد. محسنیاژهای، دادستان کل کشور نیز گفت: “برخی از مقامات امنیتی نیز به دنبال سایر متهمانی هستند که به صورت خودسر امنیت اخلاقی جامعه را تحتتأثیر قرار میدهند.”
اکنون اصولگرایان نهتنها از دست قوهقضائیه گلایهمندند بلکه انتقاد دارند که چرا فائزههاشمی که باید در زندان باشد، از ایران خارج شده است. البته فائزههاشمی اعلام کرد برای دیدن بازیهای المپیک تهران را ترک کرده و به زودی بازمیگردد اما این از خشم اصولگرایان رادیکال، نمیکاهد. آنها به چیز دیگری رضایت میدهند. گویی داستان فائزههاشمی هنوز به پایان نرسیده است و ماجراها حول او ادامه خواهد داشت. ماجرای بعدی چه میتواند باشد؟
منبع: مجله آسمان، شماره 23