اعتراف می کنم که افتخار می کنم

مهدی سحرخیز
مهدی سحرخیز

من اعتراف می‌کنم که به داشتن پدری چون او افتخار می‌کنم.

من اعتراف می کنم که فرزند یک زندانی هستم، پدرم زندانیست. اعتراف می کنم از زندانی بودن پدرم شرمنده نیستم و به آن افتخار می کنم.

من اعتراف می کنم که پدرم دزد نیست، آدمکش نیست، خرابکار نیست، آشوبگر نیست، از دل خس و  خاشاک آمده و یاور خس و خاشاک بوده است.

اعتراف می کنم که پدرم خواب راحت خیلیها را بر هم زد و موجب کابوسشان شد، همانها که جیب خود را از کیسه ملت پر کرده و باعث کابوس ملت شده بودند.

اعتراف می کنم که صداقت پدرم زبانزد همگان است و اعتراف می کنم که شجاعتش در زمانه ای که ترسویان میداندار هستند برایش دردسر ساخت.

من اعتراف می‌‌کنم که پدرم را ربوده اند و دنده‌هایش را شکسته اند. اعتراف می‌‌کنم که او را حتی به بیمارستان نبردند و در سلول انفرادی انداخته‌اند.

اعتراف می‌‌کنم که حتا به او اجازه داشتن وکیل هم نداده اند. به او حتی در روز پدر اجازه تلفن زدن به دخترش را نداده اند.

اعتراف می‌کنم که هفته‌ها از او بی‌خبر بودیم و حتا در روز تولد مادرم از او خبر نرسید. سالگرد ازدواجشان را مادرم به تنهایی‌ سپری کرد. و من اعتراف می‌‌کنم امسال پدرم بعلت زندانی بودن بر سر مزار عموی شهیدم نرفت.

اعتراف می‌کنم عیسی سحرخیز یک رزمنده جنگ است و برادر شهید. اعتراف می‌کنم که نه از مقامش استفاده شخصی کرده و نه به دنبال مال بوده است.

اعتراف می‌کنم سالها زحمت کشیده؛ چه به عنوان یک مسوول در وزارت ارشاد  و خبرگزاری جمهوری اسلامی به عنوان معاون خبرو چه به عنوان مسوول خبرگزاری در سازمان ملل.

من اعتراف می کنم پدرم در کشوری کار می کند که نماینده قوه قضاییه اش  گاز می گیرد، من اعتراف می کنم در کشورم کسی که گاز می گیرد ارتقا پیدا می کند و وزیر می شود، من اعتراف می کنم گرگانی که به تازگی  بر کشورم مسلط شده اند،کسی را که گاز می گیرد هم به اندازه کافی وحشی نمی دانند و او را بر کنار می کنند.

اعتراف می‌کنم بزگترین گناه پدرم بی‌ گناهی‌ است. جرمش سخن حق گفتن است. اعتراف می‌کنم که حرف‌ها و عقایدش را قبل از ربودنش گفته است و هر چه بعد از آن به او نسبت دهند کذب محض است و بیانگر اندیشه او نیست.

من اعتراف می‌کنم که به داشتن پدری چون او افتخار می‌کنم. اعتراف می‌کنم آرزویم این است که شاید یک روز بتوانم اندکی‌ شبیه به او باشم. این بزرگترین افتخار من در زندگی‌ خواهد بود.

من اعتراف می‌کنم پدرم و یارانش بازداشت نشده اند بلکه شکنجه شده اند.

ما اعتراف می کنیم که رای دادیم و رایمان را دزدیند.

ما اعتراف می کنیم که آنچه انتخابات نامیدند کودتا بود.

ما اعتراف می‌کنیم دادگاه تشکیل نشد و آنچه از صدا و سیما پخش شد فیلم سینمایی دروغ‌های بزرگ بود.

ما اعتراف می‌کنیم که برادران و خواهرانمان نه تنها شکنجه شده‌اند، بلکه به آنها به وحشیانه ترین حالت تجاوز هم شده است. ما اعتراف می‌کنیم کهریزک زندان نبود، شکنجه گاه بود و تجاوز گاه.

اعتراف می کنیم که سردمدارانی که بر ما حکومت می کنند بسیار از مرتبه انسانی دور شده اند.

ما اعتراف می کنیم که همه با هم برای گرفتن حقمان ایستاده ایم و یک قدم بر نمی گردیم.

ما اعتراف می کنیم که شما ترسیده اید، از ما که نمی ترسیم وهمه با هم  هستیم.

 ما اعتراف می‌کنیم که تا خون در رگ ماست، ایرانی آزاد حق مسلم ماست.

ما اعتراف می کنیم که به پیروزی و گرفتن حقمان ایمان داریم.