ایران-آمریکا؛ کدام اعتماد؟

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

باراک اوباما از طریق رجب طیب اردوغان برای آیت‌الله خامنه‌ای پیام فرستاده است. چنان‌که برخی محافل سیاسی و سانه‌ای گزارش داده‌اند، رییس جمهور ایالات متحده از جمهوری اسلامی خواسته با ورود به مذاکرات نشان دهد که به‌طور جدی و واقعی، آماده توافق بر سر برنامه هسته‌ایش است؛ توقف همه جنبه‌های برنامه هسته‌ای خود را تا زمان رسیدن به یک توافق بپذیرد؛ و دور جدیدی از گفت‌وگوهای دیپلماتیک (پنهان و نیمه علنی) همراه با تغییر لحن محسوس سیاستمداران جمهوری اسلامی نسبت به آمریکا، آغاز کند.‌

ظاهر امر چنان‌که قابل انتظار است، تلاش مجدد واشنگتن را بازتاب می‌دهد برای حل و فصل بحران در روابط‌ با ایران.

اوباما بارها تاکید کرده که همه‌ی گزینه‌ها روی میز سیاست‌گذاران کاخ سفید است.

وقتی بتوان به توافق دست یافت، چه ضرورتی به تعمیق بحران و رفتن به‌سوی تشدید مخاصمه؟ گرهی را که با دست می‌توان گشود، چرا باید به دندان گشود؟

پیام جدید و عزم اخیر واشنگتن برای بهبود مناسبات خود با تهران ولی بیش از آن‌که امیدوارکننده باشد، دلهره‌آور است؛ چرا که روند تحولات سیاسی در منطقه (به‌ویژه سوریه) و نیز کیفیت روابط ایران-غرب، این پیام اخیر را بیشتر به اولتیماتوم جدید نزدیک می‌کند.

غرب مصمم است که صاحبان قدرت را در جمهوری اسلامی به تغییر روش‌ها و سیاست‌های اساسی‌شان وادار کند. پا گذاشتن در مدار تحریم‌ها (که تا سقف شخصیت‌های حقیقی نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی و منصوب وی، و تحریم بانک مرکزی پیش رفته است)، تصمیمی یک‌باره و بی پیش‌بینی نبوده است. این‌چنین در مورد چشم‌انداز مطلوب غرب، به دشواری می‌توان تردید کرد. در چنین وضعی، گفت‌وگو و مذاکره، چه میزان اهداف مطلوب طرفین را متحقق خواهد کرد؟

پاسخ به این پرسش وقتی سخت‌تر می‌شود که «اعتماد» خدشه‌دار شده میان طرفین را فراموش نکنیم.

مطابق اخباری که منتشر شده، اوباما از اردوغان خواسته یک پیام خصوصی را به رهبر جمهوری اسلامی انتقال دهد: اینکه وی به شدت تحت تأثیر سخنان آیت‌الله خامنه ای درباره‌ی عدم استفاده ایران از سلاح هسته‌ای قرار گرفته است.

اما آیا واقعا کاخ سفید به سخنان رهبر جمهوری اسلامی اعتماد دارد و اعتماد می‌کند؟ یا این سخن، تنها بخشی از یک بسته (پالس مثبت) است که درخواست‌های دیگرش در ابتدای یادداشت مورد اشاره قرار گرفت.

این دست تاکیدات که «جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی با پوشش مذهبی است» و «سپاه پاسداران با همراهی رهبران سیاسی و دینی در حال تسخیر ایران است»، در سخنان مقام‌های ارشد کاخ سفید، کم نبوده است.

