تفکیک جنسیتی؛ اعتراف به شکست

یوحنا نجدی
یوحنا نجدی

طرح تفکیک جنسیتی، جدیدترین زخم استبداد بر صورت دانشگاه در ایران است که ظاهرا مقدمات اجرای آن را برای شروع سال جدید تحصیلی در مهرماه پیش رو، فراهم کرده اند. جمهوری اسلامی از ابتدای شکل گیری تاکنون، کارنامه طولانی و دیرپایی در تهدید و سرکوب دانشگاه از خود به جا گذاشته است؛ براستیریشه اینهمه دشمنی و عداوت جمهوری اسلامی با دانشگاه در چیست؟ و چرا دانشگاه همواره اصلی ترین هدف حملات حکوت تهران است؟

در این باره، اجمالا به سه نکته اشاره می شود:

یکم. مشکل جمهوری اسلامی و دانشگاه، یک مشکل هستی شناسی (Ontology)است؛ یعنی این دو از منظر هستی شناسی و نوع نگاه به انسان، خداوند و جهان، به صورت بنیادی با هم تفاوت دارند و از دو منظر کاملا جداگانه به آنها می نگرند.

دانشگاه همانگونه که از نامش (University) پیداست متضمن دغدغه های جهانشمول و Universal  استو این دو کلمه، به شکل معناداری، از ریشه لغوی یکسانی برخوردارند. با گذر دنیای غرب از کشاورزی به صنعت گرایی، از سنت به مدرنیته و از دین حداکثری به عقل گرایی، نهاد جدیدی به نام دانشگاه پدید آمد که نمادی است از عقل سکولار، نقاد و پرسشگر.

به عبارت بهتر، دانشگاه کارخانه تولید دانش (Science) است در حالیکه حکما و مکتب خانه های قدیم، نوعی معرفت (Knowledge) یا شناخت را تولید می کردند. مهمترین ویژگی این دانش مدرن، “انتقال پذیری” و “آزمون پذیری” آن است در حالیکه معرفت، یک تجربه شهودی و شخصی است.

جمهوری اسلامی، همانگونه که در قانون اساسی اش هم تصریح شده، دین و سیاست را در هم آمیخته و تخصصی ترین عرصه ها همچون سیاست خارجی (بند 16 از اصل سوم) نیز با معیارهای مبهم و تعریف نشده ای چون “تعهد برادرانه” و “برادری اسلامی” سنجیده می شود. از این رو، طبیعی است که دانشگاه و جمهوری اسلامی نه تنها زیر یک سقف جمع نمی شوند بلکه حکومت با تمام ابزارهایی که در اختیار دارد، به انحای مختلف دانشگاه را به مثابه نمادی از عقل سکولار مورد آماج حملات خود قرار می دهد.

در جامعه ای که تمامی عرصه ها (از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و کتاب و سینما) و حتی قیام و قعودهای مجلس شورای اسلامی نیز به اعتراف نمایندگانش بر اساس “رهنمود”ها و “فرمایش”ها به شکل “مونولوگ” دیکته می شود، چه جایی برای عقل نقاد و پرسشگر و دیالوگ و نهادهای تولیدکننده این مفاهیم می توان در نظر گرفت؟

بی دلیل نیست که بلافاصله و دقیقا دو سال بعد از هر دو جنبش بزرگ دموکراسی خواهی در ایران (دوم خرداد و جنبش سبز) جمهوری اسلامی به سراغ دانشگاه و اهالی آن رفت؛ دو سال بعد از حماسه دوم خرداد وقتی حکومت و اقتدارگرایانش از شوک دوم خرداد به در آمدند، قبل از هرچیز در تیر 78 به سراغ دانشگاهیان رفتند و مهمترین بانیان آن جنبش عظیم را به خاک و خون و زندان و گلوله حوالت دادند. امروز نیز دو سال بعد از جنبش سبز، نوبت تصفیه حساب با دانشگاه فرا رسیده، چه دانشگاه، مهمترین مأمن دموکراسی و بزرگ ترین تولیدکننده مفاهیم بنیادی دنیای مدرنهمچون سکولاریسم و زمینی سازی و محدودکردن قدرت های بی حساب و کتاب است.

دوم. طرح تفکیک جنسیتی، از لحاظ اجتماعی، پیامدهای گریزناپذیری به همراه خواهد داشت. یکی از آنها، “جداسازی و دور نگه داشتن انسان ها از یکدیگر” و در نتیجه، بیگانه شدن افراد، به ویژه جوانان از جنس مخالف خواهد بود. دانشگاه، اگرچه ظاهرا ادامه دبیرستان و مدرسه به نظر می رسد اما وجه تمایز اصلی دانشگاه، آموزش نحوه ارتباطات اجتماعی با دیگر افراد (و از جمله جنس مخالف) است تا دانش آموختگان چندی بعد، پس از اتمام دوران تحصیلات و در هنگامه ورود به متن جامعه، از چنین توانایی های اجتماعی و شخصیتی نیز برخوردار شوند.

مشخص نیست جوانانی که حتی در دوران دانشگاه نیز امکان یادگیری ارتباطات علمی و اجتماعی معمولی با جنسمخالف را فرا نمی گیرند، کجا و کی باید به این توانایی ها دست یابند؟ و همچنین، جوانانی که اینهمه از جنس مخالف دور نگه داشته می شوند، پس از اتمام تحصیلات و در اولین تجربه از همکاری با جنس مخالفمثلا در یک اداره یا کارخانه، چه پرنسیپ و رفتارهایی از خود بروز خواهند داد؟

طنز ماجرا اینجاست که امروزه از طریق اینترنت و سایر فناوری ها، دورترین انسان ها نیز به راحتی و فارغ از تمام این پرده ها و نرده ها با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و اگر براستی دو نفر فارغ از جنسیت و اهداف شان، تصمیم به برقراری ارتباط داشته باشند، این موانع و حصارها کوچک ترین و بی ارزش ترین مانع هم تلقی نخواهد شدو دنیای مجازی، تمامی این حصارها را ریشخند می گیرد.

