فتح الفتوح هشتاد و هشت

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

می خواستم بنشینم و مروری طنزآمیز از وقایع سال 88 را بنویسم، حتی فکر کردم که این کار باید به نوعی با کاریکاتور همراه شود و دنبال یک کاریکاتوریست مناسب برای همکاری می گشتم، نه، خودم حواسم هست، چنین اشتباهی نمی کنم. فعلا قصد دارم فقط همین مطلب را بنویسم و احتمالا برای شماره روز پنجم فروردین در روزآنلاین منتشر کنم. البته امروز قصد داشتم به عنوان بهاریه مطلبی بنویسم، حتی نوشتنش را هم شروع کردم. شروع که هیچ، می شود گفت تمامش کردم. منتهی سردبیری روزآنلاین اعلام کرد که شماره آخر ما روز شنبه منتشر می شود. به همین دلیل فکر کردم بهتر است مثل همیشه مطلب طنز خودم را بنویسم.

 

هشتاد و هشت، چی بود؟ چی شد؟

شاید مهم ترین اتفاق سال 88 این بود که چیزی که اول سال یک چیزی بود، آخر سال همان چیز نبود، بلکه یک چیز دیگر بود. گاهی اوقات آدم که به سال گذشته فکر می کند، انگار که فقط یک سال نگذشته، به نظر می رسد ده سال گذشته است. برخی از تغییراتی که در سال گذشته رخ داد چنین بود.

اول سال وقتی مردم عکس خامنه ای را می دیدند می گفتند “ ایشون نه” آخر سال می گفتند “همین خوبه، فندک داری؟”

اول سال وقتی سخنرانی احمدی نژاد را می شنیدند می گفتند “ سه ماه دیگه می ره از دستش راحت می شیم” آخر سال می گفتند “ یک سال دیگه می رن از دست شون راحت می شیم.”

اول سال وقتی نظرات موسوی را می شنیدند می گفتند “ خوبه ها، ولی همه اش چیز چیز می کنه” آخر سال می گفتند “ واقعا خوب چیزیه.”
اول سال وقتی خبرهاشمی رفسنجانی را می شنیدند می گفتند “ همه شون رو این اداره می کنه” آخر سال می گفتند “ همه شون می خوان جلوی اینو بگیرن.”

اول سال وقتی مهدی کروبی را می دیدند می گفتند “ خدا کنه تا آخرش وایسته” آخر سال می گفتند “ بابا، یه دقیقه وایستا”

اول سال وقتی مقالات حسین شریعتمداری را می خواندند می گفتند “ این قبلا بازجو بوده ها” آخر سال می گفتند “ بیچاره بازجو بوده، همه بازجوها که کیهانی نیستند.”

اول سال وقتی دیدگاههای جدید خاتمی را می شنیدند می گفتند “ همه اش حرف می زنه” آخر سال می گفتند “ خدا کنه خاتمی هم حرف بزنه.”

اول سال وقتی مردم می خواستند بخندند می گفتند “ یه ترکه….” و همه می خندیدند، آخر سال می گفتند “ یک بسیجیه….” و همه دردشان می آمد.

اول سال وقتی پلیس وارد پارتی می شد می گفت “ عرق دارید؟” و دهان ها را بو می کرد. آخر سال وقتی وارد پارتی می شد می گفت “ عرق خورها برن بیرون، کسانی که فیلمبرداری می کنند بریم زندان.”

اول سال وقتی پلیس وارد دانشگاه می شد غیردانشجوها را دستگیر و زندانی می کرد، آخر سال قاضی وقتی وارد زندان می شد، غیردانشجوها را دستگیر و آزاد می کرد.

اول سال وقتی کسی در خیابان سیگار می کشید به او می گفتند “ سیگار نکش! دود سیگار برای سلامتی ضرر داره.” آخر سال می گفتند “ سیگار داری! دود سیگار برای گاز اشک آور خوبه.”

اول سال وقتی مردم پلیس می دیدند می گفتند” فرار کنید پلیس ها اومدن” آخر سال وقتی پلیس می دیدند می گفتند “ سرکار فرار کن، لباس شخصی ها اومدن.”

اول سال وقتی یک خارجی به یک ایرانی می رسید می گفت “ تو چقدر با بقیه ایرانی ها فرق می کنی” آخر سال می گفت “ این احمدی نژاد انگار هیچ شباهتی به ایرانی ها نداره.”

