اشکان گفت می روم و بر می گردم

نویسنده
پرستو سپهری

» مصاحبه با خواهر یکی از جان باختگان شنبه خونین

اشکان سهرابی نوجوان 18 ساله ای بود که در آخرین شنبه خرداد ماه بر اثر اصابت گلوله ای که از سوی نیروهای امنیتی و بسیج شلیک شد، در گذشت. محل زندگی خانواده اشکان در حدفاصل تقاطع رودکی وسرسبیل، محل شهادت اوست. با پی گیری های زیاد، بالاخره الهام سهرابی، خواهراشکان را پیدا کردم و با اوبه گفتگو می نشینم. الهام 29 ساله و داغدار برادر، می گوید:

 

شهادت اشکان را تسلیت می گویم. قبل از هرچیزی بگویید الان اوضاع روحی خانواده در چه حالی است؟

ممنونم. متاسفانه اتفاقی که برای اشکان افتاد، غم بزرگی را به خانواده ما آورده است. هنوز همه در شوک وبهت هستیم ونبودن اشکان در میان خودمان رانپذیرفته ایم. پدرم در وضعیت اسفناکی قرار دارد و مادرم به شدت بی تابی می کند. مادرمن ناراحتی قلبی دارد و شرایط موجود را نمی تواند تحمل کند.

 

درباره اشکان برایمان بگویید.

اوبرادر کوچک من، متولد 1368، بسیار باهوش وبا استعداد در زمینه درسی وورزشی و به شدت پسر مهربان و دلسوزی بود. تمام این صفاتی راکه به او می دهم همه می دانند و حتما آن را تایید خواهند کرد. بازیگوشی اشکان برای همه شیرین بود. سعی می کرد همواره همه را خوشحال نگاه دارد و با وجود سن و سال کمی که داشت تصمیم های عاقلانه ای می گرفت.

 

درچه رشته ای ورزش می کرد؟

سالها در رشته تکنوادو کار می کرد. کمربند مشکی این رشته را داشت و قهرمانی های زیادی را هم در کارنامه داشت. درانجام امورخود به شدت جدی وسختگیر بود.

 

در روز حادثه خود شما کجا بودید؟

من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از باشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابان ها در حال تظاهرات هستند و همه جا را آتش گرفته است. گفت که با زحمت به منزل رسیده است و نیروهای گارد ویژه همه خیابان های اطراف را بسته اند ومردم را متفرق می کنند. مادرم از من خواست که مانع ازبرگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم اما شلوغی های خیابان ما هرلحظه بیشترمی شد. مردم به کوچه ها ومنازل پناه می بردند. صدای شعارهای مختلفی را می شنیدیم و صدای تیراندازی وبوی گاز اشگ آور همه جا را گرفته بود. ازاشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زدو ازخانه خارج  شد: “نگران نباش، برمی گردم.”

 

و به این ترتیب آخرین دیدار اشکان با شمابود.

بله. آخرین بار اورا دیدم که ازخانه خارج شد.

 

کی به شهادت رسید؟

دقیقا نمی دانم. ولی پس از 2 ساعت خبرشهادت او را برایمان آوردند.

 

گلوله به کجای بدن او اصابت کرده بود؟

سه گلوله به سینه اشکان ما زده بودند.

 

چه کسانی به اشکان تیراندازی کردند؟

نمی دانم.

 

شما کسی را در حین تیراندازی ندیدید؟

من ضارب اشکان را ندیدم ولی در دستان مردم هیچ اسلحه ای نبود. آنها فقط سنگ پرتاب می کردند.

 

چه کسی خبرشهادت او را برایتان آورد؟

دوستانش. همراه او بودند. آمدند و گفتند که اشکان مجروح و به بیمارستان منتقل شده است.

 

کدام بیمارستان؟

بیمارستان رسول اکرم.

 

ماجرای فاصله مجروح شدن اشکان تا شهادت او را می دانید؟

پزشک مسئول او گفت بلافاصله پس از برخورد گلوله ها به شهادت رسیده است.

 

پیکر اشکان را به راحتی تحویل گرفتید؟

بهتر است دراین باره حرف نزنیم. من هنوز درجریان این امور نیستم.

 

درمراسم ختم ایشان مشکلی به وجود نیامد؟

خیر.

 

آیا نیروهای امنیتی در محل برگزاری ختم حاضر بودند؟

بله. دو اتومبیل انتظامی.

 

محل خاکسپاری اشکان کجاست؟

او را در قطعه 257 بهشت زهرا ردیف 50 شماره 19 به خاک سپردیم.