جعبه جادو: ملغمه! این کوتاهترین تفسیر برای سریال “مدینه” و سریالهای مشابه مناسبتی است. آثاری که سرگرم میکنند و پند میدهند. داستانهایی که سرچشمهشان از فیلمفارسی تا کتب مذهبی امتداد دارد. در چنین مجموعههایی میتوانید انتظار دیدن هر چیزی را داشته باشید. از شیرجه شیر و حلقه آتش بگیرید تا بند بازی و ژانگولر و عملیات خندهدار. برای فهمیدن این آثار، تنها راه گذشتن از کلیات است. کلیاتی که ظاهرا قرار است به مخاطب درس زندهگی بدهد و درست و غلط را برایش مشخص کند. باید این کلیات را تشریح کرد و به جزییات رسید تا معلوم شود پشت این پرده رنگین چه دنیایی خوابیده است. چه کاراکترهایی با کدام تفکر و خاستگاه آن پشت به حیاتشان مشغول هستند و از کجا آمدهاند و قرار است مخاطب را به کجا ببرند. با این نگاه، جدیدترین ساخته سیروس مقدم، نمونه مثالی فوقالعادهای است. جایی که زیربازارچه، امثال حکم و حدیثهای دینی به هم رسیدهاند و پیوند خوردهاند و نتیجهاش شده این سریال؛ “مدینه”!
سیروس مقدم در پشت صحنه سریال مدینه؛ سریالی که پیامش از همه چیز مهم تر است!
مدینه
کاراکتر “مدینه” قرار است پایه و اساس سریال باشد. گرچه در بیشتر اوقات منفعل است و عملا شخصیتهای دیگر تبدیل به موتور محرک داستان میشوند. زنی پایبند به اخلاق اسلامی، با پوشش تیپیکال چادر که فرزند یکی دیگر را بزرگ کرده و به عرصه رسانده و حالا هم راه درست یا همان صراط مستقیم فقط در انحصار اوست. مقدم و نویسندهاش اما در ساخت این شخصیت در حقیقت اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند. فرزندی که تربیت شده این بانوی فاضله است، برعکس نامادری، پایبند به آموزههای دینی نیست و برای به چنگ آوردن مال دنیا هر کاری میکند. برای همین در نهایت و برعکس خواسته سازندهگان سریال، شخصیت پایه که به قصد الگو کردن ساخته شده، زنیست که پای اشتباهاتش نمیایستد و آنها را به گردن دیگران میاندازد. لجباز و تکرو است و هر مشکلی را میخواهد به تنهایی حل کند و میل غریبی هم دارد به فصلالخطاب بودن اما تقریبا هیچکس، از برادرزادهاش تا ناپسریاش که هر دو در دامن او بزرگ شدهاند، به حرفها و پندهایش گوش نمیدهند.
بهمن
شخصیت کلیشهای کسی که بیراهه میرود و دست آخر متحول میشود. بهمن که پدری دانا داشته و زیر سایه نامادری عاقل بزرگ شده، معلوم نیست چرا و به چه علت این همه از تربیت خانوادهگیاش فاصله دارد و بدون دلیل مشخص، برخلاف و ضد آن عمل میکند. انگار که این شخصیت فقط برای این ساخته شده که داستان سریال را با رفتارهای بیدلیلش پیش ببرد. او که زاده مادری خطاکار و پرورش یافته مادری وارسته است، حتی در این دو راهی، لحظهای هم مستاصل نمیشود. از ابتدا تا انتها با اینکه نامادری پاکدامن را دوست دارد و طرفش را میگیرد اما تمام اعمالش عین به عین با تفکرات مادر گمراهش مطابقت دارد. شخصیت بهمن هیچ همدلیای برنمیانگیزد. چون تکلیف سازندهگان سریال با او روشن نبوده و کاراکتری را خلق کردهاند که بیشتر از تاثیر گرفتن از مسیر اتفاقات، متاثر از خواست خالقان خود است و بدون منطق درونی خاصی رفتار میکند.