  

مردی که عملیات نرفت

به نظرم حالشان خوب نیست، البته بعضی ها حال شان خوب است، ولی بعضی ها اصلا حال شان خوب نیست. جنگ سال 1368 تمام شد، خاتمی هم سال 1376 رئیس جمهور شد. در تمام مدتی که احمدی نژاد در استان جنگ زده فرماندار بود به جبهه نرفت. زن و بچه همه فرماندهان جنگ در سال گذشته توسط سرداران بعد از جنگ کتک خوردند. سردار سید محمد باقرزاده که ظاهرا هفته قبل در خانه عمه اش روی مین رفته بود، گفت: “ خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش یکبار به مناطق عملیاتی نرفت.” آگاهان خندیدند، این آگاهان همیشه نظر نمی دهند.

 

فتح الفتوح هشتاد و هشت

هیچ چیز بهتر از این نیست که آدم خوش خیال باشد و اصلا متوجه نشود که در حال مرگ است یا در سلامتی کامل بسر می برد یا سرطان دارد و احتمالا چند ماه دیگر باید به ریق رحمت سرکشی کند، یا اصلا مدتهاست مرده است، ولی خبر ندارد. یا نشسته توی کشتی تایتانیک و کشتی سوراخ شده و دارد غرق می شود، ولی ایشان نشسته یک گوشه و دارد پیانو می زند و برای خودش روضه حضرت رقیه می خواند. در همین راستا آیت الله جنتی، آخرین بازمانده ایران باستان که دو سه روز قبل یخش آب شده بود و چند ساعتی می توانست حرف بزند، گفت “ سال 88 فتح الفتوح بود” آگاهان برخی از فتوحات سال 88 را به نقل از منابع سوراخ خبری نقل کردند.

فتح المبین: “ رزمندگان اسلام موفق شدند با استفاده از اسلحه مردم را بکشند و در انتخابات پیروز شده و کلیه صندوق ها را به تسخیر خود دربیاورند.”

بیت المقدس: “ رزمندگان اسلام موفق شدند تعدادی از فرزندان خود را به اسارت درآورده و تعدادی از آنان را به تبعید بفرستند و سالم به بیت بازگشته و قاه قاه بخندند.”

عملیات مجنون: “ رزمندگان لباس شخصی اسلام که ده سال بعد از جنگ وارد عملیات شده بودند موفق شدند همسران و فرزندان فرماندهان سابق خود را در خیابان کتک بزنند.”

عملیات کهریزک: “ رزمندگان پرافتخار موفق شدند برای حفظ مرزهای خود با همسایه روبرویی نوامیس مردم را مورد تجاوز قرار دهند و مدال افتخار دریافت کنند.”

عملیات آزادی: “ رزمندگان گلگون کفن اسلام موفق شدند با اقتدار تمام صدها اتوبوس را پر از مردم کرده و به منطقه عملیاتی آورده و به آنها ساندیس بدهند.”

عملیات فتح الفتوح: “ رزمندگان پیروز اسلام موفق شدند با استفاده از دوازده هزار نیروی ضدشورش، دویست نفر از ساکنان کوی دانشگاه را پس از ده ساعت نبرد طاقت فرسا دستگیر کرده و شب به چشم زن و بچه شان نگاه کنند و دروغ بگویند.”

گزارش کامل فتوحات سال 88 قبلا به اطلاع امت شهیدپرور رسیده است.

 

نامه مادر حسین درخشان منتشر شد

نامه پدر حسین درخشان وبلاگ نویس و یکی از مهم ترین پیشروان حوزه اینترنت در کشور، منتشر شد. وی در این نامه از مسوولان قوه قضائیه خواسته است پسرش را که بیش از یک سال است زندانی است، آزاد کند. آگاهان با خواندن این نامه نظرات خود را در مورد حسین درخشان که یک سال قبل با وعده احمدی نژاد قرار بود آزاد شود، و مثل سایر وعده های شخص مذکور که خودش را رئیس جمهور می داند، دچار آلزایمریسم مفرط شد، بیان کردند. این آگاهان نتایج زیر را از ادامه زندان حسین درخشان گرفتند.

