نهنگ‌های کور

حامد احمدی
حامد احمدی

» خشت و آینه

 

فیلم‌های دیروز، گرفتاری‌های امروز

مقدمه: خشت و آینه بخش تازه‌ای است که قرار دارد به فیلم‌های قدیمی سینمای ایران بپردازد. فیلم‌هایی که نه صرفا به لحاظ کیفیت هنری، که از دید مضمون و نگاه اجتماعی مهم بوده‌اند اما در زمانه‌ی خودشان جدی گرفته نشدند تا “فیلم‌های دیروز” تبدیل به “گرفتاری‌های امروز” در عرصه‌ی اجتماع بشود.

از پشت عینک یک منتقد سینمایی، فیلم “علی کنکوری” ساخته‌ی مسعود اسداللهی، چیزی نیست به جز یک کمدی عامه‌پسند که متاثر از کمدی‌های جنسی ایتالیایی ساخته شده است. نشانه‌هایی مثل ترانه‌ی پاپ، استفاده از سکس به عنوان مضمون، شوخی‌های کلامی جنسی و حضور بازیگرانی مثل شهناز تهرانی، در دید مورخان و منتقدان سینمایی، علی کنکوری را داخل سبد فیلم‌های غیرمهم قرار می‌دهد. اما نگاه فرامتنی به فیلم، گذر از داستان و سکانس‌هایش و انطباقش با شرایط واقعی جامعه‌ی امروز ایران، این فیلم را به مرتبه‌ی یک هشدار و آژیر خطر شنیده نشده می‌رساند.

علی کنکوری داستان جوانی به نام علی است که مادرش وصیت کرده دکتر بشود. پدرش او را در تنگنا و فشار گذاشته تا درس بخواند و در کنکور قبول بشود و همه‌ی این‌ها باعث شده که علی تبدیل به یک موجود ناقص، نابالغ و شکل نگرفته بشود که نمی‌تواند یک زنده‌گی روزمره‌ی معمولی داشته باشد. این‌طور که در یکی از دیالوگ‌های فیلم، شخصیت ‌روان‌پزشک اشاره می‌کند، آنقدر به مغز علی فشار آورده شده و توجه شده که باقی بخش‌های بدنش، مثلن پائین تنه‌اش، رشد نکرده‌اند و بالغ نشده‌اند و علی را به وضعیت یک بیمار غیرعادی رسانده‌اند که تمام حواسش به زن‌ها و دخترها و برهنه تصور کردن‌شان است.

حالا بیرون از دنیای فیلم، می‌شود حکومت برآمده از انقلاب سال ۵۷ را جای‌گزین پدر سخت‌گیر علی کرد، فشار برای قبولی در کنکور و دکتر شدن را هم با معنویت اجباری و بهشت بایدی یکی گرفت و نسل بعد از انقلاب را در شمایل علی‌هایی دید که به آنها اجازه‌ی رشد طبیعی و زنده‌گی نرمال داده نشده. کمیته‌ی دهه‌ی شصت، آن مینی‌بوس‌های معروفی که وظیفه‌شان جلب دخترها و پسرهای نامحرم بود، در حقیقت تکثیر شده‌ی همان پدر ظاهرا خیرخواه علی کنکوری بودند که جوان‌ها را از جریان طبیعی زنده‌گی خارج می‌کردند و به زور به مسیر معنویت می‌بردنشان. توجه بیش از اندازه و غیرطبیعی جامعه‌ی امروز ایران به سکس، سرچ بی‌وقفه این کلمه در اینترنت، فیلم گرفتن از لحظات خصوصی خود و دیگران و تقسیم کردن‌اش در سایت‌های پورنو وطنی، چرخ زدن با اتومبیل و بوق زدن برای هر جنس دیگری در خیابان به مثابه‌ی یک تفریح پرطرفدار، نتیجه‌ی همان روند غیرطبیعی رشد و بلوغ جامعه در دهه‌ی شصت است که از جامعه‌ی امروز ایران، یک جامعه‌ی بیمار و در پاری وقت‌ها خطرناک ساخته که در آن آزار و تجاوز جنسی بی‌داد می‌کند.