حاکمانی که نسبت به شهروندان خود، و حتی به همراهان سیاسی دیرینه‌ی خود در حاکمیت سیاسی، هیچ رحم و شفقتی نشان نمی‌دهند، چگونه می‌توانند عنصر اعتماد را در فضای بین‌الملل تأمین کنند؟ به‌ویژه آن‌که در نظام ایدئولوژیک، حفظ نظام، «اوجب واجبات» ارزیابی شود. در این صورت صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی با این «واجب» در شرایطی که خطرخیز تحلیل کنند، چگونه مواجه خواهند شد؟

حسن فیروزآبادی، ارشدترین مقام نظامی جمهوری اسلامی و نزدیک‌ترین آنها به آیت‌الله خامنه‌ای، همین دو روز پیش اسراییل را به «شخم زدن» تهدید کرده است: «اگر اسرائیل دست از پا خطا کند، ما بسیاری از نقاط مهم سرزمین های اشغالی را شخم خواهیم زد.»

با چنین ارزیابی و وضع و حاکمیتی، و با تجربه‌ای که غرب از اتلاف وقت توسط تمامیت‌خواهان نظامی-رانتی-امنیتی در ایران دارد، به چه میزان به تهران اعتماد خواهد کرد؟ پاسخ خیلی دور از ذهن نیست.

در سوی مقابل هم رهبر جمهوری اسلامی بارها به مخاطبانش تاکید کرده: «یکی از کارهای اساسی ما این است که فریب لبخندها و دروغ‌های دشمن را نخوریم»، او معتقد است که هر امتیازی به «دشمن» داده شود (حتی در حوزه رعایت حقوق بشر)، راضی نخواهد شد و تغییر ماهوی نظام سیاسی را در دستور کار دارد. با چنین برداشتی که بارها توسط شخص آیت‌الله خامنه‌ای و بازوهای نظامی و رسانه‌ای رژیم اقتداگرا، بازخوانی و تکرار شده، بدیهی است که اعتماد به دشمن، کار ساده‌ای نخواهد بود. به‌ویژه آن‌که پایان یافتن تدریجی نظام‌های اقتدارگرا و سیاست‌ورزی خودکامگان در منطقه، اینک به تعیین تکلیف با مهم‌ترین شریک و همراه سیاسی تهران در منطقه (سوریه‌ی اسد) رسیده است.

آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی سنواتی نوروز خود، فروردین ماه امسال در مشهد، هرچند تاکید کرد و پیام فرستاد به غرب که «ما به دلایل خودمان، به‌هیچ‌وجه دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم؛ نه تولید کرده‌ایم و نه تولید خواهیم کرد»؛ اما درعین‌حال در یک ارزیابی و سخن مهم، بلافاصله افزود که «این را می‌دانند، اما یک بهانه است.»

با چنین نگاه متقابلی، که آکنده است از عدم اعتماد، چگونه می‌توان راهی به تعامل دیپلماتیک و صلح‌آمیز گشود؟ این ادعا، البته به معنی نفی هر امکان مذاکره و مصالحه نیست؛ صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نشان داده‌اند که هر جا فشار حداکثری را عینی لمس کنند، برای حفظ نظام، به‌مثابه‌ی همان اوجب واجبات، ابایی از امتیازدهی ندارند. اما در شرایط کنونی، حاکمان در ایران که خود را مستظهر می‌دانند به نفت بشکه‌ای 120 دلار و سلاح و تکنولوژی وارداتی و تحقیقات نظامی و هسته‌ای، چقدر پیام‌های غرب و تلاش کاخ سفید و هم‌پیمانانش را برای خروج از بن‌بست با مذاکره/مصالحه، جدی می‌گیرند و «اولتیماتوم» ارزیابی می‌کنند؟ و حتی درصورتی‌که عزم جدی برای مذاکره داشته باشند، به چه میزان می‌توانند اعتماد سوی مقابل را جلب کنند؟

و این همه درحالی است که حاکمان جمهوری اسلامی همچنان مشارکت سیاسی و امکان گفت‌وگوی شهروندان در مورد مسائل ملی را منتفی نگه داشته‌اند. با چنین حاکمیتی، و با تجربه غرب از جنبش‌های ضددیکتاتوری در منطقه، غرب به چه میزان با اقتدارگرایان ایران وارد تعامل خواهد شد؟

بدبینی نسبت به فرجام دور جدید گفت‌وگوها و تلاش برای رسیدن به توافق از دل مذاکره، به چه میزان غیرواقعی است؟