 

نتیجه اول: مخالفان حکومت دو دسته اند، یک گروه که مخالفت شان را اعلام می کنند و زندانی می شوند، گروه دیگر که از مخالفت شان دست می کشند و از حکومت طرفداری می کنند، ولی فرقی نمی کند، چون در هر حال زندانی می شوند.

نتیجه دوم: وقتی کسی زندانی می شود، دو کار می تواند بکند، یا اعتراف کند که اشتباه کرده که در آن صورت آزاد می شود، و یکی دیگر این که به چیزی اعتراف نکند، که در آن صورت هم آزاد می شود، اما اگر کسی قبل از اینکه زندانی شود خودش فکر کند اشتباه کرده، و این موضوع را بگوید زندانی باقی می ماند، چون در جمهوری اسلامی فرض بر این است که حتما باید کسی زندانی بشود تا به اشتباه  فرضی اش پی ببرد.

نتیجه سوم: وقتی کسی زندانی می شود دو راه وجود دارد، یا باید خشتک مسوولان کشور را بکشد سرشان تا آزادش کنند، که در این صورت بلافاصله آزادش می کنند، یا بقیه خشتک مذکور را بکشند سر مسوولان تا آنها بلافاصله آزادش کنند. در هر حال میان آزادی و خشتک رابطه مستقیم وجود دارد. حالا اگر کسی پیدا شد مثل حسین درخشان که خانواده اش ساکت بودند و بقیه هم به هر دلیل در مورد او توهم داشتند، ممکن است حتی حکومت هم تغییر کند، ولی او را آزاد نکنند.

نتیجه چهارم: جمهوری اسلامی قصد دارد خودش را نابود کند، به همین دلیل وقتی کسی پیدا شود که در این راه تردید کند، مثلا دور از جان فکر کند که جمهوری اسلامی خیلی هم حکومت بدی نیست، یا فکر کند که حکومت را نباید نابود کرد یا هر اشتباه دیگر، همه حکومت دست به دست هم می دهند و جلوی آزادی او را می گیرند.

نتیجه پنجم: صدها دلیل برای زندانی شدن در جمهوری اسلامی وجود دارد، فقط یک دلیل آن خلاف کردن است، به همین دلیل از اینکه هر کسی در هر زمانی زندانی بشود نباید تعجب کنیم. اما برای آزادی یک زندانی تنها دلیلی که وجود ندارد این است که او محاکمه و محکوم شده و دوران مجازاتش تمام شود و آزادش کنند. تصور اینکه یک زندانی پس از اینکه زندانی شد بطور طبیعی آزاد شود، اصولا یک غلط فاحش است.

نتیجه ششم: فرض کنیم که همین الآن حسین درخشان یک اطلاعیه از زندان منتشر کند و اعلام کند که کل حرف هایی که زده و نظراتی که درباره حکومت داده و دفاعش از حکومت غلط بوده و در زندان به این نتیجه رسیده است که حکومت جمهوری اسلامی باید نابود شود. مطمئنم که حداکثر یک ماه دیگر وی را نه تنها آزاد می کنند، بلکه بلافاصله می تواند با رحیم مشائی ملاقات کند و از او سیصد میلیون تومان وام بگیرد.

 

پیام به لاریجانی

آقای علی آقای لاریجانی! ما که مطمئن هستیم که احمدی نژاد عقل ندارد، قوه قضائیه هم حافظه ندارد، به همین دلیل نه رئیس جمهور می فهمد که مصلحت این است که حسین درخشان آزاد شود و نه صادق لاریجانی یادش می آید که حسین درخشان زندانی است. حداقل شما که عقل تان احتمالا می رسد به این موضوع فکر کنید که در آستانه سال جدید که همه مخالفان حکومت از زندان آزاد می شوند و باید آزاد شوند، یک نفر را که اشتباهی کرده و فکر کرده شما آدم خوبی هستید و حکومت جمهوری اسلامی را نباید نابود کرد، از زندان نجات بدهید که اگر خدای نکرده بعدا کسی دیگر چنین تصوری کرد، فورا توی چشمش نکنند که “ ببین جمهوری اسلامی با طرفدارانش چه می کند؟” لطفا این نوشته را با دقت بخوانید، به صادق جان و جواد آقا سلام مرا برسانید و بگوئید حسین را آزاد کند. اگر این کار را بکنید من هم قول می دهم تا دو ماه توی چایی شما هیچ چیزی نریزم.