تمام مصائب دکتر یزدی

تقی رحمانی
تقی رحمانی

دکتر یزدی همشهری من است البته او قزوینی است که در تهران بزرگ شده و من تاکستانی هستم که در قزوین متولد شده ام. اولین بار که دکتر یزدی را دیدم در سال 1375 ه.ش بود. پیشنهاد وی ورود من به شورای مرکزی نهضت آزادی به نمایندگی از شهر قزوین بود. او بر ضروت کار حزبی تاکید داشت و سابقه من را برای عضویت کافی می دانست منتها بعد از طی مراحلی کوتاه این عضویت عملی می شد. در آنزمان از تفاوت خود با نهضت گفتم و از اینکه نهضت در باره مسائل اقتصادی، هنر، زنان، و اقوام ایرانی دید روشنی ندارد سخن گفتم و از تفاوت دیدگاه شریعتی و بازرگان هم گفتم. دکتر یزدی با صبوری و متانت جواب داد و برخی از پاسخ هایش قانع کننده نبود ماند اینکه استبداد و محدودیت مانع امکان خلق مانیفست نهضت آزادی می شود. وی اعتقاد داشت نهضت جریانی سابقه دار است که برای طرح مسائل خود نیاز به زمان دارد و تغییرات در این جریان ریشه دار طولانی تر اما تضمین شده است. دکتر یزدی پر توان، امیدوار، با حوصله و بزرگ منش ادامه داد منتها با همان حوصله خاصش.  با وجود رد درخواستش رابطه صمیمانه اش را با من حفظ کرد. هر بار از واژه چطوری بَبَم جان (بچه جان) که تیکه کلام قزوینی است از من استقبال کرد. این مثال را آوردم که نشان دهم وی صبور، پرحوصله و عنصری اصیل برای جریان ملی مذهبی و به خصوص نهضت آزادی است. دکتر یزدی همواره در بحث هایی که گاهی به اختلاف کشیده می شد با حوصله و لبخند به من می گوید “هنوز چریکی” ببم جان. شاید بد نباشد که بگویم همواره در بسیاری از تاکتیک ها با وی اختلاف داشته ام اگر چه گاهی زمان نشان می داد که حق با او بوده است و زمانی هم نه. اما دستگیری برای بار سوم در مدت کمتر از یک سال آن هم در آستانه 80 سالگی غم انگیز است. دکتر یزدی اگر در ترکیه و مالزی بود بی شک در مقام نخست وزیری بود و در جایگاه برجسته ای قرار داشت. یزدی مورد احترام و تاثیرگذار بر رجب طیب اردوغان، انور ابراهیم، ماهاتیر محمد، حسن تراب و بسیاری از چهره های دموکرات مسلمان است. وی یکی از بنیانگذاران انجمن اسلامی هوستون آمریکا است که سه هزار عضو دارد. انجمنی که بسیاری از مقامات در کشورهای مختلف را پرورش داده و می دهد. احمد داود اوغلو تئوریسین حزب عدالت و توسعه از شاگردان وی است. اما دکتر یزدی برای این انقلاب و نظام چه نکرده است؟ وی مورد احترام رهبر انقلاب تا قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم به توصیه وی بازداشت نشد. بی گمان کارنامه یزدی در دوران تصدی مقام بی نقص نیست اما در میان انقلابیون اشتباه کمتری داشته است که جای بحث مفصل می طلبد. یزدی اجازه دریافت وجوهات و خرج آن را در راه مبارزه داشته است. این اجازه را آیت الله خمینی به وی داده بود.یزدی با نگاه راهبردی معتقد بود که در پیوند روحانیت و روشنفکران سلطنت پهلوی واژگون می شود. اگر چه که او نمی پنداشت که بعد از انقلاب و طرح نظریه ولایت فقیه و اختلاف نظر با حکومت باید از آیت الله خمینی فاصله بگیرد. او در پاریس حدود 150 مصاحبه با رهبر انقلاب با رسانه ها را ترجمه کرده بود. نقش وی در فرآیند تغییر حکومت و استقرار جمهوری اسلامی در میان روشنفکران مسلمان منحصر به فرد است. نگاه جمعی او در کادر فعالیت حزبی شاید مانع از آن شد که کاندیدای ریاست جمهوری دوره اول انتخابات شود. دکتر یزدی در اوایل انقلاب به واسطه خوش بینی به روند انقلاب ملی گرایی مذهبی را تبلیغ می کرد و با ملی گرایی سکولار مرزبذدی داشت اما به جریان چپ انتقاد افراطی داشت. وی در هر حال بر سرپیمان ایستاد. او از آزادی بیان و حق فالیت قانونمند همه جریانات دفاع کرد همچنانکه که به استقلال و جمهوریت نظام با حفظ صفت اسلامی معتقد ماند. او حتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی چهره ای بین المللی بود. بعد از انقلاب وی به این ویژگی نپرداخت و منتقد حکومت باقی ماند. منتها انقلاب را همچون فرزند خود می دانست که باید مراقبش بود. او کسی بود که چند روز قبل از اشغال سفارت جریان دیدارش با وزیر دفاع آمریکا را با رهبر انقلاب در میان گذاشت و اشغال سفارت را نادرست خواند و از آن انتقاد کرد. رابرت گیتس منشی دیدار برژینسکی و بازرگان و یزدی در الجزایر تصریح می کند که در این دیدار طرف ایرانی با زبانی تند از آمریکا به خاطر نقش تحریک کننده در انقلاب اسلامی انتقاد تند کرد. انتقاد تندی که از نظر رابرت گیتس وزیر دفاع فعلی ایالات متحده نادرست بود. رفتار دکتر یزدی متهم به آمریکایی بودن را با نامه های بی پاسخ رئیس دولت نهم و دهم به جرج بوش دوم و پیام های بی پاسخ به اوباما مقایسه کنید. دکتر یزدی سیاستمداری با درک سیاسی بالاست. او در عرصه روشنفکری مسلمان نظریه پرداز نیست اما ایده هایش را روشنفکران مسلمان بعد از او توضیح داده اند که در حال حاضر موضوع بحث ما نیست.