روحی
تصور اشتباه در ساخت شخصیت خاکستری، در به وجود آوردن کاراکتر روحی هم خود را نشان میدهد. مادری سنگیقلب که برادرش را تبدیل به نوکر خود کرده و برای رسیدن به خواستههایش تا پای آدم کشی هم میرود، به شکل تحمیلی و عجیبی ناگهان رفتارهایی برخلاف شخصیتش نشان میدهد. او که قرار است قطب مقابل مدینه باشد تا در کنار کردار نیک، رفتار بد هم نمایش داده بشود و مخاطب الگو درست را بشناسد، عملا گاهی از مدینه عاقلانهتر و فعالتر رفتار میکند. وقتی قطب مثبت، منفعل همهچیز را به امان خدا رها کرده، روحی است که فکر میکند و تصمیم میگیرد و سودای حل مشکلات را دارد. سازندهگان سریال برای اینکه شخصیتی سراسر سیاه نساخته باشند تا تحول نهایی را باورپذیر بکنند، از آنسوی بام افتادهاند. خصوصیتهایی را به کاراکتر منفی سریال اضافه کردهاند که متعلق به آن شخصیت نیست و مخاطب حیران با کسی مواجه است که در هر قسمت یک رفتار جدید و متفاوت از خودش نشان میدهد.
جهان
چند سالی است که سریالهای ماورایی از رونق افتادهاند. به خاطر همین شخصیت جهان که تا چند سال پیش میتوانست شخصیت کلیدی و اصلی یک سریال باشد، در اینجا تبدیل به یک نقش فرعی شده است. شوهر سابق روحی و شوهر فعلی مدینه که نماد کسب و کار حلال است، همان ابتدای سریال در دریا غرق میشود اما روحش گاه و بیگاه با مدینه دیدار میکند و به او از آینده آگاهی میدهد. خبرهایی که گاه در لفافه پیچیده شده است و پسرشان را در حال خون خوردن نشان میدهد- مثلا نمادی از رباخواری!- و گاهی سرراست به آخرین همسرش میگوید به زودی نابینا میشود اما باید صبور باشد چون این اتفاق باعث خواهد شد که قویتر بشود. به این ترتیب مدینه زودتر از بروز بیماریاش و نه از طریق پزشکان، که از سوی شوهر مردهاش، در جریان بیماریاش قرار میگیرد.
خجسته
مادر مدینه جوری پرداخته شده است که انگار منبع الهام ساختش برنامههای اخلاقی صدا و سیما بوده. با حذف جنسیت و تنها دنبال کردن دیالوگها، او به نوعی یادآور مجری برنامه “اخلاق در خانواده” حجتالاسلام علیاکبر حسینی است. در سختترین شرایط، وقتی حتی کاراکترهای مثبت سریال دچار بحران شدهاند، او با خونسردی غریبی از راه میرسد، یک روایت و حدیث مذهبی تعریف میکند و راه درست را به شخصیتها نشان میدهد. او که به خاطر بیماریاش از حوادث دور و گاه بیخبر است، درست سر بزنگاه توسط کارگردان و نویسنده به وسط ماجرا آورده میشود تا گرههای بیشمار شخصیتها را با یک نصیحت باز بکند.
عزیز
برادر روحی و دایی بهمن. یک تیپ رو و متداول در سریالهای ایرانی. معتاد واماندهای که با شنیدن کوچکترین لیچار و ناسزا از سوی دیگران متحول میشود، اعتیادش را ترک میکند و ناگهان تبدیل به کسی میشود که نه تنها قوی و بزنبهادر است که تعقل هم دارد و جلو خواهر و خواهرزاده گمراه میایستد و مشکلات را حل میکند. تیپ “عزیز” پیش از این در سریال دیگر سیروس مقدم یعنی “مسافر” شخصیت اول سریال بود که با ترک کردن اعتیادش، کاملا تبدیل به شخصیتی دیگر میشد و اتفاقات سریال را رقم میزد. اما با کهنه و مندرس شدن چنین سریالهایی حالا عزیز شخصیت دسته دوم سریال است که معلوم نیست چرا حتی در زمان اعتیاد هم مورد اعتماد و وثوق دیگران است؛ در حدی که صاحب مسافرخانه، ملک و مال و خانوادهاش را به او میسپارد.