از سوی دیگر، چه بسیار خانواده هایی که بنیان آنها در دانشگاه بنا می شود و چه مبادلات جزوه ای که به عشقی ماندگار و خانواده هایی گرم می انجامند. در جامعه ای که هنوز سنت و مدرنیته را همزمان در خود جای داده، دانشگاه یکی از فرصت هایی است که جوانان می توانند شریک زندگی خود را در آن پیدا کنند. بی تردید، اگر این فرصت باریک هم سلب شود و جوانان حتی از سایه جنس مخالف دور نگه داشته شوند، آمار طلاق و فروپاشی خانواده ها طی سال های آتی به شدت افرایش خواهد یافت.

سوم. طرح تفکیک جنسیتی، علیرغم همه پیامدهای اجتماعی ویران کننده اش، بیش از هرچیز از یک “خاستگاه سیاسی” برخوردار است.

براستیبا وجود اینهمه دوربین های پیدا و پنهان، حضور بسیج دانشگاهی، پایگاه های نهاد نمایندگی رهبری و ستاد امر به معروف و نهی از منکر، چه نیازی به تفکیک جنسیتی است؟ و آیا اساسا هیچ فضایی خارج از دیدرس نگاه امنیتی مستقر در دانشگاه ها قرار می گیرد؟ بر این مبنا، طرح تفکیک جنسیتی عملا “اعتراف به شکست” تمامی این نهادهایی است که سالهاست با صرف هزینه های گزاف و حتی خشونت ورزی، سعی بر تحمیل ایدئولوژی و سبک خاصی از زندگی بر دانشجویان داشتند.

همچنین، اگر با برخی نظریه ها مبنی بر اهمیت طبقه متوسط شهری برای گذار به دموکراسی و شکل گیری جنبش های دموکراتیک همگام شویم، روشن می شود که چرا جمهوری اسلامی اینهمه سنگر دانشگاه را نشانه گرفته است تا بدین طریق اساسا بنیادی ترین خاستگاه طبقه متوسط شهری را ویران کند. چه، دانشگاه از لحاظ تولید فکری و سطح زندگی افراد تحصیلکرده جامعه، مهمترین منبع شکل گیری طبقه متوسط شهری است.

در کشورهای توسعه یافته و حتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه، برای اجرای چنین طرح هایی که به سرنوشت، اخلاق، روان و آینده میلیونها جوان جامعه مرتبط می شود، از سالها قبل و با استفاده از تجارب سایر ملتها مطالعات گسترده ای صورت می گیرد؛ پیامدهای پیدا و پنهان آن ارزیابی می شود و سپس طرح مزبور را در “الگوی بسیار کوچکی” اجرا و امتحان می کنند. در ایران اما برعکس است: هیچ مطالعه مدونی صورت نمی گیرد؛ متولیان این طرح اساسا هیچ تخصص جامعه شناختی و روان شناختی ندارند و اکثرا روحانیون دارای تحصیلات حوزوی هستند و در اولین قدم این طرح را در بزرگ ترین و بهترین دانشگاه های کشور همچون صنعتی شریف و علامه طباطبایی اجرا می کنند.

برنامه جمهوری اسلامی، اجرای یک انقلاب فرهنگی تدریجی و آرام در سطح آموزش عالی است که مقدمات آن از دو سال پیش و به ویژه با طرح بازنگری در علوم انسانی و بازنشسته کردن اساتید ریخته شده و حالا نوبت به تفکیک جنسیتی دانشجویان رسیده است. چه اگر دنیا اجازه می داد و اینترنت و ماهواره اینچنین مرزها را کمرنگ نکرده بودند و دنیا همان دنیای دهه 1980 بود، در دانشگاه ها را می بستند همچون دوران صدر انقلاب؛ و سرنوشت اینهمه دانشجو را بار دیگر به سخره می گرفتند.

طرح تفکیک جنسیتی، از این منظر، ادامه رویکردی است که سرانجام چیزی جز کاریکاتوری از دانشگاه و استاد و دانشجو باقی نمی ماند. به قول میشل فوکو، همان دانشی تولید می شود که مطلوب قدرت است. عبدالله مومنی و بهاره هدایت، مطلوب قدرت جمهوری اسلامی نیستند؛ علوم انسانی هم باید آنچنان کودکانه تببین شود که از ته نشین آن چیزی جز توجیه اعدام و تقبیح سکولاریسم باقی نماند؛ هرآنکس که نخبه شد و در دنیا منزلتی پیدا کرد همچون امید کوکبی یا برادران علایی جایش در اتاق بازجویی اوین است.

دردناک تر از همه آنکه، این طرح با همه اهمیت و پیامدهای سنگین آن اخیرا بازیچه اختلاف رهبری و احمدی نژاد قرار گرفته است؛ یک طرف رهنمود می دهد که با شدت اجرا کنید و آن طرف دیگر بخشنامه می دهد که دست نگه دارید. گویی همه چیز بازیچه است؛ ما همه بازیگرانیم؛ سرنوشت و روان اینهمه دانشجو هم عرصه خیمه شب بازی است؛ برنده این بازی اما اقتدارگرایان و دیکتاتورها نیستند.