اما دکتر یزدی و نهضت آزادی و ملی مذهبی ها در بینش و روش سخنانی را به زبان آورده و برای آن هزینه داده اند که بعدها بسیاری که افتخار اصلاح طلبی در حکومت و ارائه دیدگاه رفرم گرا در اپوزیسیون را پیدا کردند این دیدگاه را بدون ذکر تاریخچه بر زبان آورده اند. اما مهم تر این است با وجود عدم امانت داری در سابقه طرح دیدگاه باز هم با استقبال، تائید و همراهی یزدی و چهره های ملی مذهبی مواجه شده اند. چنین ویژگی در عصر ما ایرانی ها چندان شایع نیست. می توان بخشی از این دیدگاه و باور را توضیح داد:

شاید این دیدگاهها امروز در عرصه نظر معمولی باشند اما حفظ پارادایم ملی و ایرانیت و دمکراسی در دورانی که چپ ها آن را لیبرالی و مذهبی ها آن را غرب زده می دانستند چندان ساده نبود و به خصوص جا افتادن این دیدگاهها نشان از پیروزی این جریان تاریخی است. با این وصف اگر چه فشار بر ملی مذهبی ها و نهضت آزادی دردآور است اما با سابقه ترین جریان سنتی حاکمیت یعنی حزب موتلفه با وجود اینکه تحت فشار امنیتی نیست تحقیر می شود و برخی از ارگان و اعضای دولت نهم به این جریان و چهره های شاخصش بی اعتنا هستند که شاید آن فشار و سرکوب از این تحقیر قابل تحمل تر باشد. البته بهتر بود که جامعه ما نه تحقیر و نه سرکوب را شاهد باشد. بی گمان موتلفه اسلامی باید پاسخگو باشد. زیرا این حزب مسلمانان ایرانی را تحمل نمی کرد و امروز باکسانی در بالاترین مقامات اجرایی کشور مواجه هست که شعار مسلمان ایرانی را سر می دهند. شعاری که البته نه از سر اعتقاد بلکه در چارچوب بازی سیاست سر داده شده است. شاید این مکافات تاریخی در ازای ناسپاسی موتلفه اسلامی در حق جریان ملی مذهبی باشد. در حذف این جریان موتلفه سنگ تمام گذاشته است و هنوز هم یزدی و بسیاری از چهره های شاخص این جریان در زندان انفرادی تبعات این حذف را تحمل می کنند.

اما شاید لازم باشد در آخر این تجلیل به فردی که زندگی اش بخشی از تاریخ سیاسی معاصر ایران است نکته ای را گوشزد کنم که نوعی نقد دولت محوری همه آزادیخواهان ایرانی است. به عنوان یک وفادار به ایران مدنی از دکتر یزدی که یکی از رهبران پاردایم ایران ملی است و از سایر دوستان ملی مذهبی و نهضت آزادی چند سالی است پرسیده ام که اگر احزاب در ایران قدرت واقعی داشته باشند چرا در نیمه بهار ناپایدار دموکراسی در ایران نمی توان دبیر کل یک حزب را کاندیدای ریاست جمهوری کرد.؟ با احترام فراوان به رئیس جمهوران غیر حزبی که طرفدار آزادی بودند بارها با یزدی و سایر دوستان بر سر این دیدگاهها بحث کرده ایم. بازرگان به عنوان دبیر کل حزب نهضت آزادی نخست وزیر دولت موقت نشد این مسئله نقض غرض دموکراسی بود. نه بنی صدر، نه رفسنجانی، نه خاتمی و نه موسوی به عنوان سمت حزبی کاندیدای ریاست جمهوری نشدند. از قضای روزگار دبیر کل های احزاب باید فردی را می یافتند که حزبی نبود. این عمل به معنای عدم تعهد و قید و بند در رعایت برنامه در هنگام مسئولیت اجرایی بود. اگر احزاب سیاسی در ایران قدرت واقعی داشتند باید می توانستند از میان دبیر کل ها  یک کاندیدا را انتخاب کنند نه اینکه دبیر کل ها بر سر یک کاندیدای غیر حزبی و غیر متعهد توافق کنند. پاسخ دوستان را در این مورد همیشه شنیده ایم. اما واقعیت این است که احزاب بدون نهادهای مدنی حامی ضعیف وسرکوب می شوند یا مانند برخورد مقامات دولت دهم با جریان موتلفه اسلامی تحقیر می شوند.

دوای این درد را باید در جامعه محوری جست اما نباید این درد را فراموش کرد. البته نهضت آزادی با دبیر کلی ابراهیم یزدی در دوران اصلاحات و بعد از آن در حمایت از جامعه مدنی و نهادهای مدنی از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است.

با این وصف از خداوند می خواهیم که به وی در سلول انفرادی صبوری و طاقت عطا کند و عمر او را برای خدمت به آزادی طولانی گرداند. بی گمان او از نسل مردان با ایمانی است که امیدوار و خوش بین زیسته اند.