بیتا
زن اغواگرا یا همان femme fatale که چون با مدیوم تلویزیون و سانسورهای معمولش طرف هستیم و ماجرا داخل یک سریال ماه رمضانی رخ میدهد، خبری از اغواگریهای مرسوم نیست. اینجا پول و مال دنیا، جای زیبایی زنانه را برای ایجاد وسوسه میگیرد. بیتا برای به دست آوردن ارث پدری، به بهمن پیشنهاد ازدواج میدهد تا به وصیت پدرش عمل کرده باشد و ارثش را بتواند بگیرد و در عوض سه دانگ کارخانه را به بهمن بدهد. سه دانگ کارخانهی از دست رفته، وظیفهی وسوسه کردن بهمن را به عهده میگیرد، چون حتی زن بد داستان هم اجبار به عفیفه بودن دارد. تا آن اندازه که هیچگاه از پوشش مرسوم کارمندیاش خارج نمیشود و تمام قرار ملاقاتهایش با بهمن در دفتر مدیریت کارخانه است.
سالار
نماد خیر جوانسال. همان کارآفرین محترم و از آن دست شخصیتها که در برنامههای ظاهرا مستندی مثل ماه عسل تبلیغ میشوند. او با اینکه به دنبال بهمن، جلو خانه پدر زن او بسط مینشیند و آبروریزی راه میاندازد اما به وقت اذان، در کنار دریا نماز میگزارد و با اینکه از روی دیوار و بیاجازه وارد خانه بهمن میشود اما برعکس کاراکترهای قیصروار سابق به او بابت آسیب زدن به خواهرش، دست هم نمیزند و او را تنها تا دم ماشین پلیس مشایعت میکند. همانطور که برای قطب شر “روحی”، یک قطب مثبت، “مدینه”، در نظر گرفته شده، “سالار” هم در حقیقت نماد خیریست در برابر مدیر و بیزینسمن بیراههدوستی به نام بهمن که قرار است نشان بدهد بدون زد و بند و ربا و بهره هم میشود پول حلال به دست آورد و میلیاردر شد.
بلبل
از اینجا به بعد و با شخصیتهایی که گویا کاملا در حاشیه قرار دارند، به تم و پایهی اصلی و پنهان مانده سریال میرسیم. مدینه و روحی، بهمن و بیتا و سالار و عزیز، در حقیقت راویان بخش خانوادهگی یک سریال مذهبی هستند. تم پایه چیزی نیست جز تقبیح رباخواری که داستانش بیشتر از همه توسط شخصیتهای فرعی روایت میشود. بلبل که کامل و درست و دقیق از وسط فیلمفارسی وارد سریال شده، مدیر مسافرخانهایست که برای کمک به پسرش مجبور شده نزول بگیرد و حالا برای اینکه از زیر بار این گناه کبیره بیرون بیاید، تصمیم گرفته “راسکلنیکف” وار، نزولخوار را که یک جوان لال است از بین ببرد. اما باز ملزومات سریال ماه رمضانی وسط میآید و “جنایت و مکافات” نیمه کاره باقی میماند. جوان لال نزولخوار در لحظهی آخر، وقتی میان مرگ و آتش دست و پا میزند، ناگهان به سخن میآید و “بلبل” را به خدا قسم میدهد که نجاتش بدهد و “راسکلنیکفِ فیلمفارسی” هم به آتش میزند تا “نزولخواری” را که به “جنگ با خدا” رفته بوده و حالا خدا را یاد میکند، نجات بدهد.
افلاطون
بدمن اصلی ماجرا که رباخوار مخوف و ترسناکیست. این رباخوار اتفاقا گریم عجیبی هم دارد و مردیست با چهره و آرایش زن مانند و لبهای غیر عادی همیشه غنچه کرده و قیافهای طعنهآمیز نسبت به دگرباشان جنسی و تراجنسینیها؛ تنها با یک دیالوگ که در دقیقه آخر گفته میشود. از همه عجیبتر اما، اسم این کاراکتر است؛ افلاطون! سیروس مقدم بعد از سریال پایتخت و گذاشتن نام “ارسطو” بر روی کاراکتر خلمنش راننده کامیون، اینجا برای بدمن تیره و تار قصهاش نام “افلاطون” را انتخاب میکند تا نقش مقابل “شخصیت مثبت و اصلی” سریال را به عهده بگیرد. افلاطون با آن چهره کریه و کامیون غریبش که محل زندهگی او و حیوانات دستآموزش است، در حقیقت فضا را باز میکند برای رونمایی و پردهبرداری از شخصیتی که سریال میخواهد ترویج بکند؛ “اسپانسر سریال”!