اگر علی کنکوری در دهه‌ی پنجاه صرفا یک فیلم کمدی بود، دلیلی نداشت جز این‌که اجتماع روابط طبیعی خودش را داشت. دختر و پسر طبق قاعده و فرمول آتش و پنبه از هم جدا نشده بودند، تفکیک جنسیتی به عنوان یک شوخی هم به ذهن کسی خطور نمی‌کرد و جامعه لااقل در بخش روابط اجتماعی زیستی عادی داشت. اما حکومت اسلامی ابتدا با پرده کشیدن در میان دریا، پوشش انداختن بر تن و سر بانوان و جدا کردن زنده‌گی اجتماعی دختران و پسران، آرام‌آرام باعث رشد یک بیماری خطرناک شد که هنوز هم تمام قد خودش را نشان نداده و فقط بخشی از علایم هشداردهنده‌اش از زیر پوست جامعه بیرون آمده. علی کنکوری فیلم مسعود اسداللهی ایزوله شده در اتاقی مهیا برای درس خواندن و دکتر شدن، از جامعه جدا شد تا در اولین هم‌خلوتی با جنس دیگر خجالت بکشد، بعد تمام زن‌های همسایه، از پیر و جوان را برهنه تصور کند و به طرف‌شان یورش ببرد و دست آخر دل‌اش برای اولین زنی که پا به خانه‌ی پدری‌اش گذاشته، برود و تبدیل به رقیب عشقی پدر سخت‌گیر بشود. جامعه‌ی دهه‌ی شصت و بعد از آن هم در حجره‌های سنت اسیر و تبدیل به جزیره‌هایی شدند که باید در جدایی به معنویت و آسمان می‌رسیدند اما نه تنها معنویت را به دست نیاوردند که فکر یک رسم زمینی آن‌قدر در سرشان بزرگ شد که به چیزی جز آن نمی‌توانند بیاندیشند. که اگر جامعه‌ی دهه پنجاه چشم‌چرانی‌اش را در سینما و با فیلم‌هایی مثل علی کنکوری می‌کرد، عطش جنسی‌اش را به شهرنو می‌برد و دلداده‌گی‌اش را با دختر و پسر همسایه و همکلاس تجربه می‌کرد، جامعه‌ی شکل گرفته زیر سایه‌ی حکومت اسلامی، همه چیز را به ناچار یک کاسه کرده و عشق و شهوت و چشم‌چرانی را با هم و یک‌جا می‌بلعد.

فیلم علی کنکوری، مثل تمام کمدی‌های دیگر پایانی خوش دارد. علی در مسابقه‌ی عشقی با پدرش نه تنها نمی‌بازد و کشته نمی‌شود که برخلاف رسم ایرانی، پدر است که ارزش‌ها و خواست‌های خود را قربانی می‌کند تا فرزند بیمارش سلامت بشود و با دختر موردعلاقه‌اش به حجله برود. اما جامعه، آن هم از نوع ایرانی‌اسلامی‌اش، معمولا مصائبش به خوشی و آسوده‌گی نمی‌رسد. فشار ادامه‌دار حکومت، این‌بار مثلا در شکل گشت ارشاد، جامعه را کماکان در منگنه نگه داشته است. حکومت و مردم در وضعیت جدید، خوب می‌دانند که دیگر مسئله‌ی معنویت در کار نیست. پدر سخت‌گیر علی کنکوری فهمیده که دیگر فرزندش از دست رفته و به مقام والای معنویت و دکترای خداشناسی نخواهد رسید. پس فقط برای پاسداری از ارزش‌های شخصی‌اش، بازوهای قدرت‌اش را به اجتماع می‌کشاند تا فرزندان ناخلف هر آینه تنبیه و توبیخ بشوند و به راحتی دست از پا خطا نکنند. امنیت اجتماعی جای معنویت اجتماعی را گرفته است و ترانه‌ای که ایرج جنتی‌عطایی برای فیلم علی کنکوری سروده بود، به جامعه‌ی امروز ایران بیشتر شباهت دارد. ترانه‌ای که کلیدواژه‌های‌اش چشم‌های بی‌فروغ، نهنگ‌های کور و درهای قفل است.