عبدی
بدمن دسته دو سریال که خیلی زود کشته میشود و به قسمت پنجم نرسیده کنار میرود. سعی سازندهگان سریال برای ساخت یک شخصیت چند بعدی که توجه مخاطب را جلب بکند، اینجا هم ناکام مانده است. عبدی مجموعهایست از اعمال و رفتارهای گوناگون که با هم چفت نمیشوند. مرد سنگدلی اما عاشق پیشه که در آن واحد پسر زنی را که دوست دارد به زمین گرم میزند و در ادامهاش با دست گلی در دست به خواستگاری میرود. مردی قمارباز که خانوادهاش را بدون دلیل مشخصی از خود رانده، خواهرش را فریب داده و اموالش را بالا کشیده و در هر زمان و موقعیتی مشغول درست کردن “درناهای کاغذی” است. چنین شخصیتی تا این اندازه پا در هوا و تعریف نشده خیلی زود هم کنار گذاشته میشود و حتی مرگش نمیتواند گرهای در داستان ایجاد بکند. چون در یک نیم قسمت قاتلش که رفیق پای قمارش است، دستگیر میشود تا پرونده قتل و حضور عبدی در سریال با هم بسته بشود. انگار گذاشتن این کاراکتر در سریال فقط برای این بوده که با فشارها و تهدیدهایش وارد تم اصلی سریال که رباخواریست بشویم. تمی که شخصیتهای دیگر مثل بهمن و مدینه و روحی را تبدیل به کاراکتر فرعی میکند و همهچیز در همآوردی و رو در رویی بدمن داستان- افلاطون رباخوار- و شخصیت مثبت سریال- موسسه مالی اعتباری عسگریه- خلاصه میشود.
موسسه مالی اعتباری عسگریه
مهمترین ویژهگی سیروس مقدم در کنار سریعساز بودن و همیشه حاضر بودنش در پروژههای صدا و سیما، توجه خاصش به اسپانسرهای سریال است. اگر در پایتخت کل داستان جوری نوشته شده بود تا “اطلس مال” چهره بکند، اینجا هم همه چیز برای تبلیغ موسسه مالی اعتباری عسگریه که گویا در ایران زیاد خوشنام هم نیست، آماده شده است. به جز تبلیغات درشتی که حتی در سوپرمارکت و داروخانه هم به چشم میخورد، کل سریال این پیام را دارد که در صورت گرفتاری مالی، راه خطای نزول گرفتن را نروید و به موسسه عسگریه مراجعه کنید. از قسمت اول تا آخر سریال شخصیتها پی در پی از کنار بنرها و تابلوهای بزرگ این موسسه عبور میکنند تا مخاطب برای پیام نهایی آماده میشود. داستان خانوادهگی و درگیری و وسوسه و قتل و چیزهای دیگر تنها چاشنی پیشنهاد ویژه سرآشیز یعنی موسسه مالی اعتباری عسگریه است!
زن اغواگرا، معتاد بزن بهادر، لات چاقو به دست انتقام بگیر، پسر گمراه، مادر خطاکار و نامادری مهربان، مادر بزرگ دانا و وارسته، عروس احساساتی و چند شخصیت دیگر، از اینجا و آنجا، از برنامههای اخلاقی تلویزیون گرفته تا فیلمفارسی ظاهرا مطرود، جمع شدهاند تا همه با هم زیر چتر اسپانسر سریال قرار بگیرند. نام سریال با اینکه مدینه است اما شاید این فقط یک اسم “پوشش” باشد تا حامی مالی سریال بیش از این در ذوق مخاطب نزند و در چشمش فرو نرود. فقط دست آخر معلوم نیست مخاطبی که مدینه را در نظرسنجیهای تبدیل به سریال شماره یک ماه رمضان کرده است، دلبسته این ملغمه از هر کجا چیزیست یا پند تبلیغاتی سریال را هم روی چشم میگذارد و بعد از تعطیلی عید فطر اولین مسیر انتخابیاش ختم به موسسه مالی اعتباری مربوطه خواهد شد!